شعار سال : سال 1383 بود که در یک جمعه عصر پاییزی برای اولین بار به خدمت استاد حسن کسایی رسیدم. در آن مجلس صمیمی که به حضور اساتید بزرگی نظیر مرحوم جلال ذوالفنون و دکتر الهی قمشه ای معطر بود، حضار از استاد کسایی درخواست کردند که استاد نفس مسیحایی خود را در کالبد نی بدمد تا همه با شنیدن نغمه ی کسایی جانی تازه بگیرند. استاد، چنان که عادت او بود، قبل از دست بردن به ساز شروع به صحبت کرد و داستان تلخی را بازگو کرد که الهامبخش او در ساخت قطعه ای شده بود که قصد داشت در مجلس بنوازد. نام آن قطعه ی حیرت انگیز اشک نی بود. همین که نوای حزن انگیز نی استاد طنین انداز شد، احساس می کردم که صدای هق هق او را می شنوم. بغض از در و دیوار می ریخت. اشک نی استاد کسایی اشک همه را در آن مجلس درآورد. عجبا، که امروز وقتی به تابلوی عصر عاشورای استاد فرشچیان نگاه می کردم همان حس غریب شنیدن اشک نی به من دست داد. انگار که در خلق این اثر، استاد قلم موی خود را در اشک اهل خیمه ی سیدالشهدا می زده.
در این نقاشی، بانوان خیمه گاه اباعبدالله با حالتی ناباورانه به اسب بی سوار او چنگ زده اند؛ اسبی که جز نگاهی شرمگنانه پیشکشی دیگری از میدان نبرد به همراه نیاورده و عجیب نگاه این اسب گیرا و غمگین است. انگار که عطر مطهر سوار شهید این اسب هنوز در فضای عصر عاشورا استشمام می شود. عجیب تر آن که با اندکی دقت می توان صدای مویه های بانوان تابلوی عصر عاشورا را به وضوح شنید. در عین حال، استاد فرشچیان سوگواری بانوان خیمه گاه را با وقار شایسته ی این خاندان ترسیم نموده است. زمینه ی نقاشی جوری در تصویر آمده که گویی زمین تکیه گاه خود را از دست داده و چیزی نمانده که از جا کنده شود و این خود یادآور رستخیز عظیمی است که محتشم کاشانی در شعر خود آورده:
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
قد درختان مصور در این نقاشی خم شده، طوری که گویی پشت آن ها هم از آن چه در صحرای کربلا اتفاق افتاده رو به شکستن است و در عین حال، حالت بوته های کوچک در نقاشی به گونه ای رسم شده که انگار نسیمی غمگین در صحرای کربلا وزیدن گرفته؛ نسیمی که بوی خون پاک شهدای کربلا را در فضا می پراکند. در پس زمینه ی نقاشی شعاع کم رنگ نوری نارنجی دیده می شود که در پشت گرد و غبار سم ستوران به غروب آفتاب می ماند. این غروب هم فضای نقاشی را سنگین تر می کند و هم تداعی کنننده ی حضوری آسمانی است. سایه های کم رنگ حاضر در نقاشی نیز دقیقا همین حس را از خاطر می گذرانند. حالت خیمه گاه هم باعث شده که عصر عاشورا ترکیبی غریب از درد و عروج به خود بگیرد.
تصویری که از عصر عاشورا در ذهن اکثر ما نقش بسته مرهون صحنه هایی است که در تعزیه ها، نمایش ها و نوحه های عاشورایی روایت می شود. با این وجود، در عصر عاشورا، استاد فرشچیان از همه ی این تصویرها عبور می کند و نقاشی خود را با عمق درد وجود بازماندگان عاشورا پیوند می زند و در عین حال، این درد به شکلی زیبا، با عروجی آسمانی همراه می شود.
در عصر عاشورای استاد فرشچیان شاهد داستانی پردرد نیستیم، بلکه در این شاهکار هنری دردی پر داستان را مشاهده می کنیم. عصر عاشورا از روایت فراتر می رود و به حس می رسد و این کاری است که فقط و فقط بزرگترین هنرمندان از عهده ی آن برمی آیند. استاد فرشچیان در عصر عاشورا، محتشم کاشانی در ترکیب بند عاشورا و استاد حسین علیزاده در نینوا واقعه گویی را به یکسو می نهند و در ورای صوت و گفت و رنگ، جان ما را با درد نهفته در عاشورا آشنا می کنند.
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال ، برگرفته از فضای مجازی