شعار سال: دیدن زیاد، درد و رنج زیاد و مطالعه زیاد سه ستون یادگیری هستند. یکی از تفاوتهای ساده، اما بسیار مؤثر و جدّی نظام آموزشی ما با کشورهای برتر در این حیطه، دور ماندن ما از امر مشاهده هست. مشاهده هر شیء، رفتار، پدیده، موجود زنده و غیرزنده و بسیاری دیگر، یک تجربه عملی است که هرگز فراموش نمیشود. به طور مثال وقتی یک فرد فیلمی از جریان تخم گذاری و بزرگ شدن یک مار را مشاهده میکند او با اطلاعاتی که کسب کرده است قادر به شناخت بهتر و بیشتر مارها میشود. ادامه یادگیری تکمیلی او در این مورد، بستگی به میزان تحمل درد و رنج و مشاهدات او دارد. اگر به این موضوعِ خاص علاقهمند باشد، میتواند در این خصوص کتابهای بیشتری تهیه و مطالعه نماید و یا چندین فیلم دیگر نیز ببیند و یا با جست و جو در اینترنت، اطلاعات بیشتری دریافت کند. این همه جریان یادگیری موضوعی است که این فرد بدان علاقه دارد.
اما نحوه آموزش ما در مدارس و حتی در خانواده از این سیر تبعیت نمیکند. بیشتر موضوعات کتب درسی ما تحمیلی، خارج از واقعیتهای جاری زندگی، غیرملموس، غیرکاربردی و گاه کم اهمیت است. در حالی که واقعیت، پدیدهای عینی، پایدار، ثابت، قابل رؤیت و لمس کردن هست. معلم و دانش آموز ما برای یاد دادن و یاد گرفتن چنین تلاشی ندارند، پس امر یادگیری صورت نمیگیرد و مطالب موجود در متون کتب درسی با اَزبر شدن در یک بازه زمانی کوتاه از شب امتحان تا جلسه امتحان، تبدیل به نمره گردیده و بعدِ پایان جلسه امتحان بیشتر مفاهیم از ذهن دانش آموز یا دانشجو پاک میشود.
اصولا ما در تثبیت و پایداری جریان یادگیری توسط فرآیند مشاهده، کوچکترین تلاشی نداریم. حتی از اتاق سمعی و بصری که یکی از جلوههای مدارس به ظاهر استاندارد ما محسوب میشود جهت تحقق این امر استفاده مطلوب به عمل نمیآوریم. معلمان ما، چون مقیّد به اتمام بودجه بندی حجم زیاد کتاب درسی خود تا ترم اول و دوم هستند پس قادر به ترک کلاس خود نیستند و با خروج از کلاس حوصله و تحمل غوغای بی نظمی دانش آموزان و صدای اعتراض دیگر همکاران خود را ندارند. اولویت با تدریس نظری است که به طور یک سویه انتخاب و اختیار موضوع را مطلقا به معلم میدهد و بدین طریق اتوریته معلم با سکوت دانش آموزان در کلاس درس و حفظ آرامش اعصاب معلم و دیگر همکاران او در مدرسه تبدیل به بهترین گزینه میشود.
در واقع به یک دانش آموز طی ۱۲ سال تحصیل، نحوه یادگیری فعال و پویا آموزش داده نمیشود پس او هم کنجکاو هیچ موضوعی خاص نمیگردد. روندی که پرسش کردن از معلم را تحمل رنجی بیهوده میسازد. او در قالب محدود شیوه آموزش ما با وابستگی مطلق و با از دست دادن اختیار و اراده خود، تابعی چشم و گوش بسته گردیده و همین رفتار را در دانشگاه، جامعه و در تربیت فرزندان خود نیز تعقیب مینماید.
