شعار سال: فلسفه روش فکر کردن است، تلاش برای فهم ساختارها است و به شناخت و تغییر رویکردهای مستقر کمک میکند. هر سۀ اینها به کار درمان و مشخصاً به فعالیت حرفهای پرستاران کمک میکند.
وقتی از فلسفه حرف زده میشود معمولاً آدمها- مستقیم یا غیرمستقیم- به دو چیز اشاره میکنند: کاری پیچیده و سردرگم کننده، فعالیتی بیفایده و جدا از مشکلات روزمرۀ انسان. اگر فلسفه چنین ویژگیهایی داشته باشد حتماً عنوان این نوشته به کلی نامربوط خواهد بود. البته که فلسفه- در سطحی- میتواند هر دو ویژگی بالا را داشته باشد اما نباید آن را فقط به این چوب برانیم. فلسفه در معنایی که اینجا مراد میکنیم درک جهان اطراف و نحوۀ مواجهه با آن است. ما در زندگی در وضعیتهای متفاوتی قرار میگیریم؛ شغلمان را از دست میدهیم، در قرعهکشی بانک برنده میشویم، بیمار میشویم، عزیزمان را از دست میدهیم و هزار و یک اتفاق برایمان میافتد. درک وضعیتی که در آن قرار گرفتیم، سازگار شدن با وضعیت جدید، تصمیم گرفتن در مواقع حساس، دستیابی به بایدها و نبایدهای وضعیت جدیدمان و مسائلی از این دست از فکر فلسفی جدا نیستد و حتی میتوان گفت عین فکر فلسفی هستند. فلسفه در این معنا از هیچ انسانی و هیچ وضعیتی جدا نیست. پرستاری، به عنوان یک شغل، هم از این قاعده مستثنی نیست.
در اینجا به انواع مختلف درهمتنیدگی شغل پرستاری و فکر فلسفی میپردازیم. بعضی نیازمند مهارت هستند و بقیه تنها تنبهی برای دقت بیشترند، در مورد برخی شرکت در کارگاه و مطالعات جانبی نیاز است و برای تعدادی تنها باید دروننگری کرد، مواردی به روند درمان بیمار مربوطاند و برخی متوجه خود پرستار است، بعضی مخصوص حرفۀ پرستاری است و مواردی وجود دارد که هر انسانی میتواند با آنها درگیر باشد.
(۱) فلسفه به مثابه روش: حل مسأله و تفکر انتقادی.
مواجهه با مسأله و حل آن مهارتی است که همۀ انسانها کموبیش دارا هستند. البته وقتی مسائل پیچیده و چند عاملی میشود همگی ما میتوانیم اشتباه کنیم. توانایی حل مسأله مهارتی است که میتوان آن را تقویت کرد. مهارتهای حل مسأله در معنای عامشان تکنیکهایی هستند که به ما میآموزند چگونه دادههای ظاهراً بیربط را دستهبندی کنیم، چگونه از تخیلمان برای ارائۀ راهحل بهره ببریم، در چه مرحلهای راهحلها را نقد کنیم و راهحلهای بدیل را چقدر جدی بگیریم.
به کار بردن این تکنیکهای عام به پرستار و تیم درمانی کمک میکند تا قالبی فکر نکند. شاید بتوان گفت قالبی فکر کردن بیش از همه جا در فرآیند درمان است که نقش منفی بازی میکند: علائم بیماریها در موارد زیادی شبیه هم هستند. با تحلیل نامناسب جزئیات، فرایند درمان مسیر غلطی را طی خواهد کرد. مسئله فقط بیتوجهی و عدم رعایت اخلاق حرفهای نیست. گاهی اوقات ذهن به اندازهٔ کافی ورزیده نیست تا بتواند شرایط پیچیده را تحلیل کند (یا بهموقع تحلیل کند). کار درمانی مثل هر فعالیت پیچیدهٔ دیگری نیازمند مهارتهای حل مسئله است و این مهارتها بیش از هر جایی در فلسفه وجود دارد: از آنجا که ذهن فلسفی [ذهن فیلسوف] با انتزاعیترین مفاهیم بازی کرده است ورزیده میشود و حتی میتواند مهارتهای کسب شده را در قالب درستی به سایرین منتقل کند.
(۲) فلسفه به مثابه درک وضعیتی که در آن قرار داریم: فهم ساختارهای حاکم بر انسان
اندیشه و عمل ما وابسته به بافتی است که در آن هستیم یا حداقل اینکه از چنین بافتی تأثیر میپذیرد. این انگاره- که فیلسوفان غالباً آن را مسلم انگاشتهاند- ادعای عجیبی نیست. همگی ما ادعاهای مشابه این حکم کلی را شنیدهایم: شغلی که انتخاب میکنیم میتواند نگاه ما را به جهان تغییر دهد، کشاورزها معمولاً انسانهای دست و دل بازی هستند، در سایهٔ حکومت مغولها خلقوخوی دورویی در میان ایرانیان تقویت شد، زندگی کارمندی انسان را دچار سکون میکند.
یکی از مهمترین فعالیتهای فلسفی تلاش برای درک ساختارها و آگاهی از روابطی است که ما را احاطه کردهاند. [۱] اولین گام در اصلاح روابط و موقعیتهای [از نظر ما] ناعادلانه فهم آنها است. مثلاً اگر پرستاران بفهمند که در سایهٔ نظام سلامتی که در آن فعالیت میکنند نگاه به بیماران نگاهی غیرانسانی شده است، شاید بتوانند به عنوان اعضای این نظام به بهبود وضعیت آن کمک کنند.
در مورد نقش ساختارهای حاکم در جهتگیری فعالیتهای حوزهٔ سلامت بسیار گفته شده است. به طور مشخص در مورد نسبت میان نظام سلامت و نظام اقتصادی نئولیبرالی [۲]، که این نظام سلامت را در برگرفته، ادعاهایی مطرح شده است. پرستاران در کشورهای توسعه یافته با مفهومی به نام «آسیبپذیری» سروکار دارند. یک فرد، گروه یا سازمان آسیبپذیر است اگر نتواند در برابر آثار مخرب به خوبی مقاومت کند. ادعا شده است که در کشورهایی با نظامهای اقتصادی نئولیبرال مفهوم گروه آسیبپذیر به اندازهٔ کافی جامع نیست. با این فهم از آسیبپذیری کشورهای درحالتوسعه و گروههای حاشیهای ممکن است آسیبپذیر دانسته نشوند [۳] نمونهٔ ذکر شده را میتوان به موارد بومیتر هم گسترش داد. مثلاً به این فکر کنید که در ساختار اجتماعیای که گفتوگو محور نیست روابط میان بیمار و پرستار به کدام جهت میرود؟ آیا در چنین نظام سلامتی بیمار میتواند در مورد روند درمان خود تصمیمی بگیرد؟ آیا اصلاً میتوان حال و اوضاع خودش را درک کند؟
فهم تأثیر ساختارها بر نحوۀ کار پرستاران نیازمند دو چیز است: مهارت پرستاری و تجربۀ کار فلسفی. به نظر می رسد بهصرفهترین راهحل در این مورد تعامل میان افراد باتجربۀ هر دو گروه در محیط درمانی باشد.
(۳) فلسفه به مثابه رویکرد: تلاش برای تغییر جهان پیرامون
فکر میکنید پرستاران چه نقشی در فرآیند درمان برای خود قائلاند؟ آیا تنها خود را واسطهای میدانند که باید دستورات پزشک را اجرا کند و با به کار گرفتن تکنیکهایی موجب آرامش بیمار شود؟ آیا چنین تصوری به خاطر یک رویکرد کلی به فرایند درمان نیست؟
پزشکان معمولاً در تشخیصهای خود از دو چیز کمک میگیرند: آزمایشها و گزارشهای بیمار از وضعیت خود. اما این همهٔ ماجرا نیست. گاهی فرد متخصص با نگاه از بیرون میتواند چیزهایی را ببیند که خود بیمار نمیبیند. گاهی تغییر رنگ چهره در یک بیماری خاص و برای یک بیمار خاص نشانهای روشنگر است. این فرد متخصص البته باید با بیمار در ارتباط نزدیک باشد و چه کسی جز پرستار میتواند چنین نقشی داشته باشد؛ پرستار میتواند فرایند تشخیص بیماری را تسهیل کند. به نظر میرسد بیشتر پرستاران چنین شأنی برای خود قائل نیستند؛ آن ها نمیتوانند در فرایند تشخیص کمک کنند چون اساساً نقشی برای خود قائل نیستند.
آنچه در بند پیش گفته شد را میتوان به موارد دیگر هم گسترش داد. مثلاً در مورد اتخاذ رویکردهای کل گرایانه در حوزهٔ سلامت ادعاهایی وجود دارد: اگر بدن را یک کل تصور کنیم و از تخصصی شدنهای مضر پرهیز کنیم میتوانیم پیشرفتهای مؤثرتری را ببینیم، در مورد اتخاذ رویکردهای ملایمتر به طبهای غیررسمی هم میتوان اندیشید. تفکر در مورد هر کدام از این رویکردها و ارتباطشان به کار پرستاری میتواند یک کار فلسفی حاصلخیز برای نظام سلامت باشد. فیلسوفان در زمینهٔ کاری خودشان مدام کارهای گذشته را مرور میکنند و پیش فرضهای موجود در آنها را کشف میکنند. فلسفههای جدید غالباً حاصل نقد پیش فرضهای گذشتگان است. هر فعالیتی و از جمله حرفهٔ پرستاری از چنین بازاندیشیای بینیاز نیست.
[۱] به نظر میرسد فیلسوفان مشهور به فیلسوفان اروپای قاره، کسانی چون هایدگر، مارکس، آدورنو و فوکو چنین رویکردی به فلسفه دارند.
[۲] در نظام اقتصادی نئولیبرال دولت تا جای ممکن از دخالت در روابط اقتصادی فاصله میگیرد تا در یک بازار آزاد و رقابتی تعادلی نظام اقتصادی برقرار شود.
[۲] https://bmcnurs.biomedcentral.com/articles/10.1186/1472-6955-11-5
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت بردار، تاریخ انتشار 23 تیر 97، کد مطلب: 191249، www.bordar-ensani.ir