شعارسال: انجمن مباحثات قرآنی در ماه مبارک رمضان سلسله نشستهایی برگزار میکند که در آن صاحبنظران موضوعات متنوعی را به بحث میگذارند.
سخنران چهارمین شب که ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ در موسسه معارف امام رضا علیه السلام قم برگزار شد خانم دکتر زهرا اخوان صراف بود. متن کامل این سخن رانی در زیر آمده و به خاطر اهمیت مباحث خلاصه سازی نشده است تا به انتقال مفاهیم مورد نظر آسیب نرساند:
عنوان بحث همانطور که اعلام شده قرآن و رنج اندیشی است. اما چند اشاره پیش از گفتار:
۱. استاد من، شیخ ابوالقاسم انصاری دزفولی، گفتند: تصمیم گرفتم میبنوشم دیدم رجب آمد که ماه خدا بود و نمیشد منتظر شدم شعبان آمد که ماه پیامبر بود و نمیشد می، نوشید صبر کردم تا رمضان آمد که ماه خودمان است که فرمود: رجب ماه خدا، شعبان ماه من است، و رمضان ماه مردم من است.
ما با عنوان عام مسلمانی و عنوان خاص قرآن پژوهی هرگاه عزم میکنیم قرآن بخوانیم صرف نظر از حاشیهها و مصلحتهای کلامی و طائفی و الهیاتی، با شراب طهور خودِ قرآن لبیتر کنیم، باید مقالهای بنویسیم، کتابی ارزیابی کنیم، پاسخ پرسشی که برای خودمان یا جامعه معضل شده بیابیم و ... این میشود تمام هیکل مراجعات ما به قرآن. مگر آنکه ماه رمضان بشود و تازه به خود بیاییم و فارغ دلانه مقابل کلام خدا بنشینیم و گوش جان بسپریم که: هان؟ چه میگفتی؟ اصلا تو به چه میگویی؟ ماه رمضان که مهمان خداییم، میزبان چنان وظایفی بر میهمان خود قرار نداده است، بدون نگاه مدافعه جویانه یا مصلحت اندیشانه قرآن بخوانیم و به آن گوش بسپاریم.
۲. یکی از اندیشوران معاصر در گفتاری که به گمانم عنوانش "متن مقدس و معضله هرمنوتیکی" است، میگوید به مجرد اینکه انسان در خصوص قرآن، متوجه این خطاب خداوند به خود میشود که "برگیر و بخوان" به یک باره تمام هستی او زیر و زبر میشود. آنگاه دیگر بیش از آنکه مهم باشد که "در این نامه چیست"، مهم میشود که "این نامه، نامه کیست". مشابه این تصویر را نویسنده نازک اندیش لطیف طبع بیداردل معاصر ما، کریستیان بوبن، در کتاب "فراتر از بودن" نسبت به یک شاخه گل دارد. او میگوید در یک گاهِ نادر متوجه میشوید که انگار دست خداست که به سمت گشوده شده گلی را پیش آورده گل میگوید "مرا بچین" و گویی دست میگوید "هدیه مرا بپذیر! "
این توجه که به دو نمونه آن نسبت به کتاب تشریع و تکوین اشاره کردم، به گمانم دگرگون کننده و تحول آفرین است.
در خبری منسوب به پیامبر آمده انَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةٌ اللَّهِ تَعَالَى فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا اسْتَطَعْتُمْ، فَإِنَّهُ النُّورُ الْمُبِینُ، وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ تَعَلَّمُوهُ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُشَرِّفُکُمْ بِتَعَلُّمِهِ. سید مرتضی در تفسیر یا به قول خودش تأویل خبر نوشته است المأدبة فى کلام العرب هى الطعام، یصنعه الرجل و یدعو الناس إلیه؛ پس نه تنها مسأله مجرد تعلیم و تأدیب نیست و سفره گستری موضوعیت دارد، افزون بر آن مردم هم آن دعوت میشوند.
به تجربه خودم اینکه بارها و بارها قران را از حفظ یا روی متن برای منظوری بکاوم، در باره اصالت قران، اعجاز قرآن، وجوه و شئون قرآن، معنای و سابقه واژگانش و تفاسیر آیاتش؛ یعنی تمام بحثهای پردامنه الهیاتی و فیلولوژیک و تفسیری و غیره، که همه هرچند در دوائر و رینگهای بعدی حول قرآن ممکن است سودمندیهایی داشته باشد، اما آنچه مشعل بهره وری از قرآن رو شعله ور میکند و خوراک این مشعل است حتی در تمامی مواردی که گفته شد، تلاوت و قرائت فارغ دلانهی مستمرِ و نرم آهنگ خود قرآن است.
خوانده و شنیدهایم که بزرگان ما به رغم تمامی مسئولیتها و گرفتاریهای شخصی، اجتماعی و علمی که داشته اند به ورد روزانه قرآن تا آنجا اهتمام داشتند که گاهی قرآن را در ده روز یا یک هفته یا سه روز ختم میکردند و این امر مستمر بود.
خواجه نصیر الدین طوسی وزیر سیاسی و اجرائی ایلخانیان بود، رصد خانه مراغه را تأسیس میکرد، به تألیفات فخیم کلامی و غیر آن مشغول بود و سخت در کار گردآوری کتب علمی بود، اما روزی ۱۵ جزء قرآن هم میخواند. این اهتمامها در کنار آن خدمات و اشتغالها واقعاً تأمل برانگیز است.
گویا توفیقات عظیم نصیب آنهاست که به تلاوت قرآن به این صورتها مداومت دارند آن وقت هست که رفته رفته انسان در مییابد که گویی آوا آوای دیگری است، طنین، طنین دیگری و حرف، حرف دیگری. من این را مشکل را در نوع تحقیقات خودمان میبینم که اغلب مراجعه به قران حداکثر از طریق سرچ اپلیکیشینهای قرآنی است. فلذا نتایج ما با همه رنج و مرارتی که میبریم انگار چندان همسو با آن روح نیست و بلکه گاه قرآن راهی میرود و تحقیقات ما راهی دیگر؛ و بخت یار باشد این را خودمان هم میفهمیم؛ و البته این دعوت به خواندن مستعد بدفهمی است و منظور از قرائت قرآن، خواندن یک متن نیست و به قولی مشارکت در فرآیند بازآزمایی یک تجربه است است، تجربۀ خطاب!
این تجربه خطاب و شریک الاذواق نبی شدن، کانون زندگی مسلمان دینورز میشود، و اندیشه و زیست او را شکل میبخشد:به معراج برآیید چو از آل رسول اید/ رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
مسأله رنج از جمله مسائلی است که ذهن اندیشمندان بشری را بسیار به خود معطوف کرده است. دایره توجه به رنج از "تلاش مجدانه برای کاهش آلام بشر و تعریف رستگاری به رهایی از رنج زیستن" در پارهای اندیشهها و آیینها، تا "خودخواسته به استقبال رنجها رفتن و بعنوان نردبان ترقی و تعالی خود را در دامان آنها افکندن"، در شماری دیگر از مسالک و طریقتها گسترده است.
گفتار مد نظر با رنج اینجا و اکنون یعنی حیات در جریان فعلی بشر زنده مربوط است و به دشواریها و عذابهای پس از مرگ شخص نمیپردازد، هرچند علاوه بر رنج ناشی از مرگ دیگران، الم مرگ خود شخص در فرآیند منبسط «مردن» را هم شامل است.
همچنین این گفتار با ابتلا و بلا در مقابل عافیت در متون دینی، و تعب در پارهای متون روایی، و الم در مقابل لذت در متون فلسفی کهن، قرابت دارد؛ اما در اصل به رنج در مفهوم مدرن که در وجه عام یا روانشناختی خود مختصات و تفاصیلی تازه یافته است، توجه میکند.
این بحث با نگاهی به اقسام رنج در پی دریافت این است که قرآن کریم:
چگونه در کاهش رنج و گریز از آن یا استقبال از رنج به انسان راه مینماید؛ و چگونه به او کمک میکند که رنج خود را به رسمیت بشناسد، آن را بپذیرد، مواجهه کند، درک کند، ترجمه و معنایابی کند و مدیریت کند.
نسبت این بحث با قرآن
در اصل این بحث روش این جری و تطبیق است در طول تاریخ تفسیر، بیشتر فقها، دانشمندان علوم قرآنی و مفسران به حقیقت جری و تطبیق معتقد بوده و در کتابهای خود به آن اشاره کرده و بر طبق آن عمل کردهاند؛ لیکن به عنوان یکی از اصطلاحات تفسیری و علوم قرآنی در میان مفسران معاصر و عمدتا مفسران و قرآن پژوهان ایرانی با ابداع علامه طباطبایی مقصود از آن این است که قرآن شریف از حیث انطباق بر مصادیق وسعت داشته، به موارد نزول آیات اختصاص ندارد، بلکه در هر موردی که به لحاظ ملاک با مورد نزول متحد باشد، جاری میگردد؛ مانند مَثَلهایی که خاص موارد اولیه نیستند، بلکه در هرچیز که مناسبتش محفوظ باشد، جاری میشوند.
مدتی است میکوشم در ارائههای شفاهی و سخنرانی گونه حول قرآن کریم کتاب و سنت را در بستر اندیشههای مدرن و معاصر بشری مثل ایمان و شک، معنای زندگی، تنهایی، تابآوری، سلوک، سکوت در سوگ و این بار به طور عام در رنج جاری کنم. ببنیم که میشود با گرفتن مشعل قرآن در کنار افکار بشر معاصر منظومهای انسانی – قرانی مدون کرد؟
اصل این بحث پر از دیدگاهها و طرحهای متعدد امروزی است، اما من در ارائه رمضانی این بحث بیشتر دوست دارم قرآن بخوانیم و به نقل حداقلی آن هم ترجیحاً بدون اسامی از دیدگاههای متفکران که بستر این بحث است، بسنده کنیم.
سخن در باب رنج بسیار است این بحث در نگاه قرانی دو وجه توصیفی توصیهای دارد:
- نسبت رنج و انسان در این دنیا – یعنی از تولد تا مرگ کامل چگونه است
- انسان چطور سر سالم از بلا به در ببرد که غایات رنجها محقق باشد او را به منزل برساند.
من به پارهای از موارد این دو محور اشاره میکنم. من از همه دیدگاهها تعاریف اقسام اجتناب میکنم و به حداقلهایی که در این بحث نیاز دارم بسنده میکنم تا بیشتر به منظور خودم بپردازم.
معناشناسی و اقسام رنج
واقعاً رنج چیست؟ آیا باری است که ما مثلا با خطاهای روانشناختیمان به خود تحمیل میکنیم یا چیزی است نهفته در ذات زندگی که تا آخرین قدم دوشادوش ما خواهد آمد؟ روانشناسان و فلاسفه درباره آن چه میگویند؟
تعریف رنج – به تعاریف دقیق از نخست تا کنون و دقتهای منطقی کاری ندارم برداشت خودم را از کتب و نوشته جات بیان میکنم انقدر که در پیشبرد هدفم مؤثر است.
فلسفه:رنج، تجربهای ذهنی یا عینی از نقص، محدودیت، یا ناهماهنگی است که در تقابل با میل و آرمانهای انسان قرار میگیرد.
در فلسفه مدرن، رنج تجربهای وجودی ناشی از بیمعنایی، اضطراب آزادی، یا تضادهای درونی انسان با جهان است.
در روانشناسی، رنج واکنشی ذهنی و عاطفی به درد، فقدان، یا تعارض است که بر رفتار و سلامت روان تأثیر میگذارد.
در روانشناسی مدرن، رنج حاصل ادراک فرد از ناکامی، ناهمخوانی شناختی، یا ناتوانی در تحقق نیازهای اساسی است که میتواند از طریق شناختدرمانی و تغییر نگرش تعدیل شود.
تفاوت رنج با درد و بیماری
رنج که در معنای وسیع، ممکن است تجربهای ناخوشایند و نومیدانه در ارتباط با درک آسیب یا تهدید آسیب در فرد باشد. این معنا با درد و بیماری جسمی فرق دارد.
درد بعنوان فرآیندی جسمی یعنی انتقال اطلاعات به مغز از راه اعصاب در هنگام صدمه دیدن، رنج درد نیست درک تجربه درد رنج است. حتی زمانی که درد تغییرناپذیر نباشد، درکِ تجربه یا همان رنج میتواند کاهش یابد.
بیماری بروز فیزیکی اختلال زیستی است در حالی که رنجوری تجربهٔ انسان از فرایند بیماری و ارتباط با آن است.
رنج ممکن است حتی با بدست آوردن چیزی در انسان ایجاد گردد و فقط در از دست دادن چیزها نیست که درد و رنج به وجود میآید. رنج و لذت دو احساس متقابلاند.
در متون دینی، رنج آزمونی الهی برای تزکیه روح، رشد معنوی و تقرب به خداوند است که میتواند وسیلهای برای تطهیر گناهان، افزایش پاداش اخروی و آگاهی از ناپایداری دنیا باشد.
در بحثهایی از نوع بحث من درد و رنج به جای هم به کار میروند.
رنج را میتوان از زوایای مختلف تقسیمبندی کرد، از جمله فلسفی، روانشناختی، اجتماعی و دینی. صرفنظر از معیارهای تقسیم بندی در اینجا چند دسته مهم از اقسام رنج آورده شده است.
۱. رنج جسمانی (Physical Suffering)
شامل دردهای بدنی مانند بیماری، جراحت، گرسنگی، تشنگی، خستگی و ناتوانی جسمی است. نمونههایی از آن: درد ناشی از یک بیماری مزمن، شکستگی استخوان، یا گرسنگی شدید.
۲. رنج روانی (Mental or Emotional Suffering)
شامل ناراحتیهای ذهنی و احساسی مانند غم، افسردگی، اضطراب، تنهایی، شکست عشقی و حسرت است. این نوع رنج ممکن است حتی شدیدتر از رنج جسمانی باشد و افراد را به بحرانهای عمیقتری بکشاند.
۳. رنج معنوی (Spiritual Suffering)
هنگامی که انسان از نظر معنوی یا اعتقادی دچار بحران میشود، مانند احساس پوچی، شک در باورها، دوری از خدا، یا تجربه دردناک معنوی مانند احساس بیمعنایی در زندگی.
در ادیان مختلف، این نوع رنج بهعنوان ابزاری برای رشد معنوی و تزکیه نفس مطرح شده است؛ و با حیرت و تحیر در ادبیات عرفانی و روایی نزدیک است...
۴. رنج اخلاقی (Moral Suffering)
این نوع رنج زمانی رخ میدهد که انسان در برابر مسائل اخلاقی سخت قرار میگیرد، مانند عذاب وجدان، احساس گناه، یا مشاهده ظلم و ناتوانی در کمک به دیگران. مثلاً یک فرد ممکن است از اینکه نتوانسته به یک نیازمند کمک کند، دچار رنج اخلاقی شود.
۵. رنج اجتماعی (Social Suffering)
رنجی که از نابرابریهای اجتماعی، فقر، ظلم، جنگ، تبعیض و بیعدالتی ناشی میشود. جوامعی که دچار بحرانهای اقتصادی یا سیاسی هستند، این نوع رنج را در سطح گستردهای تجربه میکنند. من اقسام رنج و درد اجتماعی را تجربه کرده¬ام: بعنوان یک زن ز رنجهای خودم از زن¬ستیزی، سوگیرانه بودن دادهها، تحقیقات، تصمیمات در جهان مردسالار و آنچه از ناکامیها و رنج سایر زنان دیده و برایش سوختهام یا بعنوان انسان این عصر با تجربه¬¬ای که در فرصت این عمر از فاجعه و جنگ و پاندمی و نسل کشی و ... زیستیم...
۶. رنج اگزیستانسیال (Existential Suffering)
رنجی که از مسائل بنیادین وجودی انسان سرچشمه میگیرد، مانند ترس از مرگ، احساس بیهودگی، جستجوی معنا در زندگی، و عدم قطعیت درباره آینده. فیلسوفانی مانند کییرکگور و نیچه به این نوع رنج پرداختهاند.
۷. رنج ناشی از وابستگی (Attachment Suffering)
این نوع رنج از دلبستگی شدید به افراد، اشیا، موقعیتها و حتی هویتهای شخصی ناشی میشود. در مکاتب عرفانی و فلسفی، رهایی از این دلبستگیها بهعنوان راهی برای کاهش رنج پیشنهاد شده است.
۸. رنج ناشی از تغییر و ناپایداری (Impermanence Suffering)
هر چیزی در زندگی موقتی است؛ روابط، جوانی، سلامتی، و حتی خوشبختی. آگاهی از این تغییرات میتواند منبع رنج شود. این مفهوم در آموزههای بودایی با عنوان دوکها (Dukkha) مطرح شده است.
۹. رنج خودخواسته (Self-Imposed Suffering)
یا تحمیل شده توسط خود فرد-برخی از رنجها ناشی از انتخابهای نادرست، توقعات بالا، افکار منفی، و مقاومت در برابر واقعیت هستند. مثال: کسی که همیشه خود را با دیگران مقایسه میکند و از این مقایسه دچار حسادت و نارضایتی میشود.
باری:
رنج بخشی اجتنابناپذیر از زندگی است، اما نوع مواجهه ما با آن تعیین میکند که آیا به رشد و تعالی میرسیم یا در آن غرق میشویم. برخی مکاتب فلسفی و دینی، پذیرش و درک عمیقتر رنج را راهی برای آزادی و آگاهی بیشتر میدانند.
آزمودن است یا بلا ابزار فتنه است: َ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُون
تقسیمبندی رنج
رنجها را میتوان به طور کلی به دو دسته تقسیم کرد حیطه اختیاری و حیطه غیراختیاری. مولوی میگوید:
رنجها دادست کان را چاره نیست/ آن به مثل لنگی و فطس و عمیست
رنجها دادست کان را چاره هست/ آن بـــه مــثل لقـوه و درد سرست
در دعای معروف به "دعای آرامش" یا "دعای سرنتی" (Serenity Prayer) منسوب به راینهولد نیبور (Reinhold Niebuhr)، الهیدان و فیلسوف آمریکایی قرن بیستم آمده است: "خدایا، به من آرامشی عطا کن تا بپذیرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم، شهامتی ده تا تغییر دهم آنچه را که میتوانم، و خردی که تفاوت این دو را بدانم"/
این جمله به عنوان یک اصل مهم در فلسفه رواقی نیز مطرح بوده است. رواقیون میگفتند چیزهای خارج از کنترل را باید پذیرفت و رهایی را فقط در تمرکز بر آن چیزی میدیدند که در اختیار ماست.
اینجا از حیطه اختیاری (رنجهای خودخواسته) با سرعت عبور میکنم تا به رنجهای غیراختیاری برسیم.
حیطه اختیاری رنج
از نظر نصوص دینی، انسان نباید به خود زخم بزند یا خود را در مهلکه بیاندازد در قرآن کریم میفرماید: «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ»: خودتان را به به دست خود به هلاکت نیندازید.
یا در ادعیه منصوص چنین داریم:
- «إن ابْتلیْتنا فصبّرْنا و الْعافیةُ أحبُ إلیْنا»: اگر ما را دچار کردی، شکیبایمان کن و – اما- بی رنجی را بیشتر دوست میداریم.
- «ألْبسْنی عافیتک الْحصینة فإن ابْتلیْتنی فصبّرْنی و الْعافیةُ أحبُ إلیّ»: عافیت فراگیر خود را به ما بپوشان پس اگر به رنجمان دچار کردی، صبرمان ده و/اما بی رنجی را بیشتر دوست میداریم.
پس کسی قرار نیست به استقبال دردسر برود. همه آنچه گفتیم این برای بلا و مصیبت است است، ولی فتنه ظاهرا حسب آیات و روایات نخواستنی نیست و نباید هم آن را نخواست بلکه باید از مضلات فتن ره به خدا پناه برد.
مثلا در قرآن آمده است اِنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَاَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ: دارایی و فرزندان شما مجردا وسیله آزمایش هستند.
امام علی علیهالسّلام میفرماید: «لَا یَقُولَنَّ اَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِاَنَّهُ لَیْسَ اَحَدٌ اِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ: نگویید خداوندا به تو از فتنه پناه میبرم، چون کسی نیست که فتنه شامل حال او نشود، اگر میخواهید به خدا پناه ببرید از مضلات فتن یعنی آنهایی که سبب گمراهی میشوند، پناه ببرید.
این امر استثنا و ظرایفی دارد که در مجال وسیع تری جای طرح دارد، اما نسبت به اینکه آیا انسان در کاهش آلام خود بکوشد یا خیر؟ مقتضای خرد این است که به عنوان فرار از رنج خیر! به عنوان درک غایت رنج و تلاش برای محقق کردن آن غایت تا بلا برطرف شود، بله! و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم.
حیطه غیر اختیاری رنج
اندیشمندان بشری که من بر معاصرانشان متمرکزم، بر آنند که بار گرانی بر دوش بشر که گویی هرگز آدمی را، تا آن زمان که جان در بدن دارد، رها نخواهد کرد. تا اینجا گویا همه متفقند هرچه اختلاف است در این است که با این رنج چه باید کرد و چطور با آن باید مواجه شد: من زندهام به رنج/ میسوزدم چراغ تن از درد...
در رسالههای متعددی که در این موضوع تعریف و راهنمایی کرده و نگاهی که به مسأله رنج داشته ام به این نتیجه رسیده ام که قرآن اگر بخواهد در این موضوع در بستر دیدگاههای مدرن جاری شود، یا حتی اگر بنا باشد دستگاه رنج اندیشی قرآن مستقلاً تدوین شود نیازمند منظومه و سلسلهای از مباحثاست پس کار من و این جلسه نیست، اما از باب اشاره و تذکار انچه چه بسا همه بدانند. با جدا کردن وجه توصیفی را از وجه توصیهای چند محور را عرضه میکنم:
توصیف قرآن از رنج و جایگاه آن
۱. اصالت رنج
مقدمتاً باید در نظر داشت که از نظر بسیار از اندیشورانِ بویژه معاصر، رنج در زندگی انسان اصیل است و گویا تار زندگی است که ما بقی امور، چون پود در آن تنیده شدهاند:
به عقیدهی شوپنهاور زندگی سراسر رنج است و ارادهی معطوف به زندگی منبعی بیپایان از درد و ناکامی ایجاد میکند. او معتقد بود انسانها در چرخهای بیپایان از میل، ناکامی و نارضایتی گرفتارند و همین، نشان میدهد که رنج بخشی ذاتی از هستی انسان است، نه یک وضعیت عارضی یا گذرا. نیچه معتقد است زندگی بدون رنج امکانپذیر نیست و حتی رنج، نیرویی ضروری برای رشد و تعالی انسان است. او جملهی معروفی دارد:" آنچه مرا نکشد، قویترم میسازد. " از نظر نیچه، رنج یک عنصر اساسی در شکلگیری شخصیت و ارزشهای انسان است.
در روانکاوی فروید، رنج و نارضایتی، بخش ذاتی روان انسان است. او معتقد بود که ساختار ذهنی انسان، به گونهای است که همیشه میان خواستههای غریزی و محدودیتهای اجتماعی در کشمکش است، و این تضاد، منبعی همیشگی از رنج را ایجاد میکند. او این وضعیت را "اصل واقعیت" مینامد، یعنی انسان مجبور است از بسیاری از لذتهای آنی خود صرفنظر کند و همین، باعث رنج ذاتی او میشود. هایدگرمعتقد بود که انسان در جهانی پرتاب شده است که بدون انتخاب خودش وارد آن شده و باید در آن معنا بیافریند. این "افکنده شدن در هستی" و مواجهه با اضطراب، بخشی جداییناپذیر از وجود انسان است که او را در رنجی دائمی قرار میدهد. کامو با مفهوم "پوچی" نشان میدهد که زندگی هیچ معنای ذاتی ندارد، اما انسان ذاتاً میل به یافتن معنا دارد. این تضاد، منبع دائمی رنج انسان است و از آن گریزی نیست. این فیلسوفان به شکلهای مختلف، بر ذاتی بودن رنج در هستی انسان تأکید دارند، اما برخی مانند شوپنهاور آن را صرفاً منفی میبینند، در حالی که دیگرانی مثل نیچه، آن را نیرویی برای رشد و تعالی میدانند.
با مرور آیات قرآن این فرضیه شکل میگیرد که انسان در عافیت خلق نشده، رنج و بلا عارض حیات نیست بلکه ماجرا برعکس است. انسان اساساً در رنج خلق شده است: «لقد خلقنا الانسان فی کبد»: همانا انسان را در رنج آفریدیم و در مقابل سرای بی رنجی – یعنی آسودن از رنجهای این زندگی - را جای دیگر معرفی می¬کند: «و قالُوا الْحمْدُ للّه الّذی أذْهب عنّا الْحزن إنّ ربّنا لغفُورٌ شکُورٌ * الّذی أحلّنا دار الْمُقامة منْ فضْله لا یمسُّنا فیها نصبٌ و لا یمسُّنا فیها لُغُوب: جاییکه در آن نه واماندگی هست و رنج. پس:
اولین قلم، حرف حرف درد را، در دلم نوشته است
دست سرنوشت، خون درد را، با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد، رنگ و بوی غنچه دل است
پس چگونه من، رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟
۲. هدف رنج
گویا ما را بر آتشفشانی از رنج نشانده اند و به قول نیچه باید در دهانه آن خانه بسازیم وی گفته است خانه هایتان را در دامنه کوههای آتشفشان بنا کنید. او که میخواست در برابر همه رنجها ایستادگی کند و به زندگی آری بگوید. یونگ میگوید بدون رنج، نور نمیتواند به درون ما راه یابد.
اگر از نظر قرآن غایت آفرینش و این چرخ و زمین و آسمان و کیهان، ملاقات انسان با خداوند و باور او به این ملاقات باشد و اگر غایت به رنج و کار دشوار به دست بیاید، پس رنج اصیل و ذاتی عالم است نه عارض بر آن. فرمود اللَّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ: آسمان را بدون ستونهایی دیدنی برافراشت و ماه و خورشید را تسخیر و هر کدام را به دوره مشخصی روان فرمود. امر را تدبیر میکند و نشانههای خود را تفصیل میدهد باشد که شما به دیدار پروردگارتان یقین کنید. ونسبت به این دیدار فرمود یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ اى آدمى تو رنج برندهاى به خدایت رنج بردنى دشواران/ هان! اى انسان! تو پیوسته با تلاش بىامان و رنج فراوان به سوى پروردگار خود رهسپارى، و سرانجام او را ملاقات خواهى کرد (و نتیجه رنج و تلاش خود را خواهى دید).
پس اگر غایت هستی لقاء و ملاقات با امر قدسی است، خطاب به انسان -و نه تنها مؤمن- میگوید که تو پیوسته با تلاش بی امان و رنج فراوان به سوی پروردگار خود رهسپاری، آنگاه او را ملاقات خواهی کرد.
۳. گریزناپذیری رنج
گفتیم که اندیشوران معاصر، رنج را گریز ناپذیر و ذاتی هستی دانستهاند. ژان پل سارتر، رنج را پیامد آزادی و مسئولیت میداند. در قرآن کریم دچاری و ابتلا گریزناپذیر است.
با تاکیدهای فراوان بارها فرموده است حتما رخ خواهد داد. فرمود:
- و لنبْلُونّکُمْ بشیْءٍ من الْخوْف و الْجُوع و نقْصٍ من الْأمْوال و الْأنْفُس و الثّمرات و بشّر الصّابرین *الّذین إذا أصابتْهُمْ مُصیبةٌ قالُوا إنّا للّه و إنّا إلیْه راجعُون * أُولئک علیْهمْ صلواتٌ منْ ربّهمْ و رحْمةٌ و أُولئک هُمُ الْمُهْتدُون: و بىگمان شما را با چیزى از بیم و گرسنگى و کاستى دارایىها و کسان و فرآوردهها مىآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! همان کسان که، چون بدیشان مصیبتى رسد مىگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوى او باز مىگردیم). بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشى است و آنانند که رهیافتهاند.
یا فرمود:
و لنبْلُونّکُمْ حتّى نعْلم الْمُجاهدین منْکُمْ و الصّابرین و نبْلُوا أخْبارکُم: و بىگمان مىآزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارشهاى (کردارهاى) شما را بررسى کنیم.
«و لنبلونکم» اقلا سه تأکید دارد نون تأکید، ثقیله بودن آن و لام تأکید.
بعد از این باید نسبت به رنج گفت "تو بایدی و یقینی نه اتفاقی و شاید".
۴. هدف بودن رنج
به تعب و تکاپو انداختن انسان خود هدف پارهای کنشها و افعال خداوند است:
- لکُلٍّ جعلْنا منْکُمْ شرْعةً و منْهاجاً و لوْ شاء اللّهُ لجعلکُمْ أُمّةً واحدةً و لکنْ لیبْلُوکُمْ فی ما آتاکُمْ فاسْتبقُوا الْخیْرات إلى اللّه مرْجعُکُمْ جمیعاً فیُنبّئُکُمْ بما کُنْتُمْ فیه تخْتلفُون: برای هر کدام از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر میخواستیم شما را امتی یکپارچه قرار میدادیم، اما – چنین دچارتان کردیم- تا شما را در آنچه داده شدید، بیازماییم پس در کارهای نیک از یکدیگر سبقت گیرید.
- و هُو الّذی جعلکُمْ خلائف الْأرْض و رفع بعْضکُمْ فوْق بعْضٍ درجاتٍ لیبْلُوکُمْ فی ما آتاکُمْ إنّ ربّک سریعُ الْعقاب و إنّهُ لغفُورٌ رحیم: او شما را خلائف ارض قرار داده است و بعد درجات را درست کرده است که همین درست کردن درجات، متضمن تعداد زیادی زیرکنش و سابروتین است. همه اینها برای به تکاپو افکندن است.
۵. هدفمند بودن رنج
اگر کلمات مثبت نسبت به رنج را از فیلسوفان و روانشناسان و ... بخوانیم، همه این است که رنج، دیدهگشایی میکند، به شما آگاهی و معرفت میدهد، شما را توانمند میکند و از سطحی که هستید بالاتر میبرد. در قرآن کریم، رسماً رنج برای این است که شما خداوند را احساس کنید بطوری که بتوانید او را حاضر بدانید و بخوانید:
- و اذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ:و هنگامى که بر کشتى سوار مىشوند، خدا را پاکدلانه مىخوانند، و، چون به سوى خشکى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک مىورزند.
جدای از عتاب شرک در حالت آسودگی، همین توحیدی و التجا که در موقعیتهای حدی مثل گرفتاری و رنج شدید ترس به انسان دست میدهد، باعث میشود ولو برای آناتی خداوند برایش باور عینی شود. یعنی حالی که همه ما یک عمر می¬دویم تا به آن دست یابیم، شخص یک لحظه در دل ناملایمات به آن می¬رسد؛ و لوْ رحمْناهُمْ و کشفْنا ما بهمْ منْ ضُرٍّ للجُّوا فی طُغْیانهمْ یعْمهُون: و اگر ایشان را ببخشاییم، و آنچه از رنج بر آنان وارد آمده است برطرف کنیم، در طغیان خود کوردلانه اصرار مىورزند. پس این بیداردلی میوه آن رنج است.
مثنوی میگوید:
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی، تا وا شود چشمان من
۶. تغییر اوضاع انسان از شدت و رخا و برعکس
وقتی آیات الهی و نیز سخنان عارفان را میبینیم، گویی یک موج سینوسی وجود دارد که در بستر رنج است، اما نسبت به کم و زیاد و عوارض آن، گاهی بالا در اوج و گاهی پایین در حضیض است. نکته دیگر اینکه شمایید و کاروانی به دنبال شما هستند. یعنی زمانی که شما در اوج هستید عدهای در حضیض و به سمت بالا آمدن هستند. پس هم من بین شدت و رخا در نوسانم هم شدت و رخا بین من و دیگران دست به دست میشود و کاروان هستی نوبت به نوبت به گردنههای سختی میرسند از آن عبور میکنند و کاروانی دیگر به آن میرسند و ...
- إنْ یمْسسْکُمْ قرْحٌ فقدْ مسّ الْقوْم قرْحٌ مثْلُهُ و تلْک الْأیّامُ نُداولُها بیْن النّاس و لیعْلم اللّهُ الّذین آمنُوا و یتّخذ منْکُمْ شُهداء و اللّهُ لا یُحبُّ الظّالمین: گر برسد شما را رنجى پس رسید ایشان را جراحتى مانند آن، و این روزگار مىگردانیم میان مردمان و تا بداند خداى آنان را که بگرویدند و بگیرد از شما گواهان، و خداى دوست ندارد بیدادکاران را.
موقعیتهای شدت و رنج و نیز موقعیتهای آسانی و فراخی بین مردم میچرخد.
توصیههای قرآن در باب رنج
دستگاه توصیهای قرآن و روایات در باب رنج بسیار گسترده است و اینجا به چند مورد اصلی اشاره میکنم:
۱. پذیرش رنج و تلاش برای مواجهه درست با آن
کامو میگوید: "باید رنج را بپذیریم، زیرا در پذیرش آن، آزادی نهفته است. " هایدگر میگوید: "انسان در پرتابشدگی به جهان، باید با اضطراب و رنج هستی خود روبهرو شود تا اصیل باشد. " ویکتور فرانکل که سه سال در اردوگاههای کار اجباری نازیها، بدترین انواع رنج را کشیده و چشیده است. میگوید افراد در آنجا به این رسیدند که دیگر چرا باید زندگی کرد؟ ار خود میپرسیدند من از این زندگی دیگر چه میخواهم؟ زندگی بیمعنا و بواقع نخواستنی شده بود.
او داستان را وارونه میکند و مکتب لوگوتراپی - معنا درمانی- را پیش میآورد که در آن میکوشد رنج را ترجمه و تفسیر کند و به این پاسخ برسد که این رنج برای چه آمده است و میخواهد چه کاری بکند؟ در لوگوتراپی و وارونه کردن ماجرا، مسئولیت را مطرح میکند که به جای اینکه بپرسید من از این زندگی چه میخواهم بپرسید زندگی و هستی از من چه میخواهد؟ البته دیدگاه این پیشفرضی دارد مبنی بر اینکه هر کدام از ما در این جهان نقشی منحصر بفرد داریم که برای ایفای آن، اینجا هستیم. وی میگوید: "انسان وقتی معنایی برای رنج خود بیابد، آن را تحمل خواهد کرد. "
اینجا در مکتبها و شیوههای مواجهه مثبت با رنج سخن بسیار است. من میخواستم با برای استخراج دستگاه رنج اندیشی قرآن در این باب از کاهش تمنا، ترک دنیا دوستی، توجه به ماهیت تغییر و زوال دنیا، یادکرد قضا و قدر و خواست الهی، همنوع اندیشی و دسته جمعی دیدن رنج و.. و علاوه بر آن ادب رنج از قرآن بهره بیاورم که وقت نیست و میگذرم تا از مشارکتهای عزیزان حاضر استفاده کنم. پس به چند نکته کلی دیگر گذر میکنم:
۲. درک رنج
انسان باید بگذارد رنج بر او بنشیند تا رسالت آن رنج انجام شود آنگاه تضرع کند و رنج بر طرف خواهد شد.
- و أیُّوب إذْ نادى ربّهُ أنىّ مسّنى الضُّرُّ و أنت أرْحمُ الرّاحمین * فاسْتجبْنا لهُ فکشفْنا ما به من ضُرٍّ و ءاتیْناهُ أهْلهُ و مثْلهُم مّعهُمْ رحمْةً مّنْ عندنا و ذکْرى للْعابدین: و یاد کن ایوب را، چون ندا کرد بجناب پروردگار خویش به آنکه مرا رسیده است رنج و تو مهربانترین مهربانى* پس قبول کردیم دعاى او را پس دور ساختیم آنچه با وى بود از رنج و عطا کردیم او را فرزندان او را و مانند ایشان همراه ایشان بسبب مهربانى از نزدیک خویش و تا پندى بود عبادتکنندگان را.
«مَسّنی» یعنی رنج بر او نشسته و کاملا آن را درک کرده است. وقتی ایوب پروردگار را ندا کرد و گفت رنج به من رسید -آن را درک کرد و حس شد- رسالت رنج انجام شد و بلا گشت.
امروزه میگویند با رنج مواجه شو، آن را جرعه جرعه حس کن، بگذار بر تو بنشیند و ... در روایات تعابیری هست که این درک رنج را بخوبی واضح میکند که به پاره¬ای از آنها اشاره می¬کنم:
تجرع غصص: تجرّع غُصص یعنی جرعهجرعه نوشیدن غصهها و تلخیها؛ کنایه از تحمل سختیها و رنجهای پیاپی با صبر و بردباری.
در زیارت موسی بن جعفر ع میخوانیم: صبر علی غیظ المحن و تجرع غصص الکرب: بر سنگینی و خشم محنتها صبر کرد و جرعههای رنج را نوشید.
یعنی نکوشی با سرعت رنج را رد کنی. این غفلت زیانباری است که ما مثلاً در پدرمردگی یک موقعیت حدی است و تنها یک بار برای شخص اتفاق میافتد دور او را میگیریم که هرچه ممکن است از رنج خود کمتر بنوشد و آن را رد کند. جدا از وجه روانشناختی سوگ، دقیقاً در امثال این موقعیت است که بیداری¬ها و تحولات بزرگ رخ می¬دهد مشروط بر آنکه رنج به واقع درک شود. به علم و شبه علم گفته اند اگر با عبور سریع و عدم دریافت پیام رنجی مثل سوگ آن را به سرعت رد کردی کائنات دوباره بساط رنج را تکرار می¬کند تا رسالت مربوطه محقق شود.
- انتظار فرج: مفهوم دیگری در ادبیات دینی ما هست، انتظار فرج است که به معنای درک رنج نزدیک است. را ملموس میکند. «افضل اعمال امتی انتظار الفرج»؛ انتظار فرج، در فرهنگ عام شیعه به فرج امام زمان برداشت شده است در حالیکه در روایت پیامبر ص، مراد از آن، فرج بعد از شدت است. البته فرج امام زمان هم شاید مصداقش باشد، ولی اصل معنا به این مورد اختصاصی ندارد. انتظار فرج غیر از صبر است. حتی اگر صبر، کنش نباشد و واکنش و انفعالی باشد، اما انتظار کشیدن، فعل و کنش است. یعنی در شدت انتظار کشیدن و چشم انتظار گشایش بودن و آن را تصور کردن، ویژوآلایز کردن. این موضوع، رنج را به جان انسان مینشاند. به گشایش فکر کردن و راه گشایش را هموار کردن و تصور کردن آن. در برخی از مکاتب درمانی میگویند گاهی کافی است یک شخص بیدار، شفای کامل بیمار را ببیند و بصورت جدی آن را باور کند تا شفا اتفاق بیفتد. این موارد تا حدی تجربه شده است؛ بنابراین انتظار فقط به این نیست که بنشین و صبر کن و کار بدی نکن، بلکه یکس ری کنش دارد که به گوشهای از آن اشاره شد.
اینکه به زیبایی فرمود «ما أحْسن الصّبْر و انْتظار الْفرج.» چه خوب است شکیبایی با انتظار فرج، این را میرساند که انتظار فرج با صبر فرق دارد.
۳. بالابردن تحمل تا تغییر شرایط
صبوری کردن و تاب¬آوری در رنجها تا امر خداوند برسد افق دیگری در رنج اندیشی است که قرآن کریم در رنج اندیشی می¬¬گشاید. مثلاً آنگاه که توان نیست و توطئه و فتنه در کار است توصیه این ساتکه درگذرید و تحمل کنید تا امر الهی جاری شود:
فاعْفُوا و اصْفحُوا حتّى یأْتی اللّهُ بأمْره إنّ اللّه على کُلّ شیْءٍ قدیرٌ: پس عفو کنید و درگذرید، تا خدا فرمان خویش را بیاورد، که خدا بر هر کارى تواناست.
این به نوعی همان انتظار فرج و گشایش است.
از نظر عارفان ما دو نوع شیوه¬ی مواجهه با اندوه وجود دارد:۱-مقهور لحظه شدن- با موج اندوه غرق شدن و خویشتن را درباختن، ۲-سوار موج شدن، هوشمندانه برگردهی موج سوار شدن و بالا آمدن چرا که از آن بالا میشود افقهای رفیعتر را دید. گفته اند خاصیت اندوه مثل یک آب سرد است که بر سر و صورت انسان میریزد و او را از خواب غفلت بیدار میکند. شوکی که به فرد وارد میشود او را هشیار میکند. یعنی فرد بجای این¬که مقهور زمان بشود، بر گرده لحظه بنشیند، شهد لحظه را بمکد و تلخی اندوه را تبدیل به پادزهر بکند. این تفاوت حکیم از غیر حکیم است، انسان حکیم فرصت سازی می¬کند و انسان عادی فرصت سوزی می¬کند. عارفان به ما نمیگفتند بروید خود را به دردسر بیندازید و اندوه و زخم بسازید، اما می¬گفتند که ساختار جهان اینگونه است که به هر حال اندوه می¬آید پس بهتر است فرد آماده باشد و بتواند خاکستر را تبدیل به زر کند. خاکی که بر رویش افشانده می¬شود را بگیرد و در دستان ورزیده خود تبدیل به حکمت کند. کامل ار خاک گیرد زر شود / ناقص ار زر بُرد خاکستر شود
سراغ اندوه نباید رفت، اما اگر به سراغ انسان آمد باید آن را پلکانی برای بالارفتن، موجی ببینید که میشود برگرده آن سوار شد و ارتفاع گرفت.
مثلا شخص باید واقعا از علاقه به مال پیراسته شود. در قرآن تعبیرهایی دارد مثل اقتحام عقبه. «فلا اقْتحم الْعقبة» یعنی شخص باید یک گردنه بسیار تندی را باید بگذراند. نشانه گذاری کردن و آگاهانه این مسیر را عبور کردن، منجر به مدیریت رنج از طریق درک آن.
۳. همواره آماده بودن و مقهور موج شدت یا رخا نشدن
از مجموعه ایات بلا و فتنه و مصیبت میفهمیم که هیچ روزی را به کسی قول نداده اند که رنجهای تو تمام شده است. عباراتی مثل و تلْک الْأیّامُ نُداولُها بیْن النّا و بسط و قبضهایی که خداوند در مورد روزی وعده میدهد: و لوْ بسط اللّهُ الرّزْق لعباده و ... ما را مطمئن میکند که افزون بر رنج وجودی که همه ما در آن هستیم، شاید هم رنج نو به نو برسد یا حتماً رنج نو به نو میرسد؛ و اینکه شدت و رخا متناوبا «خلفه» مثل شب و روز در پی هم خواهند آمد. در آن هنگام، شخص حکیم، قرآنی، بصیر و آگاه، اکنون که در رخا است، دماغه موج رنج بعدی را می¬بیند که در حال نزدیک شدن است و وقتی میرسد و در دل آن افتاد، میداند که پس از این دوباره آسانی دیگری خواهد بود. اینکه در دل رخا دماغه موج شدت بعدی را ببیند نوسانات را از روح مرتفع میکند، چون شخص غافلگیر نمیشود؛ امروز که خوش است میداند ناخوشی در پیش است و آنگاه که ناخوش است میداند اینهم خواهد گذشت. خوشی محض جایش سرای دیگری است. حضرت علی ع میفرماید: «الدّهرُ یومان: یومٌ لک و یومٌ علیک، فإنْ کان لک فلا تبْطرْ، و إنْ کان علیک فلا تضْجرْ» در روزی که برای توست، سرخوش نشو، و روزی که علیه توست، زیاده رنجه مشو. باید هر دو را بخشی از یک برنامه بزرگتر دید و نوسانات غافلانه شادمانی در گشایش و اندوه در رنج، مورد نکوهش است:
- و أَمَّا الْانسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَئهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبىِّ أَکْرَمَنِ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَئهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبىِّ أَهَانن:، اما انسان وقتى پروردگارش وى را امتحان نمود و او را نعمت داد و گرامى گردانید گوید پروردگار من مرا گرامى داشته، و، امّا وقتى وى را در مورد امتحان درآورد و روزى وى را تنگ گردانید گوید خداى من مرا خوار گردانید.
در دل رخا دماغه موج شدت بعدی را دیدن، در دل رنج منتظر و مطمئن به گشایش بودن، نوسانات را از روح مرتفع می¬کند امروز که خوش است میداند ناخوشی در پیش است و آنگاه که ناخوش است می¬داند اینهم خواهد گذشت:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ أَنفُسِکُمْ إِلَّا فىِ کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَْأَهَا إِنَّ ذَالِکَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرٌ لِّکَیْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئکُمْ وَ اللَّهُ لَا یحُبُّ کلُ مخُتَالٍ فَخُورٍ: هیچ گزندى در زمین و به جانهایتان نمىرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابى (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادى نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایى را دوست نمىدارد.
از امام علی ع رسیده است که الدَّهرُ یَومانِ: یَومٌ لکَ و یَومٌ علَیکَ، فإنْ کانَ لَکَ فلا تَبْطَرْ، و إنْ کانَ علَیکَ فلا تَضْجَرْ: زوگار دو روز است روزی برای تو و روزی بر علیه تو، اگر برای تو بود زیاده سرخوش نشو و اگر بر علیه تو بود زیاده نرنج. از نشانه¬های پختگی این است که فرد در مییابد خوشی و ناخوشی جهان هیچکدام نمیپاید. پس اندوهی که میرسد هرچقدر تلخ و ناگوار باشد. خاصیت این جهان بی بقایی است و لذا خاصیت اندوه¬ها و شادی¬های آن نیز این است که میآید و میرود. حکیم میآموزد که دریا صفت بشود، موج¬های غم و شادی جهان را در خود بپذیرد و خم به ابرو نیاورد، زیرا حکمت گذران بودن شادی و اندوه گذران جهان گذران را درک می¬کند. باید از سالکان و عارفان آموخت که چطور واردات تلخکامانه را به شهد شیرین تبدیل کنیم.
۴. معنا یابی و ترجمه رنج
۵. معنا دادن سیال به زندگی یعنی با عبور از هر رنجی معنای زندگی شخص تفاوت میکند
در هر رنجی باید دید غایت چیست. این نکته را بسیار گفته اند گفتیم ویکتور فرانکل گفته است: ببینید غایت رنج چیست، برای چه آمده است، آن را ترجمه کنید، و بعد تحمل خواهید کرد. روانشناسان میگویند رنج نیست که فرد را اذیت میکند اینکه نمیداند چرا در این رنج افتاده، او را اذیت میکند. مواجهه با این ابهام آزاردهنده است. در ادبیات قرآنی، باور اینکه مصیبت از خداست اصل غایتداری آن را برای انسان درست میکند. «ما أصاب منْ مُصیبةٍ إلاّ بإذْن اللّه و منْ یُؤْمنْ باللّه یهْد قلْبهُ و اللّهُ بکُلّ شیْءٍ علیمٌ»
یهد قلبه یعنی قلب آرام میشود و به جایی که باید هدایت میشود. این حکمت را در دل خود رنج باید پیدا کرد. این رسالت رنج را لازم نیست کسی از بیرون برای ما بگوید؛ و این به شهادت قران قابل دریافت توسط خود شخص هست اگر غافل نباشد و رنج را درک کند. در بلای عظیم در باره ابراهیم، میگوید: إنّ هاذا لهو الْبلؤُاْ الْمُبینُ:
مبین، اسم فاعل است یعنی روشنگر است و آشکار میکند که ماجرا چیست و چرا آمده است. این هنر و انتخاب ماست که دقت، تفکر و اندیشه کنیم چرا این رنج آمده است؟ بناست در من چه چیزی را تغییر دهد؟ مثلا کتابی خواندم که در آن، همسر شخص – که ظاهراً روانکاو هم بود- از او جدا شده بود. وی میگفت هر بار که همسرم از طلاق و جدایی حرف میزد، برای من خیلی دردناک بود، ولی وقتی رخ داد دیدم از قضا اتفاقات خوبی هم در کنارش افتاد. مثلاً من همیشه دوست داشتم به تنیس بروم، اما در ساعت تنیس باید همسرم را به جایی میبردم، اما اکنون دیگر آن مانع نیست. وی دلخوشیهای کوچک را برشمرده بود که چقدر در دل این شدت، رخا بوده است. بله شدت هست، اما باید رخای موجود در آن را پیدا کرد.
۶. صبر
آیات صبر بر بلا و مصیبت فراوان است. صبر هم ادب رنج است و هم گشایش رنج است (مفتاح الفرج) و هم دستور در رنج است. در تفصیل صبر آیات فراوان است و سخن از آن بسیار گفتهاند و هنوز هم بسیار کم گفتهاند به اشاره به دو مورد اشاره میکنم:
- آیات سوره بقره که گذشت و در آن تفاصیل صبر گرفتاران آمده است:و لنبْلُونّکُمْ بشیْءٍ من الْخوْف و الْجُوع و نقْصٍ من الْأمْوال و الْأنْفُس و الثّمرات و بشّر الصّابرین *الّذین إذا أصابتْهُمْ مُصیبةٌ قالُوا إنّا للّه و إنّا إلیْه راجعُون * أُولئک علیْهمْ صلواتٌ منْ ربّهمْ و رحْمةٌ و أُولئک هُمُ الْمُهْتدُون: و بىگمان شما را با چیزى از بیم و گرسنگى و کاستى دارایىها و کسان و فرآوردهها مىآزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! همان کسان که، چون بدیشان مصیبتى رسد مىگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوى او باز مىگردیم). بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشى است و آنانند که ره یافته اند.
- و از آنها برداشت میشود که در هدف از گرفتاری قرار دادن انسان موقعیتهایی حدی است که در آن به خدا برگردد و هدف اصلی تقرب است.
- از زبان لقمان آمده است که صبر بر مصیبت از عزم الامور است:یا بنیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ: اى پسرک من نماز را بپاى دار و امر بمعروف و نهى از منکر نما و بر آنچه از ناملایمات روزگار بتو میرسد صبور و خویشتن دار باشد که این از ثبات و استحکام کاریها است
۷. جستجو از فراخی در دل شدت گشایش در دل سختی
این تنبه و حکمت را در سخنان اندیشوران ندیده¬ام و به گمانم آورده و افزوده بسیار ارزشمند قرآن است و اگر تا کنون به سنت "جری" قرآن را در بستر رودخانه آن اندیشه¬ها جاری می¬کردیم این جا باید گفت چشمه¬ای جوشان از دل قرآن فوران کرده و این بستر از آن آبشخور به شرابی طهور پرآب و سیراب شده است. این معنا غیر از یافتن غایت رنج است که اگر به آن توجه داشته باشید هیچ رنجی به شما نمیرسد.
قرآن میگوید ان مع العسر یسرا و دوباره میگوید فان مع العسر یسرا. از دوباره گفتن که جهانی ورای مجرد تأکید میگشاید که بگذریم فرموده است همراه سختی و در دل آن آسانی است نه بعد از آن. من نمیدانم چرا ما میخوانیم با هر سختی آسانی هست و میفهمیم هر سختی به آسانی میرسد یا بعد از سختی آسانی هست.
اگر خداوند میخواست بگوید بعد از سختی بلد بود بگوید چنانکه جای دیگر فرموده است سیجعل الله بعد عسر یسرا یعنی بزودی خداوند بعد از سختی آسانی قرار می¬دهد، اما کلام اینجا در إنّ مع الْعُسْر یُسْرا است یعنی در دل خود سختی باید به دنبال آن فراخی طربناکی باشی که با درک آن رنج و سختی رخت بر میبندد یعنی نه اینکه سختی برود هست و شما شادمانی و احساس گشایش داری، چون امر دیگری که در دل این سختی کادوپیچ شده بود را یافتی. این چیزی است که ما نوعاً در جستجویش نیستیم وقتی گرفتاری پیش میآید عزای فقدان و فاجعه را میگیریم به جای اینکه با هشیاری به دنبال نعمتی که در دل نقمت هست بیفتیم. تمام این قضیه برای همان آب پاشیدن است تا شما بیدار شوید. چیزی در آن بین، کادوپیچ بوده است که ما از آن غافلیم.
البته در ادبیات موجود در عصر ما، نمیبینم که این موضوع پررنگ باشد و این، افزوده جدی و پررنگ قرآن در این مسئله است. در میان کلمات اندیشوران شاید این جمله که به گمانم آن را از رومن گاری خواندهام به این مفهوم نزدیک باشد. میگوید: "زندگی، گاهی تو را در تاریکی عمیقی فرو میبرد، اما درست در همان تاریکی است که باید به دنبال نور بگردی. هر رنجی، در دل خود دانهای از امید دارد، اگر آن را بیابی یعنی اگر دانه امید را پیدا کنی همه اینها را برطرف خواهی کرد.
جمع بندی
چنانچه به سنت "جری"، قرآن در بستر اندیشه¬های بشر معاصر در باب رنج جاری شود، بر پارهای از این اندیشه¬ها افشره معنویت می¬پاشد و به آنها روح می¬دهد و به روی آن آفاق نو میگشاید و وسعت میبخشد و دیدهگشایی میکند:
- رنج اصیل است؛ هدفمند؛ است؛ خود، هدف است؛ گریزناپذیر است و انسان میانه شدت و رخا در رفت و آمد است و رنج و گشایش بین آدمیان دست به دست میشود.
- باید رنج را پذیرفت و به رسمیت شناخت و اجازه داد درک شود و به آن معنا داد و ترجمه اش کرد و همواره در حال آمادهباش بود و افزون بر دانه شیرینی که در دل تلخی و تاریکی در حال رشد است، به دنبال فراخنایی بود که در تنگنای سختی مکنون است و با وصول به آن به کلی از تعب آسود و این مهمترین کلید مدیریت رنج است که با دستیابی به آن "غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد".
شعارسال با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از عصرایران، تاریخ انتشار:18اسفند1403، کدخبر:1043193، www.asriran.com