شعار سال:
پشت قبرستان، ما بین بیابانهای شهریار و شهرقدس است و از
دهها کپر، کودکان کوچک بلوچ بیرون میآیند. زنان در گوشه خانه کز کرده اند
یا رفتهاند کاسبی؛ کاسبی یعنی تکدی گری در خیابانهای پایتخت. حتی دختر
۱۳ ساله ای که ۵ روز است از وقت زایمانش گذشته، سرکار رفته است.
در این بیابان سرد و خشن حتی هستند کسانی که میگویند از گرگان آمده و کودکانی معصوم را در آغوش سرما سپرده و در کنار حیوانات و جانوران موذی روزگار میگذرانند.
اینجا هفتجوی، بعضیها شناسنامه دارند، خیلیها ندارند. برق ندارند. آب از قبرستان برمیدارند. هیچ کس تلفن یا گوشی ندارد. سواد هیچ معنی ندارد. کالای لوکس یعنی مداد، یعنی دفتر، یعنی یک تکه کاغذ سفید که از درون کیفت پیدا باشد.
تنها وسیله بازی کودکان ریگ و سرمای بیابان و توله سگهای تازه متولد شده اند که در گل و لای شن زار معادن با سختی روزگار دست و پنجه نرم کرده وبه آینده خود می نگرند.
حمام و گاز معنی ندارد. غذا بیشتر عدسی است و گاه به قول اهالی: «کنسرب لوبیا.» مرغداری همسایه به اهالی گفته اگر نزدیک شوند، حق تیر دارد. همیشه ارباب ها از شورش گرسنگان در هراسند، تا مبادا سیری آنها بعدا اسباب زحمت شود. اینجا هفت جوی، مردمانی دارد که می گویند: «عکس نگیر، اینجا هر کس آمده هیچ کاری نکرده، زمستان تا کمر برف می آید، اما خدا خودش از آسمان به ما برق هم می دهد. نیازی نیست به عکس گرفتنِ بنده خدا…»
اینجا در هفتجوی، پناه بلوچ های زابل، غوغایی است از فقر. خاک کپرنشینان هفت جوی، در چند کیلومتری پایتخت، در محدوده ۱۰ شهرداری کرج، چند قدم مانده به شهریار در جوار شهرقدس و چند گام نرسیده به اندیشه، این خاک را هیچ کس به رسمیت نمی شناسد.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از پایگاه خبری- تحلیلی راه مبین، تاریخ انتشار 20 آذر 1395، کد مطلب: : www.rahemobin.ir