شعارسال: سید مسعود رضوی در ابتدای این نشست گفت: پژوهش دکتر سلطانی، پژوهشی صرفا در حوزه ادبی و عرفانی نیست و از آن فراتر میرود. اکنون در ابتدای ماه محرم هستیم و فرهنگ ما با محرم و عاشورا و عناصر مربوط به آن گره خوردهاست. این موضوع ریشههای تاریخی پیچیدهای دارد که هرگز کاویده نشدهاند. در این زمینه دو نوع تفسیر وجود دارد: یکی تفسیر تاریخی که پژوهش دکتر سلطانی از این نوع است و دیگری تفسیر رسمی که سعی میکند نوعی تاریخسازی درباره عاشورا انجام دهد که خیلی هم مقبول واقع نشدهاست.
کتاب حاضر، یکی از بهترین آثار پژوهشیاست که سعی دارد هم ریشههای تاریخی فرهنگ و مذهب ما را بکاود، هم ما را با مسائل دوره صفویه آشنا کند. صفویان، صوفیانی بودند که وارد عالم سیاست شدند. محور مباحث دکتر سلطانی در این کتاب، ازجمله نقدی که بر دیدگاههای دکتر شریعتی و استاد مطهری دارد، مسبوق به سابقه نیست.
*قبل از صفویه به موضوع عاشورا توجه شده است
سلطانی: ما هرگز آسیبشناسی درستی از واقعه عاشورا نداشتیم و معتقدیم که دهه عاشورا، منحصر به شیعیان نیست و برای تمامی جهان، آینهای است که آزادی و عدالت را پیگیری میکند؛ به همین دلیل، عاشورا فقط مراسم سوگواری حسینی در ایران و کشورهای اسلامی نیست، بلکه در کشورهای غیراسلامی هم گروههایی دلداده این ماجرا هستند. البته نباید تصور کنیم که از یک مکتب خاصی به نام شیعه امامیه یا غیرشیعه امامیه یا مذاهب چهارگانه اهل سنت، مسأله سوگواری حسینی آغاز شدهاست.
اولین مقتل حسینی را خطیب خوارزمی از علمای اهل سنت، نوشتهاست. از قرن چهارم، یعنی قبل از صفویه و بهویژه در دوره سلجوقی، به موضوع عاشورا توجه شدهاست. عنوان روضهای که در آن دوران در خانه علما برگزار میشد، از کتاب روضهالشهدا، تألیف ملامحمدحسین واعظ کاشفی برآمده است که در مذهب، حنفی و اهل سنت و در طریقت، نقشبندی بوده و با جامی، یکی از شاعران برجسته ایران، نزدیکی و نسبت داشتهاست. قبل از رویدادن واقعه عاشورا، در اول محرم انواع جشنها و اعیاد میان مسلمانان برگزار میشد، ولی این واقعه، همه این اعیاد را به سوگ تبدیل کرد و سرآغاز سال عربی را نیز آغازی سوگمندانه ساخت. همچنین در تمامی نحلهها و اندیشههای دینی در ایران، حتی در مسیحیت و میان هممیهنان کلیمی و زرتشتی، سوگواری سیدالشهدا را میبینیم و هیچکسی نمیتواند بگوید که خاندان اهل بیت (ع) مربوط به من است و من از دیگر مسلمانان، به آنها نزدیکتر هستم. در تمامی نمازهای پنجگانه، تمامی مسلمانان بر محمد (ص) و آل او درود میفرستند و اگر غیر از این باشد، نماز آنها قبول نیست.
نکته دیگری که مرا به نگارش این کتاب واداشت، مطالبی بود که بزرگان ما درباره دوره صفویه نوشتهبودند. مسائل دوره صفویه، به خاطر نکات بسیار ظریفی که از لحاظ اجتماعی، تاریخی و فرهنگی دارد، از دسترس ما خارج شدهاند. شخصیتی مانند ادوارد براون که تاریخ ادبیات ایران را نوشت، معتقد است که صفویه با ۲۵۰ سال حکومت، چیزی به اسم ادبیات ندارد. برخی استادان معتقدند براون تحت تأثیر علامه قزوینی بود؛ شخصیتی که اعتنایی به ادبیات و فرهنگ دوره صفویه نداشت. همین نکات ما را وامیدارد درباره ادبیات و فرهنگ دوره صفویه بیشتر کندوکاو کنیم.
