شعار سال: دربارهٔ نام و سبب نامگذاری سرزمین ”گیلان“ و معانى واژهٔ گیل نظرات مختلفى ابراز شده و عموم این نظرات متمرکز بر تاریخ بعد از هخامنشی و دوره اسلامی است و کمتر به تاریخ این سرزمین در قبل از میلاد، پرداخته شده است.
لغتنامه دهخدا گیلان را مأخوذ از واژهٔ ”گیل" به اضافه پسوند ”ان" دانسته و افزوده که در پهلوى، Gelan به معنی مملکت گیلها و نزد یونانىها Gelae و در اوستا نام ناحیه ای به نام "وارنا "است. فرهنگ دکتر معین، این واژه را چنین تعریف کرده است: "گیلان [gelan گیل+ ان]ناحیهاى در جنوب غربى بحر خزر مسکن قوم گیل، در قدیم قسمت کوهستانى گیلان را دیلم و مردمان آن را دیلمان مىگفتند ...". الکساندر خودزکو نام این ایالت را برگرفته از واژهٔ" گیل" مىداند که در لهجه محلى مردم آن به معناى گِل مىباشد و در واقع معرف سرزمینى باتلاقى است. رابینو نام گیلان را مشتق از کلمهٔ اوستایى Varena نام ناحیهاى در شمال کوه البرز مىداند که به مرور زمان در تلفظ به صورت گیلان درآمده است که البته در خصوص تعیین محل وارنا و تطبیق آن با گیلان اختلاف نظر وجود دارد. اوستا شناسان آن را در منطقه بورنو شمال پیشاور پاکستان امروزی دانسته اند. به هر روی آنچه که مستند بوده این است که؛ نام گیلان از نامواژه قوم باستانی "گیل" یا" گیلک "گرفته شده و به معنی سرزمین گیل یا گیلک ها است. این سرزمین در دوره باستان نزد مورخین یونانی به نام کاسپیان و کادوسیان شناخته شده و مورخین عرب به آن دیلمان، دیلمستان و جیلان (معرب گیلان) میگفتند.
در دوره جدید می توان مردمان گیلان در مجموع متشکل از دو تیره عمده گیلک و تالش دانست و گیلها از نژاد" کاسپی" و تالشها از نژاد" کادوسی" نامید.حداکثر نیز ، اشاراتی به کاسپی ها و دیلمانی ها داشت. اما سابقه قومی اصلی گیلان را باید در نژادهایی غیرآریایی با تاکید بر قوم آمارد جستجو کرد. آمارد در زبانهای هندوایرانی به معنای «مَرد» بوده و خود کلمۀ مَرد در زبان اوستایی و پارسی از ریشه مُردن و هم ریشه با کلماتی همچون مرگ، مار، مَرَ و مُرداد، و به معنای «نابودکننده» است. واژه “گیله مرد” از ترکیب نام “گیل” و “آمارد” (گیلامارد) تشکیل شده و اسم "مارلیک" نیز از نام محل سکونت قوم آمارد گرفته شده است(در گیلان، پسوندهای«لک» و «لیک»، پسوندهای سازنده اسم مکان و منتسبکننده به تیره و قوم هستند . لیک به معنای قوم ،قوم آمارد) .
دربارۀ نژاد آماردیها اطلاع دقیقی وجود ندارد و پژوهشگران دنیای باستان در این مورد دیدگاههای مختلفی ارائه دادهاند. بنا بر اسناد تاریخی مستند، “آمارد” جزو اولین اقوام باستانی ساکن در شمال ایران و یکی از اصلی ترین نیاکان مردم گیلان و مازندران محسوب شده که از رودبار تا آمل فعلی زندگی می کردند. “آمارد”ها مردمی جنگجو، هنرمند و خودساخته بوده اند که تمدنی درخشان در دوره پیش از مادها و هخامنشیان پدید آوردند. هنر پیشرفتۀ سفالگری، فلزکاری و زرگری آماردی ها زبان زد بوده و جامهای طلایی نفیس و گرانبهای «گاوهای بالدار»(در تخت جمشید و آثار منطقه بین النهرین هم شاه حضور گاو بالدار یا لاماسو هستیم)، «اسبهای تک شاخ» (تک شاخ یا یونیکورن ، اسبی یال بلند با شاخی مارپیچ روی پیشانی و دارای یا بدون بال ، در فرهنگ یونانی نیز بشدت دیده می شود) و «افسانه زندگی» (نقش روی جام داستان حکایت از زندگی یک بز کوهی از ابتدای تولد تا زمان کشتهشدن به وسیله یک گراز وحشی دارد که در چند ردیف، تصویر سازی شده است) در موزه ایران باستان وخزانه بانک مرکزی ایران نگهداری میشوند،از جمله این آثار این تمدن است.
دکتر محمد جواد مکور، آماردیها را از اقوام پیش از آریاییان معرفی مینماید(کلمه آمارد به زبان قدیم به معنای نمیرنده و نامیرا) که بین دو قوم غیرآریایی دیگر، یعنی کادوسیان و تپوریان میزیستهاند. اما دکتر نگهبان آماردیها را آریایی میداند و در ضمن تشریح یافتههای خود در تپه مارلیک می گوید که به نظر میرسد که اقوام مارلیک یکی از گروههای اولیه هندوایرانی(آریایی) که بعدها در مدارک تاریخی از آن ها با نام ماردها یا آماردیها ذکر نام شده، باشند. این اقوام به نظر می رسد در نیمۀ دوم هزارۀ دوم پیش از میلاد به ارتفاعات دامنههای شمالی البرز در حوزۀ گیلانِ جنوبی وارد شده و در مناطق کوهستانی مستقر گردیدهاند. البته اکثر منابع و شواهد نشان دهنده این هستند که آماردیها آریایی نبودهاند.
دکتر نگهبان(پدر علم باستان شناسی و کاشف تپه های مارلیک) معتقد است برخلاف آنچه تا کنون در اکثر کناب های باستان شناسی نوشته شده ، مرکز تمدن مارلیک در تپه مارلیک بوده و آثار آن مستقل از دیگر مناطق خاورمیانه می باشد و نفوذ جریان هنری از این منطقه آغاز گردیده و به سایر مناطق خاورمیانه رسیده است. همچنین پژوهشگران به نامی چون هرتسفلد، آرتور کیث، هنری فیلد، گیرشمن و دیاکونوف بر این باورند که به استاد و دلایل مختلف در حدود ۵۰۰۰سال پیش در گیلان باستان تمدنی پیشرفته تر از سایر نقاط وجود داشته است. برخی قدمت تمدن های گیلان را به ۷۰۰۰ سال پیش می رسانند. و گروهی از پژوهشگران نیز بر این باورند که تمدن گیلان تاثیرات بسزایی در تمدن های همسایه همچون آشور داشته است.
علاوه بر توضیحات بالا باید اضافه کرد که، آمارد نام یکی از ساتراپ های (استان های) هخامنشیان بوده که از لاهیجان تا آمل امروز را در بر می گرفته است. این قوم در ابتدا در کرانه سفیدرود میزیستهاند و بعدها قلمرو آنها تا دره رود هراز گسترده شد. امروزه پهنهای از نواحی کوهستانی جانب شرقی سفیدرود، آمارلو یا عمارلو ( لو در معنای ریشه است) نامیده میشود. برای تمرکز بیشتر روی مسئله از بعد تاریخی و باستان شناسی، می توان به دره گوهر رود ، اشاره داشت. در دره گوهر رود ، تپههای باستانی زیادی وجود دارند که پنج تپهٔ مارلیک، زینب بیجار، دور بیجار، پیلاقلعه و جازم کول از همه مهمتر هستند. آثار به دست آمده از این تپه مارلیک بهخصوص ظروف مفرغی شباهتهای زیادی به آثار به دست آمده از تپه سیلک کاشان دارد. پارهای از باستانشناسان بر این باور هستند که اقوام تپه سیلک در حقیقت همان مارلیکها بودند که بر اثر حملهٔ آشوریها ، به منطقهٔ سیلک کاشان مهاجرت کرده و سپس با پیوستن به مادها در ایجاد امپراتوری مقتدر ماد در آغاز هزارهٔ یکم پیش از میلاد، نقش بهسزا داشتند.سرانجام امپراتوری قدرتمند آشور نیز در ۶۱۲ پ. م با هجوم ماد و بابل سقوط کرد و نابود شد و برای همیشه از صفحه تاریخ محو گردید، نابودی آشور ، آغاز صعود پادشاهی ماد به شاهنشاهی ماد بود.
