شعار سال: تاریخ مردمان زاگرس به واسطه پویایی تمدنی و تعاملات فراوان با منطقه بینالنهرین که معمولاً با زدوخوردهای نظامی و رویاروییهای سیاسی فراوان نیز همراه بوده، به مانند سرگذشت مردمان بینالنهرین بسیار متلاطم بوده است. این شاید به خاطر موقعیت برجسته سرزمینی آن باشد که منطقهای غنی از مواهب طبیعی داشته و در عین حال، دروازهای بسیار مهم برای مبادلات گسترده تجاری، تمدنی و فرهنگی فلات ایران و منطقه بینالنهرین بوده است.
این منطقه سرسبز و آباد در مقایسه با بقیه فلات کویری ایران، کشاورزی و دامپروری و حتی صنایع دستی پررونقی داشته است. جنگلهای انبوه بلوط، بادام و گردو داشته که به همراه درختان پرشمار میوههای وحشی مانند امرود، انجیر، ون، زالزالک، سیب، آلو، انار، هلو، آلوچه، تمشک، توت، انگور، و ... نیز دهها گیاه و سبزی و روییدنی خوراکی منبع مهم تغذیه مردمان زاگرس بوده است. به واسطه آب فراوان در زاگرس و نیز دشتهای بسیار حاصلخیز، کشاورزی پرخیر و برکتی هم داشته است. به همین ترتیب، چراگاههای زیادی داشته که سبب رونق دامپروری در این منطقه شده است. در کنار اینها، مردمان بااستعداد زاگرس همواره ابزارهای بایسته زندگی شان را خود ساخته و صنایعی از فلزکاری، نساجی و سفالگری تا تولید انواع زیراندازهای بافتنی (مانند نمد و گلیم)، چرم، و ... داشتهاند. به واسطه وفور این همه خیر و برکت، زاگرس همیشه مستعد سکونت و بلکه پرجمعیت بوده و این هم جاذبهای برای تجارت و مبادلات تمدنی از بینالنهرین تا خراسان بزرگ و آسیای مرکزی و قفقاز و جنوب فلات ایران بوده و هم برای ستیز و خشونت مدعیان سلطه بر منطقه.
چیاگاوانه و شهر پیرامون آن همچون روزگار کنونی، بر سر چهارراهی قرار داشته که شاید بیراه نباشد که بگوییم «چهارراه ملل» بوده است. مهمترین راه، شاهراه خراسان بزرگ بوده که در ادوار مختلف از آن به عنوان جاده خراسان و یا جاده نظامی یاد کردهاند و بینالنهرین را به خراسان بزرگ و سغُد و خوارزم و ... متصل میکرده است. راه بعدی، راهی به سوی شوش، انشان، اصطخر و یا خوزستان امروزی بوده که عیلام و قلمرو کاسیها و پارس را به این چهارراه وصل میکرده است. راههای دیگر به سوی شمال فلات ایران بوده که از طریق مسیرهای منطقه به سوی دریای مازندران و قفقاز راه پیدا میکرده است. پس راست است که دانیل پاتس آمریکایی در کارهای خود از اینجا به عنوان «دروازههای زاگرس» یاد میکند.
در کنار این مواهب و نعمتهای فراوان، امتیازات برجسته ارتباطی و نیز زمینههای عالی تمدنی، مناطق مرتفع و کوهستانهای خشن با دیوارههای سنگی مهیب و تقریباً نفوذناپذیر دارد که این هم زندگی را بر مردم منطقه دشوار میکرده و هم اینکه، چون سدی طبیعی در برابر دشمنان بوده است. کشورگشایان بینالنهرین به تعبیر زندهیاد کُردوانی بارها برای تسلط بر منطقه، غارت آن و به بردگی گرفتن مردمان شان کوشیدند، اما توفیقی نیافتند. آشورها بارها به این منطقه هجوم آوردند و اینجا را غارت کردند. آثار سوختگی در طبقات ساختمان درون چیاگاوانه نشان می دهد که بارها به آتش کشیده شده است. اما همین مردمان توانستند سرانجام آشورها را شکست دهند و حکومتشان را براندازند. به همین ترتیب، کاسیها نیز که در مناطق جنوبیتر میزیستند، پیش آمدند و بابلیها را شکست دادند و بیش از پنج سده بر بینالنهرین فرمانروایی کردند.
هر اهمیتی که منطقه زاگرس داشته، چیاگاوانه مطمئناً اهمیتی برجستهتر و دوچندان داشته است، زیرا در مرکز این منطقه و بلکه، چنان که کُردوانی گفته، کُرسی (پایتخت) آن بوده است. اکتشافات باستانشناسی سال ۱۳۴۹ نشان می دهد که کاخی دو طبقه و بزرگ با اتاقهای زیاد و معماری برجسته و خاص آن زمان، در زیر این چیا مدفون است. اشیائی که در این کاخ به دست آمده نشان میدهد که اینجا دقیقاً «کاخ» و جایی برای فرمانروایی بر تمام این منطقه بوده و زندگی شهری قابل توجهی را تداعی می کند.
زندهیاد کُردوانی میگوید حفاریها نشان میدهد که اینجا شهری باستانی بوده و چیاگاوانه کاخی بوده که حاکم یا سلطانی در آن استقرار داشته و مردم شهر گرداگرد آن کاخ خانه ساختهاند. متأسفانه، ضعف مطالعات باستانشناسی و تاریخی در این زمینه، اجازه بحث و تفصیل بیشتر و دقیقتر نمیدهد، اما بارها لشکرکشی از سوی دولتهای بینالنهرین و مبادلات فرهنگی و تمدنی، نشان میدهد که این منطقه یقیناً بسیار مهم و برجسته بوده و مردمان آن نیز از ویژگیهای تمدنی و اخلاقی والایی برخوردار بوده اند. زندهیاد کُردوانی میگوید اگر این تپه را با اطلال باستانی شوش، پایتخت عیلام، مقایسه کنیم، به خوبی درمییابیم که چه مرکز تمدنی بزرگی بوده است. شاید بعد از شوش تپهای به این عظمت در ایران وجود نداشته باشد.
یکی از بحثهای مهم تاریخی و باستانشناسی، تلاشی است که برای یافتن نام قدیمی چیاگاوانه و شهر پیرامون آن انجام شده است. پروفسور بِکمن از روی خوانش خطوط میخی الواح گلی یافته شده از درون چیاگاوانه میگوید اینجا «پَلوم» نام داشته است. پروفسور کُردوانی از روی بررسی سالنامههای آشوری به ویژه در دوران شَلمَنسر سوم بر آن است که اینجا احتمالاً «خارونا» یا «هارونا» بوده که در نوشتههای آن زمان آمده است. می دانیم که پس از تهاجم اعراب مسلمان، نام اینجا با هارون، خلیفه عباسی، تقارن پیدا کرد و گاهی اینجا را «هارونیه» و گاه «هارونآباد» خواندند. کُردوانی این تقارن نام هارونا و هارونآباد را مورد توجه قرار داده است.
پیشنهاد یا فرضیه بعدی کُردوانی، نوشته روی یک لوح مربوط به «شوتروک ناحونته دوم» در سال ۷۱۷ پیش از میلاد است که از این نقطه با عنوان «شیماش» یاد کرده است. ما برای یافتن نام کاخی که در زیر چیاگاوانه مدفون است، احتمالاً همچنان باید منتظر کاوشها و بررسیهای بیشتر بمانیم، اما درباره نام شهر، می توانیم این اسامی را در نظر بگیریم: پَلوم، خارونا یا هارونا، و شیماش.
در اینجا، پرسش جالبی که به ذهن می رسد این است که این منطقه با وجود اهمیت فراوان و مبادلات زیاد تجاری و تمدنی، چرا استمرار نیافته و یا پیشرفت نکرده و یا به عبارتی، از تبدیل شدن به یک ابرشهر و یا کلانشهر بازمانده است. پاسخ میتواند در لابلای مطالعات تاریخی در دوران مختلف یافته شود. در حقیقت، اینجا عرصه تاخت و تاز دولتهای بینالنهرین باستان بوده، در دوران بعد هم همیشه دستخوش چنین شرایطی بوده است.
تاریخ دانان، جنگها و درگیریهای مفصلی در روزگاران معاصر میان ایران و عثمانی در دوران صفویه و قاجار ثبت کردهاند. در دوران اخیرتر نیز شاهد استمرار مصائب مردم منطقه هستیم که گرفتار جنگهای مختلف مانند جنگ جهانی اول و دوم و نیز جنگ ایران و عراق میشوند. به همین ترتیب، شرایط سیاسی و اداری حاکم هم فرصت این پیشرفت را نمیداده است: نگاه سیاسی و اداری همواره یا به دور از آگاهی از این گذشته درخشان بوده و یا آن را عمداً نادیده میگرفته است. در دوران صفویه تا زند، هارونآباد مرکز ایل کلهُر بود و جایگاه رفیعی در منطقه و کشور داشت و شاید میشد تصور کنیم که با وجود کاردانی سران کلهُر، منطقه در آستانه رسیدن به آرمانهای والای تمدنی بود. اما در چند نوبت، در اواخر دوره زندیه، اوایل و اواخر دوره قاجار، و سپس در دوره پهلوی اول، ضعفهایی در رهبری ایل کلهُر به وجود آمد و در نتیجه، کلهُرها هم موقعیت سیاسی و تعیینکننده شان را از دست دادند و هم اینکه مرکزیت ایل کلهُر به کرمانشاه منتقل شد و به دست خاندان قجری افتاد که این عملاً به معنای تضعیف هارونآباد و ادغام حکومت کلهُرها در حکومت مرکزی بود.
از این پس، دیگر ظهور و بروز قابل توجهی از این ایل در سیاست منطقه ندیدیم. در تقسیمات جغرافیایی و سیاسی بعدی هم این منطقه عملاً مُثله شد و بخشهای مختلف فرهنگی و سرزمینی اش را تجزیه کردند که این اخیرترین ضربه به حرکت این منطقه به سوی اهداف والای تمدنی اش بوده است.
کتاب الواح چیاگاوانه با هدف معرفی تاریخ درخشان تمدنی و فرهنگی این منطقه به ویژه بر پایه متون الواح گلی چیاگاوانه تهیه شده است. این کتاب، پژوهش و گردآوری چند مقاله علمی بسیار معتبر بینالمللی درباره چیاگاوانه و ترجمه آنها به فارسی است. نویسندگان این مقالات عبارتاند از محمود کُردوانی، کامیار عبدی، گری بِکمن، پائولو جنتیلی و دانیل پاتس. مقالات این کتاب که پژوهشهای ارزشمند بینالمللی و در عین حال، مستندی درباره فرهنگ و تمدن منطقهاند، ارتباط و تعامل فرهنگی و تمدنی این منطقه را با بینالنهرین به خوبی نشان می دهند. مترجم کتاب می گوید، قصدم از ترجمه این منابع مهم، معرفی فرهنگ و تمدن کهن و والای این منطقه و فراهم آوردن انگیزههای بیشتری برای مطالعه و پژوهش درباره تمدن پَلوم است.
نکتهای هم درباره نام «چیا» قابل طرح است. نام چیاگاوانه در بیشتر متونی که اخیراً به فارسی و به طور رسمی منتشر شدهاند، به دو صورت «چقاگاوانه» و «چغاگاوانه» آمده است. در سنت زبانی این منطقه که هنوز شفاهی و سینه به سینه است، و بر پایه پژوهشهای زبانشناسی، یقیناً به طور جدی متأثر و مرتبط با زبان پهلوی باستان ایرانیان است و ازاین رو، اصالت والایی دارد، مردم به تپه، «چیا» میگویند و هیچ گاه از واژههای «تپه»، «چقا» و یا «چغا» بهره نمیگیرند. مثلاً چند تپه باستانی دیگر در منطقه هست که دقیقاً چنین گفته میشوند: چیاجانی، چیاجنگه (با تلفظ به خصوص و کلهُری «جنگه»)، چیابور، چیاگُل، شِیْره چیا، چیاکَوْ، چیاکوْل و .... .
آورل استَین که در سال ۱۳۱۵ از مناطق مهمی از ایران به ویژه از زاگرس بازدید کرده، در کار ارزشمندش با عنوان مسیرهای کهن ایران غربی: روایت یک سفر باستانشناسانه، نام مجموعهای از این تپههای باستانی را تقریباً به طور کامل مطابق گویشهای محلی آورده و تقریباً از همه آنها با عنوان «چیا» یاد کرده است. بر این پایه و البته منابع دیگر اعم از فرهنگهای ملی و منطقهای، می توان ادعا کرد که واژگان چغا و چقا که در گویش منطقه زاگرس جایی ندارند، بالتبع، اصالتی هم در گویش پهلویِ اصیلِ ایرانی ندارند و حداکثر، شکلی تصنعی از چیا در فارسی امروزین هستند. گرچه هر چیزی در فارسی برای ما گرامی است، اصالت واژگان به ویژه در جایی که به پهلوی گرایش دارند، گرامی تر است.
تقریباً از سده نوزدهم که ایران به لحاظ عظمت باستانیاش مورد توجه اروپاییها قرار گرفت، چیاگاوانه نیز دیده شد. دانشمندان شرق شناس و باستانشناس غربی از این منطقه گذر کردند و کارهایی انجام دادند. اریک اشمیت در سال ۱۳۱۵، بر فراز چیاگاوانه عکسبرداری هوایی کرد که البته، به جز یک مورد از این عکسها که در کار عبدی و بِکمن آمده، بقیه آنها منتشر نشده و در بایگانی موسسه مطالعات فرهنگهای باستانی دانشگاه شیکاگو نگهداری میشوند. در همین سال، آورل استَین در بررسی عمومی که از غرب ایران انجام داد، دو روز را در هارونآباد گذراند.
رابرت برَیدوود و دستیارانش در چارچوب «پروژه پیش از تاریخ ایران» در سال ۱۳۳۹ از شاهآباد دیدن کردند. در سال ۱۳۴۰، کلر گاف از سوی موسسه ایرانشناسی بریتانیا در منطقه به بررسیهایی پرداخت. به همین ترتیب، دانشمندان ایرانی هم در زمینههای مختلفی اعم از بازدید، بررسی، شناسایی، کاوش، تعیین حریم، و ... در ارتباط با چیاگاوانه اهتمام داشتهاند. از سال ۱۳۴۶، هیأت باستانشناسی علیاکبر سرافراز، محمدرحیم صراف و اسماعیل یغمایی سه کار کردند: محوطههای باستانی شاهآباد را شناسایی و به ثبت رساندند؛ ترانشهای در چیاگاوانه گشودند و به آثاری دست یافتند که راه را برای کاوشهای بعدی باز میکرد؛ و در ۱۹ تیر ۱۳۴۸، در وزارت فرهنگ و هنر، محوطه باستانی چیاگاوانه را با شماره ۸۳۸ در فهرست آثار ملی به ثبت رساندند.
زندهیاد محمود کُردوانی و هیأت او، کار اصلی حفاری و کاوش را انجام داد و به واسطه گزارش او، چیاگاوانه مورد توجه جهانیان قرار گرفت. در سال ۱۳۵۸، محمود موسوی، اسماعیل یغمایی و علی، ولی نوری برای تعیین حریم چیاگاوانه که به خطر افتاده بود، اقداماتی کردند. بعداً جعفر مهرکیان و حسن رضوانی هم مطالعاتی انجام دادند. بهنام قنبری، باستانشناس همدیاری، هم اخیرترین تلاشها را در زمینه تعیین حریم چیاگاوانه انجام داده است. ما به یاد این دانشمندان بزرگ و همه کسان زیاد دیگری که در حفظ میراث باستانی کوشیده. اند، اما نام شان جایی ثبت نشده، هستیم و قدردانیم.
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال،برگرفته از منابع گوناگون