پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۹۳۶۹۸
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۵
عموم نگاه ها به داستان زندگی حضرت یوسف حول داستان عشق و عاشقی زلیجا و پاکدامنی یوسف و غالبا با رویکردی درون دینی بوده است. غلبه این دیدگاه باعث شده، از برخی دیگر از جنبه های زندگی یوسف نبی غفلت شده و کمتر بدان پرداخته شود. سوالات و جنبه هایی نظیر اینکه حضرت یوسف چه زمانی به پیغمبری رسید؟ چگونه می توان از یوسف نبی و زندگی  او برای مقابله با شهوات شدید غیر موقعیتی ( شهواتی که دارای یک دنباله قوی و یک موقعیت وقوع هستند) استمداد طلبی نموده و الگوبرداری کرد؟ چرا هیچ پیامبری از نسل یوسف نداریم؟ و ... .

شعار سال: عموم نگاه ها به داستان زندگی حضرت یوسف حول داستان عشق و عاشقی زلیجا و پاکدامنی یوسف و غالبا با رویکردی درون دینی بوده است. غلبه این دیدگاه باعث شده، از برخی دیگر از جنبه های زندگی یوسف نبی غفلت شده و کمتر بدان پرداخته شود. سوالات و جنبه هایی نظیر اینکه حضرت یوسف چه زمانی به پیغمبری رسید؟ چگونه می توان از یوسف نبی و زندگی  او برای مقابله با شهوات شدید غیر موقعیتی ( شهواتی که دارای یک دنباله قوی و یک موقعیت وقوع هستند) استمداد طلبی نموده و الگوبرداری کرد؟ چرا هیچ پیامبری از نسل یوسف نداریم؟ و ... . در حالی که اصل داستان یوسف، در بر گیرنده تلاش و کشمکشــى است میان دو نیروى متضاد و یک هدف. روایتى اســت از توالى روى دادهایی که هریک برآیند روى دادهای پایدار پیشین و سبب ساز روى دادهای پسین است. همین توالى زمانى بوقوع پیوسته است کــه مــا را در هر لحظه از وضعى به وضع دیگر مى رســاند. این تغییــر اوضاع بیانگر تعارض و کشمکشــى است که میان ّشخصیت‌های داستان و یا میان شخصیت با خود یــا بــا طبیعت روى مى دهد و این تعــارض و تقابل‌ها به تکامل جدلى داســتان منجرّ گردیده و سرانجام در نقطه پایانى، تضادهاى پیشین به گونه‌ای از میان بر مى خیزند و شخصیت‌ها از تعارض و تقابل با هم، یا با خود یا با چیزى دیگر، رها مى شــوند و در کنار هم قرار مى گیرند. 

بطور خلاصه درباره زندگی یوسف گفته اند که یوسُف از پیامبران بنی‌ا‌سرائیل و فرزند یعقوبِ نبی بود(فرزند یعقوب و راحیل ، بنیامین برادر کوچک یوسف هم از همین مادر است). او ضمن برخورداری از مقام نبوت، سالیانی در مصر حکومت کرد. در قرآن، سوره‌ای به نام یوسف نام‌گذاری شده ( نام یوسف ۲۷ بار در قرآن آمده و سوره دوازدهم قرآن، به نام اوست که در بردارنده داستان زندگی او یا اَحْسَنُ الْقِصَص است. از او بنام بنده مخلص خدا و محسنان یاد شده است) و در آن داستان زندگی او به‌تفصیل آمده است. یوسف در کودکی توسط برادرانش( 11 برادر داشت و حسادت ورزی نمودند)  به چاه انداخته شد؛ اما گروهی او را از چاه نجات دادند و به‌عنوان برده به عزیز مصر فروختند. زلیخا زن عزیز مصر شیفته زیبایی یوسف شد، اما پس از امتناع یوسف از ارتباط با او، یوسف را به خیانت به عزیز مصر متهم کرد و او را به زندان انداختند. یوسف پس از سال‌ها بی‌گناهی‌اش را اثبات کرد و از زندان آزاد شد و به‌جهت تعبیر خواب پادشاه مصر و ارائه راهکاری برای مشکل قحطی مصر، نزد او محبوبیت یافت و وزیرش شد. داستان یوسف در قرآن با آنچه تورات در این زمینه گزارش می‌کند، تفاوت‌هایی دارد؛ ازجمله طبق قرآن برادران از یعقوب درخواست می‌کنند یوسف را همراه شان به صحرا بفرستد، اما براساس تورات یعقوب خود از یوسف می‌خواهد برادرانش را همراهی کند. به‌نقل مسعودی تاریخ‌نگار مسلمان قرن چهارم قمری، یوسف در مصر ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر به نام‌های اِفرائیم، (جدّ یوشَع‌بن‌نون) و میشا بود. عمر یوسف را ۱۲۰ سال و محل دفن او را در فلسطین گفته‌اند. 

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

هنگامی که مرگ یوسف فرا رسید، خدا به او وحی کرد که نور و حکمت را که در دست دارد، به ببرز بن لاوی بن یعقوب بسپارد. آنگاه یوسف، ببرز بن لاوی را با آل یعقوب که در آن روز هشتاد مرد بودند، احضار کرد و به آن‌ها گفت به‌زودی گروهی بر شما غالب می‌شوند و شما را به عذاب سختی دچار می‌کنند، تا اینکه خدا شما را به‌وسیله یکی از فرزندان لاوی که نامش موسی است، کمک کند. بعد از وفات یوسف هر گروهی می‌خواست جنازه او را در محله خود دفن کند. برای اینکه نزاع پیش نیاید، او را در مصر در صندوقی از مرمر، در قعر نیل دفن کردند. پس از سال‌ها حضرت موسی جنازه او را از آن مکان خارج نمود و به‌گفته یاقوت حَمَوی تاریخ‌نویس قرن ششم و هفتم قمری، در فلسطین دفن کرد.

گروهی دیگر معتقدند که در زمان قحطی برادران یوسف راهی مصر شدند و بعد از چند ملاقات، یکدیگر را شناختند. سپس یوسف به برادرانش دستور داد همهٔ اعضای خانواده را به مصر آورند و سرانجام، یوسف و یعقوب بعد از ۲۲ سال یکدیگر را دوباره ملاقات کردند( شعار سال : دوره بزگ شدن یوسف در دربار عزیز مصر در این روایت و مدت ۲۲ سال دیده نشده است. چرا که یوسف ۱۲ ساله بود که در چاه افکنده شد و ۱۸ سال هم در زندان بود. هفت سال برای کاشت گندم تلاش کرد و بعد از ان دوره، با خانواده خود ملاقات داشت). مدتی بعد، یعقوب در مصر مرد. یوسف ۵۴ سال بعد از او زنده بود و در زمان مرگ به بنی‌اسرائیل وصیت کرد که وقتی مصر را ترک کردند، جسد او را نیز با خود به ارض موعود ببرند.

قرآن با رویکردی تاریخی ، در ابتدا درخصوص تبار حضرت یوسف واکاوی می نماید. قرآن، تاریخ را بر محور انبیای الهی و شریعت‌ها پیگیری می‌کند؛ لذا داستان تاریخ انسان را از آدم ابوالبشر آغاز می‌کند. سپس دوران حضرت نوح (ع) و پس از آن دوران حضرت ابراهیم (ع) بازگو می‌شود. بنابر آیات قرآن‌کریم خداوند به حضرت ابراهیم دو فرزند عنایت نمود. فرزند اوّل اسماعیل ذبیح الله و فرزند دوم حضرت اسحاق (ع) بود. بنی‌اسماعیل در سرزمین حجاز، و بنی‌اسحاق در فلسطین ساکن بودند. تاریخ این دو نسل، از جهاتی با هم متفاوت است. درباره نسل حضرت اسماعیل در قرآن به صراحت مطلب زیادی را نمی‌بینیم. تنها برخی گفته‌اند که احتمال می‌رود حضرت شعیب از بنی‌اسماعیل باشد که در مَدیَن و نزدیک سرزمین حجاز ساکن بودند. عمده مباحث قرآن در ادامه تاریخ به دوران زندگی بنی‌اسرائیل تا زمان پیغمبر اکرم اشاره دارد. اما در نسل حضرت اسماعیل تحول عظیمی ایجاد می‌شود. نبّوت و رسالت به این نسل منتقل می‌شود و خاتم پیامبران از نسل حضرت اسماعیل ظهور می‌یابند. حضرت موسی‌بن‌عمران، حضرت عیسی‌بن‌مریم، حضرت داوود، حضرت سلیمان، حضرت زکریا و حضرت یحیی از پیامبران بنی‌اسرائیل می‌باشند. البته پیامبران بسیاری در نسل حضرت یعقوب که ملقب به اسرائیل بود به وجود آمدند که مجال پرداختن به همه آن‌ها نیست.

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

در نظر برخی پژوهشگران، داستان یوسف مبنای تاریخی ندارد. در اسناد مصری هزاره دوم و سوم پیش از میلاد، اشاره‌ای به یوسف و سایر داستان‌های بنی‌اسرائیل در مصر، مانند داستان موسی، نشده‌است. همچنین، در هیچ بخشی از تاریخ مصر باستان نمونه مشابهی وجود ندارد که شخصی از بردگی به چنان جایگاه بالایی در مراتب قدرت برسد. در عوض، باید به داستان یوسف به عنوان قصه‌ای در سبکی ادبی که در ادبیات یهودی بعد از دورهٔ تبعید یهودیان به بابل (قرن ششم قبل از میلاد) محبوب بوده، نگریست؛ سبکی که در آن اسرائیلیان تبعیدی توسط حاکمان خارجی عزیز داشته می‌شوند و داستان‌های استر و دانیال در دربار شاهنشاهی هخامنشی نیز دیگر نمونه‌های آن هستند. قصهٔ یوسف در دستهٔ ادبیات حکمت جا می‌گیرد و به حماسهٔ گیلگمش و چند افسانهٔ عامیانهٔ مصری نظیر «داستان دو برادر» و داستان سینوهه شبیه است که همگی این داستان‌ها مربوط به قرن‌ها قبل از نوشته‌شدن سفر پیدایش هستند.

برحی دیگر از محققان داستان یوسف را به بحث سفر پیدایش در کتاب تورات مربوط می دانند. سِفر پیدایش (سِفر در عبری به‌معنی کتاب بزرگ) یا برشیت (به عبری: בראשית)، نخستین بخش از کتاب مقدس عبری مشتمل بر پنجاه فصل و نخستین کتاب از «اسفار پنجگانه» یا تورات است. در این کتاب روایت آفرینش عالم هستی توسط خداوند و برخی از معروفترین داستان‌های عهد عتیق، همچون آدم و حوا، هابیل و قابیل، کشتی نوح، برج بابل، یوسف و شه‌پدران گفته شده‌است.

ایران در زمان یوزارسیف (یوسف پیامبر) چگونه بود؟

یکی از سوالات رایجی که درباره این برهه تاریخ پرسیده می‌شود این است که ایران در زمان یوسف چگونه بود؟ پادشاه ایران که بود؟ و حکومت ایران به لحاظ سیاسی در چه برهه‌ای بوده است. حضرت یوسف (علیه السلام) در سال ۳۵۵۶ پس از هبوط حضرت آدم متولد شد، در سال ۳۵۷۰ به چاه انداخته شد، در سال ۳۵۷۹ زندانی شد، در سال ۳۵۸۶ از زندان آزاد شد، در سال ۳۵۸۷ عزیز مصر شد و در سال ۳۶۶۶ وفات یافت. کوروش در سال ۳۶۶۸ به تخت پادشاهی نشست. بر این اساس پادشاهان ماد در زمان آن حضرت در ایران حکومت می‌کردند.

