پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 20
کد خبر: ۱۹۱۹۵۴
تاریخ انتشار : ۰۸ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۹:۴۰
سالهاست که بسیاری از کارشناسان بر این مسأله تأکید می‌کنند که یکی از راه های پیشرفت دانش‌آموزان در عرصه تحصیلی ایجاد نشاط بیشتر در مدارس و ساختار آموزشی است. نشاطی که در صورت تحقق آن می‌توان به این مسأله که مدرسه به معنای واقعی به خانه دوم دانش‌آموزان تبدیل شود، امیدوار بود. اما آنچه که از گذشته تا به امروز شاهد آن بوده‌ایم فضای متفاوت با اصطلاح خانه دوم شدن است؛ فضایی که دانش‌آموزان دائماً به تعطیلی و نبودن در مدارس علاقه دارند. به شکلی که درگفت‌و‌گو با بسیاری از آنها می‌توان متوجه شد که آنها گرایش و تمایلی به حضور در کلاس درس از خود نشان نمی‌دهند.

شعار سال: آنچه که از گذشته تا به امروز شاهد آن بوده‌ایم فضای متفاوت با اصطلاح خانه دوم شدن است؛ فضایی که دانش‌آموزان دائماً به تعطیلی و نبودن در مدارس علاقه دارند. به شکلی که درگفت‌و‌گو با بسیاری از آنها می‌توان متوجه شد که آنها گرایش و تمایلی به حضور در کلاس درس از خود نشان نمی‌دهند.

دانش‌آموزانی که تافته جدا بافته‌اند

در این بین نکته قابل توجه این است که این فضا در مورد همه مدرسه‌ها صدق نمی‌کند. در مورد برخی مدرسه‌ها به عینه می‌توان این موضوع را مشاهده کرد که دانش‌آموزان به حضور در کلاس درس و همراه شدن با دیگر دوستان همکلاسی و همچنین همکاری با معلم علاقه زیادی دارند. با بررسی جزئی‌تر می‌توان متوجه شد که چنین فضایی در برخی مدارس غیرانتفاعی شمال شهر تهران حاکم است؛ جایی که آموزش‌ها براساس چند محور استوار هستند.

اول رعایت تعداد دانش‌آموزان در هر کلاس درس برای رسیدگی بهتر معلم و اختصاص وقت بیشتر به هر دانش‌آموز از سوی معلم!

دوم تنوع معلمان و گریز از تک معلم کردن یک کلاس در یک مقطع برای همه درس ها!

سوم اختصاص کلاس‌های تفریحی و فرا درسی به دانش‌آموزان برای ایجاد تنوع و جلوگیری از دلزدگی آنها از مدرسه.

چهارم حساسیت ویژه در برخورد معلم با دانش‌آموزان و تلاش برای حفظ شخصیت دانش‌آموز در کلاس درس.

پنجم ارتباط بسیار مؤثر و دوسویه والدین و مدرسه و نظارت انجمن آموزشی مدرسه بر احوالات دانش‌آموز و گزارش این موضوع به والدین

و در نهایت اینکه دانش‌آموز پس از یک سال تحصیلی احساس می‌کند که در فضایی درس خوانده است که درست مثل خانواده دوم بوده است و برای همین بشدت به ادامه تحصیل علاقه‌مند می‌ماند.

اما حالا بسیاری از کارشناسان چند سؤال مهم را مطرح می‌کنند. چرا باید چنین استانداردهایی تنها در مدارس غیرانتفاعی شمال شهر تهران حاکم باشد؟ چرا چنین سطح اختلاف برخورد و تحصیلی در بین این مدارس با مدارس دولتی دیگردر کشور وجود دارد؟

طبیعتاً بسیاری از صاحبنظران همچون مردم عادی جامعه پاسخ این سؤال‌ها را اختلاف سطح پرداختی به عنوان شهریه در این مدارس نسبت به مدارس عادی دیگر می‌دانند. با در نظر گرفتن این پاسخ که جوابی واقعی و مبتنی بر هست‌ها می‌باشد، کارشناسان به تبعات این موج پول محوری در سیستم آموزشی کشور توجه دارند.

عدالت آموزشی با یک کلاس درس و یک معلم؟

اولین موضوعی که در این‌باره مدنظر قرار می‌گیرد نقص گسترده عدالت آموزشی در کشور است. شاید از سوی بسیاری از مدیران آموزشی در دولت های مختلف این مسأله مطرح شود که صرف برقراری آموزش رایگان برای همه، نوعی عدالت آموزشی محسوب می‌شود. اما در سوی مقابل بسیاری والدین با دیدن این سطح اختلاف آموزش میان این مدارس و مدارس غیرانتفاعی در نقاط خاص شهرهای بزرگ، از این جملات مطرح شده از سوی مسئولان متقاعد نمی‌شوند؛ چرا که اختلاف سطح آموزشی بسیار بالاست.

فاصله از نیمکت تا آسمان...

در ادامه با توجه به شرایط امروز این مدارس خاص غیرانتفاعی و مدارس دولتی کشور می‌توان به چند اختلاف جدی که کاملاً آشکار هستند اشاره داشت.

اولین مسأله را می توان در تعداد دانش‌آموزان مدارس غیرانتفاعی در هر کلاس درس با کلاس‌های درس مدارس غیردولتی مشاهده کرد. در مدارس دولتی هر کلاس درس بین 25 تا 30 نفر جمعیت دارد در حالی که این عدد در مدارس غیرانتفاعی بین ۱۵ نهایتاً ۱۸ نفر نوسان دارد. شاید برخی گمان کنند که این مسأله فقط در مورد کلاس‌های درس دهه شصت صدق می‌کرد اما با کمی مشاهده می‌توان فهمید که هنوز هم در بسیاری از مدارس همان شرایط حکم فرماست.

دومین مسأله اختلاف نوع نگاه به موضوع آموزش در این مدارس با مدارس غیرانتفاعی است. در مدارس دولتی درس و محتوای آموزشی از سوی معلم به صورت فشرده و بدون در نظر گرفتن روحیه لطیف دانش‌آموزان مطرح می شود. آنچنان که در این مدارس دانش‌آموزان به دلیل فشردگی کلاس‌ها خیلی زود از درس دلزده شده و آنچنان تمایلی به حضور در کلاس درس ندارند. این در حالی است که در سوی مقابل دانش‌آموزان کلاس‌های درس مدارس غیرانتفاعی خاص برای یادگیری با انواع و اقسام متدهای روز آموزشی روبه‌رو هستند. به‌طوری که بخشی از آموزش آنها از طریق ترکیب محتوای آموزشی با بازی‌ها یا طی اردوهای مختلف است. به این ترتیب به همان اندازه‌ای که دانش‌آموزان مدارس دولتی در اثر فشردگی و یکنواختی متد آموزشی از درس گریزانند؛ دانش‌آموزان مدارس غیرانتفاعی شوق حضور در کلاس و یادگیری دارند.

سومین مسأله که حواشی بسیاری هم درباره آن به واسطه انتشار برخی کلیپ‌ها در فضای مجازی به وجود آمده، تفاوت نوع برخورد مسئولان آموزشی مدارس در مدارس غیرانتفاعی خاص با مدارس دولتی با دانش‌آموزان است. آنچنان که هر والدینی با دیدن این تفاوت برخورد از این مسأله اطمینان پیدا می‌کند که خروجی این دو کلاس از لحاظ کیفیت روانی دانش‌آموز کاملاً متفاوت است. مسأله‌ای که تنها به دلیل اختلاف پرداخت شهریه رخ می‌دهد؛ حتی کار به جایی رسیده که والدین فرزندانی که در مدارس دولتی تحصیل می‌کنند، به صورت غیرمستقیم این اختلاف سطح برخورد را پذیرفته‌اند؛ چراکه معتقدند اگر قرار بود با فرزندانشان برخورد بهتری شود باید در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام می کردند و شهریه بسیار بیشتری برای فرزندانشان از سوی آنها پرداخت می‌شد و این درست به معنای پذیرفتن یک تبعیض گسترده و بی‌حساب و کتاب در میان والدین است.

