شعار سال: صلح از قدیمیترین آرمانهای بشری است و برقراری صلح در جهان ارتباط مستقیمی با حقوق بشردارد. تحولات اخیر در عرصهی روابط بینالملل به خوبی نشان میدهد که در چند دههی اخیر، «صلح» بیش از هر مسئله دیگری در معرض خطر، تهدید و نقض قرار دارد. این تحولات از اقدام نظامی یکجانبه، فعالیتهای تروریستی، تهاجم به بهانهی دفاع از حقوق بشر، هژمونطلبی برخی گروهها و قدرتها در اقصی نقاط جهان گرفته تا فقر، گرسنگی و عدم توزیع عادلانهی امکانات میان افراد ساکن در نقاط مختلف و فقدان حاکمیت عدالت بر روابط بینالمللی، تمامی جوامع اعم از توسعه یافته و در حال توسعه را در گوشه و کنار گیتی با بحران مواجه ساخته است.
به نظر میرسد عدم درک صحیح از بسترها و عوامل منتهی به بحرانهای صلح؛ پیامدهای دقیق این عوامل بر کم و کیف جوامع بشری و همچنین وظایف و کارکردهای انسانی دولتها و جوامع بینالمللی در این رابطه، نه تنها امکان واکنش به این مسائل را در پهنهی زیست جمعی بشر ناممکن ساخته است؛ بلکه سبب شده تا به جای شناخت «علتها» بر «معلولها» متمرکز گردیده و در نتیجه آسیبهای ناشی از وضعیت موجود به خوبی درک نشده و در نهایت بسترهای پیشگیری از چنین بحرانهایی به خوبی شناسایی و معرفی نگردد.
در نتیجه این تحولات، جامعه جهانی در شرایطی نیمه اول قرن بیست و یکم را پشت سر میگذارد که با چالشهای جدی در زمینه دستیابی به صلح، عدالتو امنیت انسانی رو به روست. صلح را نمیتوان تنها به نبود جنگ، تعبیر و تعریف نمود. امروزه صلح در معنای جدید آن حالتی که در آن همزیستی مسالمت آمیز و شرافتمندانه وجود دارد و جزو ارزشمندترین و اصولیترین نیازهای بشری است که در آن زندگی اجتماعی متوازن و متعادل وجود دارد. امروزه همزیستی مسالمتآمیز و برخورداری یکسان و برابر از تمامی امکانات و ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به اندازهی دسترسی به غذا، آب و هوا اهمیت دارد و یک حق و یک تکلیف است. مسئلهای که با وجود اهمیت و اذعان همگان، حلقهی مفقوده در روابط انسانی و جوامع بشری به شمار میرود.
همزمان با پیشرفت بشر در ابعاد و حوزههای مختلف اجتماعی، سازمانهای زیادی نیز در راستای حفظ و بسط صلح در جهان به وجود آمدهاند که اقدامات با ارزش و موثری را در این راستا انجام دادهاند. بعضی از مهمترین این سازمانها عبارتند از: سازمان ملل متحد، سازمان کنفرانس اسلامی، اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا.
اما آنچه اهمیت دارد ذکر این نکته است که با وجود سازمانهای مختلف و قوانین ملی فراوان در خصوص صلح و امنیت و با توجه به اینکه تحقق صلح و عدالت از دغدغههای اصلی بشریت، سیاستمداران و دست اندرکاران نظامهای اقتصادی و اجتماعی است؛ پس چرا در جامعه جهانی صلح، آرامش و حفظ کرامت انسانی نادیده گرفته میشود؟ چرا افراد، گروهها و دولتهای مختلف و متعددی اقدام به نقض این موارد میکنند؟ آیا قوانین ناکافی و ناکارآمد در این سازمانها به رشته تحریر درآمده است؟ آیا این سازمانها از قدرت لازم برای برقراری صلح و امنیت در جهان برخوردار نیستند؟ آیا عملکرد استثناگرایانه برخی دولتها و قدرتهای ذی نفوذ عامل ایجاد این چالش شدهاند؟ و چندین سوال دیگر.
