تهران بهعنوان پایتخت سیاسی- اداری، قلب تپنده اقتصاد و کانون پمپاژ فرهنگ و سبک زندگی، بدون شک یکی از آسیبپذیرترین و پرمخاطرهترین قلمروهای سرزمین به شمار میرود: شهری که از اوایل دهه ۱۳۴۰ تبدیل به جزیره ثبات کشور در دریای توفان زده ناشی از انجام اصلاحات ارضی، آغاز روند صنعتی شدن و شهرگرایی شتابان کشور شده بود، امروزه با وجود ابتلائات و ناهنجاریهای بسیار زیادی چون تراکم بسیار شدید جمعیت و فعالیت، محسوستر شدن خطر زلزله، بحران تامین آب، انواع و اقسام آلودگیها، نابرابریها و اختلاف طبقاتی شدید، حاشیهنشینی و سکونتگاههای غیررسمی، آسیبهای اجتماعی گسترده و تلنبار شدن خشمهای فروخفته اقشار ضعیف و به حاشیه رانده شده از وضعیت موجود، تبدیل به انبار باروتی بزرگ و در خطر انفجار شده است. بنابراین تصور حل کردن مساله تهران با انبوهی از نارساییها و مشکلات پیچیده و درهم تنیده از طریق تمرکز زاویه دید سیاستگذار بر قلمروی شهر یا استان تهران، یک خطای استراتژیک فاحش است.
تهران امروز نتیجه انباشت دههها ناکارآمدی نظام حکمرانی متفرق، جزیرهای و باری به هرجهتی است که نتوانسته علتالعلل پیدایش «سری بزرگ بر پیکر نحیف ایران» را هنوز بعد از نیم قرن، تشخیص و برای درمان و جراحی آن تصمیمی قاطع بگیرد. از همین رو است که هرچند وقت یکبار با ظهور یک رخداد یا حادثه تلخ (آلودگی هوا، کمبود و گرانی مسکن، کمبود آب، پاندمی کرونا و…) دوگانه «ساماندهی- انتقال» مطرح، مطالعهای صورت گرفته، شورایی تشکیل شده و باز مشکلات تهران پیچیدهتر و حاد شده و باز این چرخه تکرار و تکرار میشود.
مساله تهران نه با راهبرد «انتقال» که اولا هزینههایی سرسامآور و خارج از توان و ظرفیت دولت در ایران (میلیاردها دلار اعتبار!!) داشته و ثانیا با مخالفتهای مختلف (از سوی برخی مراجع قدرت) مواجه خواهد شد و نه با راهبرد «ساماندهی» و به کارگیری مسکنهای کماثری چون سیاست گران کردن پایتخت، تثبیت محدوده شهر، انتقال برخی ادارات و سازمانها به خارج از شهر و امثالهم، هیچگاه حل نخواهد شد؛ بلکه حل این معادله بسیار پیچیده در یک دوره بلندمدت و بهصورت بطئی و تنها از طریق اجرای حقیقی «آمایش سرزمین» به مفهوم توزیع متعادل و متوازن امکانات و فرصتهای رشد در تمامی پهنه سرزمین، فعالسازی ظرفیتهای مستعد و مغفول مانده قلمروهای سرزمینی و اصلاح ساختار کشور به ویژه نظام متمرکز اداری و برنامهریزی کشور و بهصورت بطئی قابل حل خواهد بود. علاوه بر این موضوع «امنیت روانی در حریم قدرت مرکزی» از قبیل فرصت مفتسواری، ویژهخواری و بهرهمندی از مزایای مستثنی شدن و نیز از همه مهمتر مشوق نبودن تسهیلات تولید از جمله قوانین مالیاتی، یارانههای اعطایی و… برای استقرار یک فعالیت اقتصادی در جایی غیر از پایتخت یا کلانشهرهای بزرگ، سبب شده است تا جذابیتهای بیپایان تهران، زمینه را برای تداوم تمرکزگرایی مساعد سازد.
در پایان باید گفت هرچند همه تحصیلکردگان، برنامهریزان و مدیران جامعه ایران در کلاس پنجم دبستان از طریق مثال معروف «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» بهطور عمیق و ملموس با مفهوم ویرگول (درنگ و مکث کوتاه) در نگارش آشنا شدهاند، اما به نظر میرسد هنوز تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور با تعمیم این مفهوم در عملیات برنامهریزی و سیاستگذاری چندان آشنا نیستند و بیتوجه (چه آگاهانه و چه ناآگاهانه) به ابعاد، پیامدها، اعتبارات لازم برای چنین اقدامی، صرفا برای قرارگیری در صدر اخبار سخن از انتقال پایتخت داده، آن را امری سهلالوصول فرض کرده و ویرگول را درست بعد از کلمه «انتقال» قرار میدهد و این را به جامعه القا میکنند که «انتقال، لازم نیست ساماندهی کنید!» این در حالی است که مجموعه شرایط کشور اعم از ظرفیتها، منابع و محدودیتهای موجود در کنار درس آموزی از اقدامات سایر کشورها در تجربه انتقال پایتخت، به ما میگوید که در وضع موجود و حتی در چند دهه پیشرو، بهترین جا برای قرار دادن ویرگول، بعد از کلمه «نیست» است: «انتقال لازم نیست، ساماندهی کنید!»
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه انگاره، تاریخ انتشار: 29 آبان ۱۳۹۹، کد خبر:-، engare.net