ماد‌ها چادرنشینانی بودند که در هزاره دوم قبل از میلاد از مرز‌های شمال شرقی و شمال غربی به سرزمین ایران وارد شدند. در اواخر قرن ۸ قبل ازمیلاد بود که ماد‌ها در نواحی غربی ایران متحد شدند تا در مقابل حمله آشوریان مقابله کنند. آن‌ها در جنگ‌هایی ۱۰۰ ساله با آشوریان سرانجام موفق شدند آن‌ها را شکست دهند و دولتی را ایجاد کنند که مدت‌ها پادشاهی کرد، اما سرانجام از کوروش هخامنشی شکست خورد.سلسله ماد‌ها که به مدت ۱۵۰ سال پادشاهی کردند در مجموع ۴ پادشاه داشت:

*** دیاکو: بنیانگذار حکومت ماد‌ها بود که هگمتانه را به عنوان پایتخت خود برگزید.

***فرورتیش: دومین پادشاه ماد که به مدت ۲۲ سال حکومت کرد و با آنکه سرنوشت اسارت پدرش را دیده بود، اما راه او را ادامه داد و با آشوریان جنگید، اما شکست خورد. او قبایل ماد‌ها را متحد و از آن‌ها کشوری مستقل ساخت.

*** هووخشتره: سومین و قدرتمندترین پادشاه ماد و اولین پادشاه در دوران باستان است، پادشاهی که ۴۰ سال حکومت کرد، یک سلطنت سراسری را در ایران به وجود آورد و ایران را به یک قدرت مهم جهانی رساند به طوری که می‌توانیم او را بنیانگذار واقعی دولت ماد و معمار امپراتوری ایرانیان باستان بنامیم.

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

*** ایشتوویگو: آخرین پادشاه ماد که از سال ۵۸۵ تا ۵۵۰ قبل از میلاد فرمانروایی کرد. پس از سقوط هگمتانه استقلال ماد از بین رفت.

رؤیای یوسف ، رویای زندانیان و رؤیای فرعون:

سه رویای خاص و تعبیر آنها، محوریت داستان زندگی یوسف نبی را تشکیل می دهد.  در قرآن یکی از خواب‌های یوسف که یازده ستاره، ماه و خورشید بر او سجده کرده‌اند گزارش می‌شود. در انتهای آیات مربوط به رؤیای یوسف، یعقوب او را از افشای خواب خود برای برادرانش منع می‌کند. به گفته قرآن، برادران یوسف به جهت شفقت پدر نسبت به یوسف و برادرش، حسادت می‌ورزیدند و ابتدا قصد قتل برادر کردند اما بعد از پیشنهاد یکی از برادران، تصمیم گرفتند تا یوسف را به چاهی بیاندازند تا کاروانیان او را بیابند.

در میان روایت دو رؤیای باقیمانده، داستان تلاش همسر عزیز مصر برای رابطه با یوسف بازگو شده و دلیل رد خواسته او توسط یوسف، دیدن «براهین پروردگارش» ذکر گردیده‌است. این اتفاق در کنار ماجرای حضور یوسف در مهمانی «زنان شهر» منجر به زندانی شدنش می‌شود. مطابق قرآن، پس از افشای قصد همسر عزیز نسبت به یوسف و ملامت او از جانب زنان مصر، او مهمانی بزرگی ترتیب داد و زنان مصری را دعوت کرد و به هر یک چاقوی تیزی داد تا ترنجی را ببرند؛ در این هنگام یوسف را به اندرون فراخواند و زنان با مشاهده یوسف، جلب او شده و دست خویش را بریدند. قرآن پس از نقل این ماجرا، به گزارش آنچه بر یوسف در زندان افتاده‌است می‌پردازد. قرآن تعبیر رؤیای دو کارگزار تبهکار درباری را از جانب یوسف گزارش می‌کند که جنبه‌های اخلاقی همچون امید و توکل به خدا و قطع امید از خلایق در آن تجلی یافته‌است. سپس تعبیر خواب پادشاه زمینه‌ساز آزادی یوسف می‌گردد که مقدمه‌ای بر اتفاقات نیمه دوم داستان و دیدار او با برادران و پدرش است.

