پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۹۶۹۰۱
تاریخ انتشار : ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۰
روایت رضا ایرانمنش از نحوه شهادت شهید علی عرب ۱۶ ساله، حکایتی بشدت تکان دهنده و درداور است. قصه شهید ۱۶ ساله دانش آموزی که با چشمان باز سوختن خود را دید و دم برنیاورد. روایت مربوط به سال‌های خیلی پیش است. ایرانمنش می‌گوید که شب عملیات، تیر به کوله پشتی پراز آر پی جی علی اصابت می‌کند، آتش و سوختن شروع می‌شود و علی فرصت جدا کردن کوله از خودش را نداشت. روی زمین می‌خوابد و دستانش را جلوی دهانش می‌گیرد و زنده زنده می‌سوزد ... برای لو نرفتن عملیات و همرزمانش؛ بدون گفتن حتی یک آخ زنده زنده می‌سوزد. شهید علی عرب متولد دهم تیر ماه ۱۳۴۹ روستای روح اباد زرند کرمان می‌باشد که در تاریخ دهم تیر ماه ۱۳۶۵، در سن شانزده سالگی در عملیات کربلای ۱ در منطقه مهران به شهادت رسید.

شعارسال: رضا ایرانمنش روایت می‌کند که شب عملیات کربلای یک بودیم و بچه‌ها در حال خنثی کردن میدان مین بودند و پشت افراد خط شکن، ستون (نیروها) منتظر بودند که معبر را باز کنند. دشمن هم دائم روی میدان، منور می‌انداخت و با تیربار اقدام به شلیک تیر‌های رسام، دقیقا روی میدان و بالای سیم‌های خاردار می‌کرد.
بچه‌ها خوابیده داشتند مین‌ها را خنثی می‌کردند. پشت میدان مین هم ستون بود. شهید علی عرب ۱۶ ساله، کمک آرپی جی زن بودند. کوله آرپی جی ایشان فقط حاوی خرج آرپی جی بود. یکی از تیر‌های رسام اصابت کرد به کوله ایشان و کوله اتش گرفت؛ و آهن شروع کرد به سوختن و آتش گرفتن.
شهید عرب آمد که کوله را باز کند و کنار بگذارد، شهید جوزاک فرمانده گردان خیلی آهسته گفت علی جان دستم به دامنت. این نیرو‌هایی که پشت سر تو هستند بستگی به تکان خوردن تو دارد که زنده بمانند یا شهید شوند. نباید تکان بخوری. اگر تکان خوردی عملیات لو می‌رود و این گردان هم تار و مار می‌شود.

تعداد بازدید : 7

رضا ایرانمنش در این هنگام می‌گوید، من چقدر طاقت دارم؟ اگر دستم یک ذره آتیش باشه، فورا کنار می‌کشم. من شاهد و ناظر بودم، شهید علی عرب فقط فرصت کرد نارنجک‌ها را از خودش جدا کند. چفیه را از دور گردنش باز کرد و جلوی دهنش برد تا مبادا صدایی از او بیرون بیاید. هیچ حرکتی نکرد.
معبر باز شد و ما جلو رفتیم، اما وقتی برگشتیم شاید یک کیلو خاکستر برای خانواده این شهید بردیم.

شهید ۱۶ ساله ای که سوختن خود را دید و دم برنیاورد

محمد عرب، پدر شهید علی عرب می‌گوید، در جوانی در عالم رویا دیدم که در باغ بزرگ و بسیار زیبایی قدم میزدم. محو تماشای باغ بودم که بانویی محجبه به طرفم آمد و نوزادی را به من سپرد و گفت: حاج محمد بگیر. این پسر فرزند تو است و اسمش هم علی است. نوزاد را که در آغوش گرفتم، با صدای موذن از خواب بیدار شدم. چند ماه بعد "علی" به دنیا آمد.
علیرغم جثه کوچکش اصرار داشت آرپی جی زن بشود. دست آخر هم شد. آن قدر اصرار کرد تا مسئولین راضی شدند آرپی جی بدهند به دستش، که به قول خودش شکارچی تانک شود. پرسرعت و چالاک بود. با این که سه نفر کمک آرپی جی زن داشت، ولی مدام به آن‌ها می‌گفت، شما فقط گلوله بیاورید.
زخمی شد. چند نفراز بچه‌ها رفتند پیشش و خواستند برای چند روزهم که شده برود مرخصی تا جراحتش کمی بهتر شود، ولی گوشش بدهکار نبود. هر دفعه که بچه‌ها می‌رفتند سراغش، می‌خندید و طفره می‌رفت. می‌گفت: نه. مرخصی نمیرم، می‌ترسم عملیات بشه و من نتونم توی اون شرکت کنم.

شهید ۱۶ ساله ای که سوختن خود را دید و دم برنیاورد

هم رزم علی تعریف می‌کرد که می‌رفتیم منطقه برای عملیات. از کرمان که حرکت کردیم بین راه علی مدام می‌گفت: الآن می‌ریم عملیات، ولی وقتی بر می‌گردیم، یک نفر از ما حتما ًنیست. متوجه حرفش نشدم؛ برای همین گفتم: یعنی چی یک نفر ازما نیست. خندید و گفت: یعنی احتمال داره چند نفر از بچه‌های گردان شهید بشن ...، ولی یک نفرحتما ً شهید می‌شه.
به نظرمی آمد کسالت داشته باشد. آخر همیشه می‌خندید و پرجنب و جوش بود، ولی حالا که می‌دیدمش آرام بود و گرفته. از پای سفره افطاری بلند شد رفت توی اتاقش و در را هم قفل کرد. می‌خواستم بدانم چه کار می‌کند، برای همین رفتم از پشت پنجره داخل اتاق را نگاه کردم. فرش کف اتاق راکنار زده بود و با سینه برهنه خوابیده بود کف اتاق. پنکه را هم روشن کرده بود و طوری قرارداده بود که باد به کمرش بخورد. وقتی قول دادم به کسی چیزی نمی‌گویم، گفت: ترکش خورده توی کمرم، وقتی این لباس‌ها رو می‌پوشم، بخیه‌ها گرم می‌شوند و به شدت اذیتم می‌کنند. نمی‌خوام کسی بفهمه زخمی شدم برای همین این طوری پشتم را خنک می‌کنم تا دردش کمتر بشه.
شهید علی عرب متولد دهم تیر ماه ۱۳۴۹ روستای روح اباد زرند کرمان و بسیجی لشکر ۴۱ ثارالله می‌باشد که در تاریخ دهم تیر ماه ۱۳۶۵، در سن شانزده سالگی در عملیات کربلای ۱ در منطقه مهران به شهادت رسید.

پایگاه تحلیلی خبری شعار سال، برگرفته از منابع گوناگون

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین