رنج نامه دکتر عبدالکریمی مطلب جدیدی نیست. اما در زمان انتخابات، شاید اهمیت خاص پیدا کرده باشد. چرا این کشور نیازمند فوتبال و فوتبالیست است، اما نیازی به فلسفه و فیلسوف ندارد؟ عباراتی با همین مضمون توسط رضا رفیع ، نویسنده و فعال حوزه ادبیات کشور روایت شده است. چرا چنین شدیم؟ چرا نمی فهمیم که در موج چهارم شناخت بشری که حداقل 20 سال از آغاز آن می گدرد، توانمندی و ابرقدرتی به ترکیب گفتمانی( رابطه شناخت قدرت) دین با علم است؟ چرا اجازه می دهیم که تعصب و سنت، ریشه های تمدن اسلامی- ایرانی را نابود کند.
شعار سال: رنج نامه دکتر عبدالکریمی مطلب جدیدی نیست. اما در زمان انتخابات، شاید اهمیت خاص پیدا کرده باشد. چرا این کشور نیازمند فوتبال و فوتبالیست است، اما نیازی به فلسفه و فیلسوف ندارد؟
دوست همشهری طناز شهرمان تربت حیدریه ، آقا رضا رفیع تعریف میکرد:
که روزی برای اجرای برنامه قند پهلو به جام جم رفتم. دم درب بزرگ جام جم مامور حراست من را که سالها میشناخت. از من کارت شناسایی خواست و من را معطل کرد که باید با واحد تولید هماهنگی کند و آنها ok کنند تا من بروم به سمت ساختمان اجرای برنامه ام! حالا من بیش از سالها سابقه انواع و اقسام اجرای برنامه داشتم.
همینطور منتظر بودم که ناگهان حمید استیلی فوتبالیست معروف با ماشین آخرین سیستمش وارد شد و مسئول حراست بدون این تشریفات قانونی که برای من قائل بود دوید و با آقای استیلی خوش و بشی کرد و درب را برای وی باز کرد. استیلی حتی شیشه ماشینش را هم پایین نکشید و گاز داد و وارد جام جم شد. آنجا بود که من پی به ارزش پا بیشتر از مغز در ایران بردم. با خود این شعر حافظ را زمزمه میکردم که:
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی ، همین گناهت بس
این را نوشتم که در یک شو تلویزیونی، مجری از خداداد عزیزی و فیروز کریمی میپرسد سه تا نویسنده ایرانی را نام ببر. هیچکدام نمیدانند. حتی آقای کریمی، متلکی هم نثار نویسندگان ایرانی میکند که ،آنها بیکارند و از بیکاری مینویسند. ما کار داریم . چقدر دلم شکست. چقدر اهل فرهنگ در این مملکت یتیم هستند. در آمد این ورزشکاران میلیاردی است. چهره شان در مطبوعات ورزشی خودنمایی میکنند. از لوس آنجلس و کلن و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تا تهران و مشهد، ملک شخصی دارند. ولی نویسنده این مملکت جهت تنویر افکار عمومی مردم نصیبش داغ و درفش است.
هنرمند این مملکت از کمال الملک بگیر تا تقی ارانی، فریدون و کریم کشاورز، به آذین، جلال آل احمد، محمد قاضی، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو، اخوان ثالث و... ،حتی ذکائ الملک فروغی ، نصیب شان غیر از حصر و حبس و تبعید مگر چیز دیگری بود ؟
در حوزه تئاتر و سینما ،چرا مخملباف آواره شد؟ چرا بیضایی سر از ینگه دنیا در آورد؟ چرا مهرجویی گوشه نشین شد؟ چرا کیمیایی فریاد کشید، اعتراض کرد، در جرم، مجرم شد، دندان مار در آورد. چرا پناهی را برای فیلم نساخته اش مجرم کردند؟ نه نویسنده داریم نه شاعر، نه نقاش، نه فیلمساز و ...... .
انتخابات ریاست جمهوری در پیش است هیچکدام از کاندیدای یک حرف درست فرهنگی نزدند. نگفتند که آینده فرهنگ این مملکت به کدام سمت میرود. همه میخواهند با فساد مقابله کنند همه اینها در این چهل سال مسئولیت داشتند. میلیاردها تومان خرج فیلترینگ کشور میکنند حالا که خودشان کاندیدا شدند در فضای مجازی پیام میدهند.
احمدی مهنه (اردیبهشت 1400 ، گلمکان)
اختصاصی پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از فضای مجازی