یکی از منسجمترین و دقیقترین تشکیلات اجتماعی و فکری، در دوره صفویه شکل گرفت. در ایران مرکزی، هرساله سفره هفتسین یکی از نمادهای بیعت با صفویه بهشمار میآید. حتی نوع غذاهای ما بر اساس طریقت صفویه و سوگواری عاشورا تعیین میشد و ارتباط تنگاتنگی بین طریقت صفویه و بازار وجود داشتهاست. بازارهای ما در دوره صفوی، هنری، صنعتی و تولیدگر بودند. یکی از منابعی که میتواند بازار دوره صفویه را نشان دهد، کتابهای فتوتنامه هستند که از مشاغل زرگری، مهرهکاری، ریختهگری، مسگری، رویگری، آهنگری، نساجی، بافندگی و … نام میبرند. همه این مشاغل تحت تعلیم طریقت صفوی بودند و سوگواری حسینی از درون این هنرها و از بازار دوره صفویه سردرآورد و تحت حمایت مادی دولت نبود، بلکه دولت صفویه از آن حمایت تشکیلاتی میکرد. آنها در کنار مسجد، تکیه درست کردند که با تکایایی که محل سیر و سلوک عرفا بود، بسیار فرق داشت. این تکایا، پایگاههای دولتی برای تقویت دولت صفوی بودند، اما مسائل هنری و تغذیه مادی آنها، توسط بازار انجام میگرفت.
محتشم کاشانی، شاعر، تا زمان به قدرترسیدن شاه عباس زنده بود. او در زمان شاه اسماعیل اول تا زمان جلوس شاه عباس میزیست که از بدترین دوران دولت صفویه بود. محتشم دشمنان فراوانی داشت و حتی به عنوان ملکالشعرای دربار صفوی انتخاب نشد. یکی از مخالفانش، وحشی بافقی بود که سر مسائل اخلاقی باهم درگیری داشتند. رشکی همدانی هم شعرهای سست میگفت و با نام محتشم در جامعه پخش میکرد. افکار محتشم از شاخه صفویه منشعب شده بود و به همین دلیل، دویست سال اشعار او مهجور ماند، اما در دوره زندیه که گرایشات علوی غالب بود، اشعار محتشم کشف و شناخته شد.
*نمادشناسی و مردمشناسی در کتاب کمتر دیده شده!
صادقی: این کتاب به چند دلیل ارزشمند است: اول آنکه متدولوژی و ساختار بههم پیوسته دارد. تحلیل ترکیببند محتشم، از هر نظر پیوند معنایی دارد و برآمده از مقدمات و تحلیل بخش نخست است. این اثر، کتابشناسی بسیار غنیای دارد که از چارچوب عرفان و تصوف و تاریخ بسیار فراتر میرود. روش پژوهشی کتابخانهای، تحلیلی و جدلی در این کتاب، ارزش دیگر آن است. نویسنده برای دوری از مکررات فرهنگی، حتی با آراء صاحبنظرانی، چون دکتر شریعتی و شهید مطهری هم درمیافتد. زبان کتاب، یک نثر پخته با نگارش تمیز و ظرفیتهای معنایی شایسته است. نقد من در این رابطه این است که زبان پژوهش، یک زبان تغزلی احساسی و افراطی است که بیانگر جانبداری نویسنده است و ما در پژوهش حق نداریم جانبداری کنیم.
