شعارسال: بنابراین، فرهنگ دانشگاهی یک «هویت معرفتی» و یک «ساخت اجتماعی»
است. فرهنگ دانشگاهی؛ یعنی خاطره تاریخی علم؛ یعنی سقراط، کپرنیک، گالیله و دکارت.
با خاطرهها فرهنگ دانشگاهی به وجود میآید و میدان دانشگاهی به تعبیر بوردیو با این
سرمایهها ساخته میشود.اگر بخواهیم از «جایگاه فرهنگ دانشگاهی در ایران» بگوییم، باید
گفت که تنها در نسل نخست دانشگاهیان ما «فرهنگ دانشگاهی» طلوع کرد. استاد راهنمای دکتر
منوچهر ستوده، بدیعالزمان فروزانفر بود و ستوده در خاطرات خود چنین نقل میکند که
«وقتی در کلاس فروزانفر مینشستم، احساس میکردم خط ممتدی از این کلاس تا جندیشاپور
وجود دارد.» این همان فرهنگ و هویت دانشگاهی است. این فرهنگ که در آسمان نسل اول طلوع
کرد اما فرصت تأسیس در زمین را نیافت. معتقدم، علت نهادینه نشدن فرهنگ دانشگاهی در
ایران، کوتاهمدت بودن جامعه است که طی آن، این فرهنگ در سیر تحولی خود نتوانست زیست
اجتماعی دانشگاه را متبلور کند. شاید بتوان از ٥ نسل دانشگاهی در صد سال اخیر سخن گفت:
نسل اول، استادان استادان؛ کسانی که در ١٢٩٩ و ١٣٠٠ استاد دانشگاه بودند؛ همچون فروزانفرها،
نفیسیها، رشید یاسمی، فروغی، سیاسی و... نسل دوم، استادانی همچون محمد باقر هوشیار
و غلامحسین صدیقی. نسل سوم، شاگردان بلافصل این استادان مانند محمد باقر ساروخانی،
غلامعباس توسلی و...، نسل چهارم که من از آنها با عنوان نسل «این سوی مه» یاد میکنم،
کسانی هستند که استخدامشان یا سالهای پایانی قبل از انقلاب بود یا سالهای اول انقلاب
و در نهایت، نسل پنجم یا نسل در حال ظهور.تفاوت «نسل شاگردان بلافصل» و «نسل این سوی
مه» در این است که فرهنگ دانشگاهی برای نسل شاگردان بلافصل امری برفراز آسمان ولی قابل
رؤیت بود که البته هنوز در زمین مستقر نشده بود، اما برای نسل «این سوی مه» غبار و
مه سبب شده که فرهنگ دانشگاهی کسوف کند و ما امروز با کسوف فرهنگ دانشگاهی در ایران
مواجهه هستیم. معتقدم که ورود عقیده و ایدئولوژی به حوزه علم، غلبه امر سیاسی بر امر
آکادمیک، پوپولیسم، نفرین نفت، غلبه بوروکراسی بر دانشمندان، بیثباتی مدیریتهای دانشگاهی
و در نهایت کژتابیهای پول؛ از دلایل کسوف فرهنگ دانشگاهی در ایران است؛ بدین معنا
که پول به دانشگاه آمد و به جای اینکه وسیلهای برای مبادله شود، بهعنوان امری اصیل
وارد زندگی علمی شد و بحث «بنگاهداری دانشگاهی» را پدید آورد.
* تقلیل
دانشگاه به یک نهاد بوروکراتیک
«فرهنگ دانشگاهی»
همچنان که تحت تأثیر مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی است، از تلقی ما از «ایده دانشگاه»
نیز تأثیر میپذیرد. پرسش از «چیستی دانشگاه» یک پرسش فلسفی است اما آثار عینی و عملی
زیادی در عرصه حیات آکادمی دارد. در شرایطی که دانشگاهها در عرصه جهانی از بحرانهای
چندگانه (مشروعیت، هژمونی و نهادی) رنج میبرند، در سطح ملی نیز این نهاد «فرآیند هویتیابی»
را بهطور کامل طی نکرده است.
دو رکن هویت
دانشگاه یعنی «استمرار تاریخی» و «تمایز» است که در هشتاد سال اخیر با گسستهای بسیاری
مواجه بوده است.
این در حالی
است که دانشگاه ایرانی با مسائلی همچون«پربار بودن نقش» و «انتظارات ناهمگون» نیز مواجه
است. در کنار اینها در شرایطی که هنوز جامعه و نخبگان تکلیف خود را با امر مدرن روشن
نکردهاند، ترمیم و اصلاح سنت نیز با مشکلاتی رو به رو است. در این فضا، اکتفا به
«کارکردهای تکنیکی» همچون آموزش و بیاعتنایی سیاستگذاری علم به «کارکردهای هنجاری»
نظام آموزش عالی نیز مزید بر علت بوده و به رشد معضلاتی همچون مدرکگرایی، تقلب علمی
و... انجامیده است که دانشگاه بهعنوان یک «نهاد مدنی» را به یک «نهاد بوروکراتیک»
تقلیل داده است.
در چنین
شرایطی سخن از «ایده دانشگاه» و بازگشت به ریشههای تاریخی، فلسفی و فکری دانشگاه موجه
میشود. بدیهی است اگر دانشگاه را «مرکزی برای جستوجوی حقیقت و نگهبانی از فرهنگ»
بدانیم که «درکی کلگرا از معرفت» ارائه میکند، با تلقی دانشگاه بهعنوان مرکز فناوری
یا بنگاه اقتصادی کاملاً متفاوت است و چنین «درک فرهنگی از دانشگاه» میتواند برای
امروز ما راهگشا باشد.
با اندکی
تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: 2 اسفند 1395، صفحه: 15، شماره:
6439.