پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۷۳۱۵۲
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۰:۴۷
گفت‌وگو با برخی دیپلمات‌ها قلق خودش را دارد، گویی مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده بالای قله‌ای ایستاده‌اند و قرار است تصویری که هر کدام می‌بینند برای مخاطب روایت کنند. گاهی این تصویر مشترک است و گاه متفاوت.

شعار سال: با میرمحمود موسوی، دیپلمات باسابقه حوزه آسیا و منطقه، چندین‌بار گفت‌وگو کرده‌ام و برخی مصاحبه‌ها برخلاف آنچه از اصول روزنامه‌نگاری آموخته‌ام، به شنیدن و آموختن تبدیل شده است. اگرچه گاهی هم اختلاف‌نظرهایی با هم داریم. کارشناس ارشد وزارت خارجه و استاد دانشکده روابط بین‌الملل است، در سفارت ایران در هند و افغانستان کار کرده، پاکستان و ترکیه را خوب می‌شناسد و مدیر کل آسیای غربی وزارت خارجه بوده است. همین سابقه برای خبرنگار کافی است تا در سؤالاتش تا آنجا که وقت اجازه می‌دهد، از هیچ‌کدام از این چند کشور که بحران در اطرافشان کم نیست، نگذرد. کمتر درباره موضوع هسته‌ای حرف می‌زند ولی چند بار موضع‌گیری جدی و غیرقابل چشم‌پوشی کرده است؛ به‌تازگی هم در گفت‌وگویی گفته است مگر همه کشورها برجام دارند؟ در این مصاحبه نیز از لزوم بازنگری در استراتژی‌های سیاست خارجی و برجام سخن گفته است؛ از چگونگی مواجهه با اسرائیل تا مسائل منطقه و افغانستان.

مدتي قبل نخست وزير اسرائيل به عمان سفر کرد و گفته ‌شد این سفر بدون برنامه انجام شده است. بعد خبري منتشر شد که عمان مقصدي براي ردگم‌کني بود و او بعد از توقف كوتاهي در مسقط، به پاكستان رفت و با عمران‌خان، نخست‌وزير اين کشور، ديدار كرد، اما اسلام‌آباد اين خبر را تأييد نکرد. با توجه به نقش‌آفريني پررنگ نتانياهو در منطقه، چه اتفاقي در حال رخ‌دادن است؟
خبر مربوط به پاكستان را که نمي‌توان تأييد كرد. من هم شنيدم که هواپيمايي در پاكستان مشاهده شد و تعدادي از سياسيون اين کشور در مورد آن از حكومت سؤال كردند، اما در مورد انجام ملاقات هنوز خبر قطعي وجود ندارد، ولي اگر به خبر مربوط به عمان توجه كنيم، اين موضوع را عادي تلقي مي‌كنم. تحليل من اين است كه عمان و اسرائيل در جهت منافع خود قدم برمي‌دارند. با توجه به ادبيات وزير خارجه عمان در جريان اين سفر، مي‌توان اين‌طور استنباط کرد که تغييروتحولات محور اصلي ديدار بوده است. وزير خارجه عمان گفت: «وقت آن رسيده كه اسرائيل جزء كشورهاي منطقه باشد». اين‌طور مي‌توان تعبير كرد كه عمان مي‌گويد جهان دچار تغيير شده و هركس اين تغيير را به رسميت نشناسد، از اين كاروان بازمي‌ماند و عمان نمي‌خواهد از اين كاروان بازبماند. پس تغييري که در رفتار عمان شاهد هستيم، استدلال و منطق خودش را دارد، هرچند كه مطلوب ايران نيست. مي‌توانيم از وجه ديگري هم به اين رويداد نگاه كنيم. از زماني‌ كه اسرائيل در منطقه به شكل نامشروع به دنيا آمده، دنبال کسب مشروعيت بوده است. به طور مشخص در ساليان گذشته از نظر سياسي تلاش کرده که وجود و رفتارش را در بين كشورهاي منطقه كه عموما عرب و مسلمان هستند مورد پذيرش واقع کند. اين