نکته دیگر، هدف پژوهش است که در این کتاب سعیشده ریشههای آشتی از گذشته و از بزرگان درگذشته به مرکزیت اصفهان و بخارا، یافت شود. نویسنده تلاش میکند بین این دو مرکزیت یک آشتی بیابد. آرایی که در این کتاب ارائه شدهاند، بیشتر متکی بر آراء علمای شافعی از گرایشهای نزدیک به تشیع هستند. این پژوهش، تفاهم بین اصفهان و بخارا (یعنی تشیع و تسنن) را از منظر عرفان پیگیری میکند. اصرار عقیدتی دکتر سلطانی در نگاه به روضهالشهدا به عنوان منشور اتحاد تشیع و تسنن، نکته دیگر این پژوهش است. در عصر قدرت سیاسی صفوی، اکثر ایرانیان به مذهب تسنن باور داشتند. وقتی شاه عباس پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد، کوچه به کوچه جنگ بین شیعه و سنی درگرفت، زیرا قزلباشها شیعه بودند و مردم اصفهان سنی. این شعر و این سیاست در چنین فضایی جا افتاد. دکتر سلطانی به صراحت میگوید روضهالشهدا بر مرز اندیشیدن درباره تشیع و تسنن قرار دارد؛ نه تشیع تمام است و نه تسنن محض. او به درستی اشاره میکند که اهل تسنن ایران به دلیل ادب، عرفان و اخلاق دیرین هزاران ساله این سرزمین، از هر نظر با اهل تسنن عربی که هنوز هم رنگ و بوی اموی دارند، متفاوت بودند. نقشبندیه، برخلاف همه گرایشات دیگر صوفی، سرسلسله خود را ابوبکر صدیق میدانند و امام جعفر صادق (ع) را هم واسطهالعقل و جمال مجسم میشناسند و به همین دلیل، از باب ولایت علوی عبور میکنند تا به دایره نبوت وارد شوند. فرقه قادریه هم با اینکه اهل تسنن هستند، سرسلسله طریقت و مروت را حضرت علی (ع) میدانند؛ بنابراین برشمردن این نکات از سوی دکتر سلطانی بسیار ارزشمند است.
حرفهای من درباره منظر پژوهش جدیتر است. دکتر جعفر شهیدی درباره قیام امام حسین (ع) کتابی دارد که در آن میگوید تاریخنویسان قدیم نمیخواسته یا نمیتوانستند هر حادثهای را، هرچند مهم، در راستای اسباب و علتهای اجتماعی، اقتصادی و مردمشناسی تحلیل کنند. آنها بیشتر به جنبههای سیاسی- نظامی رویداد مینگریستند. منظر دکتر سلطانی در این کتاب، درباره طریقه صفوی و شرح ترکیببند محتشم کاشانی، بیشتر ایمانی و نقادی برخی دستاوردهای گذشته است. او در کتاب میگوید «به جوانب منفی و مثبت صفویه کاری ندارم»، ولی در پژوهش نمیتوان فقط به منظر ایمانی بسنده کرد. همه چیز در ظرف تاریخ قرار دارد. قداست حادثه عاشورا در جای خود محفوظ، ولی باید گفت در شکلگرفتن سیاست و اعتقاد صفویه، نمیتوان بعد سیاسی تربیت، علاقه، باور و سیره شاه اسماعیل را نادیده گرفت. او از سوی دو مادربزرگش، مسیحی است. حتی نمیتوان به جدل امپراتوری عثمانی با اروپاییان بیاعتنا بود. عثمانی به دروازههای اروپای غربی رسیده بود و ۱۶ ماه وین را در محاصره داشت. عثمانی آنجا سرگرم بود و تضعیف شد. از این طرف در عمارت عالیقاپو عکس برادران شرلی نصب بود، زیرا آنها به شاه عباس کمک کردند تا بندر گمبرون را از دست پرتغالیها آزاد کند. انگلیس یک سیاست پویا در منطقه داشت و نباید این نکات را در چارچوب تاریخی نادیده گرفت. نکته دیگر اینکه در ۲۵۰ سال دوران حکومت صفویه، یک دیوان شعر درجه اول منتشر نشد و همه شاعران به هند فرار کردند و سبک هندی پایهگذاری شد. شهرنشینی در ایران خیلی دیر شکل گرفت، زیرا در دوران صفویه، یکچهارم جمعیت ایران را قبایل وحشی خارجی شکل میدادند که همگی سوار بر اسب، ماهر در جنگیدن و شمشیر به دست بودند و به شهرها حمله میکردند.
علاوه بر این، تمرکز سیاسی بیش از حد بود و همه چیز را آلوده به خرافات کرد. مردم در اصفهان هر روز نام خلفای راشدین به جز حضرت علی (ع) را کف کفشهای خود میکوبیدند و کینه و نفرت را گسترش میدادند. ما استعداد و سابقه هنر و صنعت داشتیم که صفویان آن را نظاممند کردند و به آن برای تبلیغات خود جهت دادند. هر کسی که تملق نمیگفت، اجازه کار نداشت. حتی معرکهگیرها تا اول تملقگویی نمیکردند، اجازه کار نداشتند. تصوف شیخ صفیالدین با آنچه در سیاست صفویان به نتیجه رسید، بسیار متفاوت است. باید تاریخ را عریانتر ببینیم. اغلب افعال شاه اسماعیل نه اسلامی است نه ایرانی. کشتن شیبکخان ازبک، نمونهای از بیاخلاقی اوست. وقتی شیبکخان را دستگیر کردند، شاه اسماعیل دستور داد سرداران او را زندهزنده بخورند. کجای اسلام و فرهنگ ایرانی چنین چیزی داریم؟ شاه اسماعیل کاسه سر شیبکخان را جدا و زراندود کرد و تا آخر عمر در آن شراب خورد. کسی که مرجع دین و سیاست است، باید دائمالخمر باشد؟ شاه اسماعیل در اثر میخوارگی مرد. او به مدرسه غیاثیه در خراسان رفت و با دست خودش تمامی استادان را پایین انداخت و کشت. شاه اسماعیل فقط نفرت آفرید و خونریزی کرد. شاه عباس در دربارش ازبکهای چگین داشت که آدمخوار بودند. این چگینها یکی از مخالفین را زندهزنده جلوی شاه عباس خوردند. چنین خشونتی در دربار صفوی وجود داشت که با سنت اسلامی و فرهنگ ایرانی و مهر صوفیانه هیچ سنخیتی ندارد. خود شاه صفی دستور داد ارمنیها را بکشند و ۷ بازرگان را زندهزنده بسوزانند. در چنین شرایطی، شعری داریم که بر مرز شیعه و سنی قدم برمیدارد.
انتظار داشتم که دکتر سلطانی در این کتاب بیشتر به بعد مردمشناسی بپردازد که نمونه آن قمهزنی است. سازمان میراث فرهنگی چند گزارش ترجمه کرده که نشان میدهد قمهزنی مال مغولها است؛ نه عربها و ایرانیها. اگر یک سردار مغول زخمی یا کشته میشد، همه سربازان به خودشان زخم میزدند تا از طریق ریختن خون، درد یا خون آن سردار کم شود. در دوره صفویه میبینیم که ترکهای صفوی چنین افعالی انجام میدادند. بعد دیگری که در رساله دکتر سلطانی باید بیشتر به آن پرداخته میشد، بعد نمادشناسی است. یکی از نمادها، عدد چهل است. این یک مفهوم کاملا باستانی ایرانی است و ربطی به اسلام و شیعه ندارد و بعدا وارد اسلام شدهاست. این نمادی است که اشاره دارد به اولین دانه گندمی که ۷ هزار سال پیش در دامنه زاگرس پیدا کردند، زیرا گندم بعد از چهل روز از خاک سربر میآورد. این عدد، نشانه تولد بعد مرگ است؛ چهل روز بعد از مرگ، یعنی تولد دوباره در دنیایی دیگر. کودکی که چهل روز از عمرش میگذرد، یعنی تثبیت تولدش در زمین و خوب بود دکتر سلطانی درباره این نمادها بیشتر حرف میزد.
«علامت» در آیین سوگواری کربلا، نشاندهنده صلیب مسیحیان نیست؛ بیانگر درخت ولایت است. این علامت، شجره است و مهمترین مؤلفه آن، شاخههایی است که به تعداد امامان بر آن سوار هستند و پارچههای ترمهای که از آن میآویزند. «ترمه» در زبان کردی یعنی پارچهای که مربوط به فرد مرده است و نقش اساسی روی آن، سرو سرافکنده است. سرو نماد زندگی است و وقتی آن را سرافکنده میکشند، یعنی مرگ. این پارچههای ترمه روی علامت، نشانه شهدای کربلا هستند که روی یک چوب بلند افقی سوارند و این چوب به عمد سنگین است تا بلند کردنش، نشاندهنده تعهد سنگین در برابر آن شهدا باشد. معنی علامت این است، نه تقلید از صلیب صفوی. تازه صلیب هم تکرار گردونه خورشید مهرپرستان ایرانی است. کسی که این علامت سنگین را بلند میکند، یعنی میگوید من متعهدم تا این شهدا را زنده کنم.
