شعار سال:حکمتالله ملاصالحی، استاد تمام باستانشناسی دانشگاه تهران، در مقالهای با عنوان «در رؤیای تمدن نوین اسلامی» که آن را در اختیار ایکنا قرار داده است به بررسی مفهوم تمدن نوین اسلامی و هویت ملی پرداخته است. بخش نخست این مقاله را طی روزهای گذشته تقدیمتان کردیم که اینجا قابل خواندن است. اکنون بخش دوم و پایانی آن از نظرتان میگذرد:
نقد و نگاه سلبی دیگری که به ایده یا آرمان و یا به تعبیر ما رؤیای تمدن نوین اسلامی وارد است آمرانه و دستوری بودنش است، در حالی که جامعهها، فرهنگها و تمدنها آمرانه و دستوری پی افکنده و به پا نمیشوند و بنیاد نمیپذیرند و با فرمان حاکمان و حکومتیان و فرمانروایان پدید نیامدهاند. در پس پشت میدان نقش جهان و مسجد شاه و شیخ لطفالله و بازار قیصریه و کاخ عالی قاپو بیش و پیش از آنکه شاه صفوی دیده شود میباید حکمت و خرد و فکر و فرهنگ و هنر و هنرمندی و ایمان و اخلاق و معنویت و انگیره و نشاط معنوی و شور و سرور جمعی و احساس شکوهمندی و قدرت و اقتدار تاریخ و فرهنگ و منش ایرانیان مسلمان و همبستگی عمیق اجتماعی آنها را ردیابی و رصد کرد و دید؛ همبستگی اجتماعی و نشاط معنوی که در جامعه ایرانیان آن روزگار بر صحنه فرهنگ و زندگی و روان رفتار آنها حضور فعالی داشت. در پدید آمدنشان نقش و سهم ستبر و سنگینی را بر شانه میکشید. به دیگر سخن اینطور نبوده است که شبی حاکمی و سلطانی در خواب رؤیای جامعه و جهانی نو را میدید و وقتی صبح از خواب برمیخاست، فرمان جامعه و جهانی نو را به «رعایای» تحت حاکمیت خود صادر میکرد.
پی افکندن و بنیاد نهادن یک جامعه و جهان نو و یک فرهنگ و زندگی نو، افتتاح یک عهد و عصری نو، بر صحنه آمدن جانها و تکوین عالمی نو و طلوع و برآمدن خورشید انسانی نو مستلزم هم احساس نیاز به جامعه و جهانی نو و فکری نو و عهدی نو و عصری نو است و هم کشف و دسترسی و دستیابی انسان به استعدادها و امکانات نهان و نو وجودی خویش؛ اتفاقی که هم در نقطه عزیمت و حرکت و افتتاح تاریخ و فرهنگ ایرانیان در عهد باستان با ظهور زرتشت و طلوع خورشید حکمت و خرد ایرانیان و برآمدن سردار نامدار ایرانی کورش افتاد و هم در یونان باستان با برآمدن چهرههای نامداری چون هومر و بر صحنه آمدن متفکران و حکیمان پیشاسقراطی و فیلسوفان پساسقراطی محقق شد. جنبشها و خیزشها و ریزشهای عظیم فکری و مدنی و معنوی علیرغم تأثیری که از بیرون میپذیرفتند، عمیقاً درونزا بودند و از جان و جهان و اقلیم درون انسانها و مردم آن جوامع برخاسته و برآمده بودند نه از بالا و بیرون و آمرانه و دستوری. نقش همبستگی و سهم نشاط اجتماعی و اراده و عزم جمعی و خواست و انگیزه و نشاط و شور و شعور همگانی و کنجکاویها و کنشها و چششها و خیزشها و ریزشهای سازنده و خلاق انسانهای هنرمند و خوشذوق و بهرهمند از استعداد و هوش و نبوغ فکری در چنین برهههای حساس و مهم تاریخی سرنوشتساز و تعیینکننده بوده است. اروپای چهار سده و نیم اخیر چنین جامعه و جهانی است.
دو قرن تجربه نامعاصربودگی
دو قرن از هنگام برآمدن سلسله قاجار در کشور ما تا روزگار ما که تسامحاً تاریخ معاصر جامعه ما ایرانیان اطلاق شده است در تراز و ترازوی عمر کوتاه ما زمان کوتاهی نیست. دو قرن تجربه نامعاصربودگی و فقدان معاصرت با تحولات دنیای مدرن و ارزشها و نظامهای دانایی و عقل و علم مدرنیته. دو قرن سرگشتگی و زوال تاریخی. دو قرن در یک دست با سیخ ستیز سوار بر مرکب دستاوردهای عظیم عقل و علم و عمل و ارزشهای مدرنیته و در دست دیگر مهار مرکب سرکش و در سر فکر بازگشت به خویش و احیا و اجرای اسلام ناب و نبش قبر سنتها و ارزشهای مدفون گذشته و مالهکشی و نهان کردن پی به پی سقفها و دیوارهای خانههای ناامن سنتها و آموزهها و باورهای ترکخورده و اینک درصدد و در طلب تحقق رؤیای تمدن نوین اسلامی در سر. سخن این است در کجا و در کدام سرزمینی آمرانه و از بالا میخواهیم که فرمان پی افکندن تمدن نوین اسلامی را صادر کنیم؟! روی برج میلاد و برجهای کلانشهر تهران؟! روی آوارهای سنگین و ویرانیهای سهمگین امارت اسلامی طالبان؟! روی برجهای به آسمان افراشته ساخته غربیان در سرزمین کشورخواندههای امیران و خلفا و شیخهای کرانههای جنوبی خلیج فارس؟!
خدمت و مددی را که ناخواسته عقل و علم و فناوریهای عالم مدرن به دین و سنتهای دینی رساندند بسیار به منفعت و مصلحت دین بوده است. بار مسئولیتهای سنگینی را که در حیطه صلاحیت دین نبود از شانه دین برگرفتند. اینک دین و سنتهای دینی فارغبالتر میتوانند در سنگر واقعی خود بمانند و جان انسانها را در همان سنگر متحول کنند و به خودسازی و خودآگاهی فرابخوانند. به تعبیر اقبال: «جان چو دیگر شد جهان دیگر شود» نه وارونه و معکوس. اگر چنین کنیم خطای بزرگی را مرتکب شدهایم.
حافظ فرمود: «عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو». بسیار فشرده و کوتاه از زاویه نگاه سلبی و انتقادی درباب رؤیای«تمدن نوین اسلامی» سخن گفتیم. اینک ممکن است گفته شود که به صورت ایجابی و اثباتی هم میتوان به رؤیای تمدن نوین اسلامی به مثابه یک ایده، فکر و آرمان نگاه افکند؟ پاسخ این است که ذیل چنین مفهوم و عنوانی خیر. ذیل مفهوم و عنوان و ایده و آرمان دیگری آری. فیالمثل ذیل ایده و اندیشه و آرمان «حرکت به سوی هموار کردن و گشودن راه به سوی یک جامعه و جهانی متعالیتر و معنویتر و اخلاقیتر و آزادتر و عادلانهتر و ایمنتر در مقیاسی جهانی و جهانشمول. ممکن است گفته شود که چگونه میتوان گام در مسیر چنین ایده و آرمانی نهاد که در کتاب و کلام و شرع و شریعت و فقاهتش هم نابرابریهای محتوایی و هم ساختاریِ انسانی و اعتقادی و جنسیتی وجود دارد و هم دست و دامنش پر از قربانیهای بسیار نهادینهشده است و هم خونریزیها و سنگدلیهای بسیاری از آن نابرابریها و تبعیضها در تاریخ خیزش و ریزش کرده است.
زیان توجیهات کژ متعصبانه
با سرپوش و درپوش نهادن به این همه ترکخوردگی ها و مالهکشیها و چشمپوشیها و اغماضهای غلیظ و توجیهات کژ متعصبانه نمیتوان ایده و آرمان دنیای ایمنتر و آزادتر و عادلانه را در سر پخت. صدالبته با نقدهای دلیرانه و خردمندانه و هوشمندانه و بازخوانیهای اصیل و واقعی میتوان پوستهها و صدفها را شکست و به هستهها و گوهرها دست یافت. میتوان دست به یک افسون و افسانهزدایی از جنس و سنخ دیگری زد. اتفاقاً افسانه و افسونزداییهای وحیانی و نبوی در تاریخ از افسون و افسانهزداییهای «لوگوس» هلنی بسیار ژرفتر و گوهرینتر بوده است. لوگوس هلنی در آتن زیر معبد ایزدبانوی آتنا یعنی میتوس پدید آمد و یونانیان باستان بر آئینهای اسطورهای و پاگانیسمی خود ماندند و در دفاع از آن آئینها و سنتهای پاگانیسمی سقراط را محاکمه کردند و به شهادت رساندند. پل رسول که وارد آتنِ با آن همه پیشینه و میراث عظیم فکری و فلسفی شد، بشارت خدایی را در گوش و هوش آتنیان داد که برآمده از سنت و میراث نبوی بود و پیامبرش عیسی بن مریم(ع) و سرانجام یونانیان نیوشای کلام و پیام و مژده خوشی شدند که بساط بتها و بتکدهها و خدایان اسطورهای را برمیچید و روی ویرانههایش معبد خدای یگانه را بنیاد مینهاد. چنین است افسانه و افسونزدایی نبوی و وحیانی.
به هر روی در اینکه ایران زمینِ تاریخی و فرهنگی و مدنی و معنوی بالمعنی الاخص و منطقه غرب آسیا به طریق اولی یا هلال حاصلخیز به تعبیر باستانشناختی از هزارههای دهم و سپستر تا پیش از تحولات عظیم تاریخی قرون متأخر در قاره غربی از تأثیرگذارترین منطقهها در جغرافیای تاریخ و فرهنگ جامعه و جهان بشری ما بوده است محل تردید نیست.
مواریث عظیم فکری و فرهنگی و مآثر و ذخایز غنی مدنی و معنوی را که ذیل مفهوم تمدن اسلامی میشناسیم از حکمت و عرفان و اشراق و عرفان و فلسفه و فقه و کلام و اخلاق و علم و هنر و صنعتش بینام ایران قابل تصور نیست. این تمدن یکی از غنی و پرمایه و جامع و فربهترین و تأثیرگذارترین تمدنها تا پیش از به پا خاستن طوفان تحولات دوره جدید در منطقه غربی تاریخ، با دستاوردهای بسیار عظیم فکری حکمی و فلسفی و فرهنگی و مدنی و معنوی و ادبی و عرفانی و اخلاقی و هنری و قس علی هذا در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری بوده است.
بدون ایران و حضور ایرانیان یا نامی از تمدن اسلامی در میان نبود و یا اگر بود هیچگاه به چنین غنا و پرمایگی و فربهی و وسعتی عالمگیر نمیرسید و وجود نداشت. دست و دامن ایران پر از میراثی است که ایرانیان را به واکاوی و بازخوانی و نقد تاریخی ژرف و بنیادین فرامیخواند. مراد از واکاوی و بازخوانی نبش قبر باستانشناختی و رویکردهای فیلولوژیک و موزهای نیست. اعتبار و اهمیت آن رویکردها و واکاویهای باستانشناختی و فیلولوژیک و موزهای را کوچک نمیشماریم و حقیر نمیبینیم و تضعیفش نمیکنیم و در حاشیه هم وانمینهیم، لیکن رویکردها و جستنها و نقدها و واکاویها و یا کشف و یافتن و دیدن و دانستن و شناختن و فهمیدن از جنسی دیگر و سنخی دیگر و بر سبک و سیاقی و روششناسی و معرفتشناسی دیگری از منظر ما هم هست که میتواند ما را با دست و دامنی پر وارد گفتوگویی زنده و اصیل و دادن و ستادن و مفاهمه جدی و واقعی در مقیاسی جهانی کند. در این موضع و مقام و آوردگاه است که به تعبیر حضرت مولوی: «چونکه صد آمد نود هم پیش ماست» نه چون که نود آمد لزوماً صد هم پیش ماست!
حکمتالله ملاصالحی ۱۰/۹/۱۴۰۰.
بازخوانی مفاهیم کهن اجتنابناپذیر است
بازمیگردیم به پرسشهای آغازین نوشتار که تناقض رؤیای تمدن نوین اسلامی را آشکارتر میکند. مفهوم تمدن و نوین و اسلامی را وامدار نظام دانایی، اندیشه تاریخی و تاریخمدار و عقل و علم تجربی دوره جدید هستیم. چنانکه شمار کثیری از الفاظ و اصطلاحات و مفاهیم تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و فلسفی و علمی دیگر را. نظام دانایی و اندیشه و عقل و علم جدید بر تن و قامت بسیاری از لفظها و اسمها و مفاهیم کهن جامه معنای نو بریده و دریده و دوخته و پوشانده است؛ هم کشف و دستیابی به منابع و یافتههای جدید و هم اتفاقات و تحولات تاریخی و فرهنگی و سیاسی و مدنی و معنوی جدید که مصادیق جدید را به دنبال داشته است بازخوانی و وصف تعریف مفاهیم کهن را اجتنابناپذیر کرده است.
مفاهیم تمدن و نوین و اسلامی را از جمله کثیری از اصطلاحات و مفاهیم دیگر مانند فرهنگ و تمدن اسلامی، هنر اسلامی، فلسفه اسلامی، عرفان اسلامی، سنت اسلامی، مواریث و مآثر اسلامی همه یکسر الفاظ و اصطلاحات بازخوانی و بازتعریفشده ذیل نظام دانایی و اندیشه تاریخی و عقل و علم مدرنیته هستند. آنها که رؤیای تمدن نوین اسلامی را در سر دارند میباید نخست از خود بپرسند که چگونه سوار بر مرکب اندیشه تاریخی و عقل و علم و ارزشهای مدرنیته میخواهند پیهای تمدن دیگری را به نام اسلام پی نهند؟ چگونه با چنین تناقض آشکاری مواجه خواهند شد؟ تناقضی که میتوانید آن را از سر تا پای معماری نازیبا، آنارشیستی، آشوبناک، شلخته، ناهماهنگ، مغالطهآمیز و بافتهای شهر و روستای جامعه پساانقلاب ببینید.
معماری را مصداق گرفتهایم، چون بهرغم ماهیت انتزاعیاش بیش از انواع دیگر هنرها تن و جانش با تن و جان فرهنگ و زندگی و روان و رفتار و زیست اقلیم و عالم بشری ما کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و کثیرالاهداف در هم تنیده است. معماری فلسفیترین هنرهاست، حتی فلسفیتر از شعر و موسیقی. همان تشکل و ساختاربندی و ساماندهی عقلانی و منطقی که فلسفه با زبان و اصطلاحات عرفی و خام درست تعریف نشده و متناقض میکند و آنها را تا ژرفاژرف وجود برمیکشد و باده معانی نو بر تنشان میپوشاند همین کار را معماری میکند. در هنر معماری مادههای خام و پراکنده در طبیعت سر از تشکل و ساختاربندی و میناکاریهای هندسی و با دقت و مراقبت هنرمندانه طراحی و مهندسی میشوند و در فضاهای استحسانی و پرشکوه برکشیده میشوند.
معماری جامعه پساانقلاب ما با اینها بیگانه است. تصادفی نیست که ساکنان درون این فضاها نیز نمیتوانند با محیط زندگی خود با شهری که در آن زاده شدهاند و زندگی میکنند نسبت برقرار کنند. احساس میکنند در خانه خویش بیگانهاند. اتفاقاً رؤیای تمدن نوین اسلامی مهر تأییدی بر مدعای ما مینهد. میخواهیم عالم دیگری را بنیاد نهیم و خانه دیگری را پی بنهیم و به پا کنیم، چون در خانهای که زندگی میکنیم احساس کردهایم که خانه ما نیست. هماهنگ با نیازهای ما خواستهای ما تاریخ و فرهنگ و زندگی ما سنت و میراث ما اخلاق و ادب و آداب مدنی و معنوی ما نیست، اما جایی جز فرار به سرزمین بیگانه برای بنیاد نهادن عالمی نو مانده است؟!
حیطه مسئولیت دین
نگاه سلبی و انتقادی دیگری که بر رؤیای تمدن نوین اسلامی میتوان افکند و وارد آورد، مسئله حدود نقش و حیطه مسئولیت دین در دنیای مدرن است. در جوامع پیشامدرن نقش و سهمی را که سنتهای دینی بر شانه میکشیدند و بر دوش گرفته بودند بسیار سنگین و همهسویه بود. سنتهای دینی و معابد پرشکوه و جلال در هسته و کانون توجه و تشعشع جامعهها و جمعیتهای شهری و شهرزی آغازین در غرب آسیا بودند و حضور پررنگ لعاب و غلیظی داشتند. سنگ آسیاب تمدنهای آغازین عهد باستان بر مدار دین و سنتها و آموزههای دین رسمی و حکومتی میگردید و میچرخید. در هزارههای سپسین در روزگار باستان ایرانشهر شاهنشاهی سلسله ساسانی و امپراطوری روم نیز وضع بر همین منوال و روال بود.
در قرون میانه نیز علیالخصوص قرون وسطای مسیحیت پاپهای اعظم و تمدن کلیساها و همچنین جهان اسلام نقش و سهم دین و سنتهای دینی همهجانبه و فراگیر و محوری بود. کلیساها و معابد و مساجد پرشکوه و یا به تعبیر هگل هنر بزرگ در ثقل جغرافیای تاریخ و فرهنگ و جامعه و جهان بشری آن زمان قرار داشتند و کانون توجه و تشعشع بودند میدرخشیدند و حضور بسیار پررنگی داشتند. در عالم مدرن روی آوارشان موزههای روزگار ما بنیاد نهاده شدهاند.
به دیگر سخن روزگاری که به موزههای پرشکوهش شهره است و شاخص نه به معابدش. بنیاد نهادن و به پاکردن کلیساها و معابد و مساجد پرشکوه برای خدایان و به تعبیرهگل روزگار هنر بزرگ پایان گرفته است. البته میتوان با سوء استفاده و سوء مدد از دین برای احراز و ابراز هویت و باهزینه کلان چنین معابدی را به پاکرد، لیکن عابدان و زاهدان و زائرانی را که میباید زیر سقف معابد و کلیساها و مساجد عالم مدرن برای عبادت گرد هم آیند در کجا خواهید یافت! سنتها و آموزههای دینی به هر میزان تاریخیتر شدهاند و در چنبره زمان تاریخی گرفتار آمده و با دنیا بر سر یک خوان ضیافت همسفره و هملقمه شدهاند و بیشتر و بیشتر فریب دنیا را خوردهاند و با زمان تاریخی آمدهاند و با زمان تاریخی رفتهاند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایکنا ، تاریخ انتشار: 29دی 1400، کدخبر: ، www.iqna.ir،4028058