کار گاهي با زور و جنگ و خشونت و گاهي با پول يا فشار به دولت‌هاي ديگر انجام مي‌شود. يكي ديگر از اين ابزارها، گفت‌وگوهاي دوجانبه و سفرهاست که در سال‌هاي گذشته اين مسير را قدم‌به‌قدم جلو آمده. از پيمان کمپ‌ديويد كه با مصر شروع كرده و حتي پيش از آن شناسايي اسرائيل توسط تركيه در دهه 50. ارتباطاتي را هم كه در گذشته با شاه ايران داشته بايد در نظر گرفت. بنابراين اسرائيل مسيري را پيموده تا به اين نقطه رسيده و سفر به عمان را نمي‌توان اتفاق فوق‌العاده‌اي قلمداد کرد. اسرائيل به دنبال تثبيت خود است و بحث‌ها و دعواهايي كه در منطقه وجود دارد، داراي سابقه ديني، قومي و تاريخي است كه در جاي خود محفوظ است، اما اسرائيل هم تلاش خود را مي‌كند. حالا نگاهي به عمان و ايران داشته باشيم. بعضي‌ها مايل نيستند اين واقعيت را در نظر بگيرند که دنيا از همه جهت و در تمام زمينه‌ها در حال تغيير است. اکنون سال 1357 يا 1360 يا 1947 نيست. الان شرايط متفاوت است، ‌روابط كشورها با هم تغيير كرده، موضوعات ديگري هم مطرح شده و روابط نسبت به قبل بسيار پيچيده‌تر شده است. در كنار اين حتما بايد به اين نکته بنيادين توجه كنيم كه كشورها روابط خارجي خود را بر اساس اصول تعيين مي‌كنند. ممكن است يكي از اين اصول آرمان‌ها و ارزش‌ها باشد كه در جاي خود بسيار مهم و محترم است، اما آرمان‌ها و ارزش‌ها در تفسيرها و نظريه‌پردازي‌هاي اکثر بزرگان حوزه سياسي زيرمجموعه منافع ملي قرار مي‌گيرد. آنچه تعيين مي‌كند ايران با ديگران رابطه داشته ‌باشد حتما بايد با درنظرگرفتن منافع ملي باشد. بخشي از اين منافع ملي، آرمان‌ها و ارزش‌هاست. آرمان حمايت از فلسطيني‌ها يا مخالفت با اسرائيل در طول ساليان گذشته در اين چارچوب تعريف مي‌شود. ايجاد غيرمشروع اسرائيل كه توسط غرب پا به عرصه وجود گذاشته، زيرمجموعه بحث آرمان‌ها و ارزش‌ها قرار مي‌گيرد، اما همه سياست خارجي را فقط اين امر تعيين نمي‌کند. موضوعات بسيار گسترده‌ ديگري هم وجود دارند؛ به‌طور مثال هر حكومتي وظيفه دارد از سياست خارجي در جهت رفاه و آسايش مردم جامعه و پيشرفت و توسعه استفاده كند. در دنيا برخي حكومت‌ها دومي را اصل مي‌دانند و سعي مي‌کنند آرمان‌ها را به آن پيوند بزنند. آنچه از سوي برخي كشورها شاهد آن هستيم، از اين دست است. عمان از رابطه با اسرائيل در كنار آرماني كه شايد ضعيف‌تر جلوه كند، منافع خود را دنبال مي‌كند؛ منافعي كه مي‌خواهد در خدمت كشور باشد. ممکن است به اين فکر کنيد که در عربستان و عمان حكومت‌هاي دموكراتيك نداريم. درست هم هست، اما اينها نيز ممكن است نيم‌نگاهي به منافع ملي داشته باشند يا منافع ملي را جدي تلقي کنند. آنچه در مورد محمد بن‌سلمان گفته مي‌شود حركت‌هايي است كه به سمت نوسازي عربستان پيش مي‌برد. در مورد عمان ترديد ندارم که آنچه انجام مي‌دهد حتما با فكر، عقلانيت و تحليل است و ناگهاني نيست. در مورد چنين سفرهايي ماه‌ها كار مي‌شود، تماس‌ها و رفت‌وآمدهايي صورت مي‌گيرد كه چه زماني سفر انجام شود، با چه شرايطي باشد و خبرها چطور منعكس شوند، تا اين سفر حساس به نحو مطلوبي مطابق با منفعت طرفين انجام گيرد.
