شعار سال: ميگويند کيم ايل سونگ در آن زمان با هدف
قدرتنمايي در مقابل جهانيان نتيجه گرفت که وجود چنين بنايي در سرزمينش لازم است.
شرايط سخت جنگ و تحريمها هم مانع او و نوهاش نشد و تا به امروز فقط هزينه ساخت
اين هتل بدون در نظر گرفتن هزينههاي نگهدارياش، چيزي حدود ۷۵۰ ميليون دلار خرج روي دست کرهايها گذاشته است. رقمي که
براي کشوري مانند کرهشمالي يحتمل چندان هم کم پولي نيست. بههرحال وقتي چيزي به
اين عظمت و با اينهمه هزينه ساخته ميشود، بايد در آينده سودي بهمراتب بيشتر نيز
داشته باشد. اما واقعيت اين است که بر اساس
سياستهاي داخلي، درهاي کرهشمالي بستهاند و ورود و خروج به آن کار هرکسي هم
نيست؛ تو گويي برمودايي مجهول در اين سوي جهان... . نتيجه اينکه هتل لاکچري
ريوگيونگ امروز نهتنها به نمادي براي «تفاخر ملي» کرهاي تبديل نشده که برعکس،
کافي است گشتي در اينترنت بزنيد تا طنزها، طعنها و افسانههاي مربوط به خانه
ارواح را درباره اين بنا بخوانيد و لذت ببريد! براساس رتبهبندي گينس، اين هتل،
بزرگترين سازه «بدون سکنه» جهان است.
از اين دست پروژهها در کشور ما هم کم نيستند؛ آخرين و بزرگترين نمونهاش
همين «ايرانمال» يا «بازار بزرگ ايران». ويکيپديا به نقل از فايننشال تريبون [Financial Tribune] نوشته است که ايرانمال يکي از بزرگترين
شاپينگمالهای [مراکز خريد] جهان و چيزي اندکي بزرگتر از The Trafford
center انگلستان و Mall of America در آمريکا است؛
مجموعهاي متشکل از باغ ايراني، پيست يخ، ايوان بلور، تالار پذيرايي الماس، گالري
و نمايشگاه خودرو، مجموعه سينمايي، فودکورت، مرکز تفريحات خانوادگي، آمفيتئاتر،
هتلهاي پنجستاره ايرانمال، درياچه ايرانمال با نمايش و رقص آب، فروشگاهها،
مرکز بينالمللي تجارت تهران و مرکز نمايشگاهها و... با زيربناي يک ميليون و ۷۰۰ هزار مترمربع. يعني اگر بخواهيد کل اين
مجموعه را بدون رفتار ويترينگردي و خريد، فقط پياده طي کنيد، بايد چيزي حدود چهار
ساعت وقت بگذاريد. دقيقترش ميشود ۱۴٫۷ کيلومتر پيادهروي يا چيزي معادل اندازه
مسافت خيابان وليعصر از ميدان منيريه تا تجريش. اگر هم که خريد و بازديد از
هايپرمارکتهاي بزرگش را در نظر بگيريد، اين زمان به 73 ساعت يا شش روز بسط پيدا
ميکند.
البته اين فقط ايرانمال نيست و مگاپروژهها در دهههاي اخير مورد توجه
ملتهاي مختلف بودهاند و مديريت شهري کلانشهرهاي مختلف در کشورهاي توسعهيافته
براي خودي نشاندادن و همچنين براي جذب سرمايههاي خصوصي تمايل فراواني به اجراي
پروژههايي از اين دست دارند. طبق گفتهها در جهان در حال رقابت، مگاپروژهها
(پروژههاي بزرگ مقياس شهري) بهعنوان ابزاري براي دستيابي به آرمانهاي توسعه
شناخته ميشوند. البته جهانيشدن معاصر شبيه يک بسته عملکردي است که مگاپروژهها
فقط قسمتي از آن را شامل ميشوند. ورود به چنين پروژههايي با توجه به مقياس بزرگ
آنها و تأثيراتي که بر بازاريابي و اقتصاد استراتژيک منطقه و همچنين تأثيرات
اجتماعي، زيستي، محيطي و فرهنگي دارند، نيازمند مداقهاي جدياند. مواردي که
نگارنده به رعايت آنها در پروژه ايرانمال شک دارد. چهبسا بدون مطالعه زيرساختها
و تقويت تواناييهاي موجود، چنين پروژههايي نهتنها عاملي براي رشد ملت نباشند که
حتي آسيبي جدي بر بدنه شهر نيز وارد کنند. درست مثل ريوگيونگي که هرچقدر هم مجلل و
لاکچري باشد، عملا وجودش از بنيان بيمعني و بلااستفاده است.
اجازه بدهيد در اينجا گريزي بزنيم به اثر مشهور توماس فريدمن، کتاب
«جهان مسطح است». در بخشي از کتاب، فريدمن توضيح ميدهد که رويکردهاي توسعه فقط با
پرکردن شکاف بين طبقات مختلف جامعه معنا پيدا ميکنند و يک الگو هرچند جذاب و نو،
اگر نتواند براي تسطيح اين شکاف کاري بکند، عملا «توهم توسعه» نام ميگيرد و نه چيزي بيشتر. در همين راستا اولويتهاي
مشخصي هم اهميت پيدا ميکنند. يا به بياني؛ اول لازم است مقدماتي در ساختارهاي
شهري از بعد اقتصادي آن گرفته تا بعد فرهنگي و اجتماعي آن، ايجاد شود، سپس
«مگامالي» ايجاد شود و شاپينگ سنتري... .
فريدمن در ادامه در مورد استراتژيهاي کسبوکار شرکتهاي چندضلعي و چندمليتي
ميگويد که حدود سه ميليارد نفر از هندوستان، مراکش، تونس، آرژانتين، بنگلادش و...
روي يک عرصه بازي مسطح راه ميروند. پروژههاي بزرگمقياس فرصتهاي اقتصادي را
براي اشتغال نيروهاي ضعيف و طبقه متوسط اين کشورهاي درحالتوسعه فراهم كرده است.
با اين حال پس از چند سال ميزان فرسايش نيروهاي کار در اين کشورها چندين و چند
برابر شده است. کارکناني که مجبور به تحمل ساعات کار فراوان و تقليد لهجه آمريکايي
و تغيير در نحوه پوشش و آرايش شدهاند تا به مذاق مشتري و مخاطب خود که معمولا از
قشر مرفهتر است، خوش بيايند، تأسفبارتر اينکه هيچ اميدي به پيشرفت شغلي چنداني
ندارند؛ در واقع انتقالي کاذب که از پارادايمهاي واقعي توسعه به دور است.
چه بسا با نگاهي دقيقتر به وضعيت کنوني، طرح اين سؤال که بزرگترين
مال جهان قرار است کدام شکاف موجود در جامعه ايراني را پر کند و به کدام نياز اساسي
ما پاسخ دهد، چندان بيربط نيز نباشد و شايد حتي با نگاهي دقيقتر، شما نيز با
نگارنده همسو شويد در اينکه در ادامه وجود چنين فضايي حتي ممکن است خود شکافي جديد
ايجاد کند در جامعه نامتوازن ايران. اگر کمي علميتر و معمارانهتر اين موضوع را
بررسي کنيم، فضاهاي سرپوشيده پاساژهاي معاصر و مالها، از لحاظ علمي و معمارانه
فضايي هستند که مارک اوژه فيلسوف فرانسوي از آنها به عنوان «نامکان» نيز ياد ميکند.
درواقع برهمکنشهاي ديالکتيکي مکان و زمان، «نامکانها» را به ما معرفي ميکنند.
مالها و مراکز خريد معاصر نيز خود جلوهاي هستند از اين نامکانهاي گمشده در بين
تمام محيطهاي ما. فضاهايي که احساس کاذب حضور در فضاي عمومي را به فهمنده شهري ميدهند
و بهاصطلاح به عنوان فضاي عمومي تقلبي
[Fake Public Space] نيز شناخته ميشوند. توضيح اينکه فضاي عمومي شهري
اصيل و واقعي، فضايي است مختص همگان و به عنوان پلتفرمي شناخته ميشود که هرکس به
فراخور استعداد خويش ميتواند از امکانات موجود در اين فضا استفاده کرده و براي
رشد و توسعه فردي و اجتماعي خويش تلاش کند. اما فضاهايي شبیه فضاهاي مالها يا
پاساژها که فضاهاي داخلي [Interior] به شدت کنترلشده
دارند، معمولا فضاهايي هستند ايزولهشده و مختص قشر متوسط به بالاي جامعه. طبقات اجتماعي نيز در چنين فضاهايي يکسان شده يا
حداقل شبهيکسان ميشود؛ هرچند شده با پوشش و آرايشي تصنعي و اين دقيقا مسئلهاي
است که در بازارهاي سنتي و مارکتهاي خياباني وجود ندارد.
فضاهايي از نوع نامکان ايستگاهي و موقت بوده و محيطهايي هستند که
بالفطره براي انزوا خلق شدهاند؛ هرچند در ظاهر وجهي عمومي هم به خود بگيرند يا آنچنان
که مازيار اسلامي به نقل از مارک اوژه به آن اشاره ميکند، يک رابطه قراردادي با
محيط و ديگر افراد براي تسري و شايد فرار از تنهاييمان در بين انبوهي از تنهاي
ديگر! و اين است سرنوشت دردناک مردمان شهرهايي که از هويت و فرهنگ خود جدا شده و
از خود دور افتادهاند. ناديدهگرفتن تعاملات انساني در محيطهاي مصنوعي و ايجاد
نامکانهايي پرزرقوبرق مختص «زندگي در عيش و مردن خوشي»!
راستش را بخواهيد يک نامکان هرچند در آغاز ممکن است به سبب تجملاتش
جالب نيز به نظر بيايد، ولي همين مفهوم به دليل اينکه گسترهاي است بيچارچوب، به
صورت بطئي و تدريجي به جاي لذتبخشبودن براي فهمنده خويش، تنها دستاورد آن آزار
خواهد بود و بس. محيطهايي که نه تنها نميتوانند پاسخي صحيح در جهت رسيدن به شهري
آرماني و انساني باشند؛ بلکه چنانکه آلدوس هاکسلي نويسنده و شاعر نامي انگليسي از
آن سخن به ميان ميآورد، تنها دنياي کاذب و گولزنکي بدون روح است که در جهت تهييج
عواطف مصرفکنندگان و پرکردن جيب سرمايهداران بنا ميشود. دنيايي که فقط و فقط
سرخوشي آني و گذرايي براي انساني که پروانهوار به دنبال آرمانهاي خويش است، به
ارمغان
خواهد آورد. علاوه بر اينکه پايتخت تا چه حد نيازمند چنين نامکاني است،
خود پرسش ديگري است که بايد به آن پاسخ گفت. حال بايد پرسيد آيا ايرانمال ميتواند
آرمانهاي توسعه را در کشور، به راستي محقق كند يا خير؛ اين سازه عظيم لاکچري،
رؤيايي است از جنس ديگر؟!
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 18 اسفند 97، شماره: 3385