برای همین اذهان افراد در جامعه ما عاری از یادگیری و به تولید دانش جدید منجر نمیشود. ما قادر نیستیم دانشی نوین، بالنده و زاینده تولید کنیم، چون خودمان دانشی را یاد نگرفته ایم که بخواهیم به زایندگی آن کمک کنیم. ما فقط بخشی از دانش را روخوانی کرده و تا زمان حصول نتیجه ساختار محدود نظام آموزشی خود، تصور کرده ایم که آن را یاد گرفته ایم. اما آنها فقط مجموع حفظیات کم دوامی هستند که بعد گرفتن نمره، کارنامه، تأییدیه استخدام و یا اشتغال، همه را فراموش میکنیم؛ لذا دانش آموزان و دانشجویان ما با فاصله زمانی معین یعنی یادگیری شب امتحان تا جلسه امتحان، قادر به دریافت عالیترین مدارک تحصیلی از دانشگاههای گوناگون هستند، اما آنان مستعد ایجاد و برقراری شرایط توسعه پایدار جهت پیشرفت در تمامی ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیستند. و، چون مهارتی خاص نیز در هیچ دوره و رشته تحصیلی به آنان آموزش داده نمیشود پس او میماند و روزمرگی زندگی و شرح وظایف شغلی معین و ثابت، بدون هر نوع تغییری مثبت و سازنده.
ستون یادگیری در چنین جامعهای میلنگد و متزلزل هست پس بر اساس رفتارهایی، چون عادت و تقلید عمل کرده و قدرت تفکر، تجزیه و تحلیل، استنباط منطقی و صحیح از واقعیت به وجود نمیآید. بدین طریق مسایل ساده و اولیه محیط کار بر روی هم انباشته شده و پدیده جدیدی به نام " مشکلات " را در یک نهاد یا سازمان به وجود میآورد. این داستان، درد عمومی تمامی سازمانها در جامعه ما هست و در نهایت ماجرای انباشتگی مشکلات لاینحل که تبدیل به پدیدهای جدیدتر و خطرناک تری میشود که آن نیز " معضلات " نام دارد.
کارمند، مدیر، مدیرکل، وزیر و نماینده مجلس و دیگر کسانی که در چنین جامعهای و با چنان شیوه یادگیری، فعالیت اقتصادی انجام میدهند، قادر نیستند تا به حل و فصل امور بپردازند. چون دیروز قابلیتهای حل مسأله به آنان آموزش داده نشده است و امروز ایجاد چنین مهارت و توانایی برای افرادی که به دلیل سختی اشتغال، نوع منصب و بالا رفتن سن، خود را مستعد و مساعد یادگیری نمیدانند غیرممکن است.
پس باری به هر جهت، من و شما در چنین نظامی فقط با ادعاهای سطحی و غیرواقعی عمر خود را سپری میسازیم و در نگاهی عاقل اندر سفیه به فرزندان و دانش آموزان خود، به پند و نصیحت آنان پرداخته و بدون توجه به شرایط و نیازهای آنان در گروههای سنی مختلف، سینه صاف کرده نفسی عمیق توأم با افتخار میکشیم و تصور میکنیم که در حال تربیت فرزند یا دانش آموز خود هستیم. غافل از این که ما فرزند خود را در این چرخه معیوب فقط شبیه خود ساخته و با همانندسازی بی نقص، او را تحویل جامعه کج مدار میدهیم. دانشمندان برتر علوم پزشکی کشور ما بر اساس نتایج ماه ژانویه ۲۰۱۵ نظام رتبهبندی بین المللی ESI و با توجه به تعداد استناد، از ۲۵ نفر با رتبههای جهانی فقط دو رتبه سه رقمی داریم و مابقی در رتبه ۴ یا ۵ رقمی قرار دارند.
در این میان ادعاها، بسیار بیشتر از واقعیت هاست. گفتهها و کردههای ما کفِ روی آب هستند که اثرات مفید و مطلوبی ندارند. بعد از نمایش ادعاهای خود، من و شما در این میان در جست و جوی هماوردی توانمند با تظاهرات رفتاری شبیه خودمان جهت درگیری هستیم. گروهی در این میان با بزرگ نمایی مدرک تحصیلی خود کلمات و جملات قُلمبه سُلمبه میگویند و مینویسند و برچسب باسواد و روشنفکر میخورند و گروهی دیگر با سادگی تمام و با همان کلمات معمولی برخاسته از تجارب عملی خود، سخن میرانند.
در این وسط مقوله یادگیری، قربانی سیستم و تفکر منجمدی است که خود ما آن را ترسیم ساخته ایم. چون جامعه و ما هیچ یک از سه ستون یادگیری را یعنی دیدن زیاد، درد و رنج زیاد و مطالعه زیاد را عملی نساخته ایم. ما وقتی در چنین جامعهای شاغل میشویم و خستگی روزانه ناشی از انجام کار یکسان و غیربالنده را درد و رنج یادگیری فرض میکنیم و دیدن رفتارهای تکراری و مشابه افراد را مشاهده و تجربه حیات را برتر از مطالعه مییابیم؛ لذا قادر به حل و فصل مشکلات، موانع و عوامل بازدارنده در محیط زندگی و شغلی خود نیستیم.
ماهاتما گاندی میگوید: " طوری زندگی کنید که انگار فردا قرار است بمیرید و طوری یاد بگیرید که انگار برای همیشه زنده خواهید ماند. "
سه ستون یادگیری در زیربنای نظام آموزشی ما فراموش گردیده و ما در طی مابقی عمر خود ناتوان هستیم. دلیل عمومیت این واقعیت تلخ، ثبات قدم ما در رأی و باور نادرست خودمان است تا حدی که تمام عمر، در انتظار اختراعات بیشتر و جدیدتر کشورهای توسعه یافته مینشینیم. چون برای آنان برخلاف ما یادگیری فعالیتی است که هیچ ابتدا و انتهایی ندارد. اما کلاس اول ابتدایی یا برای برخی مهدکودک و پیش دبستانی، ابتدای یادگیری و آخرین مدرک تحصیلی انتهای یادگیری ما است تا حدی که از مطالعه کردن نیز بی نیازیم. بهانههای ما برای مطالعه نکردن خود قصه تلخی دیگر است.
ایراد کار بسیاری از ما متوقف ساختن جریان یادگیری است. ما تصور میکنیم که یادگیری فرآیندی است که در کلاس درس و یا سن خاص صورت میگیرد (یعنی در مکان و زمان مشخص) و خارج از آن ضرورتی برای یادگیری موضوعی وجود ندارد. یا برخی دیگر چنین میاندیشند که با همین معلوماتی که دارم زندگی من میچرخد پس نیازی به یادگیری بیشتر نیست.
هر اشتباهی که ما مرتکب میشویم نشان دهنده این است که وقت آن رسیده چیزی جدیدی یاد بگیریم چیزی که از قبل نمیدانیم. تعصب فرزند جهل است و ما بیشتر اوقات در آن غوطه وریم. زیبایی یادگیری در این است که کسی دیگر به جز خودمان نمیتواند آن را از ما دور سازد، اما با کمال تأسف خود ما از آن فاصله میگیریم. با ذوق و اشتیاقی وصف ناپذیر باید باور کنیم که جایی، چیزی باور نکردنی منتظر آن است که شناخته شود و ما قادر به یاد گرفتن آن هستیم.
ما حتی میتوانیم از یک فرد بسیار نادان، چیزی جدید یاد بگیریم. باید باور کنیم که مشکلات ما را متوقف نمیسازند، بلکه به ما آموزش میدهند. هر چند آموزش توانسته است جمعیت فراوانی را باسواد کند، اما نتوانسته است به بیشتر آنها بگوید که بخوانند. باید گفت آموزش را در خانواده، دانش را در جامعه و بینش را در تفکرات تنهایی باید بیاموزیم. اما ما ترجیح میدهیم که همه چیز را فقط در مدرسه و دانشگاه بیاموزیم. آنانی که توفیق ادامه تحصیل نمییابند قادر به یادگیری بیشتر نیستند، چون از مطالعه و مشاهده گریزانند.
در واقع ما به طور ناگهانی چیزی را درک میکنیم که در تمام زندگی خود آن را درک میکردیم، اما این بار با راهی جدید. این همان یادگیری است. یاد دادن نیز یادگیری دوباره است، اما دانشی که همراه با اجبار کسب شود در ذهن نمیماند. دانش آموزان ما از این اجبار نظام آموزشی خسته، بیزار و گریزانند.
اگر آنان در مساعدترین سن خود یعنی زیر ۱۸ سالگی، طبق سه ستون یادگیری قادر به دیدن زیاد، درد و رنج زیاد و مطالعه زیاد میشدند جذابیتهای فراگیری دانش جدید آنان را با نشاط و هیجان متزایدی شیفته یادگیری میساخت و او برای پاسخ به کنجکاوی و سئوال بیشتر خود تلاش میکرد و از فرآیند یادگیری لذت میبرد و ۱۲ سال شکنجه نمیشد. این ظلمی است که ما در حق دانش آموزان خود کرده و میکنیم.
در این میان طبق روال همیشگی جامعه خود، با امیدواری در انتظار تعداد معدودی افراد موفق مینشینیم تا با قابلیتهای ذاتی خود به عنوان نخبگانی برجسته در سطح جهانی ظهور یابند که ما فقط بدان افتخار میکنیم، اما باز از یادگیری دانش ممتاز آنان ناتوانیم، چون چنین تربیت نشده ایم.
اساس جامعه ما بر تلاشهای فردی و تصادفی تابع قانون احتمالات نهاده شده است و برای همین وابسته مطلق دانش دیگران هستیم. اما لجاجت در ثبات همین وضع یعنی بیسوادی و عقب ماندگی مستمر. سه ستون یادگیری یا باید فرهنگ غالب در جامعه ما باشد و یا ما باید همچنان وابسته ظهور چهرهها بنشینیم.
با مراجعه به رتبههای هر ساله کشور خود در آزمونهای بین المللی دروسی، چون علوم و ریاضیات، به جای پیشرفت کاهش پسرفت رتبه جهانی خود هستیم. یا در مراجعه به منبع خبرگزاری علم و فرهنگ با عنوان: " چهرههای علمی سال را بشناسید. " با کد خبر: ۴۴۲۵، ۰۵ فروردین ۱۳۹۴ متأسفانه خواهید دید که رتبههای جهانی ما ۴ یا ۵ رقمی است و فقط دو رتبه سه رقمی داریم. در این منبع، دانشمندان برتر علوم پزشکی کشور ما بر اساس نتایج ماه ژانویه ۲۰۱۵ نظام رتبهبندی بین المللی ESI و با توجه به تعداد استناد، از ۲۵ نفر با رتبههای جهانی فقط دو رتبه سه رقمی داریم و مابقی در رتبه ۴ یا ۵ رقمی قرار دارند.
بازخواست زحمات و تلاش آنان در حد من نیست، اما بهتر است بیندیشیم که ادعاهای ما کجا و چگونه تظاهرات عملی مییابند؟ همه این افراد بیشتر و خارج از ساختار بسته نظام آموزشی ما توفیق یادگیری یافته اند و این افراد همان استثنائات جامعه ما هستند که با اراده و پشتکار خود برجسته شده اند. بیشتر این افراد همان چهرههای موفق و ممتازی هستند که ظرفیت جامعه را برای گنجایش توانایی خود ناکافی یافته اند و پدیده فرار مغزها را به وجود آورده اند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از صدایمعلم، تاریخ انتشار ۲۵ اسفند ۱۳۹۹، کد خبر: ۲۰۵۵۶، www.sedayemoallem.ir