اجازه دهيد به پاكستان بپردازيم. در دو ماه گذشته چند اتفاق در پاكستان روي داد. تكرار گروگان‌گیری مرزبان‌هاي ايراني که هفته گذشته تعدادي از آنها آزاد شدند و هم‌زمان با آن ابراز تمايل و اميدواري عمران خان براي ميانجيگري بين ايران و عربستان. درباره گروهكي كه مدام مبادرت به گروگان‌گیری مي‌كند، اين سؤال در افكار عمومي وجود دارد كه ارتش پاكستان كه قوي‌ است و سال‌ها توانسته حكومت را در اين كشور حفظ كند، چرا به مرزهاي مشترک با ايران اهميت نمي‌دهد؟ آيا آنچه مي‌شنويم كه اين گروه تروريستي در برخي حوزه‌ها مثل بحث سركوب بلوچ‌هاي پاكستان با دولت مركزي يا ارتش پاكستان هم‌نظر است و كمك مي‌كند، باعث شده تا مرز ايران و پاكستان را رها كنند و اجازه دهند اين گروهك هر اقدامي انجام دهد؟
اين موضوع را که گروهي را نام برديد که با پاكستان در جهت سركوب بلوچ‌هاي آن سمت مرز همكاري مي‌كند، هنوز نمي‌توان تأييد کرد و اين خبر ملاك تحليل من نيست. البته در اين گروه چنين قابليتي را نمي‌بينم و در برابر توانايي‌هايي كه پاكستاني‌ها دارند، اهميتي ندارد. اما درباره اينكه ارتش قدرتمند پاكستان چرا در كنار مرز جلوي اين اتفاق را نمي‌گيرد، چند نکته را بايد در نظر گرفت. اولين نکته و شايد مهم‌ترين نکته اين است که ارتش موجود پاکستان مأموريت‌هاي ديگري دارد که برايش اهميت بسيار بيشتري دارند. مرزهاي پاکستان با دو همسايه ديگرش يعني هند و افغانستان معمولا در حالت التهاب است. دومين نکته اينکه منطقه بلوچستان پاکستان با مشکلات امنيتي مواجه است؛ از همان ابتداي پديدارشدن پاکستان تا به امروز مشکلات مختلف بلوچستان وجود داشته است. يعني پاکستان در اداره امور بلوچستان خودش مشکلات جدي دارد. سوم اينکه تشکيلات امنيتي همسايگان پاکستان در منطقه بلوچستان هرکدام بازيگري مي‌کنند. بعضي شيطنت‌هاي غيرهمسايه را هم اضافه کنيد. هريک هم اهداف خودشان را دارند. چهارم اينکه گروه‌هاي فعال اين منطقه پيوند پيچيده‌اي با مافياي قاچاق و مواد مخدر دارند که دست‌هايشان نه‌تنها تا داخل ايران که تا شمال اروپا دراز مي‌شود. به اين نکته اگر فساد مقامات محلي و شراکت آنها را هم بيفزاييد، معجون عجيبي مي‌شود. نکته آخر اينکه نيروهاي مسلح ايران در مرز حضور دارند و با وجود حضور آنها اين مزاحمت‌ها صورت مي‌گيرد.