مهمترین چالشهای فراروی صلح عادلانه در جهان
تحولات و وقایع اخیر در عرصهی روابط بینالمللی از جمله در منطقه ژئوپلیتیک و بسیار حساس خاورمیانه به خوبی نشان میدهد که در چند دهه اخیر «صلح و کرامت انسانی» بیشتر از هر چیز دیگری در معرض خطر، تهدید و نقض قرار گرفته است. تحولاتی که اثرات آن اروپا، امریکا، افریقا و سایر نقاط جهان را نیز متأثر ساخته است و علاوه بر ایجاد بحران در فضای بینالمللی، بیشترین زمان و بودجه در سطح جهان نیز به این مسئله و شیوههای برخورد واکنشی به آن اختصاص یافته است. مهمترین این چالشها را میتوان به شرح ذیل ارائه نمود:
وجود قدرتهای استعماری و عملکرد آنها
پر واضح است که جوامع انسانی در هر نقطهای از جهان، به دلایلی همچون افزایش آگاهی و نیز افزایش ارتباطات و تعاملات فرهنگی و اقتصادی، دیگر به هر نوع رابطهای با دولتهای قدرتمند تن نداده و حاضر نیستند منافع ملی خود را فدای منافع گروهی و قدرتهای استعماری کنند. این قدرتها که روزی تمامی امور کشورهای مستعمره و تحت سلطه خود را در دست داشتند و به دلیل نیاز اقتصادی و همچنین به دلیل تسلط داشتن بر اریکهی قدرت و هژمونی در سیستم بینالمللی، همواره سعی کردهاند این کشورها با نوعی ناآرامی و تنش دست و پنجه نرم کنند. نمونههای فراوانی از این دخالت در کشورهای مختلف را میتوان از ایجاد فرقهها و عرفانهای کاذب مذهبی، تحریک قومیتها، حمایتهای یکجانبه از گروههای مختلف تا اقدام نظامی به بهانه حمایت از حقوق شهروندی و حقوق بشر را نام برد. حمایت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای از مخالفان دولت سوریه و پشتیبانی نظامی و مالی آنها، همچنین حمله غیرقانونی و برخلاف موازین سازمان ملل که به بهانه حمایت از رئیس جمهور یمن به این کشور صورت گرفت را میتوان از جمله بارزترین موارد در چند سال اخیر نام برد.
مدیریت ناعادلانه سازمانهای جهانی
سازمانهای منطقهای و جهانی بر مبنای تصورات مؤسسان آنها و بر اساس اهداف و اصولی شکل گرفتهاند که بتوانند امنیت جمعی را با تکیه بر مشارکت برابر همگانی از سوی دولتهای عضو تأمین نمایند. اما آنچه امروزه و در عمل مشاهده میشود ناعادلانه بودن مدیریت بر سازمانها و در نهایت سیستم جهانی است. این ناعادلانه بودن مدیریت حاکم بر روابط بینالمللی، اجزای این سیستم را در وضعیتی بحرانی، چالش برانگیز و ناامن قرار داده است. مادامی که برابری دولتها نادیده گرفته میشود و عدهای محدود از دولتها به عنوان هیات رئیسه جهان عمل مینمایند، دنیا در وضعیت ناآرام و آشوب کنونی باقی خواهد ماند. جنگ طلبیهای ابرقدرتها و برخوردهای سلیقهای با خشونت و نمادهای آن، شکی برای عموم و آحاد جامعه بشری باقی نمیگذارد که صلح در عمل، نه برای همگان، بلکه تنها برای برخیها تعقیب و تا زمانی دنبال میشود که منافع آنها را برآورده سازد.
تغییر و انحراف در رسالت سازمانهای مدافع صلح و کرامت انسانی از جمله سازمان ملل متحد
با توجه به تعاملات گسترده و الزامی در عرصهی جهانی، زندگی بینالمللی بدون سازمانهای بینالمللی به هیچ وجه قابل تصور نیست، یعنی هیچ دولتی را بلا استثنا نمیتوان پیدا کرد که عضو یک یا چند سازمان نباشد و این امر بیشتر از پیش اهمیت برقراری رابطه و همکاری به منظور رسیدن به یک اجماع نظر و اتفاق نظر بین دولتها را در عرصههای مختلف نشان میدهد.
سازمان ملل متحد نیز که پس از جنگ جهانی دوم جایگزین جامعه ملل شد، بزرگترین سازمان بین المللی است که با اهداف والایی در عدالت و حفظ کرامت شکل گرفت و از این رو نقش اصلی را در حفظ صلح و تأمین امنیت در جهان به عهده دارد. هر چند این سازمان نقش مؤثری در برقراری امنیت و تامین صلح در جهان ایفا کرده اما تاکنون نتوانسته است به طور کامل، مانع از شکلگیری جنگ و بر هم خوردن صلح در جهان شود.
منشور سازمان ملل متحد با «تلاش برای جلوگیری از تکرار بلای جنگ جهانی که دو بار در طول قرن گذشته، بشریت را در بر گرفته» آغاز میشود و نخستین هدف آن نیز حفظ صلح عنوان شده و همچنین فصل هفتم آن اختصاص به «مقابله با تهدید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز» دارد. اما در عمل، صلح و عدالت در مقیاس جهانی و بر اساس ایدهها و آموزهها و فرهنگهای ملل جهان طرح ریزی، تعریف و پیگیری نشده است. این سازمان در برخی از موارد که تسلیم نفوذ فرهنگی و سیاسی قطبی از قدرت در جهان شده است، اندیشه صلح جهانی را به «آرام سازی فضای کنونی و حفظ وضع موجود» و ناعادلانه حاکم بر جهان و استمرار امتیازات و حقوق ویژه و انحصاری قدرتها در ساختار جهانی تفسیر نموده و تغییر جهت داده است.
همچنین مصلحت اندیشیهای سازمان ملل متحد در برخورد با وقایع و حوادث مختلف امنیتی در جهان، تأثیرپذیری از برخی دولتها و یا افراد خاص در اتخاذ تصمیمات مهم و در نهایت صدور آراء مصلحتی از جمله موارد مهمی است که تغییر رسالت اصلی سازمان ملل متحد را به وضوح نشان میدهند. از جمله این موارد میتوان به محکوم کردن عربستان به نسل کشی کودکان در یمن در خردادماه سال جاری اشاره کرد که یک روز پس از صدور این قطعنامه، دبیر کل سازمان ملل آن را پس گرفت.
ناکارآمدی سازمانهای ناظر بر حفظ صلح و عدالت
وجود سازمانهای متعدد ناظر بر امر صلح و امنیت از یک سو و وجود جنگ، کشتار و نقض گسترده حقوق بشر در جهان نشان از تناقضی آشکار در این عرصه دارد و این سوال را به اذهان متبادر میسازد که چرا با وجود این سازمانها و قوانین متعدد، شاهد بر هم خوردن صلح و وجود این همه ناامنی در جهان هستیم؟
به نظر میرسد هر چند، تصویب منشور ملل متحد در شرایط پس از جنگ جهانی دوم، به مثابه گریزی از نابودی و دریچهای به روی حیات به نظر میرسید؛ اما از همان نخستین روزهای فعالیت سازمان ملل متحد، مشکلات و ایرادهای این منشور و تفاوت آن با خواستهها و انتظارات بشریت (در عین قوتها و نکات مثبتش نسبت به میثاق جامعه ملل) روشن شد. یکی از آنها، مفهوم نا روشن و ترکیب شگفت انگیز «صلح» و «امنیت» بینالمللی در قالبی بود که اصلیترین هدف این سازمان را تشکیل میداد. صلح تعریف نشد؛ رابطه آن با امنیت نیز روشن نگردید؛ صلح و امنیت به صورت موردی و در اقتدار شورای امنیت قرار گرفت؛ حق وتو بر اعمال فصل هفتم منشور سایه افکند و قدرتهای شرق و غرب در جنگی سرد، آن را صحنه تقابل و تخریب اهداف و کارکردهای ملل متحد قرار دادند؛ هیچ کس نتوانست و هنوز هم نمیتواند منظور از صلح در این سازمان جهانی را تعریف کند؛ هر رکنی از ارکان این سازمان و هر آژانسی از خانواده آن (یونسکو، بهداشت جهانی، یونیدو و ... افقی خاص را برای فعالیت خود برگزیده است.
سازمانهای بینالمللی میدان رقابت ژئوپلیتیک ابرقدرتها
با وجود اساسنامه و مرام نامههای متعدد در سازمانهای جهانی که بر اساس اصولی چون برابری، دفاع عادلانه از حق و ایجاد توسعه و امکانات برابر بین دولتها و ملتهای عضو شکل گرفتهاند اما در عمل گاهی سازمانهای حقوقی و بینالمللی در بسیاری مواقع، تبدیل به محلی برای مذاکرات و یا رقابتهای دو یا چند دولت خاص میشوند که نشان از تبدیل شدن این سازمانها به میدان مبارزه است. نمونههای بسیاری از مبارزه قدرتها در عصر حاضر در خصوص پرونده هستهای ج.ا.ایران، گروهکهای تروریستی در عراق، سوریه و ... مشهود است. همچنین تلاش کشورهای در حال توسعه جهت ایجاد نظم نوین اقتصادی، تصویب قوانینی برای بهرهمندی عادلانه از امکانات طبیعی و خدادادی در جهان و ... حاکی از آن است که نقش این سازمانها تنزل یافته و به محلی برای مبارزات خاص در احقاق حقوق آنان تبدیل شده است.
استثناگرایی دولتها (ابرقدرتها) در برخورد با ناقضان صلح
یک سازمان یا گروه ناقض صلح و امنیت به دلیل استثنا بودن برای استثناگرایان، همواره میتواند جنگ طلب و در عین حال آزادیخواه و صلح طلب معرفی گردد. هم میتواند منفور و محکوم باشد و هم میتوان با آنان توافق امضاء نمود. هم در لیست سازمانهای تروریستی و ناقض صلح قرار گیرد و هم ضمن پذیرش و شرکت در مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری، مورد تکریم و تمجید قرار گیرد.
داعش نمونه بارز چنین استثناگرایی در عصر حاضر است. این گروه زمانی که جنگی ناجوانمردانه و هولناک بر علیه مردم مظلوم و مسلمان در لیبی، سوریه و عراق به راه انداخت؛ نه تنها از سوی برخی قدرتها و سازمانهای بینالمللی محکوم و تهدید نشد بلکه مورد حمایت های مختلف نیز قرار گرفت. پس از چند سال کشتار زنان و مردان بیگناه در کشورهای منطقه، اکنون که خطر این گروه به کشورهای اروپایی و برخی قدرتها و سازمانهای جهانی سرایت کرده است، گروه داعش از سوی حامیان قدیمی آنها در لیست ناقضان صلح و امنیت بشری قرار گرفته است. بدون شک اینگونه اقدامات استثناگرایانه از جمله مواردی است که مانع از فراگیر شدن صلحی پایدار در جهان خواهد شد.
گسترش پدیدههای ناقض صلح
تروریسم، جنگ و درگیری، فقر و بیماری، بی ثباتی اقتصادی و مالی و همچنین آپارتاید علمی که نشات گرفته از همان مدیریت سلطه گونه بر این عرصه در جهان هستند، از جمله این موارد هستند.
پدیدههای ضد صلح نظیر تروریسم، جنگ و درگیری، فقر و بیماری، سلطه اقتصادی و مالی (پدیدههای انسان ساخت) در کنار چالشهائی همانند سوانح و حوادث طبیعی (که در شرایط معاصر خسارتها و پیامدهای مالی و انسانی بیشماری داشته است) و همچنین ساختارهای غیرمایل یا قاصر از تأمین صلح و امنیت بینالمللی، وضعیت صلح جهانی را بغرنج تر از همیشه کردهاند.
با این حال، اگر بخواهیم روابط بینالمللی به طور اساسی مستحکم و امنیت بینالمللی تضمین گردد، باید اسباب و علل تجاوز را از میان بردارند و در نظام اداره روابط بینالملل و مکانیسمهای تأمین صلح و امنیت جهانی تحولی ایجاد نمایند؛ در غیر این صورت، فاجعهای دیگر بروز میکند که نابودی کل جهان را در پی خواهد داشت. کشورهای جنگ طلب و متجاوز، امروزه به لحاظ قدرت اقتصادی خود و ضعف کشورهای عقب مانده و در حال رشد، بیش از گذشته به حریم این کشورها تجاوز میکنند. امروزه در جهان با اینکه بیش از هر زمان دیگر از پیوستگی و همبستگی کشورها -اعم از کوچک و بزرگ- سخن گفته میشود؛ فاصله زیاد اقتصادی و فنی میان کشورها نمایان است. بیتردید همین ضعف و عقب ماندگی زمینه مساعدی برای تجاوز و تهدید است و دفع تجاوز و امحای عوامل آن تنها با وضع مقررات پیچیده حقوقی و تدوین و توسعه حقوق بینالملل میسر نمیشود و از میان برداشتن فاصلههای اقتصادی و از بین بردن گرسنگی و فقر در جهان عامل مهمتری است که اگر بدان توجه نشود، در اندک زمان، تمدنهای بزرگ را درخواهد نوردید.
بنابراین وظیفه کشورهای عضو سازمان ملل متحد است که گامهای نخستین این همبستگی را بردارند و با اندیشیدن تدابیر تازه برای امحای عوامل فقر در جهان و توزیع عادلانه ثروتهای مشترک میان کشورها، عوامل تجاوز را ریشه کن نموده، آنگاه با در نظر گرفتن دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جهان، به مجمع عمومی اختیارات معینی در جهت استقرار صلح و امنیت جهانی اعطا نمایند.
نتیجه گیری
جامعه جهانی در شرایطی نیمه اول قرن بیست و یکم را پشت سر میگذارد که با چالشهای جدی در زمینه دستیابی به صلح پایدار، عدالت،امنیت و حفظ کرامت انسانی رو به روست. حملات نظامی و شکلگیری گروههای تروریستی، حملات یکجانبه به برخی دولتها و افراد و حمایتهای استثناگرایانه از برخی افراد، گروهها و دولتها از جمله موارد مهمی هستند که باعث بر هم خوردن نظم و ثبات بینالمللی شدهاند.
هر چند که با توجه به تعاملات گسترده و الزامی در عرصه جهانی، زندگی بینالمللی بدون سازمانهای بینالمللی اصلاً قابل تصور نیست و این سازمانها با اهداف والایی چون صلح جهانی، امنیت و حفظ کرامت انسانی پا به عرصهی وجود گذاشتهاند؛ اما آنچه امروزه در واقعیت مشاهده میشود گسترش ناامنی و افزایش خشونت در جهان است.
هر چند دلایل فراوانی چون وجود قدرتهای استعماری و عملکرد آنها در سطح جهان، وجود سازمانهای ناکافی یا ناکارآمد، استثناگرایی قدرتهای مؤثر در روابط بینالمللی، انحراف در اهداف سازمانهای جهانی و رقابت قدرتها با یکدیگر را میتوان از جمله مهمترین عوامل مؤثر بر نقض صلح و عدم حفظ کرامت انسانی برشمرد؛ اما بدون شک جنگ و ایجاد گروههای تروریستی به هیچ وجه راه حل اختلافات دولتها و ملتها نیست. بدون شک تنها با صلح مبتنی بر عدالت میتوان به حل پایدار اختلافات دست یافت. گفتگوهای سازنده در سطح ملی، منطقهای و جهانی، با شرکت یکسان همه دولتها و با در نظر گرفتن حقوق مشروع طرفین، تنها راه دست یابی به صلح عادلانه، امنیت جهانی و حفظ کرامت انسانی است.
*علی صادقی،دکتری جغرافیای سیاسی، استادیار دانشگاه فرهنگیان، تهران و دبیر کمیته علمی مجمع جهانی صلح اسلامی
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار 27 شهریور 95 ، کد مطلب: 13950627000654: www.farsnews.com