شعار سال: دغدغه و پرسش مهم مرحوم علی رضا قلی این بود که چرا مردم ایران هرچه بیشتر میدوند، کمتر میرسند؟ چرا ما توسعه پیدا نمیکنیم و به رغم آن همه جنبش و خیزش سهمگین و خونین، از چرخه خودکامگی و عقب ماندگی خلاصی نمییابیم؟
رضا قلی برای یافتن پاسخ این پرسش مهم و اساسی، سر در تاریخ و فرهنگ و ادبیات و اسطورههای چند هزار ساله ایران فرو کرد و نتیجه این تاملات او، نگارش دو، سه اثر مهم و قابل اعتنا شد که موثر هم افتاد. کتابهای «جامعه شناسی خودکامگی» و «جامعه شناسی نخبه کشی» او از معدود کتابهای علوم انسانی است که دست کم در دو دهه گذشته، همه ساله تجدید چاپ شده اند.
رضاقلی به مفهوم متعارف، نه مورخ بود، نه جامعه شناس، نه سیاست پژوه و نه اسطوره شناس. اما نوشتهها و اندیشههای او محل تلاقی همه این رشتهها بود. سیاست را به جامعه ربط میداد، اقتصاد را از معبر تاریخ پی میگرفت و تاریخ را در اسطورهها میجست. به نظر او، حال امروز ما استمرار احوالات دیروز ماست:
«هیچ جامعهای نمیتواند بدون تاثیر پذیری از گذشته خود ادامه حیات دهد...».
او شخصیت آکادامیک و دانشگاهی هم نداشت که صرفا درصدد مقاله بازی و کتاب سازی و پرکردن آرشیوها و کسب رتبه و رزومه باشد. برای او پژوهش کردن شغل و حرفه نبود، دغدغهای انسانی، اخلاقی و ملی و صحنهای از مبارزه بود. شاید اگر او هم بسان صدها عضو هیات علمی و دانشگاهی کشور، دلش در گروه مرتبه علمی و دستش زیر ساطور هیات جذب و گزینش و انتظامات میبود، چنین آثاری اساسا خلق نمیشد و صرفا کوشنده مطیع در جبهه دانشیاری و استادتمامی باقی میماند.
علی رضا قلی میوه و ثمرهای از تجربههای سخت مردم ایران نیز بود. مثل دهها نفر از کنشگران و روشنفکران دهه ۵۰ شمسی، دلمشغولی اش سقوط شاه بود، او هم فکر میکرد که با رفتن حاکم خودکامه، بساط خودکامگی در این سرزمین پر ماجرا جمع میشود، از اینرو، درس و مشق دوره دکتری در فرانسه را ناتمام گذاشت تا از قطار انقلاب ۵۷ جا نماند.
او چند سالی هم مثل بقیه انقلابیونِ باورمند و صاحب منصب (در وزارت کشور و نفت و پست) در کار مهندسی ارزشها و به صف کردن و خوشبخت کردن مردم بود. هم بسته مهدی بازرگان و دلبسته قهرمانانی، چون قائم مقام و امیرکبیر و مصدق نیز بود. سالها طول کشید تا رضاقلی به خود آمد و مسائل و مباحث توسعه و عقب ماندگی ایران را از همان جایی پی گرفت که دیگران وانهاده بودند و فهمید که منتظر قهرمانان و پادشاهان همه فن حریف و نجات بخش ماندن، وقت تباه کردن است. همه ایرانیان اگر بخواهند، میتوانند قهرمان باشند و هر روزشان میتواند یک روز مهم تاریخی باشد.
رضاقلی باور داشت که ریشه عقب ماندگی در نهاد اجتماعی و تاریخی و فرهنگی ماست. میگفت: «کشورهامان، چون از تجمع ما پدید آمده اند، همان هستند که ما هستیم. قوانین واحکام شان بر مبنای طبایع ما، و اعمال شان کردار زشت و زیبای ماست در مقیاسی بس بزرگ تر...» او برای شناخت پیچیدگیها و در هم تنیدگیهای اجتماعی و سیاسی جامعه امروز ایران، از گذشتههای دور و از اساطیر ایرانی شروع کرد و به سراغ طهمورث و جمشید و ضحاک رفت.
البته اندیشهها و باورهای رضاقلی درباره ریشههای فرهنگی و اجتماعی عقب ماندگی ایران، بی سابقه نبود. رگههایی از آنچه او میگفت در نوشتهها فریزر و خنجی و احمد اشرف و زونیس و گراهام فولر و سعیدی سیرجانی و ... وجود داشت، اما رضاقلی از این حرفهای به ظاهر تکراری و پراکنده، یک صورت بندی نظری منسجم ارائه کرد؛ آنهم با آن سبک نوشتاری فاخری که یادآور متون ابوالفضل بیهقی بود. بسیار استوار و محکم و باورمند مینوشت و سلامت و صداقت ذاتی او هم باور پذیری و اثر گذاری این نوشتهها را دو چندان میکرد.
اکنون ما در سوگ پژوهشگری دردمند و درد شناس به سر میبریم و زمان نقد نوشتههای او نیست. با همه اینها، توجه بیش از حد رضا قلی به جامعه در مباحث توسعه، نباید ما را از اهمیت نهاد حکومت و حکمرانی در زوال و پیشرفت جوامع معاصر غافل کند.
نویسنده: قاسم خرمی
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از کانال تلگرامی نشریه کارخانه دار