عبدالله بن عباس، شخصیت مهم و شناخته شدهای در تاریخ اسلام است که از او به عنوان نخستین و بزرگترین مفسر قرآن و «حبر أمت» یاد میشود. او نیز، چون پدرش عباس بن عبدالمطلب در عین حال که هوادار اسلام و دین محمد بود درهمان حال میکوشید تا موضعی مستقل داشته باشد؛ موضعی که میدانی برای مانور آنها بین دو جبهه را فراهم میساخت و موجب آن بود تا ابن عباس بین دو خط معاویه و علی و نوادگان آنها در نوسان باشد.
شعار سال: ابن عباس درعین هواداری و علاقه شدیدی که به حسن وحسین داشت با معاویه و یزید هم بیعت کرد. او از یاران فهیم و صاحب صلاحیت امام علی بود و حتی از سوی او به ولایت بصره گماشته شد، اما بعد به علت اختلاسهایی که در بیتالمال داشت مورد خشم و غضب آن امام قرار گرفت و به شدت توبیخ شد.
همین برخورد تند و بیملاحظه علی موجب رنجش ابن عباس و حتی طعن به امیرالمومنین گشت، به نحوی که ابن عباس آن حضرت را متهم به قدرتطلبی و تمایل به جنگ و کشتار مسلمانان کرد و در همان حال برداشت از بیتالمال را سهم طبیعی خود دانست.
تاریخ یعقوبی، نامهای را از ابن عباس نقل میکند که پس از حوادث کربلا به یزید نوشته شده است. دراین نامه وی ضمن انتقادهای شدید به یزید و تخطئه کارهای او بر مظلومیت بیمانند حسین و یارانش در کربلا گواهی میدهد. ممکن است بخشهایی ازاین نامه یا کل آن جعلی و ساختگی باشد. این احتمال نیز وجود دارد که بخشهایی از نامه واقعیت داشته باشد. با پذیرش فرض دوم است که میتوان براین نامه تأمل بیشتری کرد؛ زیرا نویسنده آن فردی شاخص بوده و دراین نامه روایتی را از ماجرای قتل امام سوم شیعیان ارائه میدهد که موجز و درعین حال متفاوت با برخی روایتهای دیگر است؛ قرائتی که به طور خلاصه میشود آن را مستقل و از یک منظر سیاسی توصیف کرد. بهاین معنا که این قرائت درهمان حال که به شدت ضد یزید و خلفای اموی است، از روایات شیعی معمول نیز فاصله دارد. در واقع ابن عباس از موضع یک سیاستمدار مسلمان و مستقل که تجربهای دیرین در تاریخ اسلام دارد و به شدت مخالف نظام حاکم است، ابعاد واقعه عاشورا و سرانجام کار حسین و یارانش را روایت میکند. دراینجا ابتدا خلاصهای ازاین نامه آورده شده و در انتها به سه نکته اشاره میشود:
«…ای بیپدر! گمان نبر اینکه حسین و جوانان بنی عبدالمطلب را کشتی از یاد بردهام. لشکرهای تو آنان را آغشته به خاک، برهنه تن و بیکفن در میان بیابان روی زمین انداختند. بادها برایشان میوزید و گرگها ایشان را دست به دست میگرفتند و کفتارها به نوبت بر آن بدنها هجوم میآوردند. تا خدا کسانی را وسیله ساخت و آن بدنها را کفن کردند. من هرچه را فراموش کنم، از یاد نخواهم برد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا [مدینه]به حرم خدا [مکه]طرد کردی. آنگاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند. پس او را از حرم خدا به کوفه راندی و او ترسان و نگران از مکه بیرون رفت. حال آنکه اگر در مکه میماند و جنگ را روا میداشت از همه مردم مکه و مدینه فرمان برده میشد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه خدا و حرمت پیامبر خدا را حلال شمرد. تو مردانی را در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند. حسین بدعقیدگی تو را دید و رهسپار عراق شد بیآنکه بخواهد با تو نبرد کند و امر خدا فرمانی انجام یافته بود. اما تو به پسر مرجانه نوشتی تا با سپاهیان راه بر حسین بگیرد و او را دستور دادی تا در کار وی شتاب ورزد و امروز و فردا نکند و اصرار ورزیدی تا او و همراهانش از بنی عبدالمطلب، اهل بیتی را که خدا پلیدی را ازایشان به دور داشته و آنان را بسی پاکیزه کرده است، بکشد. ماییم آن اهل بیت نه مانند پدران بدخوی جفاکار سختگیر و نامهربان تو. سپس حسین به او پیشنهاد سازش داد و خواستار بازگشتن شد. اما کمی یاران را غنیمت شمردید و بر ایشان تاختید و آنان را کشتید، آنچنانکه خانواده کافران را بکشند. چیزی عجیبتر از آن نیست که خواستار دوستی و یاری منی و تو خود پسران پدرم را کشتهای و خون من است که از شمشیر تو میچکد و خون تو یکی از خواستههای من است. به خدا قسم با پدرت بیعت کردم بااینکه میدانستم همه پسران پدرم برای این امر از تو شایستهترند. لیکن شما گروه قریش بر ما فزونی و برتری جستید و سلطنت ما را از ما ربوده به خود اختصاص دادید و دست ما را از حق ما کوتاه کردید. این پیروزی و شادمانی تو را نپاید و پس از آنکه عترت پیامبر خدا را کشتی، خدایت جز اندکی مهلت ندهد تا تو را دردناک بگیرد و نکوهیده و گنهکار از دنیا بیرون ببرد!ای بیپدر زندگی کن. به خدا سوگند آنچه کردهای تو را نزد خدا هلاک ساخت.» (تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۱۸۶)
همانطور که ملاحظه شد برداشت خاص و مستقل ابن عباس دراین روایت کاملا برجسته است. او ابتدا شهادت قساوتآمیز حسین را توصیف میکند و میگوید هرگز آن را از یاد نخواهد برد. سپس به شرح جزئیات این ماجرا از ابتدا تا انتها میپردازد. وی از این در شگفت است که چطور یزید به خود اجازه میدهد تا با او ابراز دوستی کند. ابن عباس در این نامه خود را صاحب این خون و خونهای دیگری میداند که در گذشته توسط خاندان بنی امیه ریخته شده است. وی درعین اعتراف بهاین جرم و جنایات، میگوید که با معاویه بیعت کرده است. در نگرش ابن عباس خاندان بنی امیه غاصبان حق طبیعی خانواده بنی هاشم بوده و «سلطنت ما را از ما ربوده و به خود اختصاص» دادهاند. همینها زیربنای نگرش سیاسی ابن عباس را تشکیل میدهد. آنجا هم که حسین و یارانش را «اهل بیت» و از خاندان بنیعبدالمطلب معرفی میکند، سهم خود را در آن مورد تاکید قرار داده و میگوید «ماییم آن اهل بیت».
مجموع اینها بیانگر آن است که ابن عباس هرچند به شدت از قتل حسین ناراحت و پریشان احوال است و حتی خود را صاحب این خون میداند و وعده انتقام میدهد و میگوید «خون من است که از شمشیر تو میچکد و خون تو یکی از خواستههای من است»، اما همه این پرخاشها را از موضع یک «متولی» و «زعیم» یک قبیله مطرح میکند نه از موضع یک شیعه داغدار شهادت حسین. ابن عباس به روشنی موضعی سیاسی و نه دینی دارد و در پی ایجاد یک جبهه دیگر در برابر امویان است تا آن «سلطنت» به یغما رفته را باز پس بگیرد. جبههای که به گواه تاریخ بعدها سر از قیام سیاهجامگان خراسان و در نهایت تأسیس دولت عباسی در عراق در میآورد و بنیان خلافتی را میگذارد که چندین قرن سرنوشت مسلمانان را در اختیار خود میگیرد. عباس جد همین خاندان است.
در تحلیل ابن عباس یک نکته کاملا برجسته و بدیهی وجود دارد و آن اینکه یزید فردی خونریز و جنایت کار بوده و از همان ابتدا کمر به قتل حسین در صورت عدم بیعت بسته است. این برداشت همه تصوراتی را که میگویند یزید ناخواسته وارد این ماجرا شد و یااینکه پس از وقوع حادثه ابراز پشیمانی کرد و قتل حسین را به گردن ابن زیاد انداخت باطل میسازد. همچنین برخی برداشتها به ویژه در بین اهل سنت را مردود میشمارد که میگویند حسین در برابر یک نظام مستقر دینی که ادامه همان خلفای راشدین بود نمیبایست قیام میکرد. به گفته ابن عباس یزید به طور خاص از همان ابتدا امام را تحت تعقیب قرار داده و حتی به کرات تصمیم داشته به صورت مخفی او را غافلگیر و ترور کند. او تمایل داشت کار امام را درهمان مکه یکسره کند و اگر امتناع امام از ایجاد درگیری در حرم خانه خدا نبود، قطعا این جنگ در مکه رخ میداد و به سرزمین کربلا و عراق کشیده نمیشد. ابن عباس میگوید در عراق نیز به دستور مستقیم یزید راه کوفه بر حسین بسته شد. سپس با در تنگنا قرار دادن، او را بر سر دوراهی تسلیم یا شهادت گذاشتند. تاکید ابن عباس بر نکتههایی ازاین دست که فرصت را «غنیمت» شمردید و بهایشان «تاختید» و آنان را «کشتید» نهایت قساوت یزید و سپاهیانش را در برابر حسین و یاران اندک او نشان میدهد.
توصیفاتی که در ابتدای نامه آمده است نیز گواهی روشنی بر یک «مظلومیت» بیبدیل و یک «معصومیت» خدشهناپذیر از ناحیه حسین و اهل بیت اوست.
در نگرش ابن عباس حسین نیز شخصیت متفاوتی دارد که برخلاف برداشتهای رایج به ویژه در بین شیعیان است. به گفته فرزند عباس، او اهل جنگ نیست و «رهسپار عراق شد بیآنکه بخواهد با تو نبرد کند». این برداشت در نقطه مقابل تصور کسانی است که میگویند حسین از ابتدا برنامهای منظم برای ایجاد یک انقلاب و یک شورش ضد خلافت اموی داشت و از همان ابتدا به قصد این قیام از خانه خارج شد.
همچنین به باور ابن عباس شهادت حسین امری استثنایی یا «امر خدا و فرمانی انجام یافته بود». به تعبیر دیگر تقدیری بود که حسین از آن گریزی نداشت. اشارهای که دو برداشت متضاد را تداعی میکند: یکی برداشت عافیتطلبانی که حسین را در واقعه عاشورا همراهی نکردند و او را تنها گذاشتند، آنگاه برای توجیه عمل خود بهاین امر متوسل شده و گفتند «تقدیر او» شهادت بود؛ دیگر برداشت کسانی که برای حسین یک موقعیت استثنایی و یک تقدیر تاریخی ویژه قائلند و بهخصوص برخی از روشنفکران دینی میگویند حسین از ابتدا «شهادت» را برگزیده بود؛ زیرا احساس میکرد جامعه در شرایطی قرارگرفته است و تنها یک «شهادت» میتواند آن را از خواب غفلتی که بدان دچار گشته بیدار سازد. ازاین منظر شهید «قلب» تاریخ توصیف میشود و موتور محرکی که میتواند آن را از یک حالت بن بست خارج کرده و در مسیری جدید به حرکت در آورد. درعین حال به گفته ابن عباس حسین از چنان محبوبیتی برخوردار بود که اگر در مکه و مدینه میماند و اقدام به نبرد میکرد «همه مردم مدینه و مکه» از او فرمان میبردند. این نکته نیز آشکار میسازد که هدف حسین کسب پیروزی نبوده و حرکت او کاملا با افرادی نظیر عبدالله بن زبیر که خود را خلیفه خواند و بعد در خانه خدا متحصن شد تفاوتی ماهوی داشته است. او نه در پی قدرت و خلافت بود و نه به دنبال پیروزی در جنگ. او با تمام وجود در برابر یک نظام سلطهگر دینی «نه» گفته بود و حاضر بود تاوان این آزادیخواهی شجاعانه و بیمانند خود را با یاران نزدیک و خانوادهاش بپردازد.
به گفته ابن عباس وقتی حسین در سرزمین کربلا گرفتار میشود پیشنهاد صلح [به گفته او سازش]میدهد و قصد بازگشت را دارد. روشن است که این پیشنهاد برای پرهیز از جنگ و خونریزی است نهاینکه حسین حاضر شده باشد از مواضع خود کوتاه آمده یا با یزید بیعت کند، که اگر ماجرا ازاین قرار بود اساسا عاشورایی رخ نمیداد. اما یزیدیان که به لحاظ نظامی، سیاسی و حتی دینی دست بالا را داشتند و خود را کاملا پیروز و برتر میدیدند حاضر نشدند «فرصت» را از دست داده و دراین ماموریت خطیر به اندازه سر سوزنی کوتاهی کنند. نتیجه این جنگ نابرابر کاملا روشن بود.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از دین آنلاین، تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، کدخبر: ۳۴۷۸۵، www.dinonline.com