پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۸۷۱۱۶
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۲:۴۴

انقلاب روی دوش جوانان

در جامعه‌ای که خفقان سیاسی وجود داشت جوان‌ها با آگاهی و رشد سیاسی به این نتیجه رسیدند که باید انقلاب کنند و هیجان انقلابی به‌وجود آمد. برخلاف افراد میانسال و پابه سن گذاشته جوان‌ها بیشتر تحت تأثیر مسائل و مبارزات سال‌های قبل بودند و با آگاهی پیدا کردن از ظلم‌هایی که در کشور رواج داشت همه در سایه رهبری امام خمینی(ره) دست به قیام زدند.

شعارسال: حتماً شنیده‌اید که جوانان انقلاب چقدر اهل مطالعه و کتاب و روزنامه بودند آنها می‌خواستند از اندیشه اندیشمندان زمانه آگاه باشند و برای مبارزه راه‌های تازه‌ای بجویند. تجربه آزادی ملت‌ها از بند ستمگران جهان و نوشته‌ها و اندیشه‌های رهبران مبارز سایر کشورها، کتاب‌های اندیشمندان و روحانیون مبارز کشور، جزوه‌ها و شب‌نامه‌ها و... مطالعه هرچیزی که به باروری اندیشه انقلاب منجر می‌شد، تصویری از نسل جوان ساخته بود که تشنه آموختن و تشنه مبارزه بود. عبدالله اسفندیاری و محمود اشجع از همین جوانان بودند. روزهای پیروزی انقلاب بهار 25 سالگی‌شان را تجربه می‌کردند و مثل خیلی‌های دیگر تجربه دستگیر و شکنجه شدن دارند. نمونه کم نیست؛ کافی است چشمت را ببندی و یکی از جوان‌های آن روزگار پر تلاطم را انتخاب کنی. من سراغ این دو جوان قدیم رفتم.

عبدالله اسفندیاری بعد از انقلاب سال‌ها معاونت فرهنگی بنیاد سینمایی فارابی را برعهده داشت و محمود اشجع هم بعد از تحصیل در دانشگاه شریف سال‌ها مسئول امور دانشجویان شاهد این دانشگاه بود و مدتی هم استاندار سیستان و بلوچستان. آنها انقلاب اسلامی را یک انقلاب فرهنگی می‌دانند. انقلابی که باعث شد نسل جوان با روشنگری برای مبارزه علیه بی‌عدالتی قیام کند و در این راه نیز طعم تلخ شکنجه و زندان را به جان بخرد.

قیام علیه بی‌عدالتی

روزهای انقلاب برای او یادآور حضور جوانانی است که در دوران خفقان پهلوی کم کم سیاسی شدند و برای آنها عدالت مهم‌ترین دلیل قیام بود. اسفندیاری می‌گوید: «برای نسل جوان آن سال‌ها عدالت و از بین رفتن تبعیض مهم‌ترین رکن زندگی بود و بعد از آن آزادی سیاسی، مسائل اعتقادی و رفاه اجتماعی و مبارزه با فساد. تحول اجتماعی همیشه با جوان‌ها شکل می‌گیرد و در جامعه دهه 50 که نسل جوان غالب بود این تحول شکل گرفت. هیجان انقلابی هم یکی از خصلت‌های نسل جوان است. جوان‌ها در یک جامعه آرام ماجراجویی را در سرعت بالای ماشین و موتور تجربه می‌کنند و برخی در فعالیت‌های دیگر. آن زمان در جامعه‌ای که خفقان سیاسی وجود داشت جوان‌ها با آگاهی و رشد سیاسی به این نتیجه رسیدند که باید انقلاب کنند و هیجان انقلابی به‌وجود آمد. برخلاف افراد میانسال و پابه سن گذاشته جوان‌ها بیشتر تحت تأثیر مسائل و مبارزات سال‌های قبل بودند و با آگاهی پیدا کردن از ظلم‌هایی که در کشور رواج داشت همه در سایه رهبری امام خمینی(ره) دست به قیام زدند

محمود اشجع نیز بر انگیزه مبارزه با تبعیض و ناعدالتی از سوی جوانان دهه 50 تأکید دارد و معتقد است جوانانی که در خانواده‌های مذهبی رشد کرده بودند و با متون اسلامی آشنایی داشتند می‌دانستند که حکومت شاهنشاهی هیچ سنخیتی با اسلام ندارد و مظهر بی‌عدالتی و تبعیض است: «اینکه مردم هنوز هم نسبت به فساد و تبعیض واکنش نشان می‌دهند نشانه زنده بودن جامعه است. آن روزها نسل جوان اهل مطالعه و تفکر بودند و تیپ‌هایی که اهل مبارزه بودند سعی می‌کردند از کانال‌های مختلف نسبت به مسائل آگاهی پیدا کنند. خیلی از جوانان مبارز کتاب و متون مختلفی را مطالعه می‌کردند تا در بحث‌ها بتوانند از تفکر خودشان دفاع کنند.

بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین گروه‌های زیادی از این سازمان منشعب شدند. یکی از آنها گروه مهدویون بود که من در آن عضویت داشتم. آن سال‌ها در دانشگاه شریف تحصیل می‌کردم. یک بار سال 51 در ارتباط با تظاهرات دانشگاه شریف دستگیر شدم و یک بار هم سال 54 به‌دلیل فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی که به حبس ابد محکوم شدم. در‌بندی که من زندانی بودم تعداد زیادی از جوانان انقلابی که حبس بالای 10 سال داشتند بودند. یکی از آنها شهید حقانی بود. با وجود آنکه زندانی بودیم اما دست از مطالعه برنمی‌داشتیم چون احساس می‌کردیم حرکت بر مبنای منطق، نیاز به دانستن و مطالعه دارد.

تأثیر شگرف دکتر شریعتی بر جوانان انقلابی و سخنرانی‌های او در جمع جوانان یکی از عوامل انقلابی شدن جوانان بود. این را عبدالله اسفندیاری یکی از همان جوانان مبارز می‌گوید: «شریعتی خنیاگری بود که در دهه 50 نغمه‌ای سر داد و جوان‌های آن روزگار را مست کرد. حرف های دکتر شریعتی از نظر نثر و کلام وجه شاعرانه داشت و روی قلب و ذهن نسل جوان اثر‌گذار بود. از سال 49 سخنرانی‌های او در حسینیه ارشاد با حضور جوانان برگزار می‌شد و او یکی از موتورهای محرک انقلابی شدن جوانان بود. یکی از سخنرانی‌های تأثیرگذار شریعتی روزعاشورا بود که گفت هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام!

اسطوره‌های مقاومت

کمیته مشترک ساواک و شهربانی همان جای مخوفی بود که بسیاری از جوانان انقلابی آنجا طعم تلخ شکنجه بازجوهایی مثل تهرانی، منوچهری، وحیدی و... را چشیده‌اند. جایی که سعی می‌کردند مقاومت جوانان انقلابی را بشکنند اما جوانان انقلابی با انرژیی که از دین و رهبری امام(ره) می‌گرفتند، هیچ وقت از اصول خود عقب نشینی نکردند. عبدالله اسفندیاری دردناک‌ترین شکنجه ساواک بعد از سال 52 را که در آن تبحر خاصی هم پیدا کرده بودند ضربه کابل بر کف پای زندانی‌ها می‌داند و می‌گوید: «بارها در کمیته مشترک شاهد شکنجه شدن جوانان انقلابی بودم و می‌دیدم بازجوها با زدن کابل به کف پا و بستن به میله‌های بازداشتگاه و آویزان کردن سعی داشتند مقاومت بچه‌ها را بشکنند. البته مقاومت در برابر شکنجه‌ها هم بسته به تحمل هرکسی میزانی داشت و در این میان کسانی مانند عزت شاهی یا شهید رجایی که بیشترین شکنجه را متحمل شدند از اسطوره‌های مقاومت بودند

انقلابی بودن در کنار همه فعالیت‌ها احتیاج به تئوری مبارزه داشت. برای داشتن تئوری مطالعه و پیگیری سخنرانی‌ها مهم‌ترین چیزی بود که نسل جوان مبارز دهه 50 آن را دنبال می‌کرد. اسفندیاری با تأکید بر این موضوع از مارکسیست شدن برخی از جوانان در زندان به‌دلیل نداشتن تئوری و مطالعه می‌گوید: «یکی از مسائلی که مارکسیست‌ها در زندان مطرح می‌کردند بحث معروف داروین بود. ایدئولوژی آنها بر این پایه شکل می‌گرفت که خلقت انسان از تک سلول به میمون رسیده و بعد به انسان نئاندرتال رسیده و درنهایت ما به وجود آمده‌ایم. کتاب‌هایی هم در این زمینه وجود داشت و مارکسیست‌ها با تکیه بر همین کتاب‌ها سعی می‌کردند جوانان مذهبی را به سوی خودشان جذب کنند و این برای ادامه مبارزه خطرناک بود.

وقتی از زندان آزاد شدیم از برخی علما درخواست کردیم تا در ارتباط با تکامل انسان کار کنند و با نوشتن کتاب به ایدئولوژی بچه‌های انقلابی کمک کنند. آیت‌الله مشکینی در همین ارتباط کتاب تکامل در قرآن را نوشت و به آیاتی که در ارتباط با خلقت و تکامل انسان بود اشاره کرد. سال های مبارزه با مطالعه و ایدئولوژی همراه بود

اسفندیاری از ماجرای دستگیری و شکنجه در کمیته مشترک می‌گوید. جایی که کمتر کسی از آن زنده بیرون می‌آمد: «ماجرای دستگیر شدن من برمی‌گردد به سال 54. وقتی مجاهدین در سال 54 تصمیم به تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم گرفتند دست به تصفیه داخلی و حذف برخی از عناصر مذهبی که مخالف این تغییر بودند زدند.

مجید شریف واقفی یکی از اعضای مذهبی بود که به شهادت رسید. آنها با صدور بیانیه‌ای اعلام کرده بودند آیه قرآن درآرم سازمان مجاهدین را حذف خواهند کرد و به سمت مارکسیسم خواهند چرخید. این کار آنها باعث شد خیلی از جوان‌های مبارز از این سازمان جدا شوند و گروهک‌های مختلفی از جمله گروهک منصورون، مهدویون یا چریک‌های توحیدی سبز و گروه انقلابی ابوذر را تشکیل دهند.

ما هم سال 54 گروهی تحت عنوان گروه انقلابی عاشورای خلق تشکیل دادیم و ساواک از طریق خیانت برخی از اعضای مجاهدین که مارکسیست بودند خانه تیمی ما را شناسایی کرد و همه ما دستگیر شدیم. بعد از انتقال به کمیته مشترک، بارها شکنجه شدیم. من 13 ماه در زندان بودم تا اینکه سال 55 آزاد شدم. البته دستور این بود که هر کسی دستگیر شده بود، خودش را به‌عنوان یک فریب خورده نشان دهد تا بعد از آزادی دوباره بتواند به جریان مبارزه بپیوندد

آن روزها برای نسل جوان مبارزه و مطالعه مفهوم داشت و دو روی یک سکه بود. بدون مطالعه و سیراب کردن عطش دانستن، نمی‌توانستی به جریان مبارزه بپیوندی و رژیم برای ایستادن در برابر هر دو مفهوم تنها یک شیوه را آموخته بود؛ داغ و درفش، ضربه کابل و خاموش کردن آتش سیگار روی دست و پا اما بخت با دانایی بود.

سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار:15بهمن1397 ، کدخبر: 500233: www.iran-newspaper.com


خبرهای مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
آخرین اخبار
پربازدیدترین