بنا به شواهد تاریخی، بعضی از مورخان معتقدند تمدن آماردها با حمله آشوریان و به آتش کشیده شدن قلعه یا دژ پیلا قلعه در حدود ۹۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به این ناحیه رو به افول گذاشت. بخشی از این مردمان پس از این واقعه با کوچ از این ناحیه به منطقه کاشان امروزی به شکل گیری تمدن سیلک کاشان کمک کرده اند. شباهت بسیار زیاد آثار به جا مانده از تمدن مارلیک و سیلک کاشان مانند وسایل مفرغی و دیگر ابزارها می تواند دلیل خوبی برای این نظریه باشد. این مردمان همچنین در سال های بعد با اتحاد با مردمان قوم ماد و دیگر اقوام ساکن در فلات ایران، در شکل گیری امپراتوری مادها نقش داشتند.
آمارد نام قدیم سپید رود نیز بوده و آماردها علاوه بر گیلان،در مازندران هم میزیستند. امروزه مردمان گیلان را گیلکان، تالشان و گالشان تشکیل میدهند که شماری از اقوام مهاجر: آذری، لر، کرد و اقلیتهای مذهبیای، چون ارامنه مسیحی نیز در کنارشان بسر میبرند.
باید توجه داشت که نام گیلان ، منحصر به همین استان نشده و نواحی، روستاها و شهرهای دیگری هم به اسم گیلان نامگذاری شده است . در گیلانغرب کرمانشاه ناحیهای به نام دشت گیلان با ایل کلهر و گیلان وجود دارد که البته نام اصلی این دشت "گیه لان" به معنی جایی که درخت "گیه ل" دارد میباشد و یک اسم کردی است که هیچ ارتباطی با گیلان ما ندارد. در سال 1309 جهت جلوگیری از اشتباهات اداری و نامهنگاری با گیلان شمال ایران، کلمه "غرب" را به آخر گیلان اضافه کردند که به گیلانغرب تغییر نام یافت.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت عصر اسلام، تاریخ انتشار:۰۶ آبان ۱۴۰۰، کدخبر:۲۸۰۳۲، www.asrislam.com/ آماردیها؛ ساکنین باستانی گیلان به قلم ب. کریمی. منتشره در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۹۰. برگرفته از http://gilamard.ir /سایر منابع.
سلام
مخاطب پرسش شما کیست؟ منظور شما از این پرسش چیست؟
شاه طهماسب صفوی جهت تسخیر گیلان قدمهای اولیه را برداشت، ولی توفیق چندانی نیافت. به فرمان وی کردها روزکی به تنکابن کوچ داده شدند، تا حضور آنان پایگاهی جهت تهاجمات بعدی دربار صفوی به گیلان گردد. رابینو در سفرنامه اش که سالهای مشروطیت تدوین شده مدعی است، که از این کردها دیگر اثری در تنکابن نیست. نام فراموش شده برخی نقاط شرق و مرکز تنکابن نشان از حضور و اقامت کردهای روزکی در آن نقاط دارد.
شاه عباس پیش از آنکه دست به کوچ بزرگ کردهای آذربایجان به خراسان زند، تعدادی از خانوارهای کرد را مجدداً در تنکابن مستقر نمود، تا در این نقطه دو هدف سیاسی را تعقیب نماید. بدواً با اختلال در کار حکومت سادات کیایی مقدمات سقوط قطعی آنان را فراهم نماید، و هم اینکه در صورت حمله ارتش قزلباش به گیلان از طریق تنگه منجیل، جبهه شرق گیلان را وسـیله کردها مستـقر در تـنکابن زیر فـشار قرار دهـد. این کردها بودند، که به رهبری شرف الدین علی بدلیسی به هر دو منظور شاه بزرگ صفوی جامه عمل پوشانیدند.
در راستای این هدف، ایلات کرد در ناحیه رودبار زیتون و دره شاهرود و قزل اوزن و طارم تقویت گردید و کاکاوند و ایل رشوند و اکراد سپاه منصوری، که بخشی از آنان از دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب در آن نقاط سکونت نموده بودند، نگهبانان دره سفید رود و مدخل شمال و جنوب گیلان در آن نقطه گردیدند.
پس از فتح گیلان و مازندران و سقوط دولت رستمدار، ایلات کرد و لر که در کار تسخیر این دو استان و فرو نشانی شورشهای بعد از فتح، یارو یاور دولت صفوی بودند، به مناصب بالا و موقعیتهای شریف اجتماعی دست یافتند. چنان که در زمان شاه عباس اول، صوفی های املش که از اکراد تیره سپاه منصوری و سیاه پوش منطقه آمیختگی نژادی یافته بودند، دارای حکومت و اعتبار و عزت فراوان گردیدند.
نادر شاه جهت از بین بردن آثار نفوذ سلاطین صفوی به کوچاندن دسته های دیگر از طوایف کرد به این حدود دست زد. کریم خان زند به سبب داشتن اصالت لری ، کمتر به آواره ساختن و کوچاندن هم نژادان خود مبادرت نمود.
اما آقا محمد خان که همراه با ایل قاجار کینه تاریخی با ترکمن ها داشت، به کوچ دادن دسته های فراوان از ایلات مختلف به مازندران و چهار سوی تهران، پایتخت منتخب خود پرداخت. بنا بر این می توان چند هدف را در این اقدام خواجه تاجدار جستجو نمود. ابتدا ایالاتی که وسیله وی در کجور و نور و کلارستاق و نقاط دیگر مازندران اسکان داده شدند، گوش به فرمان دربار قاجار و حفظ پایتخت بودند، و از طرف دیگر هجوم ترکمنها را به منطقه قاجار نشین دشت گرگان و نواحی دور و نزدیک مازندران که جنبه عادت و سنت گرفته بود دفع می نمودند.
آخرین هدف مقهور ساختن طوایف بومی کلاردشت و کجور بود، که پس از نابودی حکومت رستمدار، غرور ناشی از داشتن حکومت یک هزار ساله را در این خطه نمی توانستند از خود دور سازند، و کم و بیش جهت دولتهای وقت ایران مسأله ساز می شدند. چه مدت زمان درازی از قیام کیا نعیم بیک میار مشهور به نعیم شاه نگذشته بود، که سودای احیای دولت منقرض شده رستمداریان را در سر داشت.
ایلاتی که وسیله آقا محمد خان به کجور و کلاردشت کوچانده شدند، مختلطی از کرد و لر، خاصه خواجوندها بودند، که بخشی از آنان را نادرشاه از گروس (بیجارکنونی) و اطراف کرمانشاهان به این نقاط کوچانده بود. دسته های اخیر وسیله خان قاجار از شعبات لر سردبند و سیلاخور اطراف بروجرد انتخاب شدند. خواجوندها متشکل از شعبه های سلطانی، قلیخانی کاکاوند، لک و دلفان می باشند، و در کلاردشت و کجور اقامت دارند.
دلفانها از طوایف نیرومند لر می باشند که در اصل محل سکونت آنان از مرز کرمانشاه تا سیمره و کشغان ادامه داشت، و از اتحادیه ایلات اولاد قباد، باواری، بیجاوند، چاری، ایتاوند، کاکاوند، کلاین خیرغلام، مومیانوند، نورعلی و پادروند تشکیل می شد. اراضی چاری میان مناطق تیلا کنار و دانیال و جیسای عباس آباد یادآورسکونت دلفانها در این نقطه می باشد.
طایفه خواجه وند در نور و کجور سکونت دارند، و مرکب اند از تیره های خواجه وند و شرفوند در کجور و خواجوی و خواجوی نوری در شهرستان نور است.
تیره های گلبادی: تیره های طایفه گلبادی مشتق از نام (گلباد پسر و ویسه پهلوان تورانی). عبارتند از:
1- اشکارگر، 2- خواجوی (خواجه وند)، 3- مسگر.
در زمان ناصرالدین شاه رئیس طایفه کرد گلبادی، رضاقلی خان بوده، که در سفر ناصر الدین شاه به مازندران با سواران کرد بحضور وی رسیده اند. این طایفه به امر کشاورزی و دامداری و مشاغل دیگر اشتغال دارند، و عموماً پیرو مذهب شیعه هستند، و در روستاهای امیر آباد و راغمرز زندگی می کنند.
طایفه شرفوند: از ایل خواجه وند است، که ششصد خانوارند، آنها در هزار سان باختر کجور مازندران سکونت دارند، این طایفه دو رئیس داشته، یکی خواجه خان از طایفه شرفوند، که افرادش همه کرد بوده، و یکصد سوار داشته با حقوق یکصد تومان، و دیگری عیسی خان رئیس طایفه با همان حقوق و تعداد سوار.