شعار سال: هنوز تا نخستین رقابتها که انتخابات مجلس شورای اسلامی یازدهم است، بیش از یک سال و نیم زمان مانده است؛ اما برای آنکه زنجیره شکستهای اصولگرایان گسسته شود، قطعاً اگر اصولگرایان از همین امروز هم شروع کرده باشند، کار دشواری پیش رو دارند. چه، درست است این اردوگاه سیاسی و فکری توانسته برای کاستیهایی که منجر به شکستش در انتخاباتهای چند دوره پیش انجامیده، تدبیری بیندیشد، اما در خلال هر انتخابات مشکلی تازه سر برمیآورد که در لحظه آخر اصولگرایان را زمینگیر میکند.
برای نمونه در همین انتخابات ریاست جمهوری دوره دوازدهم که هفته آخر اردیبهشت سال گذشته برگزار شد، اصولگرایان تا حد زیادی مطمئن بودند که میتوانند حسن روحانی را از میدان به در کرده و او را نخستین رئیس جمهور یک دورهای ایران کنند. تشکیلات پر طمطراق «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» را راه انداختند؛ رونمایی از نامزد نهایی خود را تا جای ممکن به تعویق انداختند؛ به هر روش و زبانی بود دیگر نامزدهای اصولگرا را مجاب به کنارهگیری کردند اما با این همه باز هم نتیجه را واگذار کردند.
بر همین اساس بود که از فردای انتخابات، آن دسته از اصولگرایانی که زودتر از بقیه از شوک نتیجه بیرون آمده بودند، دنبال راه حلی رفتند تا اردوگاه متبوعشان را از باتلاق شکست بیرون بیاورند. باتلاقی که نخستین بار سال 92 در آن افتادند.
سال 1392 در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دور دهم بود که اصولگرایان همه چیز را برای پیروزی در انتخابات آماده دیدند. چهار سال محدودیتهای قضایی و سیاسی برای رقیب اصلی اصولگرایان باعث شد دامنه فعالیت اصلاحطلبان به محدودترین حد ممکن برسد؛ اما محدود بودن دامنه فعالیت، به معنای محدودیت دامنه تأثیرگذاری نبود. نکتهای که غفلت از آن برای اصولگرایان گران تمام شد؛ چه این جریان فکری و سیاسی از رقیب خود و پایگاه اجتماعی آن غافل شده و هر کدام از نحلههای داخلی این جریان درصدد بود گزینه خود را راهی کاخ ریاست جمهوری کند. رقابت درون اردوگاهی اصولگرایان به جایی رسید که برخلاف عهدها و پیمانها به جای یک نفر فقط سه نفر از ائتلاف اصولگرایان راهی میدان شود؛ به این ترتیب بود که تا روز رأیگیری علی اکبر ولایتی، محمدباقر قالیباف، سعید جلیلی و محسن رضایی در کارزار ماندند. این در حالی بود که اصلاحطلبان، در ائتلافی نانوشته با اصولگرایان میانه رو و اعتدالگراها، محمدرضا عارف را از ادامه رقابتها منصرف کرده و از حسن روحانی اعلام حمایت کردند. با اعلام نتیجه، اصولگرایان ماندند و چهار نامزد شکست خورده و رقیبی که با پیروزی به سمت کاخ ریاست جمهوری میرفت.
فردای انتخابات، اصولگرایان زیادی مغموم و مبهوت به گذشته نگاه کردند؛ اما در این میان عدهای از همین گروه درصدد برآمدند با اتکا به تجربهای که بهای زیادی نیز بابت آن پرداخته بودند، راهکاری بیندیشند تا اگر کاخ ریاست جمهوری از دست رفت، لااقل پارلمان دست اصولگرایان بماند. اصولگرایان دو سال برای این بازنگری و بازبینی فرصت داشتند؛ آن هم در شرایطی که امیدوار بودند نتیجه بررسی صلاحیتها، پیشاپیش کفه ترازو را به نفع آنها سنگین کند. امیدواری ای که خیلی هم بیراه نبود. چه بعد از اعلام نتیجه بررسی صلاحیتها بود که اصلاحطلبان اعلام کردند برای پر کردن لیست 30 نفره خود در تهران هم دچار مشکل هستند و به رغم ثبت نامهای گسترده، شمار اصلاحطلبان تأیید صلاحیت شده آنقدر نیست که آنها بتوانند برای پایتخت فهرست نامزدهایشان را تکمیل کنند.
اینجا بود که اصلاحطلبان این بار هم دامنه ائتلاف شان را گستردهتر کردند و اگرچه نتوانستند نیروهای طراز اول خود را در لیست بگنجانند اما بنا را بر این گذاشتند جلوی ورود اصولگرایان غیرمیانه رو به مجلس را بگیرند و فهرست هایشان را با اعتدالگرایان و اصولگرایان میانه رو ببندند. نتیجه این پلیتیک برای اصولگرایان غافلگیرکننده بود؛ اصولگرایانی که به دلیل دست پر و پیمانشان در نیروهای تأیید صلاحیت شده درجه اول، چنان موقعیتی فراهم کرده بود که آن ها لیستی از «ژنرال»ها تدوین کنند. چهرههای سرشناس این فهرست آنقدر زیاد بود که لیست اصلاحطلبان در مقابل آنها به «پیاده نظام» مشهور شد. اما حمایت پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در کنار پشتیبانی صریح رئیس دولت اصلاحات و تغییر الگوی رأی دادن مردم پایتخت، باعث شد اصولگرایان 30 به هیچ نتیجه انتخابات تهران را واگذار کنند. در سایر حوزههای انتخابیه هم اوضاع خیلی به وفق مراد اصولگرایان پیش نرفت و سبب شد آنها بعد از سه دوره، اکثریت مجلس شورای اسلامی را از دست بدهند. اگرچه نمیتوان انتخابات مجلس خبرگان رهبری را خیلی با رقابتهای سیاسی هم سنگ دانست، با این همه رأی نیاوردن آیتالله محمد یزدی و آیتالله محمد تقی مصباح یزدی که هر دو از چهرههای محوری سیاسی در اردوگاه اصولگرایان هستند در انتخابات خبرگان، تلخکامی نتیجه انتخابات مجلس شورای اسلامی را برای این اردوگاه بیشتر کرد.
مجموع این رخدادها کافی بود تا اصولگرایان عزم خود را جزم کنند تا در انتخابات ریاست جمهوری به این سلسله شکستها پایان داده و در را روی پاشنهای دیگر بچرخانند. از دلِ همین تلاشها بود که «جبهه مردمی نیروهای انقلاب» یا همان «جمنا» بیرون آمد. هسته ابتدایی این جبهه 10 نفره، عمدتاً افرادی غیرحزبی بودند اما به محض اعلام موجودیت با پشتیبانی احزاب و تشکلهای این جریان همراه شدند. به گفته کارگزاران «جمنا»، این تشکل برای تجمیع توانِ اصولگرایانِ حزبی و غیرحزبی این اردوگاه تشکیل شده بود و میخواست در عین حال که از ظرفیت احزاب اصولگرا استفاده میکند، در انحصار تشکلهای سیاسی نباشد. دیگر هدفی که «جمنا»ییها برای خود تعریف کرده بودند، رسیدن به نامزدی واحد از مسیر رقابتهای درونی و پلکانی بود. همه این ایدهها، تا زمانی که روی کاغذ بود، خوب مینمود اما در اجرا اتفاقاتی افتاد که اگرچه روی نتیجه نهایی انتخابات و کارِگروهی «جمنا» تأثیر نداشت، اما بعد از انتخابات، شکافها میان تشکلهای مختلف این اردوگاه را بیشتر کرد.
یکی از شائبهها این بود که سید ابراهیم رئیسی از همان ابتدا نامزد نهایی اصولگرایان بود و انتخابات درونی این جبهه بیش از هر چیز زینتی و نمایشی بود؛ کنارهگیری نه چندان رضایتمندانه محمد باقر قالیباف از یک سو و باقی ماندن سید مصطفی میرسلیم نامزدِ حزب مؤتلفه اسلامی- که البته حزبش یک شب مانده به انتخابات از نامزدی دیگر حمایت کرد- از سوی دیگر نشان داد «جمنا»ییها خیلی از روش اقناعسازی برای نیروهای خویش استفاده نکردهاند و فقط میخواستند نامزدی واحد داشته باشند.اصولگرایان همچنین عمده توش و توان خود را روی انتخابات ریاست جمهوری متمرکز کردند و غفلت خودخواسته شان از انتخابات شوراهای اسلامی، باعث شد کرسیهای پارلمان شهری را نیز از دست بدهند.
با تمام اینها، اصولگرایان باز هم در انتخابات شکست خوردند؛ تعابیری چون حلال و حرام دانستن آرا یا متهم کردن حسن روحانی به «دیو و دلبر» ساختن و حتی در مقطعی کوتاه زیر سؤال بردن سلامت انتخابات حکایت از این داشت اصولگرایان چقدر به این انتخابات امید بسته بودند. اگرچه بعد از اعلام نتیجه اعلام شد اصولگرایان به دنبال این هستند که هرگونه که هست از ظرفیت 16 میلیون رأی استفاده کنند و چراغ «جمنا» خاموش نمیشود، اما با گذشت یک سال خیلی نشانی از تحرکات اینچنینی در اردوگاه اصولگرایان دیده نمیشود.
این در حالی است که عدهای مشکل اصلی اصولگرایان را نه در ساختار انتخابات، بلکه در نحوه مواجهه این اردوگاه فکری و سیاسی با جامعه جوانِ ایران همچنین عدم بازبینی و بازنگری در روشها و منشهای اصولگرایان میدانند. به اعتقاد این طیف، اگرچه اصولگرایان از یک طرف هنوز که هنوز است هزینه حمایت از محمود احمدینژاد را میدهند و از طرف دیگر به قول محمدرضا باهنر هزینه حمایت از نهادهای حاکمیتی، اما نمیتوان چشم خود را بر رفتارها و گفتارهایی بست که در خوشبینانهترین وضعیت، توانسته پایگاه اجتماعی اصولگرایان را حفظ کند. پایگاهی که در 5 سال گذشته مقابل پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان در تعداد آرا کم آورده است و اگر تدبیری برای آن اندیشیده نشود، اصولگرایان میتوانند برای بازگشت به نهادهای حاکمیتی تنها به ریزش یا قهر پایگاه رأی اصلاحطلبان برای انتخاباتهای آینده امیدوار باشند.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 20 مرداد 97، کد مطلب: 477679، www.iran-newspaper.com