شعار سال : نویسنده در ادامه این یادداشت نوشت: علت این امر، شدت یافتن توفان وار آسیب های اجتماعی در میان قشرها و حتی طبقات اجتماعی است.
شیوع و شدت آسیب های اجتماعی که اخیراً گزارش هایی از آن به مقامات عالی کشور ارائه شده است، دیگر قابل کتمان و پرده پوشی نیست. این آسیب ها حاصل مجموعه پیچیده ای از عملکردها و رویه ها و رخدادهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است که طی سالیانی متمادی رخ داده است.
هر چند نمایندگانی که به مجلس خواهند رفت، خود در قالب پیچیده ای از شرایط و چارچوب هایی قرار خواهند گرفت و درگیر مسائل سیاسی و جناحی و غیره خواهند شد که ممکن است وعده هایشان را فراموش کنند یا اگر فراموش نکنند، راه و ابزار و شاید دانش پی گیری آن را، آن طور که اثر ببخشد، نداشته باشند، با این حال، با فرض یا امید آن که اینگونه نباشد، سخنی کوتاه درباره آسیب های اجتماعی می آوریم.
آسیب های اجتماعی، نسبت به سایر آسیب ها، خصیصه بی رحمی دارد که کنترل و مهار آن را به شدت دشوار و زمان بر می کند. اگر پیچ جاده ای، غیر استاندارد باشد و هر روز تصادف بیافریند، به محضی که اصلاح هندسی شد، دیگر تصادف نمی آفریند. اما فردی که در اثر فقر، به اعتیاد کشیده شده است را اگر ثروتمند هم کنید، همچنان معتاد می ماند. این را می توان به افرادی که فاسد، سارق یا قاچاقچی می شوند تعمیم داد. به قول فئودور داستایوسکی «قاچاقچی لذتی هنرمندانه از کارش کشف کرده است که آن را با دنیا عوض نمی کند!»
آسیب های اجتماعی به صورت یک چرخه تولید و باز تولید می شود. فقر می تواند به فساد یا اعتیاد منجر شود اعتیاد که معلول است، خود علت بسیاری دیگر از آسیب ها می شود و آسیب های دیگر نهایتاً به تشدید فقر منجر می شوند و تشدید فقر دوباره انواعی از فساد را به دنبال دارند* با این توضیح که در این مسیر، در هر مرحله به تعداد افراد درگیر افزوده می شود و همچون گلوله برفی که از بالای کوه به حرکت در می آید، در پایین به بهمنی مخوف تبدیل می شود.
برای تأثیرگذاردن بر روی حجم و دامنه آسیب های اجتماعی باید مجموعه ای از کارها را همزمان یا متوالیاً انجام داد که خارج از مجال این نوشتار است اما پیش از هر کاری باید این چرخه را قطع کرد آنگاه به معالجه آسیب دیدگان شتافت. به عبارتی، مقابله با آسیب های اجتماعی مانند کار آتش نشانانی است که وقتی ساختمان بزرگ پرجمعیتی آتش می گیرد، قبل از هر چیز آتش را خاموش می کنند آنگاه به نجات و معالجه آسیب دیدگان می پردازند. در آسیب های اجتماعی «آتش» همان «فقر» است.
هر چند، همانطور که در صدر مقاله ذکر شد، صرف برطرف کردن فقر به رفع فوری عوارض آسیب های اجتماعی نمی انجامد ـ مانند خاموش کردن آتش که خود به خود به بهبودی سوختگان و دودزدگان منجر نمی شود ـ اما برای اینکه جلوی «ورودی» آسیب های اجتماعی گرفته شود حتماً در ابتدا باید آتش را خاموش کنیم.
بنابراین پیش نیاز مقابله با آسیب های اجتماعی، برنامه جامع فقر زدایی است. برنامه جامع فقرزدایی در ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب به نتیجه نرسیده است. برای همین است که چرخه «فقر و آسیب» تکرار و تکرار می شود. چرایی نتیجه ندادن برنامه فقرزدایی، را می توان در چرایی نتیجه ندادن اغلب برنامه های دیگر جستجو کرد. اداره کنندگان کشور، اعتقاد چندانی به برنامه ندارند برای همین است که به جای برنامه مقابله با فقر، دچار فقر برنامه ریزی هستیم. نه اینکه این را ما بگوییم.
این بی اعتقادی عمیق به برنامه ریزی و علاقه شدید به بی برنامگی به قدری قوی است که رئیس جمهوری سابق تعارف را کنار گذاشت و سازمان مدیریت و برنامه ریزی را رسماً منحل کرد. البته در دورانی هم که سازمان برنامه ریزی بود، فقط «سازمان برنامه ریزی» بود و نه فرایند برنامه ریزی و پایبندی به آن. برای همین است که پایتخت کشور، چنان بی برنامه رها شد که اکنون حتی نمی توان در آن تنفس کرد، چه رسد به آن که بتوان برای بقیه کشور برنامه ریخت...شاید به همین دلیل بود که رئیس دولت سابق خیال خودش و بقیه را راحت کرد و سازمان برنامه را رسماً منحل کرد
و خود آمد در تلویزیون و چشم در چشم مردم اعلام کرد که طی 2 سال 5 میلیون شغل ایجاد می کند و تا 2 سال دیگر همه ایرانیان کار خواهند داشت. این عدد 5 میلیون به قدری حیرت انگیز بود که بسیاری گمان کردند دست کم یک صفر اضافه تایپ شده است چون یک دهم آن میزان هم نمی توانست شغل ایجاد کند و البته که نکرد.
نتیجه این شد که اکنون 4 سال از آن برنامه تلویزیونی می گذرد و نرخ بیکاری جوانان 25درصد است. بیکاری جوانان مهم ترین عامل فقر و نیز به خاطر جوان بودن جمعیت بیکار، مهم ترین عامل آسیب های اجتماعی است.
درباره آسیب های اجتماعی ساعت ها می توان سخن راند و کیلومترها می توان نوشت از دیدگاه های چپگرا که «تضاد» میان فقیر و غنی را عامل آسیب و ناهنجاری می داند تا دیدگاه های ساختارگرا که اهداف نهادینه شده در جامعه مانند «ثروت»، «قدرت» و «منزلت» و ناتوانی بسیاری از افراد از دستیابی به آن با ابزارها و روش های متعارف را عامل انحراف می دانند... و اما حل معضل آسیب های اجتماعی که اکنون به مرز ویرانگری رسیده است حتی قبل از برنامه ریزی و فقرزدایی، به پیش نیاز دیگری نیاز دارد که آن همراهی و اعتماد و همدلی ملت و دولت است.
پیداست که منظور از دولت، مجموعه سه قوه است. آنان که از آمار و ارقام مطلعند می دانند که آسیب های اجتماعی اکنون وارد مرحله ای شده که دولت و نخبگان به تنهایی قادر به کنترل آن نیستند بلکه قشرهای مختلف مردم باید در این مسیر همراه و هم رأی و هم انگیزه با دولت ها باشند.
برای این کار باید سرمایه «اعتماد» و «مشارکت» میان دولت و ملت تقویت شود. «اعتماد» و «مشارکت» به عنوان سرمایه اجتماعی، مفاهیمی هستند که می توانند موضوع چندین مقاله مستقل باشند اما اکنون، در مقطع کنونی، نخستین گامی که می تواند اعتماد مردم را به دولت (بخوانید مجموعه حاکمیت) تقویت کند، فراهم کردن عرصه برای ورود نمایندگان واقعی مردم به مجلس است. درباره سرمایه های اجتماعی و آسیب های اجتماعی در آینده انشاءالله باز هم خواهیم گفت.
پی نویس:
* بدیهی است این جمله به طور مطلق تعمیم پذیر نیست. از میان کسانی که در فقر بسر می برند، هستند آنانی که به نیروی عقیده و ایمان، در منتهای شرافت و تقوا زندگی می کنند و روح و تن به آلودگی نمی سپارند. منتهی، وقتی ما درباره مفهوم «جامعه» سخن می گوئیم حق نداریم استثناها را ملاک قرار دهیم.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری ایرنا ، تاریخ نشرخبر : 05 دی 1394 کد مطلب : 81894315 (5070389) www.irna.ir