پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۷۲۰۷۲
تاریخ انتشار : ۰۷ آذر ۱۳۹۷ - ۰۸:۲۶
به تازگی نمایشگاهی از آثار «ایرج اسکندری»، نقاش شناخته‌شده و استاد دانشگاه، در گالری «ساربان» برپا شد. ایرج اسکندری یکی از نقاشان شاخص «نقاشی دیواری» است که اوایل انقلاب اسلامی، ‌هنرمندان انقلابی برای انتقال مفاهیم انقلاب در جهت تنویر افکار توده مردم از آن بهره بردند. هرچند که چنین کارهایی در آثار هنرمندان مهمی مانند «دیه‌گو ریورا»ی مکزیکی که پیشتاز نقاشی دیواری بود، دیده می‌شود.

شعار سال: نگرش اسکندری همگام با وقایع اجتماعی- سیاسی جامعه ایران در آثارش انعکاس پیدا کرد. ضمن اینکه هرچه ذهنیت او نسبت به «هنر مدرن» دقیق‌تر شد، از آثار فیگوراتیو- رئالیستی فاصله گرفت. به همین دلیل آثارش تا امروز در میانه انتزاع و فیگور در نوسانند، اما او هم با تغییرات جامعه به کشف و شهود رسید و سعی کرد این تغییرات از بیرون به درون نمود عینی پیدا کند؛ به‌طورمثال آشنایی‌اش با هنر ایرانی مانند مینیاتورهای استاد بهزاد سعی کرد هنر مدرن را با هنر‌ گران‌قدر ایرانی پیوند بزند. نمایشگاه «حکایت شیرین» حاصل چنین نگاهی است. در برخی از آثارش، ‌نقاش مانند فرهاد کوه‌کن، به عشق شیرین (حقیقت) حجاری کرده و کارهایی را با مفهوم عشق، ‌طبیعت و ... پیش‌روی دیدگان مخاطبان قرار داده است. برخی آثار هم به‌غایت انتزاعی هستند. به مناسبت این نمایشگاه با او گفت‌وگویی انجام دادیم که می‌خوانید. ‌

با نگاه اجمالی به سیر تحول و تطور کارهایتان که از نقاشی‌های دیواری اول انقلاب شروع کردید و در ادامه، ‌مبانی و ارزش‌های انقلابی را در قالب آثار فیگوراتیو به نمایش گذاشتید، کم‌کم به تغزل رسیدید و به نوعی از آن قرائت رسمی محتوایی فاصله گرفته‌اید. در این سال‌ها چطور شد که به این موقعیت رسیدید؟
ابتدای انقلاب مصادف شد با فارغ‌التحصیلی و در حقیقت شروع کار حرفه‌ای‌ام. جنگ ایران و عراق هم کلید خورد. مقوله انقلاب و جنگ هم مثل جریان خروشان رودخانه‌ای است که مجال فکرکردن به هیچ‌کس نمی‌دهد. هشت سال جنگ در شروع یک تحول اجتماعی بزرگ و مقابله با دشمنی که به سرزمین ما حمله کرده برای آحاد مردم در اولویت بود. عقل و احساس حکم می‌کرد به هر نحوی که می‌توان همکاری کرد. سال 1361 به قصد حضور در جبهه به سربازی رفتم. در ارتش، هنر من به کار گرفته شد. کارهای تبلیغاتی از قبیل طراحی پوستر و تراکت را انجام می‌دادیم. اولین دیوار را در خیابان انقلاب با موضوع جنگ به اتفاق دوست عزیزم آقای جمشید حقیقت‌شناس که آن‌موقع خدمت سربازی می‌کرد انجام دادیم. سربازی که تمام شد، سال 1364 وارد حوزه هنری شدم. این قضیه؛ یعنی کار نقاشی و نقاشی دیواری با محوریت جنگ ادامه پیدا کرد. در آن زمانه یک دیوار دیگر را در خیابان انقلاب و دیواری دیگر را در میدان فلسطین با موضوع جنگ اجرا کردم. در همین سال‌ها؛ یعنی دهه اول انقلاب حدود 80 تابلو را برای حوزه هنری کار کردم که همگی به انقلاب و جنگ مربوط می‌شدند. دهه اول که سپری شد، مثل کسی که دزدی را از خانه بیرون کرده، در را بستم و نشستم پشت سه‌پایه و کار خودم را شروع کردم. در حقیقت انقلاب و جنگ در حدود 10 سال نگذاشت ما به خود بپردازیم. تغییرات تکنیکی و موضوعی در کارهای من از همان سال‌های پس از جنگ شروع شد. یک نمایشگاه در سال 1372 با عنوان «پنجره‌ها» که کاملا انتزاعی بود در گالری آریا داشتم و پس از آن نیز نمایشگاه‌های دیگر که در هرکدام جست‌وجوهایی را داشتم.
اگر دوره‌های مختلف کاری‌تان را بررسی کنیم، می‌بینیم که جدا از مضمون‌های موردنظرتان که درونی‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود، از نظر تکنیکی و در حیطه فرم وارد ابعاد و فضایی شده‌اید که به نوعی به سبک شخصی شما منحصر شده است. درباره این مسیر بگویید!
شیوه کار نقاش به رفتار، اخلاق و خصلت‌های او بستگی دارد، با تحلیل کار نقاش می‌توانید احوال او را دریابید. وقتی شیوه یک نقاش در نگاه مخاطب تثبیت می‌شود، در حقیقت او خود را تثبیت کرده است. با مرور کار نقاشان می‌شود تاریخ را رقم زد، شرایط اجتماعی را دریافت و زمانه را تحلیل کرد. در دوره‌ای احساس خفقان می‌کردم «پنجره‌ها» را کار کردم. در دوره‌ای دیگر «سنگ‌های سرد و سخت». «سَروهای کاشمر» هم در زمانه 1384 تا 1388 شکل گرفت. مجموعه «زُروان» هم در سال 1388 اجرا شد. نمایشگاه حاضر که «روایت شیرین» نام گرفته نیز حاصل تلخی‌ها و شیرینی‌های پنج سال اخیرم است.
به نظرم بد نیست کمی درباره گذشته صحبت کنیم. «هنر انقلاب» در سال ۱۳۵۸ با برپایی نمایشگاه گروهی از هنرمندان در حسینیه ارشاد شکل گرفت. بد نیست به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب انگیزه‌های آن روزها را مرور کنیم. بااین‌حال چرا به‌مرور هنرمندان انقلاب از یکدیگر فاصله گرفتند؟ به نظر شما دلیل آن چیست ؟
یک ماه پس از انقلاب و دقیقا از ابتدای سال 58 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم. نمایشگاه «حسینیه ارشاد» در فاصله‌ای که من در ایران نبودم، شکل گرفت. این نمایشگاه با همت دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا و حضور کثیری از هنرمندان دیگر شکل گرفت و آن‌طور که شنیدم، پس از حسینیه ارشاد به شهرستان‌های دیگر نیز برده شد و در آنجا به نمایش در‌آمد. نمایشگاه بزرگ دیگری نیز در اردیبهشت 1358 در موزه هنرهای معاصر تهران با عنوان «هنر انقلاب» برگزار شد. این نمایشگاه با کیوریتوری سه نفر از‌جمله مرحوم مرتضی ممیز، زنده‌یاد پرویز کلانتری و منوچهر صفرزاده برگزار شد که گفته می‌شود مدیر اجرائی آن «یعقوب امدادیان» بوده. من در این زمان در ایران نبودم و خیلی از چند‌و‌چون آن آگاه نیستم. فقط شنیدم در این نمایشگاه کارهای نیکزاد نجومی به دلایلی از دیوار برداشته شد! حضور هنرمندانی مانند هانیبال الخاص و شاگردان ایشان در این نمایشگاه چشمگیر بوده است. با توجه به اینکه سردمداران نمایشگاه حسینیه ارشاد در نمایشگاه «هنر انقلاب» موزه هنرهای معاصر تهران حضور نداشتند، می‌توان به این نکته رسید که این دو نمایشگاه -دو برهه از تاریخ انقلاب- آغاز صف‌آرایی دو ذهنیت و برداشت از انقلاب باشند.
خود شما در آن برهه به «هنر» چگونه نگاه می‌کردید؟
باید عرض کنم یک نفر که تازه فارغ‌التحصیل شده و آموزه‌های او همان مطالبی است که در دانشگاه آموخته، چه نظری می‌تواند درباره «هنر» داشته باشد؟ نظریه‌ها معمولا پس از یک دوران کاری و تجربیات سال‌ها، قابل طرح است. به یک نکته اشاره کنم. تازه رفته بودم پاریس، هر روز از جلوی قدیمی‌ترین پل پاریس رد می‌شدم. این پل که نامش «پون نف» است، اولین پلی بوده که پاریس قدیم «کارتیه لاتن» را به بیرون شهر مرتبط می‌کرده آنجا دیدم که پل را با متقال بسته‌بندی می‌کنند! دو نفر هم این کار را کارگردانی می‌کردند! فکر می‌کردم می‌خواهند پل را مرمت یا از آن حفاظت کنند. خاطرم به جاهای دیگر نمی‌رفت! بعد که به ایران آمدم، باز هم تا چند سال نفهمیدم قضیه آن پل و بسته‌بندی‌ها چه بوده!! اما بعدها که با «هنر مفهومی» آشنا شدم شاید 20 سال بعد با کارهای «کریستو» آشنا شدم و تازه آن‌موقع فهمیدم بسته‌بندی آن پل یک کار مفهومی بوده و آن دو نفر کارگردان هم «یاواچف کریستو» و همسرش بودند! در آن سال‌ها ذهنیت ما کاملا بسته و منحصر به «هنر انقلابی» و «فیگوراتیو» بود. با «هنر انتزاعی» و «هنر مدرن» هیچ رابطه‌ای نداشتیم! آموزه‌های ما در دانشگاه بر این روال بود. وقتی به «موزه لوور» می‌رفتم، فقط آثار دوره «کلاسیک» تا اواخر «باروک» را می‌دیدم و با بقیه ارتباطی برقرار نمی‌کردم! اساسا «هنر مدرن» را آن‌چنان که استاد «هانیبال الخاص» می‌گفت، هنری وارداتی و منحط و طاغوتی می‌دانستیم! «هنر مدرن ـ را از تعلقات بورژوازی و مربوط به امپریالیسم تلقی می‌کردیم. البته «نگاه چپ»‌ها هم در این انگاره‌ها بی‌تأثیر نبود! من البته چپ نبودم و مذهبی بودم؛ اما چنین نگاه‌هایی از القائات چپ‌ها بود که در اوایل انقلاب رواج پیدا کرده بود.
اما شما با تابلوی «کوراوغلو» سعی کردید نگاه مذهبی داشته باشید. چرا؟
خب هرچه به ذهن خود فشار می‌آوردم که یک نقاش مذهبی قبل از انقلاب را به یاد بیاورم، یادم نمی‌آمد! تنها کار شاخص من در سال‌های اول انقلاب، همان تابلوی «کوراوغلو» است که با شیوه رئالیستی و به تقلید از آثار هنرمندان روسی و انقلاب فرانسه کار شده است. وقتی جنگ تمام می‌شود، رزمندگان به خانه‌های‌شان برمی‌گردند و به کار مشغول می‌شوند. اگر قرار باشد دریا همیشه منقلب باشد، نمی‌شود زندگی کرد. دوران سازندگی بعد از جنگ شروع شد. هنرمندان هم مثل بقیه پشت سه‌پایه‌های‌شان نشستند. کار هنری به‌ویژه نقاشی‌ یک فعالیت فردی است. جمع‌کردن هنرمندان در یک اداره و ساختمان کار درستی نیست. حقوق‌دادن به هنرمند هم کار درستی نیست.
هیچ اتفاقی ایجاد نمی‌کند. این کار باید خیلی زودتر انجام می‌شد. اگر می‌خواهیم به هنرمند خدمت کنیم، باید شرایطی را فراهم کنیم تا بتواند فکر کند. در فرانسه حمایت از هنرمندان به این صورت است که شهرداری تعدادی آتلیه دارد که به هنرمندان واگذار می‌کند. وقتی هنرمند از دنیا برود آن آتلیه به هنرمند دیگری واگذار می‌شود. هنرمند وام‌دار هیچ‌کس نیست. دستورالعمل هم برای او صادر نمی‌شود. استاد محمد‌ابراهیم جعفری شعر جالبی داشت که می‌گفت: مرا نیاز به الطاف کارفرما نیست/ که مزد من از شوق کار می‌آید/ تلافی‌ام چه می‌کند رنج باغبانی را/ همین بس است
ز گل بوی یار می‌آید.
جالب این است که امروزه برخی از هنرمندانِ انقلاب، خود را خیلی هنرمند انقلاب نمی‌دانند. دراین‌باره چه نظری دارید؟
واژه هنر به‌تنهایی کامل است و همه‌چیز را در بطن خود دارد. هنرمند هم متعهد است هم انقلابی. هر پیشوند یا پسوندی که با این واژه همراه می‌شود آن را متزلزل می‌کند. واژه هنرمند انقلاب نیز چنین است.
اما خب برخی از هنرمندان در اوایل انقلاب خود را چنین می‌نامیدند!
بله همین‌طور است، اما واقعیت این است که عبارتِ «هنرمند انقلاب» متعلق به ادبیات مارکسیستی است. چند سال از انقلاب اکتبر می‌گذشت، لنین به‌واسطه مایاکوفسکیِ شاعر که سمتی در دولت او داشت هنرمندان را جمع و بیانیه‌ای صادر کرد که هنرمندان و نویسندگان باید در خدمت پرولتاریا و انقلاب باشند. جمعی از این هنرمندان که این دستورالعمل را برنمی‌تافتند از شوروی سابق خارج شدند و مدرسه «باهاوس» را در زوریخ بنیان گذاشتند و پس از آن فصل جدیدی در هنر اروپا و غرب آغاز شد و دنیا را متحول کرد. حال آنهایی که ماندند چه اتفاقی ایجاد کردند؟
خب درست است که امثال کاندینسکی تأثیرات ژرفی بر هنر غرب گذاشتند و اصلا او بود که هنر انتزاعی را به وجود آورد... اما در ایران کمی وضعیت متفاوت است. بگذریم. آقای اسکندری مجموعه آثار نمایشگاه «حکایت شیرین» از کیفیت یک‌دستی برخوردار است، کمتر اتفاق افتاده که آثار یک نمایشگاه در سطح کیفی همسان قرار بگیرند. درباره این نمایشگاه بگویید.
نمایشگاه حاضر که با عنوان «حکایت شیرین» در گالری «ساربان» ارائه ‌شده، شامل سه مجموعه است: مجموعه «پنجره‌ها» که در ادامه تجربیات دهه 70 است که در گالری آریا داشتم، مجموعه «چهارفصل» و «ماه‌های سال» (منطقه البروج) که تجربه جدیدی است و همین‌طور مجموعه «خسرو و شیرین». از مواد مختلفی در اجرای آثار بهره برده‌ام و اینکه می‌بینید حاصل تجربیات چندین‌ساله است که با موادمختلف داشته‌ام.
در آثار این نمایشگاه خبری از رنگ و تاش‌های قلم‌مو نیست، در عوض تابلوها به‌تکه‌ای سنگ حجاری‌شده و... می‌مانند. چگونه به این تکنیک رسیده‌اید؟ جالب است در «حکایت شیرین» مانند فرهاد کوه‌کن عمل کرده‌اید!
در اجرا از تجربیات هنرمندان سنتی بهره برده‌ام. کار هنرمندان سنتی عموما با ریاضت همراه است. کنده‌کاری روی گچ، حجاری روی سنگ، آجرکاری، طلاکاری و آینه‌کاری تکنیک‌های سنتی هستند که ردپایی از آن را در این آثار می‌توانید مشاهده کنید. استفاده از این تجربیات‌ گران‌بها و تلفیق آن با آنچه از دنیای مدرن آموخته‌ام، برایم تازگی می‌آورد. وقتی شما در یک زمینه مشخص به آنچه خواسته‌اید دست یافته‌اید، زمان مناسب برای اینکه مسیر را تغییر دهید می‌رسد تا دنبال چیزی تازه بگردید. در این زمان من غالبا با رنگ‌های خاکستری و ته‌رنگ‌های خاموش کار می‌کنم، چون حس می‌کنم در این زمان این کار برایم لازم است. طی‌کردن مسیرهای شناخته‌شده برایم جذابیت ندارد. باید همواره یک چشم تیز برای احساس و تازگی وجود داشته باشد. جست‌وجو، ‌کارِ من است و در این راه هرگز دچار سرگردانی نشده‌ام. مشکل من این است که برای پیاده‌کردن آن چیزی که در سر دارم وقت کم می‌آورم.
نظرتان درباره حراج تهران چیست؟
فروش آثار هنری از طریق حراج تهران تجربه جدیدی در عرصه اقتصاد است. توفیق آن به حمایت نیاز دارد. در قبل از انقلاب، دفتر مخصوص سعی داشت با خرید آثار هنری و ترغیب سازمان‌های دولتی و بخش خصوصی از هنرمندان حمایت کند که تا اندازه‌ای موفق بود. خیلی از ادارات و بانک‌ها به‌واسطه دفتر مخصوص، آثار هنرمندان را می‌خریدند. «صنایع بهشهر» یکی از مجموعه‌داران بزرگ هنری بود و همین‌طور بقیه سازمان‌ها. یادم است که تلویزیون ملی ایران مجموعه بزرگی از سهراب سپهری داشت. این خریدها بدون سفارش مقامات کشور انجام نمی‌شد. اگر مسئولان ما این مسئله را دریابند حراج تهران هم می‌تواند موفق شود. مسئله تخصیص درصدی از بودجه عمرانی وزارتخانه‌ها برای خرید آثار هنری می‌تواند کمی راهگشا باشد که متأسفانه درحال‌حاضر این مسئله در اولویت دولت و مجلس نیست و هیچ برنامه‌ای برای برون‌رفت از این شرایط نامساعدوجود ندارد!

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 6 آذر 97، شماره: 3301


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین