شعار سال: گفتگو با دکتر مهدی گلشنی را در ادامه می خوانید.
بهعنوان مقدمه جایگاه و نقش اصلی علوم انسانی را چطور ارزیابی میکنید و در اقتصاد چه سهمی برای علوم انسانی قائل هستید؟
بزرگترین نقش علوم انسانی فرهنگسازی است. علوم انسانی است که درجۀ اهمیت و میزان تأثیر امور را مشخص میکند. متخصصان معمولاً یک بُعد را در نظر میگیرند و آنهم عموماً رشتۀ خودشان است.
علوم انسانی، اعم از فلسفه، جامعهشناسی و…، منافع جامعه را در نظر میگیرد. علوم انسانی به افراد وسعت بینش میدهد. این مسئله در محیط ما هم قابلمشاهده است، برای مثال معمولاً اشخاصی که صرفاً به تحصیل یکی از علوم پرداختهاند، فقط از یک زاویه و با عینک آن علم پدیدهها را میبینند.
حال اگر میخواهیم نقش علوم انسانی را در اقتصاد بررسی کنیم، باید به ابعاد مختلفی توجه کنیم؛ مثلاً آیا اولویت ما رفاه است؟ یا استقلال جامعه؟ و یا… این تصمیمگیریهاست که بسیار دارای اهمیت است.
برای مثال شاید راه عافیتطلبانه، واردات همۀ اقلام موردنیاز کشور از خارج باشد، ولی این دیگر مولد یک جامعۀ مستقل نیست. علوم دیگر هم هیچکدام این زمینه را در اختیار ما قرار نمیدهند. هر فردی بعضی مسئولیتهایی دارد، نسبت به خود، به خانواده، به جامعۀ خود و به مردم جهان.
این علوم انسانی است که جای هرکدام از اینها را تعیین میکند. به نظر من هر کس فقط با اکتفا به تخصص خود ممکن است تنها در یک بُعد مسائل را پیش ببرد و از این نظر در درازمدت دچار کوتهنگری خواهد بود.
درواقع، علوم انسانی به انسان حکمت، بینش عمیقتر و جامعیت میدهد. متأسفانه امروزه علوم انسانی در وضعیت بدی قرار دارند. کافی است برای امتحان این موضوع به یک دبستان یا دبیرستان سر بزنید و از دانش آموزان بخواهید که مثلاً یک بیت از سعدی یا حافظ بخوانند.
به نظر میرسد که تعداد بسیار اندکی میتوانند پاسخگو باشند. بنده خودم شاهد برنامهای دریکی از رسانهها بودم که در آن از شرکتکنندگان راجع به همسایههای شرقی ایران سؤال شد. متأسفانه کسی موفق به پاسخگویی نبود، درحالیکه وقتی در مورد کشورهای خارجی یا هنرپیشههای خارجی پرسیده شد، بهراحتی جواب دادند.
متأسفانه در برنامهریزیهای فعلی این وسعت نظر را کمتر میبینیم. این «وسعت نظر» فقط از علوم انسانی میآید. در میان نخبگان و تحصیلکردههای ایرانی مقیم خارج از کشور، آنهایی که زمینههای علوم انسانی داشتهاند، دارای بینش عمیقتری هستند.
برای مثال اگر شما صحبتی با پروفسور رضا بکنید، کاملاً مشاهده خواهید کرد که ایشان چقدر عمیقتر و همهجانبهنگرتر از کسانی است که مثلاً به نحو تخصصی در یکرشته تحصیلکردهاند. برای اینکه یک شخص بتواند اولویتها را بسنجد، نیازمند به اطلاعاتی فراتر از تخصص خودش است.
درواقع، آن اطلاعات خاص از تخصص حاصل نمیشود – چه مهندسی باشد یا علوم طبیعی یا غیره. علوم انسانی مکمل آنهاست. برای مثال مشاهده میشود که امروزه در آمریکا رشتۀ Medical Humanities[1]راهاندازی شده که به رابطۀ علوم انسانی و پزشکی میپردازد و در این رشته پیاچدی[۲] میدهند (که ما انشاءالله در این نیمسال درسی از آن را خواهیم داشت).
مثلاً بعضی از کسانی که در آمریکا با درجۀ امدی[۳] در پزشکی از دانشگاه شیکاگو فارغالتحصیل شده بودند، برای دریافت مدرک پیاچدی در علوم اجتماعی اقدام کردند. در غرب نقش علوم انسانی کاملاً واضح و مشخص است.
حال این را با وضعیت خودمان در ایران مقایسه کنید، دانشگاه صنعتی شریف بر اساس الگوی دانشگاه امآیتی[۴] آمریکا بنا شد. اکنون مراجعه کنید و ببینید علوم انسانی در آن دانشگاه چه منزلتی دارد. در حال حاضر، یک دانشجوی رشتۀ مهندسی دانشگاه امآیتی حتماً باید حداقل هشت درس را از یک لیست مشخصشده از علوم انسانی بگذراند.
این در حالی است که در دانشگاه صنعتی شریف متأسفانه علوم انسانی هیچ شأنی ندارد. امآیتی که مهمترین دانشگاه تکنولوژی آمریکاست، غرق در علوم انسانی است و بهطور مستمر از فیلسوفان و صاحبنظران دعوت میکنند تا راجع به مسائل مختلف مانند دین و اخلاق و… سخنرانی کنند و با اینکه یک دانشگاه مهندسی است، اما در اقتصاد و بیولوژی رتبۀ بالایی دارد.
این دانشگاه حتی یک قدم هم فراتر رفته و رشتههای مشترک بین علوم انسانی و علوم مهندسی و علوم پایه راهاندازی کرده است. این به خاطر آن است که آنها متوجه عدمکارایی فارغالتحصیلان قبلی خود شدهاند.
نکتۀ جالب اینجاست که در کشوری مانند آمریکا قبولی در رشتههای علوم انسانی بهمراتب دشوارتر از قبولی در رشتههای مهندسی است. این اهمیت و سختگیری برای کیفیت علوم انسانی به این دلیل است که غربیها فهمیدهاند راه تصاحب دنیا همین علوم انسانی است.
برنامۀ امروز غرب، تأثیر و نفوذ از طریق علوم انسانی است، نه صرفاً مهندسی! و ما غافلیم! پیش از انقلاب دانشجویان خوبی در رشتههای علوم انسانی وارد دانشگاهها میشدند و درنتیجه بعد از چند سال اساتید ممتازی در این حوزه داشتیم.
اما متأسفانه در سالهای اخیر مثل آن دوران نیست و افراد برجسته در علوم انسانی خیلی کم داریم. دلیل این افت این است که امروزه ابهت تکنولوژی آنچنان جامعۀ ما را متأثر کرده است که غالباً خیال میکنند پاسخ همه سؤالها و درمان همۀ دردها در تکنولوژی است!
بنا بر بعضی مطالعات در وزارت امور خارجۀ آمریکا، برای نفوذ در جهان سوم، بهترین راه، راه فرهنگ و از طریق دانشگاهها دانسته شده است. چندی پیش مصاحبۀ یکی از جاسوسان را در شورای عالی انقلاب فرهنگی گوش میکردیم. او صراحتاً به فعالیتهای آنها در حوزۀ علوم انسانی اشاره میکرد.
قبلاً، علوم انسانی در غرب شأن بالایی نداشت و تحتالشعاع علوم طبیعی بود، ولی امروزه با فهم بهتر از قدرت علوم انسانی و شناخت امکاناتی که این علوم برای نفوذ و سلطه فراهم میکنند، اهمیت زیادی به آنها داده میشود.
آقای دکتر رویکرد مهمی که وجود دارد، بررسی از منظر انعکاس سرمایهگذاریهای مربوط به علوم انسانی، در جیدیپی و مقایسۀ هزینه–فایده است؛ یعنی نگاه تجاری به علوم انسانی…
چنین رویکردی اشتباه است. ملاحظه بفرمایید؛ بومیسازی و استفادۀ ملموس از علوم انسانی با تجاریسازی آن تفاوت دارد. به یاد دارم زمانی که در پژوهشگاه علوم انسانی بودم، کارخانهای در اهواز دچار مشکل شده بود، از وزارت بهداشت با ما تماس گرفتند تا قراردادی ببندند که از نظر روانشناسی بر روی کارگران آن محیط کار شود تا مشکل آنها از میان برود.
درواقع، موضوعی که باید مطرح شود، لزوم استفاده از علوم انسانی، اعم از جامعهشناسی و روانشناسی و…، برای رفع مشکلات جامعه است، نه اینکه لزوماً پولساز بودن این علوم. وقتی شما فیزیک میخوانید، آن دو بُعد دارد: یکی اینکه شما مطالعه میکنید و نظریهای میدهید.
دیگر اینکه با بهرهگیری از این علم وسایلی تولید میکنید که نیازهای جامعه برطرف شود و حتی تولید و صادرات هم داشته باشد، مسلماً اینگونه مطلوبتر است. اما ابزاری کردن موضوعاتی چون جامعهشناسی و روانشناسی و فلسفه و کلاً علوم انسانی صحیح نیست.
اتفاقاً در علوم انسانی باید سرمایهگذاری کرد و هزینه کرد تا ذهنیت افراد ارتقاء پیدا کند تا بتوانند اولویتها را تشخیص بدهند. این مشکلی است که ما الآن بهوفور در سطح تصمیمگیریها داریم. امروزه مهمترین موضوعی که ما باید ازنظر اقتصادی به آن بپردازیم، مسئله خودکفایی کشور است.
این سپری است در برابر اعمال و اقدامات خبیثانهای چون تحریم. بنده همواره روی این مطلب تأکید داشتهام. ۲۵ سال پیش من در یک سخنرانی در دانشگاه علم و صنعت تأکید کردم که ما باید تا حد امکان به خودکفایی برسیم، حداقل در مورد اقلام ضروری مانند گندم و برنج و مانند آنها.
نتیجتاً کسی که مسئول برنامهریزیهاست باید بداند که صرفاً بعد اقتصادی مسائل مطرح نیست، بلکه مسئلۀ تأثیر طولانیمدت امور نیز مطرح است. این دوراندیشی و بینش جامع را علوم انسانی به او خواهد داد. مورد پراهمیت دیگر استقلال کشور است، اگر استقلال نباشد باید مرتب زور بشنویم و تحملکنیم.
بنابراین تجاریسازی در علوم انسانی به آن مفهوم که در علوم مهندسی و فیزیک و … وجود دارد، بیمعنی است. حتی در علومی چون فیزیک هم رویکرد صرفاً تجاری اشتباه است. در آنجا باید هم به ایجاد نوآوری، هم به رفع نیازهای کشور و هم به تجاریسازی و صادرات توجه شود که نهایتاً بتواند به اقتصاد ملی کمک کند.
به خاطر دارم مرحوم پروفسور عبدالسلام در آبان ۱۳۶۷ که به تهران آمده بودند، به ما تأکید میکردند که «بروید سراغ راهاندازی بیوتکنولوژی». به هند هم همین توصیهها را کردند. هندوستان پیگیری جدی کرد و امروزه محصولات بیوتکنولوژی را بهوفور صادر میکند.
فراموش نمیکنم که در سال ۱۳۶۶ در سفری که به مالزی داشتم، در آنجا با تشکیلاتی که آقای دکتر ماهاتیرمحمد برای ساختن ابزارهای کامپیوتری راهاندازی کرده بود، آشنا شدم. این تشکیلات زیر نظر نخستوزیری فعالیت میکرد.
آن تشکیلات آنقدر پیشرفت کرد که از دولت مستقل شد، نرمافزار کامپیوتری برای صادرات تولید میکند. اکنون پس از سالها درصد بالایی از صادرات مالزی همین محصولات نرمافزاری است.
پس ما باید روی برداشت درست از مفهوم تجاریسازی دقت کنیم. در مورد علوم انسانی، بهجای اینکه تجاریسازی مدنظر ما باشد، باید عمدتاً رفع نیازهای روانی و اجتماعی جامعه موردتوجهمان باشد.
[۱] علوم پزشکی با نگرش علوم انسانی
[۲] Philosophy doctorate
[۳] Medicine Doctor دکترای پزشکی
[۴] Massachusetts Institute of Technology انستیتو فناوری ماساچوست
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از وبسایت بردار، تاریخ -، کد مطلب: -: www.bordar-ensani.ir