یوسف در چه زمانی به مقام نبوت رسید:

قبل از بحث درباره نبوت یوسف ، لازم است درباره شیوه رشد دادن و رشد یافتن یوسف و همچنین دو مقام علم و حکم عطا شده به او در قبل از نبوت وی، صحبت شود. همچنین تفاوت بین مقام نبوت با تجارب شهود و القای خبر از جانب فرشته وحی به او مورد بحث قرار گیرد.

رسیدن به مقام دانش و حکم در یوسف را باید در سیر داستان زندگی او جستجو کرد. از این سیر داستان که برادران یوسف را به چاه انداختند آنگاه کاروانیانی آمدند و حضرت یوسف را از چاه در آوردند، در مصر او را فروختند، عزیز مصر او را خریداری کرد و به خانه خود آورد، اولین هدف این بود که یوسف را به موقعیّت بالایی برساند. دومین هدف خداوند از این برنامه آن بود که حضرت یوسف از پدر جدا شود و به دیار غربت بیاید و اینگونه ساخته شود. سومین هدف این بوده که در این سیر زندگی و با این پیش آمد‌ها تأویل احادیث به یوسف آموخته شود (احادیث جمع اُحدوثَه به معنای خبر و ابتلای جدید است. تأویل احادیث یعنی تأویل خبرها، خبر‌هایی که در خواب با اشاراتی گفته می‌شود).
یوسف در منزل عزیز مصر نشو و نما کردند و زمانی که به سن «أشُدّ» رسیده و آراسته شد، یعنی رشد او در همه جهات جلوه‌گر شد و جوانی زیبا و هوشمند گردید و مورد توجّه همه قرار گرفت دو چیز به او عطا گردید، یکی حکم و دیگری علم. «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «و هنگامی که یوسف به سنّ کمال رسید، حکم و دانش به او عطا کردیم و ما نیکوکاران را این گونه پاداش می‌دهیم».
البته به نظر می‌آید منظور از حکم در اینجا یک حکم موقّتی است، نه حکم نبوت. چرا که حکم نبوت حضرت یوسف بعد‌ها به او داده شده است. به علاوه نظیر همین عبارت که برای حضرت یوسف آمده، در سوره قصص برای حضرت موسی با یک کلمه اضافه آمده است. در آنجا می‌فرماید: «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» «و، چون حضرت موسی به رشد و کمال خویش رسید و برومند شد، به او حکم و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم». منظور از حکم در اینجا نیز حکم نبوت نیست؛ چون حضرت موسی بعد از فرار از مصر، ده یا هشت سال، برای حضرت شعیب شبانی می‌کنند و در بازگشت به مقام رسالت می‌رسند.
به نظر می‌آید که منظور از این حکم، حکمی برای خدمت‌رسانی به ضعفا است که حضرت یوسف این کار را انجام می‌دادند و حضرت موسی نیز مأموریت داشتند که به ضعفای بنی اسرائیل رسیدگی کنند. قرآن می‌فرماید این یک عنایت الهی است که به محسنین می‌دهیم و بار مسئولیّتی را بر دوش آن‌ها می‌گذاریم.

در خصوص زمان نبوت یوسف ، روایات صریح و مشخصی موجود نیست و اشارات مختلفی در این خصوص وجود دارد.در کودکی، هنگامی که او را به چاه افکندند مورد وحی الهی قرار گرفت. قرآن کریم عمل برادران و وحی خداوند به حضرت یوسف را اینگونه بازگو می‌کند: «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَـٰذَا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ». «پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی گاه آن چاه قرارش دهند و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاه شان خواهی ساخت در حالی که آنان نمی‌فهمند [که تو همان یوسفی]».

