پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۶۵۸۶۵
تاریخ انتشار : ۰۱ آذر ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۷
حسن سیدعرب در بزرگداشت فارابی گفت: تأسیس فلسفه اسلامی و انتساب این عنوان به فارابی، چندان هم به سود فلسفه اسلامی نیست؛ چراکه اگر معتقد باشیم فلسفه اسلامی بخش قابل پیوند با تاریخ عمومی فلسفه است، نمی‌توان از مقطعی قائل به تأسیس آن بود؛ چون تأسیس همواره با ابداع همراه است. اگر به این معنا قائل باشیم که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، باید دامنه تاریخی فلسفه اسلامی را نیز از تاریخ عمومی فلسفه جدا کنیم که این کار به نظریه وحدت تاریخ فلسفه آسیب وارد می‌کند.
شعار سال: مراسم بزرگداشت حکیم «فارابی» در روز جهانی فلسفه، امروز، ۳۰ آبان‌ماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه مشروح سخنان حسن سیدعرب، عضو هیئت علمی دانشنامه جهان اسلام را می‌خوانید.

در ابتدای سخن لازم است فرارسیدن روز جهانی فلسفه را به همه دوست‌داران این دانش تبریک بگویم و از انجمن آثار و مفاخر فرهنگی تشکر کنم که این فرصت را در اختیار بنده قرار داد تا مطالبی را مطرح کنم. اما در باب فارابی باید بگویم که مقام فارابی در فلسفه اسلامی بسیار بااهمیت و ارزشمند است. درباره جوانب مختلف اندیشه این حکیم سخنان فراوانی گفته شده است، اما آنچه که در دهه‌های اخیر متداول است، بحث در این نکته است که فارابی، مؤسس فلسفه اسلامی است.

چرا لقب مؤسس فلسفه اسلامی برای فارابی قابل تأمل است؟

چنین عبارت و سخنی، اندکی قابل تأمل است؛ یعنی باید بررسی شود که مبنای نگاه به تاریخ فلسفه چیست که چنین سخنی قابل طرح می‌شود. اگر ما نگاهی الهی به فلسفه داشته باشیم، در این صورت فلسفه اعطایی خواهد بود؛ چنان‌که در قرآن آمده است: «وَ مَنْ یُوتَ الْحِکْمَه فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا». اما اگر نگاه انسانی به فلسفه داشته باشیم، فلسفه کشفی است؛ یعنی درباره کشف قواعد ذهنی و عقلی خواهد بود؛ همان‌طور که در تاریخ فلسفه هم گفته شده است. درباره منطق عده‌ای بر این عقیده‌اند که منطق، کشف قوانین ذهن از سوی ارسطو بوده و او این قوانین را کشف و تدوین کرده و نام آن تاکنون منطق صوری یا ارسطویی است؛ بنابراین اگر نگاه مبتنی بر وحدت به تاریخ فلسفه و معنای عام آن داشته باشیم، تأسیس در مقطعی از این تاریخ، قابل معنا و قابل اطلاق نیست.

شاید بتوان چنین گفت که فارابی به نوبه خود، احیاگر فلسفه اسلامی است و این احیاگری به همان طریقی است که سهروردی معتقد است که احیاکننده حکمت فُرس در عهد خویش است. اما کلمه احیا با تأسیس از جهاتی متفاوت است. برای نمونه حتی در دهه‌های اخیر نیز در بحث ظهور نهاد‌های علمی – دینی؛ همانند حوزه علمیه قم، این موضوع که معتقدند مرحوم شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم است، شاید به این نحو درست‌تر باشد که ایشان احیاگر این حوزه بوده‌اند؛ چراکه قبل از تشرف ایشان به قم، مدارس علمیه‌ای متداول بوده و عالمانی به درس و بحث در حوزه علوم عقلی و نقلی اشتغال داشته‌اند.

انتساب تأسیس فلسفه اسلامی به فارابی به سود فلسفه اسلامی نیست

بنابراین، تأسیس فلسفه اسلامی و انتساب این عنوان به فارابی، چندان هم به سود فلسفه اسلامی نیست؛ چراکه اگر معتقد باشیم فلسفه اسلامی بخش قابل پیوند با تاریخ عمومی فلسفه است، نمی‌توان از مقطعی قائل به تأسیس آن بود؛ چون تأسیس همواره با ابداع همراه است. اگر به این معنا قائل باشیم که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، باید دامنه تاریخی فلسفه اسلامی را نیز از تاریخ عمومی فلسفه جدا کنیم که این کار به نظریه وحدت تاریخ فلسفه آسیب وارد می‌کند.

به نظر می‌رسد که احتمالاً عقیده بر این باشد که فلسفه اسلامی در قالب وحدت تاریخ فلسفه، بخشی از ظهور اندیشه عقلی در این تاریخ است که در قلمروی مسلمانان مطرح شده و سؤالات فلسفی‌ای که آن‌ها از هستی در سر می‌پروراندند در آن مطرح شده است. حال از این حیث می‌توان گفت که فلسفه اسلامی برای قائلان به این فلسفه، در واقع ناظر به گونه‌ای کاوش و پژوهش عقلی در قلمروی پرسش‌های فلسفی است که مسلمان‌ها با آن مواجه بودند.

نکته مهم این است که بین ما و قدما در تبیین مقام و اعتبار فارابی اختلاف‌نظر وجود دارد. قدما، فارابی را معلم اول دانسته‌اند و معلوم نیست که مراد از معلم، همان مؤسس است یا خیر. حال آنکه امروزه از فارابی به عنوان مؤسس فلسفه اسلامی تعبیر می‌شود و احتمالاً این نظریه مسبوق به چند‌انگیزه است؛ نخستین انگیزه، مواجهه با وضعیتی تازه و برآمده از نسبت میان این نوع از تفکر با فلسفه‌های رایج و معاصر و جدید است. دومین مورد اینکه، چنین لحاظی نزد قدما نبوده است؛ زیرا آن‌ها در نظر به تاریخ فلسفه، به وحدت آن توجه کرده و کثرت و تقطیع تاریخی - زمانی آن را مورد توجه قرار نداده‌اند. سومین انگیزه اینکه، پرسش از مقام مؤسس و بحث از ماهیت فلسفه اسلامی به مسائل اساسی در بررسی هویت ایرانی و اسلامی فلسفه بازمی‌گردد و فیلسوفان در طرح و کشف قواعد عقل فیلسوف محسوب می‌شوند نه مؤسس.
 
قول به «تأسیس» فلسفه اسلامی به سود این گرایش فلسفی نیست

تأملات فارابی در نسبت میان فلسفه و دین

فارابی در تلاش‌های فلسفی خود به تأمل در نسبت میان فلسفه و دین و بحث از مدنیت پرداخته است که البته تأمل در این مسائل در یونان هم متداول بوده و با طرح آن‌ها در عالم اسلام، نمی‌توانیم فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی بدانیم. مؤسس‌بودن فارابی در منظری قابل بررسی است که به جای تاریخ فلسفه بتوان به تاریخ فلاسفه توجه کرد. باید در نظر داشته باشیم که پرسش فیلسوفان مسلمان با حکیمان یونان تفاوت دارد. همچنین نمی‌توان فلسفه را ذاتاً یونانی دانست و در عین حال قائل به تأسیس فلسفه اسلامی یا هر فلسفه دیگری شد. اگر فلسفه از خارج از جهان اسلام آمده باشد، طرح تأسیس آن بی‌معنا خواهد بود. فلسفه اسلامی شرح، بسط و تفصیل فلسفه یونان نیست، بلکه تحقق دوره‌ای از تاریخ فلسفه محسوب می‌شود که طی آن، نسبت جدیدی با وجود، تحقق‌یافته و این نسبت در دیانت مسلمانان نیز مؤثر افتاده است.

فارابی در کتاب «الجمع بین رای الحکیمین» به خوبی نشان داده که اندیشه‌اش در طول فلسفه افلاطون و ارسطو است. او در این کتاب پس از تتبع، به جمع‌آوری آرا و نظرات پرداخته و جمع، تنها گویای این معنا نیست که نوع تفکر فلسفه اختصاص به دوران یونان دارد، بلکه نوع تفکر فلسفه اسلامی در برخی مسائل، با حکمت یونان مطابقت دارد، نه اینکه به طور کامل چنین باشد.

