شعار سال: این میزگرد را می توان به نوعی ادامه میزگرد قبلی گروه فرهنگی دانست که در رابطه با افت محصولات فرهنگی بود؛ از آنجا که نقد و کارکرد آن در تولید فرهنگی قابل انکار نیست، لزوم برگزاری میزگرد دیگری درباره خود «نقد» اجتناب ناپذیر می نمود. پاسخ های این پژوهشگران و صاحبنظران به سؤالات «ایران » در میزگردی 3 ساعته را در ادامه میخوانید.
از منظری عمومی و کلی، صاحب نظران ما درعرصههای مختلف فرهنگی از پویایی و زایایی فرهنگ امروز رضایتمندی چندانی ندارند. آنان به کلّیت و سطح تولید محصولات فرهنگی درحوزههای مختلف اشاره میکنند و این محصولات را متناسب با ظرفیتهای واقعی فرهنگی ما نمیدانند و برخی این شرایط را ناشی از نبود نقد مؤثر در این عرصه میدانند. با توجه به شرایط فرهنگی کنونی جامعه ما، تصویری که شما عزیزان از وضعیت موجود نقد در فضای امروز فرهنگی ارائه میدهید چگونه تصویری است؟ اگر موافق باشید از این نقطه شروع کنیم تا بعد برسیم به وضعیت آرمانی نقد.
نعمتالله فاضلی: ارائه تحلیل دقیق و روشن درباره پرسشی که مطرح کردید دشوار است، چون فضاهای هنری متنوع هستند و هر کدام اقتضائات خاص خود را دارند. ولی به هر حال متناسب با فضای روزنامه، نکات کلی را توضیح میدهم. این که وضعیت «نقد فرهنگی» چگونه است، بستگی دارد که نقد کدام وجه از فرهنگ را در نظر داریم. دو برداشت زیبایی شناسانه و انسان شناسانه از فرهنگ وجود دارد. در برداشت انسان شناسانه، فرهنگ یعنی شیوه زندگی مردم. قلمرو مطالعاتی من عمدتاً در این زمینه است. نقد در این زمینه، عمدتاً نقد اخلاقی و سیاسی است. اما در برداشت زیبایی شناسانه، فرهنگ همان بازنماییهای زندگی و شیوه زندگی در متنهای هنری و ادبی است؛ مانند متن های، سینمایی، ادبی و موسیقایی. پرسش شما هم در این زمینه است. اما در همین زمینه هم نقد دو قلمرو دارد: «نقد آکادمیک» و «نقد عمومی». نقد آکادمیک، نقدی است که در فضای دانشگاه شکل میگیرد و هدفهای دانشگاهی دارد؛ اما نقد عمومی، نقدی است که در مطبوعات، رسانهها و شبکهها ارائه میشود. در «حوزه عمومی»، روزنامهها، تلویزیون، شبکههای اجتماعی و مجلات(عمومی) بیشتر به «معرفی» و «مرور متون» هنری و ادبی برای «مخاطبان عمومی» میپردازند. درواقع، اگر ما نقد عمومی را به معنای مرور بدانیم، رسالت و هدفش همان review یا خلاصه کردن و ارزیابی کردن متنهای خاص هنری برای مخاطبان عمومی هنرهاست. هدف این نوع نقد، کمک کردن به مخاطب عمومی یا خواننده غیر حرفهای است تا متنهای هنری را که میخواهد ببیند یا بخواند، به کمک «مرور نویس» از محتوا و ارزش کلی آن متن هنری براحتی آگاه شود. بنابراین، «مأموریت مرور نویس» متفاوت از رسالت «منتقد دانشگاهی» است. اساساً کار منتقد دانشگاهی معرفی و مرور نیست، بلکه منتقد دانشگاهی تلاش میکند تا «جهان آفرینشهای هنری و ادبی» را به «جهان دانشهای انسانی و اجتماعی» پیوند بزند و نوعی دانش جدید خلق کند. این دانش نظریه بنیان، تحلیلی و انتقادی است.