برخی هم گذر از مقام ابتلا و ترجیح زندان بر نیرنگ زنان را بعنوان مقدمات پیامبری یوسف پذیرفته اند و در مستند این شرایط، اشاره به مقام امامت ایراهیم می کنند.نبوت و امامت مقامی الهی است که خداوند آن را بر اساس لیاقت به شخصی می‌دهد تا هدایت مردم را به عهده گیرد. خداوند درباره حضرت ابراهیم‌(ع) بعد از اینکه از امتحانات الهی سربلند بیرون آمد، می‌فرماید: إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاس‌ِ إِمَامًا؛ ای ابراهیم‌! مقام امامت را به تو دادم‌.

حضرت یوسف دست به دعا بلند کرد و فرمود: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی‏ إِلَیْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ» «[یوسف]گفت: پروردگارا! زندان براى من از آنچه مرا به آن مى‌خوانند محبوب‌تر است، و اگر مکرشان را از من بازنگردانى به سوى آنان میل خواهم کرد و از نادانان خواهم شد».
معلوم می‌شود که دیگر فقط زلیخا نبوده، دیگران هم بعد از این ماجرا شروع به مکر وحیله کردند. حضرت یوسف با خداوند نجوا می‌کند که پروردگارا اگر تو نقشه‌های این زنان را از من دور نکنی آن وقت من گرفتار خواهم شد. خداوند نیز دعای او را مستجاب می‌کند:
«فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» «پس پروردگارش دعاى او را اجابت کرد و مکر زنان را از او بگردانید. آرى او شنواى داناست». نکته دیگری که در این داستان وجود دارد، این است که قرآن در مورد حضرت یوسف می‌فرماید: «کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ» «چنین کردیم تا بدى و زشتکارى را از او بازگردانیم، او از بندگان خالص شده ما بود». در این آیه آمده که ما سوء و فحشا را از یوسف دور کردیم نه اینکه یوسف را از سوء و فحشا دور کنیم. به عبارت دیگر سوء و فحشا به سراغ حضرت یوسف آمد، ولی ما آن را از او دور کردیم، چون او از بندگان مخلص ما بود.

گروه آخر معتقدند که یوسف در مصر و در زمانی که مقام وزارت هم داشت ، مبعوث شده است. در واقع ، بعثت یوسف بعد از مدیریت هفت ساله اول ترسالی و در زمان طی کردن هفت ساله خشکسالی به وقوع پیوسته و رخ داده است.  بعد از حضور برادران در مصر برای گرفتن گندم و به دام انداختن ظاهری بنیامین توسط یوسف، یوسف لباس نبوت را که یعقوب نبی در کودکی به او داده بود را به برادرش لاوی می‌دهد که به پدرش برساند و او را بینا کند و به برادرانش می‌گوید بروید و تمام اهل خانه و زندگی خود را به مصر بیاورید. معتقدین به این نظریه، معتقدند که یوسف در این دوره به بعثت رسیده بود.در مجموعهٔ تلویزیونی یوسف پیامبر، که در سال ۱۳۸۷ از شبکه ۱ تلویزیون ایران پخش شد، آمنهوتپ (آخناتون یا آمن‌هوتپ چهارم- فرعون های نسل هجدهم) در نقش فرعون مصر در دوران وزارت یوسف در این کشور به تصویر کشیده شده‌است. او در این سریال تحت تأثیر تعلیمات یوسف یکتاپرست شده، به رسالت او ایمان آورده، توسط یوسف در نیل غسل تعمید می‌شود و با همراهی یوسف به مبارزه با کاهنانِ آیین آمون‌پرستی برمی‌خیزد. مردم مصر پس از آخناتون، آتون پرستی را رها کردند. فرعون‌هایی مانند «اسمنخ کارع» و «توت آنخ آمون»، فرمان دادند نام اخناتون از کتیبه ها پاک شود. ظاهراً در همین دوره است که بنی اسرائیل به اسارت مصریان درآمده‌اند. برخی از مورخان ، از نظر شواهد تاریخی فرعون هم عصر یوسف را «آپوفیس» یا «پوفس» دانسته که از فراعنه سلسله پانزدهم و از خانواده «هیکسس» ‌ها بوده  است.

سه جای ذکر و یاد از پیراهن یوسف در قرآن : 
در گزارش قرآن، پیراهن حضرت یوسف در قسمت‌های مختلفی از زندگی آن حضرت مورد اشاره قرار گرفته است؛ از جمله خون‌آلود شدن پیراهن توسط برادران یوسف (گرگ یوسف را خورده است)، پاره‌شدن پیراهن توسط همسر عزیز مصر و شفا یافتن حضرت یعقوب علیه السلام با پیراهن یوسف.
*** پیراهن خون آلود یوسف: سوسف را به صحرا بردند و پیراهنش را از تن او در‌آورده و در چاهی انداختند و غروب گریه‌کنان نزد پدر برگشتند «وَجَاءُوا عَلَىٰ قَمِیصِهِ بِدَمٍ کذِبٍ...»؛ و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند و به وی وانمود کردند که یوسف به وسیله گرگ دریده شده و همین پیراهن خون‌آلود از او باقی مانده است.
*** پاره‌شدن پیراهن یوسف: یوسف در سن بلوغ و جوانی، مورد عشق و علاقه‌ی افراطی همسر عزیز مصر (زلیخا) قرار گرفت و این امر موجب گردید که همسر عزیز مصر از یوسف طلب کامجویی نماید. او برای این کار، تمام اسباب و مقدمات را جهت به دام هوس انداختن یک جوان بالغ فراهم نمود و خود را برای او مزین کرد. یوسف برای نجات خود از این مهلکه خطرناک، اقدام به فرار کرد و به سوی در دوید. به دنبال فرار یوسف، زلیخا که خود را بازنده این میدان می‌دید، نیز به سوی او دوید و با گرفتن لباس یوسف موجب پاره شدن پیراهن او گردید. «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَیا سَیدَهَا لَدَى الْبَابِ...»؛ و هر دو به سوی در دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می‌کرد) و پیراهن او را از پشت کشید و پاره کرد و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند!...
*** شفا یافتن یعقوب با پیراهن یوسف: حضرت یعقوب مرگ یوسف را باور نکرد و به آنان گفت: نفس شما، گناهی بزرگ را در نظر شما آراسته است، و برای شما آسان جلوه داده است. من در راه خدا صبر می‌کنم، صبری جمیل و خداوند نیز کمک من خواهد بود در این داستانی که شما ساختید. علّت اینکه حضرت یعقوب سخنان آنان را باور نکردند این بود که می‌دانستند خواب یوسف، قطعاً محقق خواهد شد، پس یوسف به این زودی از دنیا نخواهد رفت. یوسف وقتی از وضعیت پدرش مطلع گشت که یعقوب نبی بر اثر گریه زیاد در فراق فرزند گمشده خویش به نابینایی مبتلا شده بود. یوسف برای این که پدر را از وجود خود آگاه نماید، پیراهن خود را که از آبا و اجداد خود به ارث برده بود، به یکی از برادران سپرد تا آن را به کنعان برده و به پدر برساند: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یأْتِ بَصِیرًا»؛ این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود!. در مورد این پیراهن گفته شده که یوسف آن را از حضرت ابراهیم علیه السلام به ارث برده بود و زمانی که ابراهیم نبی توسط نمرود به آتش انداخته شد، جبرئیل از جانب خداوند این لباس را برای او فرستاد تا از سوختن در آتش در امان بماند. وقتی که برادران یوسف قرار شد خبر سلامتی او را برای پدرشان برسانند، از ناحیه‌ی جبرئیل به او دستور رسید که این پیراهن خود را که بوی بهشت داشت و شفابخش بیماران بود، به سوی یعقوب نبی بفرستد تا او بر چشمان خود مالیده و از نابینایی نجات پیدا کند. در روایات شیعی این پیراهن به صورت ارث، در بین پیامبران گشت تا این که به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله رسید و پس از ایشان ائمه معصومین علیهم السلام آن را به ارث برده و هم‌اکنون نیز در نزد مهدی موعود علیه السلام قرار دارد. یکی از برادران یوسف به نام یهودا که پیراهن خون‌آلود او را نیز به نزد پدر برده بود، از او درخواست شد تا برای جبران گذشته خویش، لباس را به کنعان برساند و پدر بزرگوارش را شادمان کند. «فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا»؛ هنگامی که بشارت دهنده فرارسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند، ناگهان بینا شد!

نکات و سوالاتی جالب از زندگی حضرت یوسف

حضرت یعقوب با آن پیراهن بینایی خود را بازیافت و علاوه بر آن قوای بدنی او نیز که به خاطر کهولت سن و غم فراق فرزند از دست رفته بود، دو‌باره به بدنش بازگشت. پس از آن یعقوب نبی همراه خانواده و پسرانش برای زندگی مجدد با یوسف، با دعوت ایشان راهی کشور مصر شدند.

داستان تَرک اولای یوسف:
طبق آیه ۴۲ سوره یوسف، هنگامی که یوسف در زندان بود، خبر آزادی یکی از زندانیان را به او داد و گفت: بی‌گناهیِ مرا پیش پادشاه یادآوری کن، اما شیطان آن را از یاد او برد و برای همین، یوسف چند سال در زندان ماند. در این زمینه میان مفسران اختلاف‌نظرهست. برخی گفته‌اند منظور این است که شیطان خدا را از یاد یوسف برد و به‌باور برخی دیگر شیطان موجب شد آن زندانی فراموش کند بی‌گناهی یوسف را به پادشاه بگوید. علامه طباطبایی نظر نخست را با بیان صریح قرآن ناسازگار دانسته است؛ چراکه از سویی در قرآن یوسف از مُخلَصان شمرده شده است و از سوی دیگر آمده است که شیطان هیچ‌گاه نمی‌تواند در اندیشه مخلصان نفوذ کند. به هر روی مفسران عمل یوسف را تَرک اَولیٰ دانسته‌اند؛ زیرا برای انبیا و کسانی که در مرتبه عالی توحید هستند، همین مقدار توسل به اسباب دنیایی هم پسندیده نیست.
در برخی احادیث ترک اولای دیگری به حضرت یوسف نسبت داده شده است. بر اساس این احادیث هنگامی که یعقوب نبی پس از سال‌ها فراق بر یوسف وارد شد، یوسف با در نظر گرفتن مقام پادشاهی، برای احترام پدر سالخورده‌اش از مرکب یا تخت پادشاهی خودپیاده نشد و به همین دلیل خداوند نبوت را از نسل یوسف برداشت و در نسل لاوی، برادر یوسف، قرار داد. جعفر سبحانی از مفسران شیعه بر این باور است که این احادیث با قرآن هم‌خوانی ندارد؛ زیرا بر اساس آیاتی از قرآن، حضرت یوسف در استقبال از پدرش بسیار بااحترام برخورد کرد. محمد صادقی تهرانی، مؤلف تفسیر الفرقان معتقد است این احادیث از اسرائیلیات است و از جهت‌های مختلفی اشکال دارد.

اختصاصی پایگاه تحلیلی خبری شعار سال،برگرفته از منابع گوناگون

اخبار مرتبط
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۵۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۶
0
0
ذکری مفید از حضرت یوسف به یادگار نمانده که برایمان بگویید تا استفاده کنیم؟
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۵۴ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۷
0
0
خدایا تو را به لحظه بشارت یعقوب به پیدا شدن یوسف و بوی پیراهن ، قسمت می دهیم مشکلات ما را هم با عنایت خودت حل کن. خدایا ای نور کل نور، ما در سه لایه ظلمات اسیر هستیم، یاریمان کن
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین