شعار سال:انسان با فلسفه متولد میشود، کودکی که به تازگی سخن گفتن آموخته مدام از چرایی پدیدهها میپرسد، چرا که برای زندگی کردن به فهم چرایی و فلسفه جهان هستی نیازمند است. فلسفه در لغت، متشکل از دو بخش «فیلو» و «سوفیا» میباشد، در زبان یونانی فیلو به معنای دوستدار است و سوفیا به معنای علم و حکمت؛ وقتی به فیثاغورس واژه «sophos» یا حکیم اتلاق میشد،از پذیرش این واژه اجتناب میکرد و میگفت من دوستدار علم و حکمت هستم. فلسفه در بردارنده سوال و پاسخ به چرایی چیزهاست و روش های از قبیل پرسش، بحث انتقادی و استدلال منظم و عقلانی را در بر دارد. فلسفه به ملکه علمها شهرت دارد چرا که تا قرن نوزدهم فلسفه در بر دارنده بسیاری از علوم بود و ریاضیات، فلسفه طبیعی، نجوم و فیزیک را در بر داشت. رفته رفته همه علوم به تخصصی شدن گرایش پیدا کردند و از فلسفه طرح پرسهای اساسی و استدلال آن به جای ماند، سوالاتی در زمینههایی چون وجودیت، ارزشها، حقیقت و…
اگر ذهن شما مشغول چیزی فراتر از روزمرگی است، اگر برای سوالهای اساسی نظیر «از کجاآمدهام؟» «آمدنم بهر چه بود؟» به دنبال پاسخ میگردید، اگر وقتی عملی درست یا غلط عنوان میشود، اساس تعیین آن عنوان برایتان سوال میشود، شما در حال مطالعه متن درستی هستید. حال شاید سوالی برای شما مطرح باشد و آنهم این است که چرا فلسفه بخوانیم؟ فلسفه به شما قدرت تحلیل کردن عقلانی میبخشد، توانایی مباحثه و روی هم رفته به حدی تفکر شما را پرورش میدهد که سطح زندگی شما تغییر میکند. ناگفته نماند که اگر قدم به زمین فلسفه نهادید، باید به چالش کشیده شدن افکارتان، ارزشهایی که با آن رشد یافتهاید، عناصر سازنده هویتتان و …
را بپذیرید.
ماجرا از کجا شروع شد؟
بسیاری تالس را به عنوان اولین فیلسوف معرفی میکنند اما نظریات وی و بسیاری از فلاسفه طبیعی و پیشاسقراطی، با توجه به تعریف امروزی فلسفه، در حوزه علوم تجربی قرار میگیرند. طبق تعریف نوین فلسفه شاید بتوان سقراط را به عنوان اولین شخصی معرفی کرد که در چنین جایگاهی به طرح سوال و مباحثه در مورد مفاهیم بنیادین هستی پرداخت. از سقراط رساله و یا منبعی که توسط وی نگاشته شده باشد وجود ندارد و بیشتر در آثار افلاطون که شاگرد او بود میتوانیم به بررسی نگرش فلسفی او بپردازیم.
فلسفه با شک شروع میشود، خصوصا شک به مسلمات، میگویند سقراط وقتی در کوچه و خیابان راه میرفت مدام مشغول طرح پرسش های فلسفی از افراد بود و ذهن مردم را به تفکر فلسفی وامیداشت. سقراط کسی بود که در میدان جنگ جان خود را برای «آلسیبیاد» به خطر انداخت و به قول «ویل دئورانت» همانقدر که فیلسوف بود، یک مرد به تمام معنا هم بود و از این جهت برای شاگردانش بسیار قابل احترام بود. میگویند برخی او را فرزانهترین مردم یونان برشمردند و در پاسخ میگفت این ستایش و تمجید تصدیق این اعتراف به جهل است که مبدا فلسفه او محسوب میشود، سقراط جملهای معروف داشت که میگفت «من تنها یک چیز میدانم، آن این است که هیچ چیز نمیدانم.»
سقراط در مورد فلاسفه طبیعی که پیش از او بودند میگفت،« همه اینها بسیار خوب است؛ اما فیلسوف موضوعی بسیار جالبتر و شایستهتر از درختان و احجار و ستارگان داردکه نظرش را جلب کند و آن روح انسان است؛ انسان چیست و چه میتواند بشود؟»
او همواره بدیهیات را زیر سوال میبرد و طی مکالمات با افراد دائماً دراخواست به تعریف واضحات میکرد تا فرد ارزشهای خود را بازخوانی کند و بسیاری از این «روش سقراطی» که گاهاً «مغالطه سقراطی» هم خطاب میشود در بحث خشمگین میشدند. روی هم رفته او عمر فلسفی خود را صرف حل دو مسئله کرد آن دو سوال این بود: فضیلت چیست؟ بهترین حکومت کدام است؟ که پاسخ به همین سوالات منجر به تشکیل دادگاه او در آتن شد.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازپایگاه خبری تحلیلی امتداد ، تاریخ انتشار: 31اردیبهشت 1400، کدخبر: 2564، www.emtedad.news