با این تفاسیر شرایط ما از شرایط کشورهای توسعه یافته چندان متفاوت نیست چرا که در آنجا هم وضع به همین منوال است.
فاضلی: خیر. موقعیت نقد عمومی در ایران با کشورهای توسعه یافته متفاوت است. برای مثال، درنیویورکر، لوموند یا گاردین نقدهایی که در حوزههای کتاب، موسیقی یا فیلم انجام میگیرد، مرور یا review هستند. نویسندگان این مرورها، افراد حرفهای هستند که برای نشریات معتبر «مرور نویسی» میکنند. مرور ادبی و هنری در جهان امروز فعالیتی نهادینه شده است و کارکردهای مهمی در زمینه «اقتصاد هنرها» و «شکل دادن فضای عمومی هنری» دارند. اما مرور نویسی در ایران هنوز نهادی توسعه یافته و کارآمد نیست. درجهان توسعه یافتهتر وقتی فیلم، موسیقی یا رمانی را مجلات و روزنامههای نیویورک تایمز یا گاردین مرور نویسی معرفی میکند، استقبال و توجه مردم به آن اثر هنری معرفی شده را به وجود میآورد؛ زیرا مخاطبان در این جوامع به کار مروری نویس حرفه ای و نهاد مروری نویسی هنری اعتماد دارند. از اینرو «نهاد مروری نویسی» به نحو کارآمدی «فضای هنری مخاطبان» را شکل میدهد. اما ما در ایران نهاد مروری نویسی قدرتمند در حوزه عمومی را کمتر میبینیم. قبلاً در میزگردی این بحث را مطرح کردم که چرا روزنامهای چون «ایران» یا مجلات حرفهای که در کشورمان منتشر میشود، «مرجع قدرتمند» برای معرفی و مرور متنهای هنری و ادبی نیستند تا در حوزه عمومی، مخاطب هنری و ادبی بتواند از طریق ارجاع به این مجلات و روزنامهها و خواندن مروریها، متنهای هنری دلخواه و مطلوب خود را به سهولت انتخاب کند. البته متنهای مروری، کم و بیش در حوزه عمومی وجود دارد، اما تاکنون مروری نویسان و مطبوعات ما نتوانستهاند «مرجعیت هنری و ادبی» برای مخاطبان عمومی شوند. منتقدان دانشگاهی هم نمیتوانند نقش و مسئولیت مروری نویسها در حوزه عمومی را ایفا کنند. این سخن به معنای این نیست که شأن منتقدان دانشگاهی بالاتر است از شأن مروری نویسان. نباید شأن و ارزش مروری نویس را دست کم بگیریم. مروری نویس حرفهای و توانا در هر زمینهای اعم از کتاب، موسیقی، تئاتر یا فیلم، شخصی فرهیخته، دانش آموخته و دارای ذهن مفهومی و دقیق است. گاهی منتقدان دانشگاهی بزرگ به دلیل تسلط و توانایی شان است که در حوزه عمومی سخن میگویند و مینویسند. یکی از مسألههای ما در حوزه هنر و نقد عمومی، کمبود مروری نویس حرفهای و چیره است. کمبود در این زمینه هم ناشی از توسعه نایافتگی «نهاد نقد عمومی هنری» است. وظیفه نهاد نقد عمومی این است که میان حوزه آفرینشهای هنری، نهاد دانشگاه و مخاطبان هنری پیوندی فعال برقرار کند. مروری نویسان پل میان این سه حوزهاند.
آروین صداقت کیش: من میخواهم به سؤال برگردم و فرض اول سؤال را تحلیل کنم. به نظر من مهمتر از این که بپرسیم نقد بهتر است چطور باشد تا آن وضعیت ناراضی کننده را درست کند، این است که بپرسیم چه عاملی باعث میشود آن احساس زوال و نارضایتی تا این حد گسترده باشد. تصور ما این است که شرایط امروز نقد و هنرها در جامعه بد است ولی با توجه به شناخت عینیام از برخی از شاخههای هنری باید بگویم این نگاه اشتباه است. پس بهتر است به جای آن به این موضوع بیندیشیم که آیا نقد میتواند یا توانسته نقش مهمی در جامعه داشته باشد؟ و چه نقشی؟ گذشته از شکی که من به گفتمان زوال وارد کردم، در حوزه کار من که موسیقی است و در طول تاریخی که نقد مدرن وجود داشته (حدود 300 – 200 سال) مرز میان نقدها بهطور مشخص در تاریخ اروپا و بعدها در کشورهای دیگر مبهمتر و مه آلودتر از چیزی است که بشود تفکیک روشنی میان آنها قائل شد. بستگی دارد شما در کدام قسمتی از این تاریخ زندگی میکنید، بطور مثال اگر درسپیده دم قرن بیستم زندگی میکردید و در لندن بودید دقیقاً نمیدانستید برای آنچه در Musical Times بین سالهای 1900 تا1915 چاپ شده کدام اصطلاح دقیقتر است. این موضوع بسیار مهمی است و باید به آن توجه شود، به علاوه اینکه برای عمومی شدن نقد به ابزارهای دیگری چون جداول ردهبندی هم نیاز است که فوقالعاده تأثیرگذار بوده برای عادت دادن مخاطب به اینکه از این کانال بیندیشد یا انتخاب کند. این یک پدیدهای است که تمرین لازم دارد. اینکه بگوییم چرا در این جامعه اتفاق نمیافتد به مکانیسم های انتخاب در جامعه ایرانی مربوط است و من منتقد به تنهایی توانایی عوض کردن آن را ندارم. جامعه بالاخره من را میبرد به جایی که خودش میخواهد. بطور مثال فیلمهایی که در کنار خیابان به فروش میرسد خیلی از خریداران آن ارزششان را به امتیازهایی میدانند که در پشت جلد آن نوشته شده است و به عنوان یک خریدار عامی به مکانیسم هایی که در مجله یا سایت مرورنویسها یا منتقدان نوشتهاند.
البته موضوع فلسفه ساخت آن فیلمها نیست بلکه توجه به سیستم نقد بوده که همچنان در کشورما فعال است.
صداقت کیش: حوزههایی چون سینما و بویژه ادبیات که سابقه چندین ساله دارند نسبت به موسیقی فعالتر بوده اما در حوزه موسیقی که احتمالاً آخرین عضو باشگاه فرهنگ و هنر است که به کاروان نقد میپیوندد با اطمینان میگویم رسانههایی هستند که چه بهصورت کاغذی و یا اینترنتی مرور یا نقد منتشر میکنند و کارشان به نسبت واکنش و بازخوردهایی هم داشته است و بیشک بر موسیقی و هنرمندان این عرصه هم تأثیرگذار بوده و خواهد بود.
با توجه به نکاتی که در رابطه با وجوه نقد برشمردید، بازمی گردیم به پرسش اولیه و این که آیا نقد درجامعه ما کارکرد واقعی خودش را دارد یا خیر؟
صداقت کیش: در پاسخ این سؤال در ابتدا باید بگوییم تعریف ما از کارکرد واقعی نقد چیست. چرا که از نگاه من کارکرد واقعی نقد حداقل در حوزه موسیقی که درآن فعال هستم وجود دارد و قطعاً درحوزه سینما وادبیات هم نقد به درستی انجام میگیرد.
شاید بهتر است به جای نقد واقعی بگوییم نقد مؤثر.
کامیار عابدی: نکتهای درمورد نقد دانشگاهی و نقدغیر دانشگاهی بیان شد که درواقع نام آن را نباید review انتخاب کرد چرا که review درواقع بخشی ازجریان نقد غیردانشگاهی است که درگذشته گسترده تربوده و درسالهای اخیرهم به این موضوع توجه بسیاری شده است. در نیمههای قرن بیستم فاصلهها ومرزبندیهایی که میان نقد دانشگاهی و نقد غیردانشگاهی در جهان غرب متداول بوده، بسیار کمتراز آن چیزی است که در حال حاضر وجود دارد. بطورمثال درحوزه نقد ادبی، کتاب چند جلدی نوشته رنه ولک نوشته شده که ازحدود سالهای 1750 تا 1950 است و بعد آن دیگر نقدی وجود ندارد چرا که نقد منحصر شده به جداییهایی که میان دانشگاه و غیر دانشگاه بوده و با بررسی در این کتاب خواهید دید نخست تعداد منتقدانی که بیرون از دانشگاه درمورد ادبیات نقد نوشتهاند بسیار است و صرفاً مرور و معرفی نبوده، دوم اینکه آنها منتقدانی دانشگاهی بودند و دربیرون از دانشگاه نیزفعالیت میکردند یعنی تمرکزشان منحصر به پژوهش دردانشگاه نبوده است، اما از سالهای 1960 به بعد این تفکیک در غرب آغازمی شود و دردهه 1980 به اوج میرسد و درحال حاضر میبینیم که میان نقد دانشگاهی و نقد غیر دانشگاهی درحوزه ادبیات فاصله ایجاد شده و نقد غیر دانشگاهی بجز درمحافل ادبی کوچک که بیشتر با حضور شاعران و نویسندگان بوده منحصربه همان مرورها است اما این رویه در غرب مورد انتقاد و اعتراض قرار میگیرد. یکی از مهمترین کسانی که از سنت دانشگاهی برآمده و اندیشهاش مدرن و گاهی پسامدرن است و نسبت به تفکیک میان نقد دانشگاهی و غیر دانشگاهی معترض بوده ادیب، نویسنده و منتقد معروف امریکایی هارولد بلوم است. درایران هم تاریخچه نقد ادبی به معنای تحلیل براساس صنایع ادبی، ازحدود سالهای 1860- 1850 میلادی با حضور میرزا فتحعلی آخوندزاده در قلمرو زبان فارسی آغاز شد که البته درخارج از ایران بود و در داخل مرزهای ایران چنین نقدی نمیتوانست صورت بگیرد. درتفلیس آثارادبی و شعرایران چون سروش اصفهانی، رضا قلی خان هدایت، قاآنی شیرازی و دیگربزرگان شعروادب را از راه دورنقد میکردند. اما نقد ادبی مدرن که مورد بحث ما است با رواج شعر و داستان نو شکل گرفت و اولین کسانی که این نقد را به وجود آوردند صادق هدایت و نیما یوشیج بودند.در آن سالها منتقد به معنای مستقل و به عنوان کسی که شاعر و نویسنده نباشد وجود نداشت و در حدود دهه 1310 اولین مقالهها در این حوزه شکل می گیرد. اما نقد در جامعه ایرانی بهطور کلی موضوع ضعیفی است وشاید به دلیل احترام به بزرگترها و نکتههایی از این قبیل باشد. روند شکل گرفتن نقد ادبی مدرن در دهه 1340 درحوزه شعر و داستان در فضای عمومی مجلههای ایران رشد پیدا می کند و افرادی چون رضا براهنی، عبدالعلی دستغیب، محمد حقوقی و...دراین حوزه فعالیت داشتند. این افراد با وجود تحصیلات دانشگاهی میتوانستند در محیط دانشگاه هم کار کنند اما به چند دلیل فضای عمومی برای آنها مناسب بود. نخست وقتی نقد ادبی در دهه 40 به اوج خود میرسد درست در زمانهای است که ایدئولوژیهای سیاسی هم درایران وهم درجهان به اوج رسیده و از نقد به عنوان یک ابزار سیاسی و اجتماعی استفاده مستقیم و غیر مستقیم صورت میگیرد و کسانی که در حوزه سیاست و اجتماع فعالیت میکردند ضریب تأثیر و نفوذشان بالاتر بود مانند براهنی و دستغیب. اما بعد ازانقلاب این موضوع ضعیف ترمی شود و به دلیل برخی اتفاقات تعهد اجتماعی از نقد رخ بربست و این نکته را میتوانیم یکی از اولین دلایل ضعف نقد ادبی درایران بدانیم. دومین دلیل آن به دهههای 20 تا 40 برمی گردد؛ آن زمان مطبوعات و رسانههای نوشتاری نفوذ بیشتری داشتند و هرچه از این دوران میگذرد رادیو و سپس تلویزیون و سرانجام اینترنت باعث میشود ضریب تأثیر مطبوعات و مجلات را کمترکنند.اما در سالهای حدود 1370 چندان تفکیکی میان نقد ادبی دانشگاهی و غیر دانشگاهی در ایران اتفاق نمیافتد و بسیاری از استادان دانشگاه چون عبدالحسین زرین کوب وغلامحسین یوسفی و... رو به دانشگاه نقد نمینوشتند وکتاب های بسیاری که از آنها به چاپ رسید همسو با مردم بود، اما در دهه 1380 با وزیدن نسیمی از غرب به ایران، معیارها و موازین علمی و پژوهشی در داخل دانشگاههای ایران لازم الاجرا شد، این امرضربه شدیدی برپیکره نقد بود که همزمان با نفوذ شدید اینترنت و پایین آمدن ضریب تأثیر روزنامهها و مجلات همراه شد و باعث شد تفکیکی میان نقد دانشگاهی و نقد غیر دانشگاهی به اوج خود برسد.
فریدون جیرانی: صحبت ازتأثیر تفکرات سیاسی برنقد ادبی و ایدئولوژیها شد. نیمههای دهه 40 گفتمان چپ برتمام مسائل فرهنگی ما تأثیر گذاشت و ردپای این اثرگذاری را درهمه حوزهها اعم از فیلم، موسیقی، تئاتر و ادبیات میتوان دید. اگر فردی خارج از این گفتمان صحبت میکرد اساساً به بازی گرفته نمیشد و همین امر باعث شد بسیاری از فیلمهای فیلم سازان ایرانی دیده نشود. به عنوان نمونه میتوان به فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان (سال 44) اشاره کرد که مورد بیمهری قرار گرفت، حتی در سال 56 فیلم باردیگر اکران شد اما بازهم اقبال خوبی به آن نشد چرا که «خشت و آیینه» از فضای گفتمان غالب بر جامعه که گفتمان مبتنی بر تفکر چپ است دوربود. پیش شرط لازم در رشد فضای نقد ایجاد فضای آزاد برای گفتوگو است. گفتمان چپ پیش از انقلاب فضای محدودی برای بیان نظرات ایجاد کرد و نظرات حول یک مسأله که همان تعهد اجتماعی است شکل گرفت. بطورمثال سینمای اجتماعی مطرح شد و اگر کسی خارج ازاین گفتمان نظری داشت دیده نشد. به عنوان نمونه فیلمساز خوبی چون جلال مقدم دراواخردهه چهل تا پنجاه فعالیت کرد اما به دلیل اینکه گفتمان فکریش مبتنی بر گفتمان تعهد اجتماعی نبود آثار او دیده نشد. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی فروریخت و تعهد اجتماعی و فضای غالبی که وجود داشت از بین رفت، فضای تازهای به وجود آمد که اتفاقاً درنقد ادبی و حتی نقد سینمایی ودیگر نقدها اثرگذار بود و نکته جالب اینکه این فضا مصادف شد با دهه 70 درایران که تحولاتی در اندیشه چه در مسائل فلسفی، سیاسی و اقتصادی در حال رخ دادن بود یعنی از پایان جنگ (سالهای 69) افرادی موفق میشوند که تحول فکری در ایران ایجاد کنند؛ در آن دوران به اعتقاد من سه نفر هستند که تأثیرات چشمگیری به جا میگذارند؛ در حوزه فلسفه سروش، در حوزه سیاسی آقای بشیریه و در حوزه اقتصادی موسی غنینژاد است که رک و صریح و بیپرده از سرمایهداری دفاع میکند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته روزنامه ایران تاریخ انتشار 20 آذر 97، کدخبر: 492830، www.iran-newspaper.com