دکتر سلطانی در شرح ترکیببند، معانی کلمات را شکافته و به درستی و با جامعیت و سواد منحصر بهفرد آنها را توضیح داده است و در بخش دوم، تفسیر کلی شاعرانه و مذهبی از این ترکیببند ارائه داده که کاملا ایجابی و در راستای فرهنگ ایمان شیعی است. یک سود این کتاب این است که خواننده چیزهای زیادی از آن میآموزد و دوم اینکه، این کتاب کمک میکند به روح آشتی دو گرایش اصلی مذهبی در ایران (تشیع و تسنن) که در سالیان اخیر بر اثر روحیه تبعیض، فرصتطلبیهای سیاسی برخی سودجویان و مالاندوزان، به این روح آشتی کثرتجو و متعادل ایرانی ضربه زدهاست و از آن بدتر، وحدت ملی ما را تضعیف کردهاست. ما باید پشتیبان هم باشیم و در این فلات باهم زندگی کنیم.
رضوی: یک نکته که دکتر سلطانی باید به آن اشاره میکرد آن است که ترکیببند محتشم یکباره زاده نشدهاست. در قرن نهم بابافغانی شیرازی چنین ترکیببندی دارد. دکتر صادقی به جنبههای منفی صفویه اشاره کرد که در جای خود درست است، ولی این کتاب به امر دیگری میخواهد بپردازد.
*زیباییهای سوگواری حسینی برای ایرانیهاست
سلطانی: در دوره صفوی، بعد از مرگ محتشم کاشانی ادبیات جان گرفت. پدیدآمدن سبک هندی و شاعرانی مثل صائب، موکول شد به دوره بعد از محتشم. در دوره محتشم، وحشی بافقی و لسانی شیرازی بانیان مکتب وقوع بودند که به سبک هندی تبدیل شد. محتشم به عشقی مانند عشق شمس و مولانا فکر میکرد. در این دوره باید به نکات و زوایای طریقت صفویه توجه داشتهباشیم. از وقتی طریقت با سیاست آمیخته شد، همه چیز به خشم، قهر و غلبه تبدیل میشود، اما مثلا طریقه نقشبندی که دنبال سیاست و قدرت نبودند، حتی امروز یکی از پرآوازهترین طرایق هستند که فقط کار فرهنگی میکنند. در زمان شاه عباس که علمای اعلم شیعی در اصفهان به زبان عربی مینوشتند، در هند بزرگان نقشبندی به فارسی مینوشتند. آن نکتهای که ما را با سلسله زندیه پیوند میدهد و امروز نام کریمخان بر خیابانهای تهران میدرخشد آن است که این مرد بزرگ، خود را به نیابت اندیشه فکری طریقت برگزیده بود.
یک نکته هم اینکه تمامی زیباییها و هنرهایی که در سوگواری حسینی ایجاد میشود، از اندیشه مسیحیت گرفته تا اندیشه طرائق صوفیه و مذاهب دیگر، کار صنعتگران و هنرمندانی است که اندیشه ابداع و ابتکار ایرانی دارند. آنان برای سوگواری حسینی هر چیزی را که لازم میدیدند، از خود به عنوان یک هدیه میآوردند. توضیح درباره نمادها، آنقدر جذاب است که میتواند جوانان را جذب کند. پیشهوری و صنعتگری در طریقت صفوی یک کار مقدس است، زیرا میگویند وقتی در حال انجام کار هنری هستی، ذهنت بر روی خلق یک کار خوب متمرکز است.
ترکیببند محتشم کاشانی، سابقه دارد. محتشم به خاقانی بسیار علاقه داشت که یکی از بزرگترین مرثیهسرایان بود. ترکیببند محتشم، از لحاظ وزن و بند آخرش، الگوگرفته از قصیده خاقانی است. در کتاب راحتالصدور راوندی، یک ترکیببند ۵ بندی در فقدان علاءالدین عربشاه آمده است که گریزهای ظریفی به کربلا دارد و به نظر میرسد الگوی دیگر محتشم بودهاست. ملا محسن کاشانی هم ترکیببندی دارد که سرمشق محتشم قرار گرفت.
تمامی بندهای ترکیببند محتشم کاشانی، برگرفته از متون روضهالشهدا است. یعنی او این کتاب را جلوی خود گذاشت و با الگو گرفتن از خاقانی و دیگران، ترکیببند خود را سرود.
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت اطلاعات، تاریخ انتشار: 29تیر1402، کدخبر: 10194، ettelaatonline.com