چهارمین مسأله اختلاف فاحش میان تنوع کلاس‌های فوق برنامه در مدارس غیرانتفاعی با مدارس دولتی عادی است. نمونه ساده آن را می‌توان در میزان توانایی دانش‌آموزان این مدارس در تکلم به زبان‌های خارجی و استفاده از گجت‌های جدید حوزه فناوری و تکنولوژی با میزان دانش دانش‌آموزان مدارس عادی در این حوزه‌ها مشاهده کرد. در مدارس غیرانتفاعی تمام کلاس‌های آموزشی برای آشنایی با ابزار آلات جدید تکنولوژی در حوزه دانش در نظر گرفته شده است؛ همچنین برای تسلط دانش‌آموزان به زبان‌های خارجی برنامه‌ریزی‌های بسیار منظمی صورت می‌گیرد.

کشورهای دیگر این چنین نشاط آموزشی می‌سازند

حال با توجه به همه این مسائل باز هم ممکن است عده‌ای از مدیران حوزه آموزش براین مسأله تأکید داشته باشند که با توجه به اختلاف شهریه، این تفاوت در سطح آموزش هم طبیعی خواهد بود. در این باره باید به نوع طرز فکر بسیاری از مدیران آموزشی در کشورهای پیشرفته همچون ژاپن و مالزی توجه داشت. مدیران آموزشی در این کشورها بر این باورند که هر چقدر میزان اختلاف سطح آموزش کمتر باشد میزان شناسایی استعدادها و نیروهای انسانی و درنتیجه نشاط دانش‌آموزان بیشتر خواهد بود و این یک سرمایه‌گذاری بزرگ و کلان برای کل کشور و آینده آن سرزمین محسوب می‌شود؛ به‌طوری که در این کشور‌ها بر این باورند که باید هر روز و هر چه جلوتر می‌روند اختلاف سطح آموزشی به حداقل تنزل پیدا کند تا بتوانند در آینده نسل تحصیلکرده داشته باشند که برای همه آنها فرصت برابر شکوفایی وجود داشته است. کارشناسان آموزشی بر این باورند که دلیل وجود چنین نگرشی در این کشورها به دلیل اهمیت والایی است که آنها برای نیروی انسانی خود قائل هستند. مدیران آموزشی در این کشورها به این مسأله فکر می‌کنند که هر کدام از این بچه‌ها می‌توانند به مثابه یک سرمایه چندین میلیون دلاری برای آینده کشور باشند و با تزریق نشاط آموزشی به بهترین سمت ممکن هدایت شوند.

این ترک آموزشی به گسل افسردگی می‌رسد

این در شرایطی است که نبود رشد کافی سطح آموزش و دیگر محورهای نشاط ساز در عرصه تحصیلی در چندین سال اخیر بیانگر وجود نوعی تفکر رفع مسئولیت صرف در میان مدیران آموزشی بوده است. به شکلی که گویی آنها صرف وجود کلاس درس و حضور یک معلم در آن را برای تحقق عدالت آموزشی کافی می‌دانستند؛ در حالی که واقعیت امر اصلاً چنین چیزی نیست. به شکلی که از همان دوران ابتدایی هم می‌توان اختلاف آموزشی بین دو فرد خردسال را به عینه مشاهده کرد؛ و به تبع این موضوع نتیجه این تبعیض در روحیه دانش‌آموزان و خانواده هایشان آشکار خواهد شد. به شکلی که می‌توان گفت این ترک آموزشی به گسل افسردگی منجر خواهد شد.

به شکلی که به باور بسیاری از صاحبنظران همین تفاوت سطح آموزشی خود سبب ایجاد مشکلات روحی و روانی در بین دانش‌آموزانی می‌شود که در مدارس دولتی درس می خوانند و خانواده‌های آنها جزو طبقات متوسط رو پایین جامعه هستند.

۱- بسیاری از دانش‌آموزان طبقات پایین جامعه وقتی از دانش‌آموزانی که در این مدارس ویژه درس می‌خوانند می‌شنوند که چه امکانات متفاوتی در اختیار آنهاست، دچار سرخوردگی خواهند شد. به شکلی که دائماً خود را با این دانش‌آموزان مقایسه کرده و در پنهان احساس حقارت می‌کنند. احساس حقارتی که مستقیماً روی میزان کیفیت تحصیلی آنها اثر خواهد داشت و حتی می‌توانند به شکل پرخاش در فضای خانه و بی‌تمایلی به تحصیل خود را نشان دهد؛ چراکه وقتی این دانش‌آموز شاهد این صحنه است که دانش‌آموز دیگر از نوع متفاوتی از کلاسهای آموزشی در مدرسه برخوردار است در یک فضای بی‌انتهای مقایسه با دیگری قرار می‌گیرد. همچنین که وقتی این دو در گفت‌و‌گو با یکدیگر متوجه اختلاف سطح برخورد معلمان با آنها می‌شوند، ضربه جدی روحی به دانش‌آموزان طبقه پایین جامعه وارد می‌شوند. به شکلی که می‌توان گفت این دانش‌آموز از همان سنین کودکی و خردسالی طعم تلخ اختلاف طبقاتی را حس می کند و به این ترتیب نشاط رفتاری و آموزشی از بین می‌رود.

۲- این اختلاف آموزشی حتی سبب غمگین شدن بسیاری از خانواده‌ها هم می‌شود؛ چرا که خانواده‌ها دائماً به این مسأله فکر می‌کنند که فرزند دوست یا اقوامشان در بهترین شرایط تحصیل می‌کند و به این ترتیب به‌طور ناخودآگاه این مسأله در ذهن شان متبادر می‌شود که فرزندانشان از همین امروز از فرزندان دوستان و اقوام عقب‌تر هستند. موضوعی که به‌طور حتم در روحیه والدین بشدت اثر‌گذار است. وقتی روحیه والدین این چنین آسیب می‌بیند، بدون تردید در روحیه فرزندان آنان نیز این تضعیف روحیه اثرگذار خواهد بود. به این ترتیب فرزندان با یک بحران مضاعف روبه‌رو می‌شوند؛ چرا که از یک سو خود نظاره گر نوعی تبعیض آموزشی با دوست و اقوامی هستند که والدینشان از تمکن مالی بیشتر برخوردار است و از سوی دیگر شاهد رنج والدینشان هستند که دائماً از خود می پرسند که چرا نتوانستند چنین شرایط برابری را برای فرزندشان ایجاد کنند؟ در نتیجه این بحران مضاعف خود را در نشاط آموزشی دانش‌آموز به‌طور حتم نشان خواهد داد؛ آن چنان که به تعبیر بسیاری از روانشناسان همین مسأله سبب می‌شود که در بین اقشار پایین جامعه نوعی دلسردی نسبت به یادگیری و حضور در سر کلاس درس وجود داشته باشد و حتی این مسأله می‌تواند سبب شود که بخشی از آنان به دلیل اینکه دائماً نوعی احساس عقب ماندگی از دیگری می‌کنند از ادامه تحصیلات منصرف شوند.

دانش‌آموز اسیر تبعیض آموزشی چه تصوری دارد؟

در مجموع باید اشاره داشت که در صورت ادامه این روند تبعیض‌آمیز باید منتظر تبعات روانی و آموزشی آن بود. مشاهدات عینی بیانگر این است که این روند نه تنها اصلاح نمی‌شود بلکه روز به روز هم افزایش می‌یابد. به شکلی که می‌توان از همین امروز پیش‌بینی کرد که ما شاهد اختلاف سطح بسیار فاحشی میان دانش‌آموزان فارغ التحصیل از مدارس عادی با مدارس غیرانتفاعی خواهیم بود و در نتیجه ما با نسلی از دانش‌آموزان روبه‌رو خواهیم بود که:

۱- از امروز به دلیل شاهد بودن نوعی شکاف میان خود و دیگری احساس افسردگی می‌کنند و حتی یک حس ناخودآگاه منفی نسبت به دوست یا اقوام هم سن و سال خود دارند.

۲- دانش‌آموزی که چنین تفکرات منفی داشته باشد به واقع تمرکزی مناسب روی تحصیل خود نخواهد داشت و حتی در مراحل بالاتر دائماً به این تبعیض فکر می‌کند و حتی خود را قربانی نوعی برنامه‌ریزی اشتباه و نادرست آموزشی می‌داند.

۳- در شرایط حاد‌تر و عمیق‌تر دانش‌آموزی که از امروز درگیر چنین موضوعی است و نشاط تحصیلی ندارد در نهایت هم احساس تعلق به خود را به جامعه و سرزمین خود از دست می‌دهد.

در مجموع می‌توان گفت که برای ایجاد نشاط آموزشی در میان دانشجویان و افزایش بهره وری در میان آنان باید از همین امروز به فکر اصلاح این روند اشتباه بود. به شکلی که بتوان با سرمایه‌گذاری مناسب و فکر کردن به این موضوع که این سرمایه‌گذاری می‌تواند در نهایت به نفع کل کشور در آینده باشد، سطح آموزشی این دانش‌آموزان را به دانش‌آموزان مدارس غیرانتفاعی نزدیک کرد و به‌طور کلی در یک برنامه‌ریزی بلند مدت کیفیت ارائه آموزش را یکسان ساخت.

یادداشت

کتاب‌های درسی؛ صفحه‌های خشک و کم‌محتوا

محمدرضا نیک نژاد

فعال صنفی

کتاب‌های درسی یکی از دیرینه‌ترین ابزارهای آموزشی در فرایند یاددهی- یادگیری هستند اما با وجود دیرینگی همچنان در برابر ابزارهای آموزشی نوین جایگاه خویش را حفظ کرده‌اند. کتاب‌های درسی افزون بر داشتن درونمایه‌هایی متناسب با هدف‌های خُرد و کلان آموزشی، تا اندازه‌ای برنامه‌های درسی در مدرسه و کلاس را نیز جهت داده و تلاش‌های نیروهای درگیر با آموزش را تنظیم و هماهنگ می‌کند. اما کتاب‌های آموزشی در ایران مانند دیگر بخش‌های جهان مسیر پر افت و خیزی را پیموده‌اند. هر چه به زمان کنونی نزدیک‌تر شده‌ایم شکل و محتوای کتاب‌های درسی با یافته‌های انسان درباره یادگیری- یاددهی، علم آموزش شناسی (پداگوژی)، روانشناسی تربیتی و... تناسب بیشتری یافته است.

امروزه در ساختار آموزشی از کتاب‌های چند صد صفحه‌ای خشک و پر محتوا، که یادگیری درونمایه‌های آنها حافظه- محور بود، خبری نیست و به آرامی به سوی کتاب‌هایی رفته‌ایم که با حجم اندک، بر تنوع در شکل و رنگ و تصویر و فعالیت‌ها و تمرین‌های فردی و گروهی تمرکز دارند و تا اندازه فراوانی با واپسین یافته‌های علمی در گستره جهان آموزش هماهنگ هستند.

با همه این‌ها ساختار آموزشی همچنان درگیر دشواری‌هایی در پیوند با کتاب‌های درسی است؛ در ادامه به چند مورد از آنها اشاره می‌شود.

نخست آن که در برخی کشورهای پیشرو در آموزش می‌بینیم که حجم کتاب‌های درسی بشدت کاهش یافته و درعوض بر ژرفابخشی موضوعات و بویژه اثربخشی فرآیندهای آموزشی تمرکز شده است. اما برخی از دست اندرکاران آموزشی که نقشی در تهیه کتاب‌های درسی نیز دارند همچنان در برابر دگرگونی‌های شکلی و محتوایی کتاب‌های درسی مقاومت می‌کنند. برای نمونه در همایش بررسی چند کتاب درسی تازه تألیف، سرگروه نویسندگان آن درس در پاسخ به این پرسش که چرا ساعت آموزشی فلان کتاب تازه کم و با محتوای آن جور درنمی آید گفت: افزایش ساعت‌ها دست ما نیست؛ از دیگر سو کاهش فلان بخش از این کتاب حیف است! این مسئول بدون توجه به فشارهای آموزشی که بر دانش‌آموزان، معلمان و فرآیند آموزش وارد می‌شود، حیف بودن موضوع درسی که یک برداشت و سلیقه شخصی است- را ریشه کاهش نیافتن حجم کتاب نسبت به ساعت‌های مصوب اعلام می‌کند؛ و چه بسیار سلیقه‌هایی این چنین که هم سد راه بهسازی آموزش‌اند و هم دست اندازی در برابر هماهنگی درونمایه‌های آموزشی با دستاوردهای علمی تازه در زمینه آموزش.

دوم. با این که کتاب‌های درسی در دوره‌های گوناگون آموزشی با توجه به هدف‌های نوین آموزشی بهتر شده و همچنان در این مسیر پیش می‌روند اما چون دگرگونی ها- مانند بسیاری از دگرگونی‌های دیگر در آموزش و پرورش- بدون توجه به نظر و نگاه معلمان انجام می‌گیرد همواره از سوی معلمان با مقاومت‌های بجا و نابجا روبه‌رو می‌شود. شوربختانه یکی از گره‌های دردسر ساز در ساختار آموزشی ما- شاید مانند دیگر بخش‌های کشور- شکاف تاریخی میان دست اندرکاران و معلمان است. این شکاف فاصله‌ای جدی میان خواسته‌های دو سوی ماجرا ایجاد کرده و ساختار را با دشواری‌های جدی و آسیب زایی روبه‌رو کرده است. یکی از این آسیب‌ها، که در میان معلمان به فراوانی یافت می‌شود، بی‌توجهی به کتاب‌های درسی و درونمایه‌های آنهاست. تا هنگامی که دست اندرکاران تنها در اندیشه تغییر باشند و در این تغییرات عنصر آموزشی مهمی به نام معلم را در نظر نگیرند، آموزش همچنان لنگان لنگان و کم اثر پیش خواهند رفت.

سومین مورد در این زمینه گره کور کتاب‌های کمک آموزشی است. گرچه مدتی است که فرادستان آموزشی به درستی با ناشران این کتاب‌ها درافتاده‌اند اما گاهی نیز از زبان همان فرادستان می‌شنویم که: برخی از این کتاب‌ها سودمندند و ما با همه آنها مشکل نداریم! ابهام و البته پرسش در پیوند با کتاب‌های کمک درسی این است که اگر کتاب‌های درسی خوب و سودمندند، پس چه نیازی به کتاب‌های کمک درسی است!؟ و اگر کتاب‌های درسی- با هزینه‌های چند صد میلیاردی و آسیب‌های سخت محیط زیستی- ناقص و پر اشکالند، چرا تلاش جدی برای بهسازی آنها انجام نمی‌گیرد!؟ اگر چنین تلاشی به نتیجه برسد بی‌گمان خانواده‌ها نیز از دلنگرانی و البته هزینه‌های سنگین خرید کتاب‌های کمک درسی رهایی خواهند یافت. گرچه به نظر می‌رسد افزون بر تلاش‌های عملی در مبارزه با آفتِ کتاب‌های کمک آموزشی، نیازمند کار فرهنگی برای تغییر نگاه خانواده‌ها و بسیاری از معلمان و مدیران و... در این زمینه نیز هستیم.

یادداشت

اصلاحات در ساختار آموزش و پرورش

حسین محمودی

کارشناس آموزش

بیش از یک‌سال است که محمد بطحایی سکان هدایت وزارت آموزش و پرورش را برعهده گرفته و در این مدت تلاش کرده در نظام آموزشی کشور در چارچوب اسناد بالا دستی بویژه سند تحول بنیادین آموزش و پرورش تغییراتی ایجاد کند. او در این مدت برنامه‌های مختلفی در بخش کیفی برای اصلاح ساختار آموزش و پرورش ارائه کرد که در پاره‌ای از موارد با انتقاد تند مخالفان مواجه شد اما به رغم برخی نقدهای غیر منصفانه بطحایی از مسیر تحول عقب‌نشینی نکرد. او بارها اعلام کرد که حجم کتاب‌های درسی دانش‌آموزان سنگین است. دانش‌آموزان ابتدایی نباید مشق شب داشته باشند و در این خصوص در اقدامی جسورانه پیک نوروزی دانش‌آموزان و مشق شب آنها را از مدارس حذف کرد. او همچنین بارها و بارها به موضوع کنکور و تبعات آن بر روح وجسم دانش آموزان اشاره کرد که پشت این آزمون سخت مافیایی خوابیده که از این آزمون سودهای کلانی می‌برد.

مسئولان آموزش و پرورش البته به کرات بر این نکته تأکید کردند دانش آموزان مقاطع مختلف چه مفاهیمی را در دوران مدرسه تمرین کنند و البته چگونگی روش یادگیری از ارکان مهم تعلیم و تربیت است.

آیا مفاهیمی که بچه‌ها در قالب برنامه درسی می‌آموزند نباید دستخوش تغییر شود؟ آیا حجم و چگالی محتوایی که یاد می‌گیرند باید به همین اندازه باشد و روش آموزش مفاهیم درسی در مدارس به روش فعلی ادامه یابد؟ آیا نیاز دانش‌آموزان امروز همان نیاز 15 سال قبل است؟ بخش عمده‌ای از سبد یادگیری بچه‌ها از محتوایی پر شده است که باید جای خود را به محتوای دیگری بدهد و بچه‌ها به نیازهای جدیدتری در زندگی خود احتیاج دارند که در این سبد یادگیری به آنها توجه نداریم.

در این زمینه وزیر آموزش و پرورش نیز چندین بار از اصلاح ساختار این وزارتخانه گفته و حتی کلید تغییر را دربخش ستادی زده است که مورد اقبال جامعه فرهنگیان قرار گرفته است او در ادامه تلاش دارد دامنه تغییر را به استان‌ها و مناطق آموزشی استان‌ها نیز تعمیم دهد حتی درزمینه اصلاح ساختاربه نحوی عمل کرده است که فعالیت‌ها و وظایف موازی در واحد‌های وزارتخانه کاهش یابد. چرا که بطحایی معتقد است آیا آنچه امروز در کتاب فیزیک یا ادبیات آموزش می‌دهند نباید تغییر کند و با نیاز دانش‌آموزان انطباق بیشتری داشته باشد؟ به نظر می‌رسد تحولات سریع در جامعه این نیاز را ایجاد کرده که برنامه درسی با سرعت بالاتری با آنها منطبق شود

همچنین در سال تحصیلی جدید هم وزیر آموزش و پرورش تغییر ساختار وزارت آموزش و پرورش را دستور کار قرار داد به‌طوری که در ساختار جدید ۶ معاونت تربیت بدنی و سلامت، پرورشی و فرهنگی، توسعه، مدیریت و پشتیبانی، آموزش ابتدایی، آموزش متوسطه و حقوقی و امور مجلس به فعالیت ادامه خواهند داد.

البته تغییرات شکلی بطحایی فقط به موارد فوق ختم نشد بلکه تعداد پست‌ها در حوزه ستادی کاهش یافته و بعد از حوزه ستادی این تغییر ساختار در ادارات کل استان‌ها و مناطق اجرا و این اتفاق تا پیش از پایان سال ۹۷ ابلاغ خواهد شد.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران تاریخ انتشار 8 اسفند 97، کد خبر: 502753، www.iran-newspaper.com


اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین