اوایل دی ماه سال 94 سارا عبدالملکی، ملی پوش راگبی و مربی هندبال در مسیر بازگشت از کرمانشاه به تهران با خودرو شخصی تصادف کرد و دچار ضربه مغزی شد. در آن زمان خبرهای خبرگزاریها تأیید میکرد که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای تیم ملی راگبی بانوان بازی کرده است اما هیچیک از مسئولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاد، خبر نداشتند. سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفت و برگشت. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد، در بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست اما دختر راگبی با شوک به زندگی بازگشت.
شعار سال: اوایل دی ماه سال 94 سارا عبدالملکی، ملی پوش راگبی و مربی هندبال در مسیر بازگشت از کرمانشاه به تهران با خودرو شخصی تصادف کرد و دچار ضربه مغزی شد. در آن زمان خبرهای خبرگزاریها تأیید میکرد که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای تیم ملی راگبی بانوان بازی کرده است اما هیچیک از مسئولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاد، خبر نداشتند. سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفت و برگشت. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد، در بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست اما دختر راگبی با شوک به زندگی بازگشت. او در آن زمان برای تهیه مخارج بیمارستان با مشکل روبهرو بود و این موضوع به نوبه خود باعث شد تا توجه رسانهها برای کمک به یک عضو از اعضای جامعه ورزشی بیشتر شود. در آن زمان اشخاص و چهرههای نامداری از رشتههای مختلف همچون «علی دایی» به ملاقات عبدالملکی رفتند. در حال حاضر حال دختر راگبی ایران خوب است. هرچند او نمیتواند روی پاهای خود بایستد اما امیدش کماکان برای ادامه به ورزش باقی است. عبدالملکی در نظر دارد فعالیتش را در ورزش جانبازان و معلولان ادامه دهد و در رشته پرتاب نیزه فعالیت کند. در ادامه گفتوگوی «ایران» را با سارا عبدالملکی میخوانیم.
*پس از حضور در بیمارستان خیلی خبرساز شدید، دلیل خبرساز شدن شما چه بود؟
چند سالی عضو تیم ملی راگبی بودم و بیمه نداشتم این موضوع موجب شد تا
توجهها به من بیشتر شود. پس از آن تصادف و بستری شدنم در بیمارستان به
دلیل هزینه بالا خبرساز شدم، در آن زمان خیلی از مسئولان متوجه شدند که
بازیکنان تیم ملی راگبی بیمه نیستند و این موضوع کمی مسأله ساز شد. چون در
بیمارستان بودم چیز زیادی در ذهن ندارم اما در یاد دارم که به دلیل نداشتن
بیمه خبرساز شدم و انجمن راگبی هم هیچ حمایتی از من نکرد البته در آن زمان
اعلام کردند که انجمن مربوطه از من حمایت میکند اما در واقع این اتفاق
نیفتاد.
*خیلیها به دیدن شما آمدند. چه کسی بیشتر از همه به شما انگیزه داد؟
بله خیلیها آمدند اما کسانی که بیشتر به من انگیزه دادند پدر و مادرم
بودند البته افراد دیگری هم کمک کردند و با حضورشان حالم را خوب میکردند
اما در حقیقت این پدر و مادرم بودند که موجب شدند با انگیزه بیشتر از جایم
بلند شوم.
*جایی گفتید که نمیدانم چطور لطف افرادی همچون «علی دایی» را جبران کنم، مگر دایی چه کاری انجام داد؟
من این حرف را نزدم و یک سری اخبار کذب وجود دارد که بعضی وقتها با این
اخبار روبهرو میشوم. واقعاً این حرفها را نزدم و نمیدانم این حرفها از
کجا آمدهاند.
*یعنی این صحبت شما نبود!؟
من از حضور افرادی همچون علی دایی تشکر کردم، مسئولان و حتی مردم طی
حضورم در بیمارستان خیلی از من حمایت کردند و مردم از جای جای کشور به
عیادت من آمدند و من از همه مردم تشکر کردم و حضور تک تک مردم برای من
بسیار ارزشمند بود اما یک سری اخبار کذب هم در خصوص این موضوع منتشر شد و
مثل همان جمله که از قول من نوشته بودند که «نمی دانم لطف افرادی همچون علی
دایی را چگونه جبران کنم» که این صحبت کذب است، من آن زمان به دلیل تزریق
مسکنهای بسیار قوی حال مناسبی نداشتم و اگر هم این را گفته باشم در حال
خودم نبودم و این صحبت را به خاطر ندارم اما اگر بتوانم لطف تک تک افرادی
که به ملاقات من آمدهاند را جبران خواهم کرد، از مردم گرفته تا وزیر
بهداشت و هرکسی که من را حمایت کرد، حتی آن افرادی که برای من دعا کردند تا
حالم بهتر شود.
*چه چیزی باعث شد شما با آن روحیه خوب از روی تخت بیمارستان بلند شوید؟
اوایل خیلی ناراحت و سردرگم بودم. یک برادر 20 ساله دارم که کوچکتر از من
است، او یک شب در بیمارستان همراه من بود در حال گریه بودم که برادرم به من
گفت: «خدا یک موجودی را آفریده به نام انسان و این انسان اگر بخواهد
میتواند کوه را جابهجا کند، بیماری تو که چیز خاصی نیست، تو میتوانی راه
بروی» با شنیدن این صحبت برادرم متحول شدم و دائماً به این صحبت فکر
میکردم و به این نتیجه رسیدم که میتوانم. از همان اول گفتم که میتوانم و
این را دایماً تکرار میکردم و تکرار خواهم کرد.
*کلا راگبی را کنار گذاشتید؟
بله. متأسفانه آن زمان با برخی بیمهریها مواجه شدم که واقعاً دلم را
سوزاند، این بیمهریها موجب شد تا برخلاف میلم از راگبی کنارهگیری کنم.
با برخی از نامهربانیها حتی از سوی دوستان نزدیک روبهرو شدم که واقعاً
دلم را شکست، پس از آن با مشورتی که با پدرم داشتم تصمیم گرفتم از راگبی
کنارهگیری کنم و تا مدتی از این ورزش دور باشم اگر این روال ادامه پیدا
کند دیگر سمت راگبی نخواهم رفت و در ورزش جدیدی که انتخاب کردم فعالیت
خواهم کرد. خودم را از جامعه راگبی جدا کردهام. البته هنوز عاشق راگبی
هستم و در صورتی که اوضاع تغییر کند احتمال دارد حتی در عرصه مربیگری
مجدداً در این ورزش فعالیت کنم.
*در چه ورزشی قرار است فعالیت کنید؟
با مشورتهایی که داشتم بین چند رشته، تصمیم گرفتم رشته دوومیدانی ماده
پرتاب نیزه یا پرتاب دیسک را انتخاب کنم که اولویت اصلی رشته پرتاب نیزه
است و قرار است بزودی تمریناتم را در این رشته آغاز کنم.
*چرا تیراندازی را انتخاب نکردید؟
رشته تیراندازی هم در برنامه هایم هست تا برای یک بار حداقل این رشته را
تجربه کنم و در صورت علاقهمند شدن به این رشته، در تیراندازی هم فعالیت
کنم اما با معایناتی که روی من انجام گرفت گفته شد که با توجه به فیزیک
بدنیام در رشته پرتاب نیزه موفقتر خواهم بود به این دلیل اولویت اصلی من
فعالیت در رشته پرتاب نیزه است و برای فعالیت در این رشته از تجربیات
دیگران هم استفاده کردم البته پیش از این در رشته دوومیدانی نیز حضور داشتم
و در ماده دو سرعت و استقامت کار کرده ام. تمرینات وزنه را از 3 ماه قبل
شروع کردم اما تمرینات پرتاب را هنوز آغاز نکردم و بزودی تمریناتم را با
جدیت بیشتری پیگیری میکنم.
*این توانمندی را در خودتان میبینید که در ورزش جدید موفق ظاهر شوید؟
اعتقادم این است که حتی ضعیفترین انسانها اگر تصمیمی در زندگیشان داشته
باشند قطعاً به آن تصمیم خواهند رسید درصورتی که تلاش کنند و پشتکار داشته
باشند البته باید تلاششان مکرر و پی در پی باشد تا به هدفشان برسند، من
هم انسانی بودم که همیشه در زندگیام هدفگذاری میکردم و در حال حاضر و در
شرایط کنونی هم هدفی دارم که در آینده تلاش خواهم کرد به آن برسم و برای
رسیدن به آن تمام تلاشم را خواهم کرد البته نمیتوانم بگویم که خیلی خوب
هستم و میتوانم به آن هدف برسم اما تلاشم رسیدن به آن است.
*چه شد که ورزش را کنار نگذاشتید؟
درست است که من راه رفتن را از دست دادهام اما این دلیل نمیشود که زندگی
نکنم، هنوز زنده ام، نفس میکشم و زندگی میکنم به این دلیل تصمیم گرفتم
ورزش را رها نکنم. آن زمان پا داشتم و با آن میدویدم اما در حال حاضر آن
دو پا را ندارم و از دستانم استفاده میکنم. زندگی برای من تغییری نکرده،
بالاخره این روزهایی که در حال سپری شدن است جزو زندگیمان محسوب میشود پس
باید از این لحظات و روزها استفاده کرد.
*زهرا نعمتی، بانویی بود که شرایطی همچون شما داشت و با این شرایط به
افتخارات زیادی رسید، فکرش را میکنید که بتوانید همانند او به افتخار
برسید؟ مثلاً بتوانید در پارالمپیک حضور یابید و در آنجا به مدال برسید؟
زهرا نعمتی را یک اسطوره میدانم. کسانی که ضایعه نخاعی میشوند شرایط بدی
دارند اما ایشان با آن شرایط، خیلی خوب کنار آمد و من او را ستایش میکنم
که با این وضعیت توانست در پارالمپیک به مدال برسد و در المپیک حضور یابد،
او اسطوره بزرگی است اما من نمیتوانم خودم را با او مقایسه کنم. تمامی
افراد در زندگی اهداف متفاوتی دارند. شاید نتوانم مسیری که خانم نعمتی طی
کردهاند را بروم اما راه جدیدی را خواهم رفت، راهی که سارا عبدالملکی
خواهد رفت تا افراد دیگر هم همین راه را بروند. راهی که خانم نعمتی رفت
خیلی بزرگ بود و شاید من نتوانم از این مسیر به سلامت عبور کنم.
*در حال حاضر حمایتها از شما چگونه است؟ قرار است ورزشتان را در فدراسیون
جانبازان ادامه دهید. این حمایت از سوی فدراسیون جانبازان وجود دارد؟
فدراسیون جــــانبـــــازان را نسبت به فدراسیونهایی که در آن فعالیت
کردم (راگبی و هندبال)، خیلی بیشتر قبول دارم. با حضور در فدراسیون
جانبازان انرژی خاصی میگیرم و محیط آنجا را خیلی دوست دارم. فدراسیون
جانبازان تنها جایی است که به افرادی همچون من دید متفاوت تری دارد، به
گونهای که حس خوبی از حضور در فدراسیون جانبازان و معلولین میگیرم.
خوشحالم که وارد فدراسیون جانبازان شدم و ورزش را در این فدراسیون دنبال
میکنم اما مسئولان دیگر همچون انجمن راگبی تنها به ظاهر از من حمایت کردند
و این موضوع برای من آزاردهنده بود. از انجمن راگبی طرد شدم و پس از آن
خودم را از این انجمن جدا کردم با وجود این گلایهای از مسئولان این انجمن
ندارم. کسانی که در فدراسیون جانبازان فعالیت میکنند آدمهای بزرگی هستند،
تک تک این افراد را باید ستایش کرد. اینها انسانهای پیروزی هستند که
زندگی و راهشان را بخوبی پیدا کردهاند البته شاید خیلی از این اشخاص
معلولیت داشته باشند اما این معلولیت چیزی از ارزشهای این اشخاص کم
نمیکند.
با اندکی اضافات و
تلخیص برگرفته از روزنامه ایران ، تاریخ انتشار 18 آذر 1395، کد روزنامه: 6377 : شماره صفحه: 10