
شعارسال: وقتی همت بلند زنانه گُل میکند و در سایهسار تلاش رنگ بازتوانی و خودکفایی به خود میگیرد، برای همه ما کلاس درس خواهد بود؛ کلاسی که معلمش مددجویان بهزیستی را توانمند میسازد و کارآفرینی است که به جامعه خدمت میکند.
تلخ است گذران زندگی در غربت، آن هم بدون تکیهگاه و حامی در هنگامهای که رنج بیپناهی بر زندگیات سایه افکنده و تلختر، زمانی است که برای تأمین اندک معیشت بلاتکلیف باشی.
و البته در مقابل، ایستادن برابر همه تنگناها هم زیباست؛ زمانی که توانستی با سختکوشی و ارادهای آهنین، پنجه به رخسار وابستگی بکشی و طعم استقلال را با اراده پولادین اشباعشده در وجودت بارور کنی و لذتش را بچشی.
همه اینها زمانی زیباتر میشود که یک زن با عزم و همت مردانهاش، علاوه بر آفتابی کردن آسمان زندگی خود، ابرهای تیره و تار را از آسمان زندگی دیگران هم بزداید.
از هیچ دریای آرامی ناخدای قهرمان ساخته نمیشود؛ برای قهرمان بودن باید ایستاد و مبارزه کرد و آن زمان که برابر سهمگینترین طوفانها جنگیدی و در بزنگاه خود را مردد نیافتی و با تصمیم مقتدرانه موجهای متلاطم را یکبهیک پست سر گذاشتی، پس از آن به دریای آرام میرسی که دیگر از تو یک ناخدا ساخته است. ناخدای قهرمانی که هیچ طوفانی غافلگیرش نمیکند.
در این مطلب، روایت زندگی بانویی را میخوانیم که روزهای سختی را پشت سر گذاشته، تلخیها و موانعی که شاید یک مرد را از ادامه راه منصرف میکرد؛ اما او با راندن دو واژه «نمیتوانم» و «نمیشود» از ذهنش، مسیر موفقیت و ساختن یک زندگی ایدهآل را هموار کرد؛ با این بانوی موفق و شاید قهرمان زندگی دیگران بیشتر آشنا میشویم.
مشکلات جسمی همسر؛ دغدغه نخست ضمن عرض سلام و احترام؛ خودتان را برای مخاطبان فارس معرفی کنید و مختصری درباره زندگیتان توضیح دهید. - «طلعت داوطلب» هستم؛ متولد سال 1355 اصالتاً اهل خراسان رضوی و شهرستان سبزوار.
سال 1374 همزمان با گرفتن دیپلم، ازدواج کردم و از آنجایی که همسرم سمنانی بود، بعد از ازدواج ساکن این شهر شدیم.
به علت پارهای از مشکلات جسمی، همسرم قادر به کار کردن و فعالیت نبود؛ از اینرو، شرایط سختی به ما تحمیل شد که رندگی در غربت هم آن را تشدید میکرد.
بهزیستی با حمایت بیمهای انگیزه داد قطعاً در آن شرایط سخت بیکار ننشستید و برای نجات زندگیتان مصمم شدید. بفرمایید چه کرده و از کجا شروع کردید؟ داوطلب: بله. البته که دست روی دست نگذاشتم و نظارهگر یک زندگی سرد نبودم.
در رشته خیاطی تبحر داشتم و به کاریابی مراجعه کردم و سپس به بهزیستی سمنان معرفی شدم؛ از قضا این سازمان هم نیازمند خیاط ماهر برای سرپرستی گروه «همیار بهزیستی» بود.
از این فرصت استفاده کردم و بهواسطه سابقه کاری که در رشته خیاطی داشتم، بهترین نحو هنرم را ارائه دادم.
خوشبختانه کارم با استقبال مواجه شد و جذب این نهاد شدم. بهزیستی با حمایت بیمهای، انگیزهای به من منتقل کرد که بیش از پیش برای رسیدن به خواستههایم مصمم شدم.

روایت گلاویز شدن با مشکلات مالی
از دوران سختی که پشت سر گذاشتید، بیشتر برای مخاطبان فارس بگویید.
داوطلب: در روزهای سخت زندگی، انسان به یک تکیهگاه اصیل نیاز دارد؛ پدر و مادرم از من دور بودند و ناخوشاحوالی همسرم از یک طرف و گلاویز شدن با مشکلات مالی با وجود دو فرزند کوچک شرایط بدی را برایم رقم زده بود.
اینکه فرزندانم در شرایط مطلوب تحصیل کنند، برایم اهمیتی زیادی داشت؛ با مهارتی که در حرفه خیاطی داشتم، حتیالمقدور خواستههایشان را بیپاسخ نمیگذاشتم.
زنی نبودم که کاسه «چه کنم چه کنم» به دست بگیرم
به دوش کشیدن بار مشکلات از سوی یک زن، همتی مردانه میطلبد؛ در کنار تمام مسؤولیتهای مادرانه باید ایفاگر نقش دیگری هم میبودید و این امر نیازمند قدرت درونی فوقالعاده بود، چگونه با شرایط کنار میآمدید؟
داوطلب (با لبخند): بهسختی! خوشبختانه من زنی نبودم که کاسه چه کنم چه کنم به دست بگیرم و نظارهگر شرایط به وجود آمده باشم.
هر کسی که خواهان روی پا ایستادن خود باشد، قطعاً به خواستهاش میرسد؛ مگر اینکه در باطن به جای تقویت نهال امید، یأس را بپروراند.
برای خواستههایم تلاش کردم
البته تلاش برای ترقی و رشد منحصر به زمان خاصی نیست و هر فردی بسته به شرایطی که دارد قادر است مسیری را انتخاب کند که او را به نقطه آمالش برساند؛ شما چقدر معتقدید که سن مانع رسیدن به نقطه اوج و موفقیت نیست؟
داوطلب: بهشدت مخالفم که سن مانع رسیدن به هدف و جایگاه باشد. مقیاس سنجیدن سن هر فرد میتواند دلش باشد.
دلت که جوان باشد، میتوانی یکبهیک پلههای بالندگی را پشت سر بگذاری و من هم دقیقاً با این تفکر زندگی کردم و برای خواستههایم تلاش کردم.
اکنون از وضع خود رضایت دارید و به استقلال مالی مورد انتظارتان رسیدهاید؟ داوطلب: بله. بنده از نظر مالی کاملاً مستقلم. خوشبختانه از یک مکان مجزا برای خیاطی بهرهمندم؛ هر آنچه نیاز اولیه یک زندگی است، با توکل بر خدا، همت و پشتکار خودم و حمایت همسرم به دست آوردهایم.
از همه مهمتر، رشد و تعالی فرزندانم در بهترین شرایط و رقم خورد و ازدواج کردهاند و این وصلت و سنت حسنه هم به لطف خداوند برای دخترانم با خانوادههای خوبی رقم خورد که از لحاظ اجتماعی و فرهنگی در جایگاه خوبی قرار دارند.
لیسانس گرفتم و روانشناس شدم از حمایتهای بهزیستی بگویید و اینکه حمایت این سازمان در چه شرایطی رقم خورد و از کجا به کجا رسیدید؟ داوطلب: پس از معرفی بهزیستی و اثبات توانمندیام در گروه همیار بهزیستی، توانستم این گروه را در کوتاهمدت به خط بازتوانی برسانم و این موضوع برایم یک سکوی پرتاب محسوب شد.
چون اثبات خواستن و توانستن برای افرادی بود که ناظر بر فعالیتم بودند؛ از طرفی همیشه علاقهمند به ادامه تحصیل بودم.
دوستانی در بهزیستی بعد از مطلع شدن از این علاقهمندیام، مصرانه حمایت و تشویقم کردند تا در کنکور شرکت کنم و از قضا شرکت در کنکور در شلوغترین ایام زندگیام رقم خورد؛ اما در کمال ناباوری در رشته مورد علاقهام یعنی روانشناسی قبول شدم.
خوشبختانه موفق به اخذ مدرک لیسانس روانشناسی شدم و با حمایت این سازمان در یکی از مراکز بهزیستی بهعنوان روانشناس شروع به کار کردم و جانشین مدیر این بخش شدم.
پس از معرفی بهزیستی و اثبات توانمندیام در گروه همیار بهزیستی، توانستم این گروه را در کوتاهمدت به خط بازتوانی برسانم
علاقهمند به فعالیت در زمینه توانبخشی بودم و طرحهای مراقبتی، ضایعهای گرمسار و ... را پوشش دادم و مدتی را بهعنوان مربی بچههای استثنایی فعالیت کردم و در حال حاضر، مدت چهار سال در یکی از کلینیکهای مددکاری بهعنوان مددکار روانشناسی فعالیت میکنم و در کنارش به حرفه مورد علاقهام یعنی خیاطی هم میپردازم.
ابتدا و پیش از استقلال مالی در یک مکان استیجاری و کوچک فعالیت میکردم اما بعد از خودکفا شدن کارم را توسعه دادم و مکانی را خریداری کردم و کار را ادامه میدهم.
فعالیت خیاطیام البته بهصورت پارهوقت است. همچنین روانشناس مرکز کیهان هم هستم و در منازل بهعنوان روانشناس خدمات مشاورهای میدهم.
پذیرفتن در کنکور شیرینترین خاطرهام بود تلخترین و شیرینترین خاطرات زندگیتان؟ داوطلب: از آن جایی که نقطه ترقی من از پذیرفتن در کنکور شروع شد؛ این موفقیت بهعنوان یکی از شیرینترین خاطراتم در ذهنم ثبت شد.
البته شیرینی ازدواج و وصلت فرزندانم با خانواده خوب و ایدهآل نیز جای خود را دارد.
از دست دادن خواهرم به همراه خانوادهاش در یک حادثه تصادف تلخترین خاطره زندگیام بود.
(داوطلب با اشک) چون این اتفاق ناگواری زمانی رقم خورد که مدت کوتاهی روی غلتک موفقیت بودم؛ با از دست دادن خواهرم در آن بحبوحه شرایط سخت زندگی تنها تکیهگاهم را در سمنان از دست دادم.
در واقع زمانی خواهرتان را از دست دادید که پله اول موفقیت را پشت سر گذاشتید؛ با این اتفاق تلخ از ادامه راه منصرف نشدید؟ داوطلب: خواهرم همیشه دلواپس زندگیام بود؛ با رفتن او شکست تلخی را تجربه کردم اما با توکل به خداوند و صبری که در این مصیبت عطا کردند، به راهم ادامه دادم.
پدرم همیشه از من بهعنوان تکیهگاه خواهرانم یاد میکرد؛ با وجود اینکه از همه کوچکتر بودم. همه این توقعات و انتظارات منجر به شکل گرفتن یک شخصیت محکم از من شد.
با ممارست و تلاشهایم به تمام خواستههایم رسیدهام؛ اما همیشه قناعت پیشه کردهام
از طرفی با کمک خداوند به درجهای رسیدم که بعد از فوت پدر و مادر همسرم بهنوعی حامی برادران و خواهرانش نیز شدم؛ برای ازدواج آنان پیشقدم شدم و اکنون احساس رضایتشان از زندگیشان خوشحالم میکند.
جلوگیری از اختلاف ۲ جوان خاطره خوشی از مشاوره دادنتان دارید؟ داوطلب: بله. اختلال در نتیجه آزمایش دو جوان منجر به تعویق افتادن در ازدواج و بروز اختلافی بین خانوادههایشان شد که با برگزاری جلسات مشاورهای مشکلشان حل شد و این ازدواج شکل گرفت و در مراسمشان هم شرکت کردم.
پس خدمات روانشناسی و مشاورهای شما محدود به خانوادههای بهزیستی نیست؟ داوطلب: خیر. در این مرکز بهعنوان مددکار فعال هستم و فعالیتم بیشتر جنبه خدمات مشاورهای دارد.
در کارگاه خیاطی شما چند نفر فعال هستند؟ داوطلب: یک خیاط بهصورت ثابت فعالیت دارد که هفت سال بهعنوان کارآموز در کنارم بود و با زیروبم این حرفه آشنا شد و در حال حاضر، در خط تولید فعالیت دارد. یک کارآموز دیگر هم در کارگاه مشغول است.
همیشه از دو واژه «نمیتوانم» و «نمیشود» بیزاری جستم رمز موفقیت شما چه بوده و اگر تمایل داشتید از افرادی بهعنوان حامی و مشوق یاد کنید، رسانه ما این فرصت را در اختیار شما میگذارد. داوطلب: من همیشه در زندگیام از دو واژه «نمیتوانم» و «نمیشود» بیزاری جستم؛ همیشه طالب مدد از خدایم بودم.
اگر با مشقت و سختی مواجه شدم، آن را حکمت الهی تلقی کردم؛ افرادی که مدام با بد به یاری مواجه میشوند، در واقع چوب ذهن منفیگرای خود را میخورند.
من با ممارست و تلاشهایم به تمام خواستههایم رسیدهام؛ اما همیشه قناعت پیشه کردهام.
در رویارویی با خصایل درونی و منفیگرایانه دیگران نباید روحیهات را ببازی؛ کما اینکه این افراد در مسیرم سبز شدند
موفقیتم را در وهله اول مدیون کمک خداوند متعال و سپس حمایت دوستانی در بهزیستی خانمها سورمه، نقیبی، وحیدی و آقایان سعدالدین و دربان هستم که علاوه بر حمایت مشوقم برای ادامه تحصیل شدند و به من جرأت و اعتماد به نفس لازم منتقل شد.
همسرم علیرغم مشکل و بیماری جسمی که داشت، همیشه حامی من برای ادامه تحصیل بود؛ شبهای زیادی پا به پای من بیدار مینشست تا درس بخوانم.
آیا در مسیر زنگیتان با افرادی مواجه شدید که به جای تقویت روحیهتان، موج منفی منتقل میکنند؛ البته این افراد شاید نیت بد نداشته باشند و بروز این رفتارها بهواسطه یک خصلت رفتاری بوده باشد. داوطلب: بله. همیشه افرادی هستند که نهتنها در زمان سختی حمایتی نمیکنند، بلکه با زخم زبان و طعنه مانع رشدت میشوند.
در هر صورت، در رویارویی با خصایل درونی و منفیگرایانه دیگران نباید روحیهات را ببازی؛ کما اینکه این افراد در مسیرم سبز شدند و با تلاشم به مرحلهای رسیدم که حتی به این افراد کمک هم کردم.
برای آیندهتان برنامهای هم دارید؟ داوطلب: بله. مصمم به ادامه تحصیل برای اخذ مدرک کارشناسی ارشد هستم؛ من آدمی هستم که سکون را دوست ندارم، دو مدرک کارآفرینی دارم و در مراکز خیریه فعال هستم.
هعنوان سؤال پایانی، از چه چیزی بیزارید؟ داوطلب: از اینکه وقتم به بطالت بگذرد، بهشدت بیزارم.
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس ،تاریخ انتشار: 28 بهمن 1398،کدخبر: 13981127001200 ،www.farsnews.ir