شعار سال: در ابتداي اين کنفرانس مهندس محمود شيري
دبيرکل انجمن فارغالتحصيلان در سخناني به ارائه گزارشي پيرامون انجمن فارغالتحصيلان
پرداخت و گفت: «دانشگاه صنعتي
شريف در طول بيش از 52 سال فعاليت خود حدود 55 هزار فارغالتحصيل به جامعه تحويل
داده است که در حوزههاي مختلف علمي، پژوهشي فني و صنعتي، اجتماعي، اقتصادي و...
صاحبنظر و نخبه هستند که با برخورداري از اين ظرفيت بالا ميتوان چالشهاي
مبتلابه جامعه را کارشناسانه و دقيق مورد تجزيه و تحليل قرار داد و راهکارهاي
مناسب به مسئولان ذيربط ارائه داد». در ادامه اين کنفرانس دکتر محمود فتوحي رياست
دانشگاه در سخناني خطاب به فارغالتحصيلان گفت: «فارغالتحصيلان بيشک يکي از
اندوختههاي مهم يک دانشگاه هستند و شما به عنوان فارغالتحصيلان اين دانشگاه مايه
افتخار دانشگاه شريف هستيد». وي افزود: «دانشگاه صنعتي شريف با وجود سختيها و مسائل
سياسي و اقتصادي جامعه توانسته است همچنان جايگاه واقعي خود را در دنيا و منطقه
حفظ كند». «تاريخچه دانشگاه صنعتي شريف» از موضوعات ديگري بود كه در اين كنفرانس
به آن پرداخته شد. با توجه به نقش كليدي دكتر فيروز پرتوي در سالهاي ابتدايي
تأسيس دانشگاه صنعتي شريف، وي در اين زمينه به سخنراني پرداخت. از آنجا كه دكتر
پرتوي در حال حاضر در آمريكا زندگي ميكند، اين سخنراني از طريق اسكايپ انجام شد.
در ادامه متن اين سخنراني را با هم ميخوانيم.
از دوستان عزيزم در انجمن فارغالتحصيلان دانشگاه صنعتي شريف و اولياي محترم
دانشگاه متشکرم که افتخار صحبت براي دوستان گرامي را به من دادهاند. تلاش خستگيناپذير گردانندگان اين انجمن در اعتلاي
فارغالتصيلان شريف و ايجاد و حفظ همبستگي بين آنان حقيقتا شايان تحسين و تقدير
است. مهمترين عامل اعتلاي هر دانشگاه دانشجويان آن هستند. موفقيتهاي چشمگير
جوانان ايراني، ازجمله فارغالتحصيلان اين دانشگاه، چه در داخل و چه در خارج کشور زبانزد
خاص و عام و بهراستي مايه دلگرمي و افتخار است.
موضوع صحبتم گوشهاي از چگونگي ايجاد دانشگاه صنعتي شريف و سالهاي اول
فعاليت آن خواهد بود. احساس ميکنم براي سالهاي سوم به بعد تعدادي شاهد در ميان
کادر فعلي دانشگاه وجود دارند که حافظهشان بسيار قويتر از بنده است. ضمنا از
اينکه در صحبتم توجه بيشتري به سرگذشت خودم يا دانشکده فيزيک ميكنم، خجولانه پوزش
ميخواهم.
مثل اکثر ايرانيان، از همان سالهاي اول زندگي احساسات وطنپرستي شديدي
داشتم و معتقد بودم استعداد ما کمتر از اهالي کشورهاي پيشرفته نيست و با داشتن
امکانات ما هم ميتوانيم در پيشبرد علم و صنعت مثل آنها بدرخشيم. از اين رو تصميم
گرفتم دکترايم را در فيزيک بگيرم و در دانشگاههاي ايران تدريس کنم. رؤيايم آن بود
که بتوانيم در ايران، فارغالتحصيلان علوم و مهندسي با کيفيت بهترين دانشگاههاي
دنيا را داشته باشيم.
اواخر پاييز ۱۳۳۲ براي ادامه
تحصيل به آمريکا رفتم. بعد از اتمام تحصيلات با وجود توصيه نزديکترين دوستانم که
معتقد بودند در آمريکا آتيه بهتري خواهم داشت، در سال ۱۳۴۳ راهي ايران شدم. سر راهم، در آلمان با پولهايي که از شغلهاي
تابستاني و حين تحصيل جمع کرده بودم، اتومبيلي خريدم و با آن به فرانسه رفتم تا
قبل از سفر به ايران دوست نزديکي را که مقيم پاريس بود، ملاقات كنم.
وقتي ميخواستم عازم تهران شوم، دوستم پرسيد «ميتواني دکتر شريعتي را
با خودت ببري»؟ اسم دکتر علي شريعتي و نهضتي که در حال شکلگرفتن بود، به گوشم خورده
بود و ميدانستم همراهي با او عواقبي را برايم به دنبال خواهد داشت. از طرف ديگر حس کردم که او با داشتن همسر و سه بچه
خردسالش حتما مشکل مالي دارد. قبول کردم و ششنفره راهي تهران شديم. در مرز
بازرگان نام دکتر علي شريعتيمزيناني در ليست سياه پيدا شد. با تهران تماس گرفتند
و قرار شد يک مأمور با ما همراه شود و ما را مستقيما به زندان قزلقلعه در تهران
ببرد. من تا در زندان پشت رُل بودم. در
آنجا خانواده دکتر شريعتي را آزاد کردند و دکتر شريعتي و مرا در يک سلول (به اتهام
اقدام ضد امنيت ملي) زنداني كردند. وقتي فهميديم سرلشکر پاکروان رئيس جديد سازمان
امنيت، شکنجه را موقوف کرده است، کمي خيالمان راحت شد! بازجوي من مأموري بود که
خود را صانعي معرفي ميکرد. دکتر شريعتي که سال قبل هم در همانجا زنداني شده بود،
پس از يکماهونيم آزاد شد، ولي من يک ماه ديگر زندان بودم.
پس از آزادي و ديدار با فاميل، اولين کارم تماس با دکتر محمدعلي مجتهدي
رئيس دبيرستان البرز بود. او در آن زمان رئيس پليتکنيک تهران (دانشگاه صنعتي
اميرکبير فعلي) هم بود. به راحتي مرا از 11 سال پيش که از کلاس ششم رياضي البرز
فارغالتحصيل شده بودم، شناخت. فورا پيشنهاد استخدام در پليتکنيک را به من داد تا
دروس فيزيک را به دانشجويان مهندسي تدريس کنم. من هم
بدون توجه به سطح حقوق قبول کردم و مشغول کار شدم. پليتکنيک دپارتمان فيزيک نداشت
و من کارمند دوره عمومي آن شدم. وظيفه كارمند دوره عمومي، تدريس دروس مشترک به
دپارتمانهاي مهندسي بود. يک سال بعد مجتهدي از پليتکنيک کنار گذاشته شد. در همان
روزها بود که دربار او را احضار کرد و شاه شخصا از او خواست که يکي از دو مأموريت
زير را قبول کند: 1- سرپرستي دانشجويان ايراني خارج از کشور و 2- ايجاد دانشگاهي
بزرگ در رشتههاي علمي و صنعتي.
مجتهدي پس از چند روز با اساسنامهاي که با کمک دکتر محمدحسين اديب
براي دانشگاه پيشنهادي نوشته بود، به ديدن شاه رفت تا تصميمش را به اطلاع او برساند.
مجتهدي از شاه خواست توليت دانشگاه را شخصا بر عهده بگيرد تا او به عنوان نيابت
توليت عظمي بتواند دانشگاه را بدون دخالت دولت و مقامات ديگر اداره کند. شاه با
اين پيشنهاد موافقت کرد. کار ايجاد دانشگاه از اوايل آبان شروع و اول آذر ۱۳۴۴ فرمان رسمي تأسيس دانشگاه صنعتي آريامهر
صادر شد.
همزمان با مجتهدي بنده هم بدون ذکر دليل از خدمت در پليتکنيک عزل شده
بودم، اما بلافاصله با پادرمياني او دوباره به خدمت برگشتم. دانشجويان پليتکنيک
بسيار بااستعداد و کنجکاو بودند و من از کارم کاملا راضي بودم. بهطور مرتب هرچند وقت يك بار براي ديدن مجتهدي به
دبيرستان البرز ميرفتم. يک روز در آبان ۱۳۴۴ او مرا به دفترش خواست و با اشتياق قضيه
دانشگاه صنعتي را برايم نقل کرد و گفت به کمک فوريام نياز دارد و روي من حساب
کرده است.
از خودم پرسيدم آيا اين فرصتي است که دنبالش بودم يا اتلاف وقتي که به
هيچ جا نخواهد رسيد؟ آيا کسي حاضر خواهد شد آتيهاش را به خطر انداخته در دانشگاهي
که ادعا ميشود در چند ماه دانشجو خواهد گرفت، استخدام شود؟ آيا فارغالتحصيلان
زبده دبيرستانها اين ريسک را خواهند کرد که در دانشگاهي شناختهنشده و حتي ساختهنشده
نامنويسي کنند؟ از يک طرف اين فرصتي بود که بتوانم خيلي بيشتر از يک نفر در
پيشبرد علم و صنعت ايران مؤثر باشم و از طرف ديگر ممکن بود همين فرصتي را هم که در
پليتکنيک داشتم، از دست بدهم.
از آنجا كه مجتهدي را فردي جدي ميشناختم و ميدانستم بدون کمک از عهده
اين کار برنخواهد آمد و از طرفي چون احساس ميکردم اکثر ايرانياني که مورد نظر دانشگاهاند
(چه به عنوان مدرس، چه به عنوان دانشجو) قبلا دانشآموز البرز بودهاند -چراكه هدف
مجتهدي ايجاد کادر آموزشي تماموقت بود- و بالاخره چون ميخواستم در دانشگاهي باشم
که دپارتمان فيزيک داشته باشد، جواب مثبت دادم. ضمن ادامه تدريس در پليتکنيک تا
پايان آن سال تحصيلي مجاني براي دانشگاه جديدالتأسيس هم کار کردم و پس از آن پليتکنيک
را ترک کرده به استخدام دانشگاه صنعتي آريامهر درآمدم. دکتر مجتهدي خيلي به بنده
لطف داشت. من اولين استخدام او بودم و مرتبا
همهجا ميگفت: «من شاهماهي را گرفتهام، بقيه خواهند آمد»!
مجتهدي ۳۰ نفر را به شاه
معرفي کرده بود تا او 15 نفرشان را براي هيئت امناي دانشگاه انتخاب کند. شاه گفت
هر 30 نفر را نگه داريد. مجتهدي افرادي را انتخاب کرده بود که داراي نفوذ و قدرت
باشند مثل دکتر اقبال رئيس شرکت نفت که منابع مالي و ساختار اداري لازم براي سفارش
تجهيزات از خارج را در اختيار داشت. از طرف ديگر داشتن افراد قدرتمند در کنار
دانشگاه آن را از گزند مخالفان محفوظ ميکرد. مثلا دکتر مجتهدي مهندس رياضي رئيس
وقت دانشکده فني را از مخالفان خود حساب ميکرد. طبق محاسبه مجتهدي، چسباندن
دانشگاه به شاه و داشتن افراد بانفوذ در هيئت امناي آن جلوي سابوتاژ افرادي مثل مهندس
رياضي را که بعدا رئيس مجلس شد، ميگرفت.
اساسنامهاي که دکتر مجتهدي به شاه نشان داده بود در ۱۸ ديماه ۱۳۴۴ به تصويب شوراي دانشگاهها رسيد و به دانشگاه ابلاغ شد.
مجتهدي هيئت ديگري را انتخاب کرد تا در جلسات هفتگي که در دفتر خودش در دبيرستان
البرز برگزار ميشد، تصميمات لازم را براي عمليات اجرائي و راهانداختن دانشگاه
اتخاذ کند. من هم عضو اين هيئت بودم. اعضاي ديگر که به خاطر دارم عبارتاند از مهندس
تيمور لکستاني، دکتر اديب، مهندس ابوذر، دکتر رضا قطبي، دکتر اکبر اعتماد و دکتر
ايادي. معما اين بود که چگونه در چند ماه دانشگاه را آماده کنيم که بتواند ۴۰۰ دانشجو براي سال اول بگيرد.
سرمايه اوليه دانشگاه را عمدتا شرکت ملي نفت تأمين ميکرد و مبلغ قابل توجهي
هم با جمعآوري اعانات تأمين شد. اولين مسئله پيداکردن محل دانشگاه بود که به
راحتي حل شد. وزارت آموزش و پرورش زميني به مساحت تقريبي 20 هزار مترمربع در
خيابان آزادي به دانشگاه داد. تعدادي ساختمان در اين زمين موجود بود، ولي بيشتر،
زمين باير بود. کار بعدي ايجاد ساختمانهاي جديد و تغيير و ترميم ساختمانهاي
موجود جهت کلاسهاي درس و تمرين، آزمايشگاهها، کارگاهها و سالنهاي بزرگ درس و
اجتماعات بود. مهندس امانت دانشآموز سابق دبيرستان البرز حاضر شد طراحي ساختمانهاي
جديد را مجاني بر عهده بگيرد و مهندس بهمن صرافيان براي اجرا به کار گرفته شد.
مهندس محمدمهدي کمالي عضو هيئت امنا نظارت ساختمانها را بهطور مجاني تقبل کرد.
کارهاي ساختماني کمتر از هشت ماه قبل از شروع کلاسها آغاز شد!
کار بعدي، طرح تجهيز آزمايشگاهها و کارگاهها و سفارش لوازم براي آنها
و کتاب براي کتابخانه بود تا بعد از رسيدن وسايل و کتابها و ساختهشدن ساختمانها
بتوانيم آزمايشگاهها، کارگاهها و کتابخانه را تجهيز کنيم. در ابتدا تهيه ليست
وسايل آزمايشگاههاي فيزيک و شيمي و کتابهاي کتابخانه بر عهده من بود و يک شيميدان
که در خاطرم نيست (شايد آقاي مهندس نهوراي) به من کمک ميكرد. دکتر حسين نوحداني و
دکتر سياوش مهنا هم بعدا اضافه شدند. روشمان آن بود که لوازم و کتب
مورد لزوم را در کاتالوگهاي شرکتهاي خارجي که در اختيارمان بود، پيدا کرده و
وارد ليستها کنيم.
فهرستهاي تکميلشده را مجتهدي به دکتر اقبال ميداد تا توسط کارکنان
شرکت نفت خريداري شود.
براي استخدام هيئت آموزشي، مجتهدي اواخر سال ۴۴ به کشورهاي اتريش، سوئيس، آلمان، فرانسه، انگلستان،
کانادا و آمريکا مسافرت کرد و توانست ۱۲۵ نفر
جوانان ايراني را متقاعد کند که مدارکشان را بفرستند و تقاضاي استخدام کنند.
مجتهدي کار رسيدگي به متقاضيان تدريس فيزيک را به دکتر نوحداني و بنده سپرد. قرار
شد نوحداني افراد واجد شرايط را از بين فارغالتحصيلان آلمان انتخاب کند و من از
بين فارغالتحصيلان آمريکا، کانادا و انگلستان را. نوحداني دکتر علياکبر پيمان و
دکتر نصرتالله واحدي فريدي را انتخاب کرد و من دکتر مسعود نراقي را. در مجموع
براي کل دانشگاه، ۵۴ نفر براي اولين
سال تحصيلي (۴۶-۱۳۴۵) به شرح زير
انتخاب شدند:
- هشت نفر با درجه دکترا از خارج از كشور و دو نفر با درجه مهندسي از
فرانسه که معادل دکترا شناخته ميشد.
- ۱۸ نفر
فوق ليسانس از خارج و ۱۸ نفر از ايران.
- سه نفر ليسانس از خارج.
- پنج نفر تکنيسين از خارج.
استخدام کادر آموزشي و اداري با استخدام حقير در اول تير ۱۳۴۵ شروع شد. پسازآن
ديگر اعضاي کادر آموزشي و اداري بهتدريج به استخدام درآمدند. در آن موقع به هيچکدام
از اعضای کادر آموزشي عنوان استاديار داده نشد. به دارندگان درجه دکترا عنوان مدرس
و به بقيه عنوان دستيار داده شد. عنوانهاي نهايي و استخدام رسمي موکول به تدوين
آييننامه استخدامي شد.
تابستان ۱۳۴۵ زمان بسيار
مشکلي بود. در مدت سه ماه بايد ساختمانها تمام ميشدند (چند ساعت قبل از شروع
کلاسها رنگ ديوارها را با بادبزن برقي خشک ميکرديم!)، آزمايشگاهها، کارگاهها،
کتابخانه و کلاسها تجهيز ميشدند، امتحان ورودي و پذيرش دانشجو انجام ميشد،
استخدام کارمندان آموزشي تکميل شده و آييننامهها و مقررات تدوين ميشدند.
پنجهزارو 321 داوطلب در امتحان ورودي دانشگاه صنعتي براي چهار دانشکده
مهندسي (برق، مکانيک، شيمي، و متالورژي) شرکت کردند. ۴۱۲ نفر از آنها به مرحله نامنويسي رسيدند. فکر ميکنم در
همان اولين سال، دانشگاه ما جاي دانشکده فني را بهعنوان پذيرنده بهترين دانشجويان
مهندسي گرفت.
دروس دو سال اول و دروس عمومي براي تمام دانشجويان يکسان بود.
دانشجويان به ۱۰ گروه
تقسيم شدند و برنامه درسي تمام گروههاي کلاس اول يا کلاس دوم روي يک ورق کاغذ جا
گرفت! بهاينترتيب در دو سال اول کار تدوين برنامه کلاسها آسان بود و از فضاي
موجود کلاس و آزمايشگاه حداکثر استفاده به عمل ميآمد. در سال اول مثل دبيرستانهاي
آن زمان عمل ميشد. اگر نمره سالانه درسي از هفت کمتر ميشد، دانشجو تجديدي محسوب
ميشد و اگر در امتحان مجدد آن درس باز هم موفق نميشد، بايد تمام آن سال را تکرار
ميکرد. پس از کوشش زياد توانستم مجتهدي را قانع کنم که از سال دوم سيستم را واحدي
کنيم، به اين معني که هر درس نيمسال (يک ترم) طول بکشد و اگر نمره کسي در درسي به
۱۰ نرسد، دانشجو
مجبور باشد فقط همان درس را تکرار کند. با اين وصف چون دروس سال دوم هم براي همه
رشتهها يکي بود، هنوز امکان داشت برنامه يکسان براي همه دانشجويان نوشت؛ ولي از
سال سوم به بعد سيستم واحدي به طور کامل پياده شد.
اقدامات و روش کار طوري بود که از همان روز اول هم دانشجويان، هم
کارکنان فهميدند که اين دانشگاه جدي است؛ مثلا در سال اول دانشگاه هر شنبه از دانشجويان
امتحان به عمل ميآمد، يک هفته رياضي، هفته بعد فيزيک، هفته بعد شيمي و هفته بعد
همين روال تکرار ميشد. نمره نهایي ترکيبي بود از نمرات اين امتحانات با امتحاني
که در انتهاي هر ترم از تمام آن درس به عمل ميآمد.
براي مرکز محاسبات، کامپيوتر «IBM
650» را پيشنهاد کرده بودم که موافقت شد. پس
از نصبشدن کامپيوتر، شخصا و بدون سروصدا مشغول نوشتن برنامه براي کارهاي مختلف
مثل نامنويسي در دروس و تهيه برنامه دروس و نمرات و امتحانات و کنکور و... شدم.
برنامهها را به زبان فورترن که هنگام تحصيل ياد گرفته بودم، مينوشتم و به علت
وسواسي که در کارهاي کامپيوتري دارم، همه کارها حتي منگنهکردن کارتهاي کامپيوتري
را در سالهاي اول شخصا انجام ميدادم. برنامههاي کامپيوتري را از اول براساس
سيستم آموزشي واحدي نوشتم که خيلي جامعتر بود و ميشد آن را بهراحتي براي سيستم
قديمي هم به کار برد. بعدها يک سوپرکامپيوتر
«CDC» جاي کامپيوتر قبلي را گرفت و برنامههاي کامپيوتري را با
تغييرات کوچکي با آن وفق دادم. اينطور که يادم ميآيد، کارهاي اجرائي را پس از
چند سال به استاد شطرنج مهندس خسرو هرندي و آقايان احمدينژاد و ارضپيما سپردم که
خيلي خوب از عهده آن برآمدند.
در سال دوم رشتههاي علوم اضافه شد؛ اما اکثر قريب به اتفاق دانشجويان رشتههاي
مهندسي را ترجيح ميدادند. بااينحال حسامالدين ارفعي، يکي از دو شاگرد اول
کنکور، فيزيک را انتخاب کرد (شاگرد اول ديگر حسين جلاليکوشکي بود). امتحان ورودي
سال دوم شبيه سال اول بود؛ ولي ۴۷۰
نفري که از بين پنجهزارو 655 نفر متقاضي قبول شدند، در مجموع حتي از قبولشدگان
سال اول هم برجستهتر بودند.
براي آنکه دانشجويان بهتري به دانشکدههاي علوم جذب شوند، مجتهدي ميخواست
کلمه «مهندسي» را به اسامي آنها هم اضافه کند؛ مثلا مهندسي رياضي. اين ايده براي
شيمي اشکال پيدا ميکرد؛ چون مهندسي شيمي بهعنوان يک رشته واقعي مهندسي وجود
داشت. قرار شد عنوان «مهندسي علوم شيمي» به کار گرفته شود. سرانجام
پس از مدتي اين فکر کلا کنار گذاشته شد و اسامي استاندارد فيزيک، شيمي و رياضي به
کار برده شد.
دانشکدههاي علوم در سال تحصيلي ۴۷-1346 تأسيس شدند؛ ازجمله دانشکده فيزيک در آن سال به رياست
چاکر شروع به کار کرد. اگرچه براي تدريس آزمايشگاهها و کلاسهاي تمرين فيزيک به
تعداد زيادي فيزيکدان در سطح پايينتر از دکترا احتياج بود، هيچکس را در آن سطح
استخدام نکردم، زيرا معتقد بودم کلاسهاي تمرين و آزمايشگاه بايد از سوی دانشجويان
سالهاي بالاتر تدريس شود و هيئت آموزشي شاغل در دانشکدههاي علوم بايد همه در سطح
دکترا باشند. از اينرو براي تدريس کلاسهاي تمرين و آزمايشگاه فيزيک در سه سال
اول دانشگاه، از فارغالتحصيلان فوقليسانس در رشتههاي مهندسي برق و مکانيک
استفاده شد. برنامه آن بود که بعد از سال
تحصيلي
۴۸-۱۳۴۷، اين مهندسان
جذب دانشکدههاي مهندسي شوند و جايشان را به دانشجويان سال چهارم و يک سال بعد به
دانشجويان فوقليسانس فيزيک دهند. در عمل هم همينطور شد. مهندسان برق و مکانيک به
نحو احسن از عهده راهاندازي آزمايشگاهها و تدريس کلاسهاي تمرين و آزمايشگاه
فيزيک برآمدند و چند سال بعد به دانشکدههاي برق و مکانيک که هدف اصليشان بود،
منتقل شدند. هم خرج دانشکده فيزيک کمتر شد، هم کمکهزينهاي براي دانشجويان سالهاي
بالاتر آن فراهم و هم تجربه اين
دانشجويان غنيتر و به ارزش تحصيلاتشان افزوده شد.
مجتهدي ميخواست دانشگاه با دانشگاههاي پيشرفته دنيا ارتباط داشته باشد
تا از آنها کمک بگيرد، اما نميخواست به نظر برسد که ما زير نفوذ کشور ديگري مثلا
آمريکا باشيم. پس تصميم گرفت هر دانشکده با يک دانشگاه خارجي «ژومله» شود. با وجود مخالفت من، او دانشگاه لوزان سوئيس را
براي ارتباط با فيزيک تعيين کرد و دانشجويان فيزيک مجبور شدند در درس زبان، فرانسه
را انتخاب کنند. در حاليکه مقدمات سفر من به لوزان فراهم ميشد، دکتر مجتهدي
برکنار شد و دکتر فضلالله رضا که به نام پروفسور رضا شناخته ميشد، در تاريخ ۲۱ بهمن ۱۳۴۶ رئيس دانشگاه شد و موضوع ارتباط دانشکده
فيزيک با لوزان هم منتفي شد. پروفسور رضا بعد از شش ماه کنار رفت و رئيس دانشگاه
تهران شد. به جاي او دکتر رضا امين در ۲۹
مرداد ۱۳۴۷ رئيس شريف شد. با آمدن دکتر
امين، دانشگاه انرژي و ثبات تازهاي پيدا کرد و پيشرفت چشمگيري در همه زمينهها داشت.
ميتوان گفت که مجتهدي با تأسيس دانشگاه و امين با تحکيم پايههاي آن، مهمترين
اثر را بر آن گذاشتند.
عامل مهمي که به پيشرفت دانشگاه لطمه زد، موضوع انتقال آن به اصفهان
بود که حدود سال دوم يا سوم از سوی افراد
بانفوذ مطرح شد و مورد موافقت شاه قرار گرفت. چند سال طول کشيد تا بالاخره اولياي
قوم قبول کردند که بههمزدن بهترين دانشگاه علمي و صنعتي کشور کار احمقانهاي
است. در عوض قرار شد شعبه ديگري از دانشگاه در اصفهان تأسيس شود که کاري به هيئتعلمي
و تجهيزات شعبه تهران نداشته باشد. تا آنموقع هر وقت صحبت از هزينهاي براي
دانشگاه ميشد، ميگفتند دانشگاه به اصفهان خواهد رفت و در تهران نميتوانيم هزينههاي
عمده کنيم. مثلا سالها ساختماني براي دانشکده فيزيک ساخته نشد و فيزيک در ساختمان
زبان که با عجله براي کلاسهاي سال اول دانشگاه ساخته شده بود، قرار داشت.
سرگذشت سالهاي اول دانشگاه را به اينجا ختم ميکنم و فقط يکي، دو
رويداد مهم سالهاي بعد را که بيشتر به دانشکده فيزيک مربوط ميشود، بازگو ميکنم. يکي از کارهاي مهم، برگزاري سمپوزيوم ليزر اصفهان
بود. در تماسي که با آزمايشگاه اسپکتروسکوپي امآيتي و رئيسش دکتر علي جوان
داشتم، قرار شد به دعوت
دانشگاه آريامهر و کارگرداني دکتر جوان يک سمپوزيوم جهاني درباره ليزر در دانشگاه
اصفهان برگزار شود. سمپوزيوم ليزر از ۲۹
آگوست تا پنجم سپتامبر ۱۹۷۱ (يعني اواخر
تابستان ۱۳۵۰) با شرکت علي
جوان، مخترع ليزر گازي و ديگر دانشمندان رديف اول اين رشته برگزار شد. سه نفر از
شرکتکنندگان داراي جايزه نوبل بودند و چند نفر ديگر بعدا جايزه نوبل گرفتند.
مجريان برنامه دکتر مايکل فلد از امآيتي و من بوديم. شرکتکنندگان تصميم گرفتند اين
سمپوزيوم هر چهار سال يک بار در نقاط مختلف جهان برگزار شود و همينطور هم شد. به
اين ترتيب، سمپوزيوم اصفهان اولين سمپوزيوم در اين سري بود. کار ديگري که کرديم
قرار با مرکز بينالمللي فيزيک نظري در تريست ايتاليا بود تا مدرسان دانشکده فيزيک
بتوانند دو ماه تابستان را براي تحقيقات در آن مرکز بگذرانند. رئيس اين مرکز در آن
زمان عبدالسلام، فيزيکدان مشهور پاکستاني، بود. همچنين سازمان انرژي اتمي ايران
قراردادي با جروم ويزنر، رئيس امآيتي، برای قبولکردن تعداد کثيري دانشجوي
ايراني در رشته مهندسي هستهاي بست. رابط اين کار دکتر سيدحسين نصر، رئيس چهارم
دانشگاه، بود. او فارغالتحصيل امآيتي و همشاگردي سابق ويزنر بود. ويزنر در
خرداد ۱۳۵۳ (ژوئن
۱۹۷۴) به ايران آمد و جلساتي هم با من و سايرين
داشت و ما سعي ميکرديم راههايي پيدا کنيم که امآيتي بتواند به پيشرفت آموزش و
تحقيقات در دانشگاه کمک کند.
نظير اقداماتي که ما در دانشکده فيزيک ميکرديم، در همه دانشکدههاي دانشگاه
هم انجام ميشد. من از اينکه در بيان اين تاريخچه تکيه بيشتري به خودم يا به
دانشکده فيزيک ميکنم، واقعا معذرت ميخواهم. بيان سرگذشت دانشکدههاي ديگر نه
برايم مقدور است و نه در اين مدت کم ميگنجد. صحبتم را به همينجا ختم و مجددا
تأکيد ميکنم هرچند مدرسان و
کارمندان دانشگاه صنعتي شريف خيلي براي اين دانشگاه زحمت کشيده و ميکشند، ولي
عامل اصلي موفقيت آن، کار زياد، استعداد و ابتکار دانشجويان آن بوده است. اگر ميخواستم
و ميتوانستم موفقيتهاي چشمگير فارغالتحصيلان دانشگاهمان را بشمارم، به چندين
ساعت وقت نياز ميداشتم. تنها کاري که ميتوانم بکنم، اين است که از آنها تشکر کنم
که رؤياي من را به حقيقت رساندند.
فيروز پرتوي در سال ۱۳۱۵ هجري شمسي در تبريز به دنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي، ديپلم خود را در ۱۷سالگي دريافت کرد و عازم آمريکا شد. در سال ۱۳۴۲ هجري شمسي دکتراي خود را از مؤسسه امآيتي اخذ كرد و مدت يک سال به عنوان دوره فوقدکترا در همان مؤسسه به تحقيق پرداخت. در سال ۱۳۴۳ هجري شمسي راهي ايران شد. رئيس دانشکده پليتکنيک رسما از وي دعوت به همکاري کرد تا بهعنوان عضو هيئتعلمي در دانشکده پليتکنيک تهران مشغول به کار شود. پرتوي اولين استاد استخدامي دانشگاه صنعتي آريامهر پس از دکتر مجتهدي بود و در زمره پايهگذاران اين دانشگاه به حساب ميآمد. وي اولين رئيس دانشکده فيزيک بود که سالها بعد مسئوليت آن را به برادر خود محمدحسين پرتوي سپرد. در سال ۱۳۶۴ هجري شمسي به دليل مشکلات خانوادگي از ايران خارج شد و ايالت کاليفرنيا در آمريکا را براي اقامت برگزيد. اين دانشمند برجسته تا سال 1379 هجري شمسي با دانشگاههاي هاروارد و امآيتي همکاري داشت.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 11 اسفند 97، شماره: 3379