شما قبلا هم به اين موضوع پرداخته‌ايد و بحث بي‌مهري به بلوچستان از سوي دولت‌هاي مركزي در صحبت‌هاي شما بوده است. اکنون هم اين موضوع را مدنظر داريد؟
صد درصد. اين مسئله موضوع جديدي نيست. 50 سال است موضوع بلوچستان را با حساسيت دنبال مي‌كنم. اولين بار هم كه ساواك در سال 1347-1348 من را احضار كرد، در همين رابطه بود. مسائل سيستان‌و‌بلوچستان برايم مهم است و بلوچ‌ها را بخش مهمي از جامعه ايران مي‌دانم كه در سال‌هاي گذشته هميشه مورد بي‌مهري واقع شده‌اند. خشك‌سالي‌ها را به چشم ديده‌ام و هميشه اخبار را دنبال مي‌كنم. مسئله منطقه بلوچستان ما مشابه بلوچستان پاكستان، مسائل توسعه‌اي است. بايد به آن منطقه از نظر اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي توجه و حقوقشان را رعايت كنيم؛ حقوقي كه در چارچوب قانون اساسي هم تعريف شده است. چرا بايد بين من که برای مثال در خانواده‌اي در تهران به دنيا آمده‌ام و يک بلوچ شرايط برابر نباشد؟ چرا در اطراف ايرانشهر فقط يك كارگاه آجرپزي وجود دارد و چيز ديگري نيست. البته من هشت سال پيش ديدم. خدا کند اقداماتي شده باشد. اما اين‌قدر كارخانه اطراف تهران را محاصره كرده که نمي‌توان نفس کشيد؟ ديگران را متهم نكنيم كه چرا از تبعيض‌ها استفاده مي‌كنند. تبعيض را از بين ببريم و بعد دنبال مسائل ديگر برويم. تبعيض به‌شدت خودش را نشان مي‌دهد. اگر فلان گروه نيرويي را از بين بلوچ‌ها در جهت اهداف خاصي (براندازي، آزار و اذيت، كشتار نيروهاي ايراني) جذب مي‌كند، با چه ابزاري سراغ نيرو مي‌رود؟ بدون ترديد از طريق استفاده از تبعيض است. من بشخصه بلوچ‌هاي فراواني را ديده‌ام كه درد اشتغال دارند. در سفري كه به آنجا داشتم جمعيتي از جوانان بسيار غيرتمند و دوست‌داشتني دور من جمع شده بودند و می‌گفتند ما كار نداريم. اين وظيفه كيست؟ شايد بگوييد در تهران هم بي‌كاري وجود دارد. اين ديگر به تکاليف دولت برمي‌گردد؛ بنابراين نمي‌توان انگشت اتهام را به سمت عمران‌خان گرفت و او را مقصر بي‌کاري در ايران دانست. اشتغال مربوط به اين كشور است. اگر قائل به اين باشيد كه رفاه و توسعه را در مناطق شهري مثل اصفهان، تهران، تبريز و مشهد داشتيم، سؤال اينجاست که چرا در سيستان‌و‌بلوچستان نداشته باشيم؟ اگر مسائلي را كه آنجا مي‌گذرد، از نزديك دنبال كنيد و درد‌دل‌هاي مردم را بشنويد، متوجه مي‌‌شويد که مسائل ديگري است. زمينه‌هاي تبعيض است كه مردم آنجا را رنج مي‌دهد و بهترين فرصت را براي شيطنت‌هاي ديگران ايجاد مي‌كند. مسئله اصلي سيستان‌و‌بلوچستان اين است.
پس تا وقتي اين فضا حاکم است وقوع چنين اتفاقاتي بعيد نيست؟
اگر خودمان را با اتفاقات تلخي كه در كشورهاي ديگر منطقه مي‌افتد و هزاران نفر كشته مي‌شوند، مقايسه كنيم بايد خدا را شکر کنيم که واقعا هنوز اتفاقي براي ما نيفتاده است. بهترين حفاظت از كشور توجه به توسعه پايدار و متوازن است و از نظر سياسي به‌طور خاص كه چتر اصلي است؛ يعني اگر به حقوق مردم در اين مناطق توجه كنيم، در آن صورت زمينه‌هاي شيطنت به‌شدت كاهش خواهد يافت و زمينه سرباز‌گيري براي هسته‌هاي افراطي پایين می‌آید.
شايد سياست دولت مبتني بر اين است كه هميشه نقاط مرزي را جاي ناامني براي توسعه و سرمايه‌گذاري مي‌بيند؛ مثلا هميشه خطر طالبان در شرق را جدي مي‌داند و فكر مي‌كند اگر احداث كارخانه‌اي در آن منطقه رخ دهد مي‌تواند محل سوق‌الجيشي براي خطرات احتمالي آينده باشد. اين ديدگاه چقدر واقع‌بينانه است و خطر بالقوه‌اي كه هميشه در اين منطقه داريم تا چه حدي مي‌تواند باعث ادامه‌پيداکردن اين سياست شود؟
نمي‌دانم شما عكسي از خط مرزي دو كشور اروپايي را ديده‌ايد يا نه. عکسي که خط مرزي در هتلي است و از داخل اتاق خواب گذشته و دو طرف آن تخت‌خواب قرار گرفته است. دعوايي ندارند. نمي‌بينيد که توپ و تانك مقابل هم گذاشته باشند. چرا آنها آن‌طور و ما اين‌طور هستيم؟ بله اينجا اروپا نيست ولي بسياري از مشکلات در اين منطقه ربطي به طالبان و ديگران ندارد. برنامه و مديريت اشکال دارد.
گويا فضاي تنفسي كه مذاكره هسته‌اي و برجام براي سياست خارجي ايجاد كرده بود، از بين رفته و به نظر مي‌رسد دوباره نقش بازي‌خراب‌كن در منطقه را به ايران داده‌اند و دوباره به سال‌هاي قبل برمي‌گرديم كه انگشت اتهام به سمت ايران بود و موضوع مقابله با ايران در سطح سران برخي كشورها مطرح مي‌شود. اين دومينو كجا قرار است تمام شود؟
بايد واقع‌بين باشيم و روابط خود را بازخواني كنيم و چارچوب درستي براي سياست خارجي‌ تعريف كنيم و روابط را بر آن اساس با كشورهاي منطقه و وراي منطقه تعريف كنيم. مسئله برجام هم خارج از اين بحث نيست. اگر قرار باشد منصفانه و واقع‌بينانه به برجام نگاه كنيم، در قضيه برجام ما در سايه سياست‌هاي اروپا حرکت مي‌کنيم.
منظورتان چيست؟
بعد از جريان بهار عربي و پديدآمدن يكي از جدي‌ترين بحران‌ها بعد از جنگ جهاني دوم يعني مسئله مهاجرت به‌شدت وضعيت اروپا به هم ريخته است. اروپا خيلي جدي تحت تأثير قضيه مهاجرت است؛ بنابراین راهبرد اصلي‌ای که دنبال مي‌كند «پرهيز از بحران بيشتر در خاورميانه» است. كنترل بحران در خاورميانه، اصلي‌ترين محور راهبردي اروپا در سياست‌ خارجي‌اش است. در چارچوب اين راهبرد است كه اروپايي‌ها در مقابل آمريكا ايستاده‌اند که برجام را كه به نفس‌هاي آخر افتاده به ترتيبي حفظ كنند تا ايران از برجام خارج نشود و خروج ايران از برجام تنش و تقابل‌هاي منطقه‌اي بيشتري ايجاد نكند و باز هجمه ديگري در حوزه مهاجرت به اروپا ايجاد نشود. اين اصلي‌ترين موضوع است كه ما زير اين چتر نفس مي‌كشيم. در حقيقت زير سايه برجام نيست كه نفس مي‌كشيم. هر جناح بخشي از برجام را گفت. كسي اين را با جامعيت تمام نگفت. يك طرف مي‌گويد همه‌چيز را داديد و طرف ديگر مي‌گويد ما خيلي امتياز‌ها گرفتيم. هركدام هم با انگيزه‌هاي جناحي ناقص مي‌گويند. يک مسئله ملي را جناحي تفسير مي‌کنند. به‌هرحال چون بحث برجام نيست وارد جزئيات نمي‌شوم. اگر احساس نگراني مي‌كنيم از اين قضيه که فضاي مثبت از بين رفته، به چارچوب‌هاي اصلي و سياست‌هاي کلان کشور برمي‌گردد. موضوع برجام هم در داخل اين چارچوب تعريف مي‌شود. چارچوب اصل است، اگر پايمان را در جاهاي فرعي بگذاريم هيچ‌گاه نمي‌توانيم از اين دايره خارج شويم و مسائل را براي درازمدت حل كنيم. ملاحظه شد که با رفتن و آمدن افراد همه مسائل زيرورو مي‌شود و اين نشان‌‌دهنده مطمئن‌نبودن اين چارچوب است. شما نمي‌توانيد پايتان را روي يك تکه سنگ به نام برجام بگذاريد و از رودخانه مشکلات رد شويد. بايد پل ايجاد كنيد. برجام سنگي بود كه وسط آب گذاشته شد، اما كشور نيازمند پل است.
اما اگر آقاي ترامپ سرکار نمي‌آمد يا چنين شخصيتي نداشت، امكانش وجود داشت كه برجام براي ايران پل شود.
كه چه بكند؟
رابطه ما را با دنيا احيا كند و بهبود ببخشد. بالاخره مذاكره هسته‌اي و برجام در اين دوره توانسته بود تابوي مذاكره با آمريكا را بشكند. در حاشيه برجام يك عده زنداني و پول بلوكه‌شده آزاد شدند. اينكه به بهانه موضوع هسته‌اي برخي امتيازها را بدهيم و برخي را بگيريم، اقدام كمي نبود. درحالي‌كه سياست خارجي ما هميشه در حالت قبض قرار دارد.
گفته شما به شرطي درست است كه پيش از ترامپ، اوباما نبود.

يعني ما با كسي به‌جز اوباما مذاكره كرده بوديم؟
شما دو سر طيف را در مقطعي از تاريخ آمريكا و روابط ما با آمريكا داريد. يك سو اوبامايي است كه راهبردش رسيدن به يك نتيجه مثبت با ايران بود و اکنون هم با وجود فشارها به خوبي مي‌توانيد اين تفاوت را تشخيص دهيد. يك سو هم ترامپي بود كه خيلي تيز و تند وارد صحنه شد. اين دو با هم خيلي فاصله دارند و تا حدي نتيجه‌گيري را مشكل مي‌كند. درحالي‌كه آمريكا نه اوباماست و نه ترامپ؛ آمريكا چيزي بين اين دو است. ترامپ و اوباما كه در هم ادغام شوند آمريكا را مي‌سازند. آمريكا يك ماهيت دارد كه نمي‌توانيم ناديده‌اش بگيريم و بايد با آن تعريف سراغش برويم. اينکه آنها بزرگ‌ترين مدعي حقوق بشر هستند،‌ صحت ندارد. ببينيد در فلسطين و ميانمار و يمن چه‌ مي‌گذرد. بنابراين اين ادعاها يك ويترين است. جهت ديگر هم به همين ترتيب است. بايد واقعيت آمريكا را بشناسيم. آمريكا بزرگ‌ترين قدرت دنياست و در جهت منافع خود حركت مي‌كند. ما براي اينكه با آمريكا، روسيه يا اروپا رابطه داشته باشيم و ميزاني را تنظيم كنيم حتما بايد ماهيت اين حكومت‌ها را درست بشناسيم و براي درازمدت طرح و برنامه داشته باشيم. بايد قدرت ملي داشته باشيم كه متكي بر آراي ملت باشد كه به‌اين‌ترتيب طرف ما بداند كه با يك ملت 80 ميليوني روبه‌رو است. در آن صورت مي‌توانيم از عقلانيت جمعي استفاده كنيم نه يك جناح. علاوه‌بر اقتدار بيشتر اشتباهات هم كمتر خواهد بود. حكومت نمايندگي از مردم كند و ملت هم پشتوانه حكومت باشد. در آن صورت سياست ما در مورد آمريكا و اروپا وقتي در چارچوب عقلاني تعريف شود دچار چنين دست‌اندازهايي نمي‌شود. من در يك مصاحبه اين سؤال را كردم كه چرا كشور ديگري به‌جز ما برجام ندارد؟ چرا بايد به گوشه برجام برسيم؟ چرا بايد در چنين وضعيتي قرار بگيريم؟ چرا هند و کره و سوئيس مثل ما مشکل ندارند؟ آنها سرسپرده آمريکا و روس هستند؟ آيا سياست‌مداران و مردم آنها درک و فهمي از سياست ندارند؟ آيا آنها کشورشان و ارزش‌هايشان را دوست ندارند؟ به رفتارهايشان توجه کنيد و ببينيد که انسان‌هاي شريفي هستند و با برنامه مناسب به‌سرعت پيش مي‌روند. يك‌بار به خودمان مراجعه كنيم و اين مطلب را به بحث نخبگان بگذاريم كه ما كجاي كار را اشتباه مي‌رويم. يك جاي كار ايراد دارد كه شما دائم از طرف ديگران در معرض تهديد باشيد. همان‌طور كه عرض كردم، اگر اروپا درحال‌حاضر با ما چنين رفتاري دارد زير چتر همان راهبردي است كه عرض كردم. نبايد اين‌طور برداشت كرد كه ما خيلي خوب هستيم. ما ناچار شديم يك‌سري رفتارها را انجام دهيم؛ به‌طورمثال از روي اضطرار ناچار شديم خانم‌ها را در استاديوم راه دهيم، چون به‌جز اين فوتبال برگزار نمي‌شد. اين به معني موافقت مسئولان با اين كار نيست. در جهت سياست خارجي هم به همين ترتيب است؛ سياست‌هاي اضطراري ما را به جايي نمي‌رساند. مثل درس‌خواندن شب امتحان است. اگر بخواهيم سياست خارجي درستي داشته باشيم بايد به شكل اصولي به تجربه بشريت توجه كنيم كه چطور با هم رابطه برقرار مي‌كنند. به مباني اصلي زندگي مشترك در دنيا توجه كنيم. هيچ‌كدام از اينها به معني اين نيست كه مباني خود را کنار بگذاريم.
يكي از انتقادها به گفته شما مي‌تواند اين باشد كه همه كشورهاي اروپايي شرايطی مشابه ما ندارند و در منطقه بحران‌زده‌اي مثل خاورميانه زندگي نمي‌كنند. عده‌اي معتقدند زيست ايران در سر چهارراه حوادثي كه در آن هستيم، موجب اين عملکرد و راهبرد شده است.
اولين نکته مهم بررسي گذشته است. ما بايد بي‌رحمانه سراغ نقد خودمان برويم و اجازه دهيم محترمانه نقد شويم. نگوييم هرچه كرده‌ايم خوب بوده و خطايي نداشته‌ايم. خطاهايمان زياد بوده كه اينجا ايستاده‌ايم. با توجه به آرمان‌هايي كه مطرح بود اگر جايي خطا نداشتيم حتما الان در رأس دنيا بوديم. بايد نقادانه كارهايمان را بازخواني كنيم. دوم اينكه طرحي نو دراندازيم كه مطابق با تحولات و تغييرات روز و جهان امروز باشد. سوم اينكه از اتكا به يك مجموعه کوچک كه در داخل كشور هستند دست برداريم. اين كشور 80 ميليون جمعيت دارد. كشور متعلق به يك گروه و حزب نيست. کشور نبايد از ظرفيت‌هاي بزرگ متفکران ارزشمند محروم شود. با کنارگذاشتن سياست‌هاي حذفي بهترين راه مراجعه به نمايندگان واقعي مردم است. اگر اين كار انجام شود يقين دارم كه از اين مشكلات خارج مي‌شويم. ما به اندازه كافي نيروهاي كارشناسي در كشور در تمام حوزه‌ها داريم. زمين خورديم و بلند شديم و لباسمان را تكانديم، با هزينه‌اي كه ملت پرداخت كرده، اين انصاف نيست كه بخش بزرگي از نيروهاي كشور با آن تجربيات كنار باشند و گروه اندكي براي همه تصميم بگيرند. اگر تصميمات خوب مي‌گرفتند باز قابل تحمل بود، اما متأسفانه نتايج كار شواهد فراواني دارد كه تصميمات اشتباهي گرفته شده است. آن زمان كه درد طالبان را داشتيم از ذهن شما كلمه‌اي به نام داعش مي‌گذشت؟ خير. بعد از داعش هم مي‌تواند تهديد ديگري به وجود بيايد.
در خبرها آمد كه ايران در سطح کارشناسي در مذاكرات مربوط به صلح در افغانستان با طالبان قطر شرکت کرد. مذاکره صلح افغانستان در ژنو نيز انجام شد. طالبان قطر طيف معتدل‌تري هستند؟
طالبان با موافقت قطر، پاكستان و آمريكا سال‌هاست دفتري را در اين کشور ايجاد كرده‌اند، براي اينكه هر زمان، كاري داشتند بتوانند مستقيم به آنها مراجعه كرده و مذاكره كنند. امتيازي است كه به طالبان داده شده كه اين دفتر را داشته باشند و به‌تازگی نماينده جديد آمريكا در افغانستان با آنها مذاكره كرده و بار اول هم نيست. اين مذاكرات گاهي علني مي‌شود و گاهي اوقات پشت پرده است. به‌هرحال طالبان بخشي از واقعيت مسئله افغانستان درحال‌حاضر است. چرايي‌اش را در بحث‌هاي گذشته عرض كردم كه چرا به وجود آمده. اکنون براساس آخرين گزارشي كه هفته قبل «سيگار»، سازمان مربوط به آمريكايي كه مسائل افغانستان را رصد مي‌كند، گزارش كرده بود دولت مركزي افغانستان به‌گمانم 51 يا 52 درصد خاك افغانستان را در دست دارد و طالبان بخش بسيار بزرگ و درخور توجهي را در اختيار دارد كه نسبت به سه سال قبل افزايش پيدا كرده است. اين امر نشان مي‌دهد با وجود حضور آمريكا، بودجه‌هاي كلان، حكومت مركزي و سياست‌هاي مختلف وضعيت بهتر نشده و بدتر هم شده است. البته بحث راجع به اين مطلب در اين مصاحبه نمي‌گنجد، ولي اين روزها دولت افغانستان طرح جامعي را براي صلح ارائه کرده که اصلي‌ترين بخش آن شامل‌کردن طالبان در حاکميت است. محورهاي خوبي در اين طرح مشاهده مي‌شود. شبيه اين طرح را من بيشتر از 15 سال پيش نوشتم، اما کسي حالم را نپرسيد. قدمي به جلو است، ولی راه هموار نيست.
روسيه هم به‌تازگي ابداع مذاكره را در دست گرفته است.
روسيه هم در راستاي سياست‌هاي پوتين در حال بازکردن بال‌هايش در نقاط مختلف دنيا از جمله در اين منطقه است. از زماني که در پاييز سال 1358 خورشيدي شوروي افغانستان را اشغال کرد حدود 39 سال گذشته و روس‌ها دوباره در حال بازگشت به افغانستان هستند.
روسيه كه خودش يكي از دلايل سال‌ها جنگ اين كشور است، جالب است كه اکنون به‌عنوان طرفدار صلح است.
نسل گذشته شايد تا حدي فراموش كرده‌ باشد، اما اينها همان تغييراتي است كه گفتم بايد به آن توجه كرد. درحال‌حاضر روسيه با طالبان ارتباط دارد و سياست‌هاي خودش را دنبال مي‌كند. در مقابله با داعش كه نشان داده ميل به حركت به سمت جمهوري آسياي مركزي دارد. روسيه نگران اين قضيه است كه مي‌تواند بعدها به چچن و ساير جمهوري‌ها پيوند بخورد. مسكو مي‌خواهد از طالبان در مقابل داعش استفاده كند و از اين جهت ارتباط برقرار كرده است. غير از اينكه نفوذ خودش را به شكل سنتي در افغانستان دنبال كند. براي دو سده از زمان پيش از شوروي دعواهايی جدي بين انگليس و روس در اين منطقه وجود داشته است. حداقل انگليسي‌ها اين‌طور تعريف كرده بودند كه افغانستان يك منطقه حائل بين روس و هند است كه سرمايه بزرگي براي انگليس استعمارگر بود. افغانستان از آن زمان مورد توجه روس‌ها بوده، به‌جز سياست رسيدن به آب‌هاي گرم كه جاي بحث درباره آن نيست؛ اما سياست روس‌ها در افغانستان سياست مستمري است. دوراني كه به‌دليل موضوع دهه 80 ميلادي و اشغال، مقبوليتي حداقل بين اكثريت مردم نداشتند و گروه اندك چپ‌ها كمونيست‌هايي بودند كه آموزش‌ديده مسكو بودند، بعد از آن به‌تدريج برمي‌گردند. با توجه به اينكه پوتين هم سياست‌هاي به‌شدت توسعه‌طلبانه‌اي دارد كه جدا از سوريه، عراق، ايران، ‌كردستان عراق و حتي ارتباطات با پاكستان -كه اخيرا مانور مشتركي با پاكستان داشتند- جاي پاي خودشان را محكم‌تر مي‌كنند. يك رقابت دائم در دنيا جريان دارد و ما گاهي در اين رقابت‌ها هستيم و گاهي هم نيستيم. من يك سال قبل از کساني كه در قضيه افغانستان فعال هستند سؤال كردم كه ما در افغانستان دنبال چه هستيم؟ ولي هنوز پاسخي نگرفته‌ام. يادم هست در اوايل دهه 70 بحث خوبي با حضور آقاي هاشمي‌رفسنجاني، رئيس‌‌جمهور وقت، دراين‌باره داشتيم. دوست دارم مصاحبه را با اين سؤال تمام کنم که ما در افغانستان دنبال چه هستيم.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 11 آذر 97، شماره: 3305


اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین