شعار سال: بیشک حضرت علی(ع) والاترین نمونه یک انسان کامل است. تاریخ زندگانی این امام معصوم(ع) مملو از ایمان، تقوا، فضیلت، علم، شجاعت، عدالت، آزادگی، فداکاری، سخاوت و استقامت در راه دین و انسانیت است. علی(ع) در ظل ایمان کامل به خداوند متعال توانست تمام درجات کمال را پیموده و به همه افتخارات واقعی انسانی نائل آید. علیبن ابیطالب(ع) مظهر عدل الهی بود و در زمان حکومتش به تمام بیعدالتیها و ستمگریهای خلافتهای گذشته، پایان داد و بیتالمال را بالسویه میان مستحقان تقسیم کرد و حتی خود و فرزندان و برادرش- عقیل- را در سهمیه بیتالمال با کوچکترین افراد رعیت فرق نگذاشت و به طلحه و زبیر که داعیه و انتظار اعطای حکومت بصره و کوفه را داشتند از بیتالمال بیش از سهم خودشان نداد و چون آنان را لایق زمامداری (بصره و کوفه) نمیدید به حکومت شهرها منصوب نکرد. آنان وقتی در اتاق بیتالمال نزد علی(ع) رفتند، شب بود. آن حضرت شمعی را خاموش و شمع دیگری را روشن کرد. آنان علت را جویا شدند، آن حضرت فرمود: شما با من کار شخصی دارید و من شمعی که متعلق به بیتالمال بود، خاموش کردم.
امیرالمؤمنین(ع) حتی برای یک ساعت هم اجازه نداد که معاویه ستمگر و بیایمان بر حکومت شام باقی بماند و فوراً دستور عزل او را صادر کرد. درباره بذل و بخششهای بیرویه عثمان نیز فرمود: به خدا سوگند اگر بیابم که با بیتالمال مسلمین بدون استحقاق، زنها و دخترانی را شوهر داده و کابینهایی که بسته شده و کنیزانی به افراد داده شده همه را برمیگردانم؛ زیرا در عدل وسعت و گشایش عمومی و اجتماعی است و هرکس عدالت برایش تنگ باشد پس جور و ستم برای او ناملایمتر خواهد بود.
پس از قتل عثمان، مردم به خانه حضرت علی(ع) هجوم آوردند که با آن حضرت بیعت نمایند ولی آن حضرت چندان علاقهای به خلافت و حکومت ظاهریه از خود نشان نداد. ابن اثیر مینویسد: «علی نیاز و علاقهای به حکومت شما ندارد و هرکس را شما انتخاب کنید من هم از او تبعیت خواهم کرد. اما مردم مصرانه خواهان پذیرش خلافت از سوی آن حضرت شدند.» (بحار الانوار به نقل از اندیشههای اسلامی ج یک، ص 606، دکتر حسن روحانی)
امیرالمؤمنین(ع) بعد از اصرار مردم، حکومت و خلافت را بدین شرط پذیرفت که بتواند «عدالت» را در جامعه مستقر کند. تأکید امیرالمؤمنین(ع) در آغاز امر بر مسأله «عدالت» این نکته را به اثبات میرساند که مهمترین هدف امیرالمؤمنین(ع) از پذیرش حکومت، استقرار عدل و داد و مبارزه با ظلم و انحراف در جامعه اسلامی بود. امام(ع) فرمود: اگر من خلافت را پذیرفتم و شما با من بیعت کردید آنگاه دیگر من تابع هوی و هوس کسی نخواهم بود. علی مجری قانون است و نه مجری هواهای نفسانی افراد. (اندیشههای امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 92 نهجالبلاغه)
و در مورد بیعت میفرماید: «مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمیماند، چهره افق حقیقت را (در دوران خلفای گذشته) ابرهای تیره فساد گرفت و راه مستقیم حق ناشناخته ماند. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، بر اساس آنچه که میدانم با شما رفتار میکنم و بهگفتار این و آن و سرزنشکنندگان گوش فرا نمیدهم.»
شکی نیست که امام علی(ع) از طرف خدا به وسیله پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم به امامت منصوب شد و یکصد و بیست هزار نفر حاجی از سراسر بلاد اسلامی در غدیر خم به امر خدا و ابلاغ پیامبر اسلام(ص) با امام بیعت کردند.
اما پس از بیست و پنج سال انحراف سیاسی مردم در خلافت و تغییر ارزشها، امام در این سخنرانی اتمام حجت میکند و میفرماید: «مرا واگذارید!» یعنی شما تحمل حکومت عدل را ندارید. امام(ع) طلحه و زبیر را در پیشاپیش جمعیت میدید که فریاد بیعت سر میدهند و میدانست که آنان از نخستین گروههای آشوبطلبی هستند که پس از چند ماه جنگ جمل را بر آن حضرت تحمیل خواهند کرد. (نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، پاورقی خطبه 92، ص 123).
در سال 36 هجری به هنگام عزیمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناکثین در سرزمین ذیقار (میان کوفه و واسط)، ابنعباس گفت که وارد بر آن حضرت شدم و آن حضرت کفش کهنه خود را وصله میزد، حضرت به او فرمود: این کفش من چند میارزد؟! ابنعباس گفت: قیمت ندارد! حضرت قسم یاد کرد: به خدا این کفش بیقیمت، نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر آنکه بتوانم در حکومت خود اقامه حقی کنم یا باطلی را دفع نمایم. (نهجالبلاغه، فیضالاسلام، ص 102).
نمونه دیگر از عدالت و آزادی حضرت علی(ع) در نهج البلاغه آمده است که یک زن مسلمان و غیرمسلمان که مورد ظلم و تعرض واقع شده بودند، علی(ع) در این مورد میفرماید: «اینک مرد غامدی (سفیان بن عوف غامدی) از سرداران معاویه و اهل یمن و از قبیله غامد است با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من «حسان بن حسان بکری» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بیرون رانده است. به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان (یهودیه) که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنان را به غارت بردهاند، در حالی که هیچ وسیلهای آنان برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشتهاند. لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند، بدون آنکه حتی یک نفر از آنان زخمی بردارد یا قطره خونی از او ریخته شود، اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است. شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند این واقعیت، قلب انسان را میمیراند و دچار غم و اندوه میکند. (نهجالبلاغه، محمد دشتی، قسمتی از خطبه 27، ص 51).
این همه ناله و اظهار درد که امیرمؤمنان(ع) در این خطبه میکند برای آن است که یک زن مورد ظلم و ستم واقع شده و حتی آن حضرت به خاطر یک زن یهودیه و مظلومیت او رقت نمود و قلب بشردوست علی(ع) را به ناله کردن وادار کرده است.
به خدا سوگند! اگر به علی(ع) مجال داده بودند و جنایتکاران آن حضرت را خانهنشین نمیکردند و سرانجام به شهادت نمیرساندند و حکومت به دست آن حضرت بود، جهان را پر از عدل و داد کرده بود و نقطهای از جهان نبود مگر آنکه عدل امیرالمؤمنین(ع) آن را فرا گرفته بود.
علی بن ابیطالب در برابر سختترین آلام و مصائب زندگی، بردبار و صابر بود ولی تجاوز ستمگران و ناله مظلومان، علی(ع) را ناراحت و متأثر میکرد. علی(ع) دارای صفاتی متضاد بوده که امکان ندارد آن صفات در یک انسان جمع گردد زیرا نوابغ جهان هریک از جهتی دارای نبوغ بودند. بوعلی سینا در این باره میگوید: «هرگز ندیدم فیلسوفی را که در عین برخورداری از «علم» بهرهمند از «شجاعت» هم باشد مگر علی بن ابی طالب(ع)» زیرا حساب فلسفه و شجاعت بسیار تفاوت دارد و جمع بین شجاعت و فلسفه کاری بسیار دشوار است و این موضوع در وجود مقدس علی بن ابیطالب(ع) به حد کمال وجود داشت. یا اینکه خطابه یک خطیب دینی بواقع با یک خطیب سیاسی فرق میکند. اما این هر دو در وجود علی(ع) به حد اکمل جمع شده است؛ چنانچه در خطبه همام که از اصحاب و عاشقان امیرمؤمنان علی(ع) بود و این خطبه نیز مانند دیگر خطبههای آن حضرت از شاهکارهای فن ادب به شمار میآید و در حقیقت صفات متقین حقیقی را آن حضرت بیان میکند. خلاصه اینکه در باب منحصر به فرد بودن حضرت علی(ع) میتوان گفت:
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
درباره عدالت و مبارزه با ظلم باید به آخرین وصیت آن حضرت که در شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم از هجرت در حالی که در بستر قرار گرفته و فرزندان عزیزش با چشمی گریان دور او جمع شدند، پرداخت که آن حضرت بعد از آنکه آنان را سفارش به تقوا نمود؛ «اوصیکما بتقوی الله» سرانجام فرمود: شما را به تقوای الهی توصیه میکنم و پیوسته یار مظلوم و دشمن ستمگر باشید و برای روز بازپسین کار کنید.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 22 خرداد 97، کد مطلب: 470134، www.iran-newspaper.com