چون فارابی نمی‌خواست به شناسایی اندیشه‌های یونانی‌ها اکتفا کند، به جمع میان فلسفه اسلامی و اندیشه‌های افلاطون و ارسطو روی آورد و توانست بر مبنای تلقی عقل نزد مسلمانان و با دخیل‌دانستن عناصری از اندیشه فلسفی یونان، به جهان‌شناسی فلسفی در تمدن اسلامی -ایرانی دست پیدا کند. در طرح فلسفی فارابی، اجزایی از حکمت یونان هم وجود دارد و فلسفه اسلامی چیزی بیش از این نیست. به باور فارابی، توجه مسلمانان به فلسفه با مدنیت آنان آغاز شد و نفی آن به اندیشه ذاتی‌دانستن فلسفه، نزد یونانیان و نفی تمدن‌های دیگر بازمی‌گردد؛ بنابراین فلسفه اسلامی تداوم تاریخ فلسفه محسوب می‌شود، نه اینکه صورتی برگرفته از ماده‌ای به نام حکمت یونان باشد. از شاخصه‌های فلسفه اسلامی می‌توان به آمیختگی آن با فرهنگ ایران کهن اشاره کرد و دیگر اینکه با استواری‌ای که تاکنون فلسفه اسلامی داشته، توانسته در قلمرو خود تمرکز پیدا کند. با همه این اوصاف، اسلام، یونان و ایران، مبنای فلسفه اسلامی محسوب می‌شوند، اما فلسفه اسلامی عین هیچ‌یک از آن‌ها هم نیست.

فارابی، تأله را با جهان‌شناسی فلسفی درآمیخت و نخستین فیلسوف مسلمان بود که میان تعبد و تعقل جمع کرد. نکته قابل توجه اینکه، عینیت جبرئیل و عقل فعال نزد حکیمان پس از وی، از نتایج کوشش‌های فلسفی فارابی محسوب می‌شود. توجه فارابی به قرآن کریم نیز برخاسته از اصالت فلسفه نزد او است و حتی می‌توان گفت: طریق تأویل نیز در نظر او به این اصل قابل توجه بوده است.

ماهیت فلسفه اسلامی به بسط فلسفه در اسلام باز می‌گردد و فارابی در عالم اسلام و طرح مدینه فاضله، دو منبع نبوت و فلسفه را لحاظ کرد و آن‌ها را از اجزای مدینه دانست. در مدینه فاضله فارابی، حکومت متعلق به فیلسوفان است و خدا در آن مدینه غایب نیست و نمی‌توان نقش نبی را در آن نادیده گرفت. به نظر فارابی، فلسفه با رهاورد انبیاء (ع) در ارتباط است و آرای فارابی موجب شد که نبوت، در مدینه شان فلسفی پیدا کند و در ادامه، حکمت نبوی طرح شود. فلسفه مدنی فارابی نیز برخاسته از نوع تعلق او به اندیشه فلسفی در یونان و اسلام است. البته که مؤسس‌بودن فارابی مشروط به توجه او به اندیشه مدینه فاضله نیست؛ زیرا دین جنبه ناظر به فلسفه عملی در حکمت او است. فلسفه نزد فارابی عین آرای اهل مدینه و مسبوق به حکمت نظری است و او در سال‌های بعد به فلسفه نظری اهمیت نداد و فیلسوفان مسلمان هم آن را دنبال نکردند. با توجه فارابی به مدینه فاضله، تقسیم جامعه به طبقات گوناگون صورت گرفت. سبقه فلسفه به تمدن نشان می‌دهد که با تأسیس آن، تفکر به حد تعالی خود رسیده؛ در حالی که فلسفه اسلامی در عهد فارابی، به کمال خود نرسید تا به واسطه آن بتوان او را مؤسس فلسفه اسلامی دانست.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایکنا، تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۰، کد خبر: ۴۰۱۵۰۹۹، iqna.ir
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین