شعار سال:چرا عارفان حرف میزنند، وقتی خودشان هم معترفند که حرف قادر به تقریر حقیقت نیست، و حقیقت، بینشان است:
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وآنگه همه به نام و نشان از تو بیخبر
- عطار
چرا عارفان حرف میزنند وقتی معتقدند یافتن حقیقت از مسیر تجربه شخصی(ذوق، وجد) و طیّ طریق ممکن است و کلمات قادر به در اختیار نهادن حقیقت نیستند؟ مگر نمیگفتند باید خودت بیابی(وجد) و خودت بچشی(ذوق)؟
یکی از فواید معاشرت با حرفهای روشن و گرم این است که طلبافروز است و جنبش و هیجان میآورد. اگر چه این جنبش و هیجان به خودی خود هیچکاره است، حتی چه بسا سیری کاذب بیاورد و آدم را فریب دهد که همین گرما و هیجان کافی است. با این حال، چون دمادم در معرض سرد شدن و از نفس افتادنایم، همصحبتی با حرفهای گرم و روشن و بیدار را باید مغتنم بشماریم. آتشی در وجود آدمی است که نباید بمیرد.
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماس
- حافظ
خلاصه اینکه به نظر میرسد بسیاری از استعارههای دینی و عرفانی کارکردشان سوخترسانی به سودای خدا در ماست، نه بیان و تقریر حقائق. بیشتر با اراده ما سر و کار دارند و عاطفهانگیزی میکنند. مختصات حقیقت را رسم نمیکنند، جان ما را در طلب آن میشورانند:
«سؤال کرد که: «پس عبارت و الفاظ را فایده چیست؟» فرمود که: «سخن را فایده آن است که تو را در طلب آرد و تهییج کند، نه آنکه مطلوب به سخن حاصل شود و اگر چنین بودی به چندین مجاهده و فنای خود حاجت نبودی.» سخن همچنان است که از دور چیزی میبینی جنبنده، در پی آن میدوی، تا او را ببینی، نه آنکه به واسطه تحرّک او، او را ببینی. ناطقه آدمی نیز در باطن همچنین است. مهیِّج است تو را بر طلب آن معنی، و اگر چه او را نمیبینی به حقیقت.»(فیه ما فیه، مولانا)
شیخ ابوعلی دقّاق را گفتند که: «در سخن مردان شنیدن هیچ فایده هست، چون بر آن کار نمیتوانیم کرد؟». گفت: «بلی. در وی دو فایده هست: اوّل آن که اگر مرد طالب بُوَد، قوی همّت گردد و طلبش زیادت شود. دوم آن که اگر در خود دماغی بیند، آن دماغ فروشکند. و دعوی از سر بیرون کند...»؛ جنید را گفتند که: «مرید را چه فایده بود در این حکایات و روایات؟» گفت: «سخن ایشان لشکری است از لشکرهای خدای- عزّوجلّ- که بدآن مرید را، اگر دلشکسته بود، قوی گردد و از آن لشکر مدد یابد.»(تذکرة الاولیا، عطار)
«عادلانهترین پاسخ به همه پرسشهای الهیاتی، سکوت یا استعاره است و در میان این دو نیز دقیقترین پاسخ، سکوت است؛ سکوتی که عمیقترین بازتاب حضور خداوند است. استعاره نیز در این میان، بدون آنکه دالّ بر گزارهای حقیقی دربارهی خداوند باشد، خاصیت تحریکی دارد. به این معنا که شنونده را به منظور از سر گذراندن تجربه دینی و احوالات عرفانی عارف، ترغیب و تحریک میکند و این میل را از سطوح زیرین آگاهی و یا حتی ناخودآگاه او به سطوح قشری و محسوس آگاهی منتقل میکند؛ به نحوی که او خود را متمایل به کسب تجربهی عارف مییابد. به همین دلیل است که عارفان به رغم آنکه معتقدند: تجربهی آنان عمیقاً تبیینناپذیر و ناگفتنی است، اما با وجود این، تفصیلاً دربارهی آن سخن میگویند... کارکرد زبان دینی همانند زبان علمی به هیچ رو توصیفی و تبیینی نیست بلکه این زبان، مشابه زبان زیباییشناسی، ماهیت تحریکی و برانگیزانندگی دارد.»(به نقل از: سکوت لمحهی سرمدی: جستاری در کتاب "زمان و سرمدیت؛ جستار در فلسفهی دین" اثر والتر ترنس استیس، مجتبی اعتمادینیا، نشریافته در کتابِ «مشقِ خرد»، نشر آنسو)
صدیق قطبی
پایگاه تحلیلی -خبری شعار سال، برگرفته از کانال تلگرامی سخنرانی ها