شعارسال: متن زیر مشروح سخنرانی یکساعته حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه در جمع اساتید حوزه و دانشگاه حاضر در این برنامه است.
سازمان حوزه نیازی به مشترک شدن ندارد
پیرامون وحدت حوزه و دانشگاه و چشمانداز این وحدت در ابتدا باید به اختصار نکاتی را یادآوری کنم. بنده معتقدم اگر بخواهیم یک عنوان کوتاه از چشمانداز وحدت حوزه و دانشگاه داشته باشیم، باید بگوییم این چشمانداز عبارت است از تعامل سازنده علمی و کاربردی در تعالی جامعه؛ یعنی تعامل سازنده علمی و کاربردی حوزه و دانشگاه در راستای تعالی جامعه و این چشماندازی است که ما از وحدت حوزه و دانشگاه میفهمیم. بنابراین وقتی از این دو سخن گفته میشود مقصود این نیست که این دو نهاد یا سازمان تبدیل به یک نهاد یا سازمان مشترک شوند (اگر نهاد را به معنای جامعهشناختی در نظر بگیریم) ولی نهاد به معنای سازمان و ساختاری که آن را میتوان در حوزه و دانشگاه واحد دانست؛ به این معنا که نهاد تعلیم و تربیت در جامعه اسلامی یکی است، ولو ممکن است موضوعات تعلیم و تربیت در این دو ساختار متفاوت باشد اما دیگر دو نوع نهاد تعلیم و تربیت نباید داشته باشیم؛ یک نهاد تعلیم و تربیت اسلامی باید باشد که یک ساختارش میشود حوزه و یک ساختارش میشود دانشگاه. یعنی حوزه و دانشگاه دو نهاد متفاوت نیستند؛ دو سازمان و دو ساختار متفاوتند.
نکته دیگری که باید توجه کنیم این است که قبل از انقلاب کشور در نظام آموزشی یک ساختار کلی داشت، یعنی ساختار آموزشیای که در حوزه موجود بود علاوهبر بحثهای دینشناسی، فقه، اصول، کلام و حدیث مباحثی مثل ریاضیات، طبیعیات و طب هم داشت.
در گذشته حوزه طب گستردهتر از حاضر بود. الان طب سنتی وارد دانشگاهها شده است که در قدیم این بحث در حوزهها مطرح بود و هماکنون در حوزه علوم پزشکی یک رشته تخصصی از طب سنتی شکل گرفته است.
دانشگاه در ایران قبل از ۱۳۱۳ وجود داشته است
البته این مساله نه لازم است و نه مطلوب، یعنی نیازی نیست دوباره به گذشته برگردیم و ساختار آموزشی یکسانی داشته باشیم، در واقع هم ساختار حوزه میتواند باشد و هم ساختار دانشگاه. فقط این نکته را تذکر میدهم منباب دانشگاه؛ وقتی میگویند دانشگاه از چه دورهای در ایران تاسیس شده، دائما نگوییم در سال 1313؛ درست است دانشگاه تهران به این شکل جدید سال 1313 تاسیس شده اما طوری تلقی نشود که گویا ایران اصلا دانشگاهی نداشته است.
ایران بههرحال مراکز آموزشی و پژوهشی فراوانی داشته که شاید قدیمیترین آن هم دانشگاه جندیشاپور [از قبل اسلام] بوده و احتمالا بعد از اسلام هم ادامه پیدا کرده است.
این دانشگاه در رشتههای مختلف از علوم عقلی و فلسفه گرفته تا طب، داروسازی، علوم طبیعی و... دانشجو پذیرش میکرده است که بعدها نظامیهها شکل گرفت و بعد از آن هم مراکز دیگری به وجود آمد.
دانشگاه آکسفورد را در انگلستان در نظر بگیرید، هیچوقت نمیگویند این دانشگاه در صد سال اخیر تاسیس شده است، با اینکه ساختار مدرنش شاید عمر چندانی نداشته باشد ولی تاریخی بحث میکنند و میگویند عمر این دانشگاه مربوط به قرون وسطاست تا نشان دهند آکسفورد یک عمر 700 یا 800 ساله دارد.
یا دانشگاه «ویانا»ی اتریش را در نظر بگیرید؛ هیچگاه نمیگویند این دانشگاه 160 یا 200 سال اخیر تاسیس شده و شکل گرفته است بلکه ساختار جدیدش 160 سال اخیر است ولی اصل و ریشه این دانشگاه به دورههای اواخر قرون وسطی برمیگردد.
در اینجا اشاره میکنم که قرون وسطی از نظر روشنفکران ما مذموم است ولی برای آنها نیست. یعنی اینگونه نباشد که گویا ایران 80 سال و اندی است که به دانشگاه روی آورده است و سابقه علمی ندارد بلکه ایران مهد علم، حکمت و فلسفه است.
بنابراین این دو نکته را دوباره جمعبندی میکنم؛ اول اینکه ما هیچ اصراری نداریم و شاید مطلوب هم نباشد که این دو ساختار حوزه و دانشگاه دوباره به گذشته برگردد و به یک ساختار تبدیل شود، آنها دو ساختار متفاوتند که با متدلوژیهای گوناگونی به آموزش و پژوهش میپردازند.
نکته دیگر اینکه تاریخ دانشگاه را بهگونهای در ایران معرفی نکنیم که عمر 80 و چندسالهای به دانشگاه ایران نسبت داده شود که گویا ایرانیان اهل دانش و دانشگاه نبودهاند!
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت با وحدت حوزه و دانشگاه میسر است
وقتی ما از وحدت حوزه و دانشگاه سخن میگوییم مقصود در این زمان تعامل حوزه و دانشگاه است؛ تعاملی که در مسیر تعالی و رشد جامعه باشد. بنابراین اگر بخواهیم الگوی اسلامی– ایرانی پیشرفت داشته باشیم که بتواند هم تحقق پیدا کند و هم عینیت خارجی داشته باشد، جز با تعامل حوزه و دانشگاه امکانپذیر نیست.
ما در کشور با چالشهای جدی ساختاری، مدیریتی و اداری مواجه هستیم، چراکه کشور را تحریم، توطئههای استکبار و استعمار زمین نمیزند، اصلا ما گرفتار فقدان منابع انسانی کارآمد و دانش نیستیم. اگر دردی، ضعفی و آسیبی وجود دارد، این است که این دانشی که در حوزه و دانشگاه تولید میشود و سیر بسیار گسترده و عمیقی داشته است، در عرصه اداره جامعه مورد استفاده قرار نمیگیرد. مسئولان سیاسی و اداری کشور (به معنای عام) هنوز به بلوغی نرسیدهاند که اداره کشور با دانش ممکن است، اداره جامعه با سخنان پوپولیستی امکانپذیر نیست، اداره جامعه و حل مشکلات جامعه توسط دانش ممکن است. این ضعف هم مربوط به جریان سیاسی حاکم فعلی نیست، در دورههای گذشته هم بوده است. یعنی نه جریان اصولگرا و نه جریان اصلاحطلب هیچکدامشان این بلوغ را ندارند؛ هنوز دوران نونهالی را سپری میکنند، باور ندارند اداره کشور با دانش ممکن است. اگر این باور و دانش را داشته باشند، آنوقت نسبت به دانشگاه و حوزه هم باور پیدا میکنند. حالا میگوییم اول باید این تعامل شکل بگیرد. من میخواهم عرض کنم به برکت انقلاب اسلامی و با راهبردهای حضرت امام(ره) و رهبر انقلاب واقعا تعامل حوزه و دانشگاه در این 40 سال سیر صعودی خیلی خوبی داشته است.
تعجب میکنم بعضی میگویند در گذشته مثلا شهید مطهری بود، شهید مفتح بود، از حوزه در دانشگاهها میآمدند و اثرگذار بودند ولی الان اینگونه نیست.
اینها حرفهای غلطی است، حوزویان فاضل، عالم و دانشمند بسیاری در دانشگاهها مشغولند و تاثیرگذارند و هم دانشمندان دانشگاهی توانستهاند بر حوزه آثار مثبتی داشته باشند.
برای مثال حوزه علمیه قبل از انقلاب، چه در ایران و چه در نجف که دو حوزه مطرح در جامعه تشیع بودند، فقط در فقه و اصول بحث داشتند ولاغیر. حتی در حوزه آنموقع کلام اسلامی و تفسیر نبود. البته علامهطباطبایی یک تفسیر قرآن برای جمع محدودی میگفت و تفسیر المیزان را نوشت که حتی خیلی از ناشران حاضر نبودند جلد اول و دوم آن را منتشر کنند. حوزه فقط فقه و اصولی بود که به همین متون سنتی بسنده میکرد، اما الان حوزه علمیه قم در فقه بسیار قوی شده است، نهفقط فقه عمومی بلکه فقههای تخصصی در حوزه اقتصاد، سیاست، مدیریت، تربیت، قضا، تبلیغ و در زمینههای دیگر مثل کلام و فلسفه اسلامی. الان در حوزه علمیه قم بیش از 200 درس فلسفه آموزش داده میشود از بدایهالحکمه تا اسفار.
امروزه نهتنها فلسفههای اسلامی مشا و اشراق و حکمت متعالی در حوزه تدریس و آموزش داده میشود و کار پژوهشی روی آن صورت میگیرد بلکه فلسفههای مضاف به صورت پژوهشی و آموزشی کار میشود، ازجمله فلسفههای اقتصاد، سیاست، حقوق و حتی «فلسفه اسلامی» کار شده و درباره آنها کتابهای بسیاری نوشتهاند.
علوم انسانی اسلامی بعد از انقلاب با همکاری دانشگاه در حوزه ایجاد شد
قبل از انقلاب بحث علوم انسانی اسلامی در حوزهها وجود نداشت اما الان از دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه گرفته تا موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم و مراکز دیگر را داریم که همگی با همکاری دانشگاه و حوزه به وجود آمده است.
در این مراکز علوم انسانی اسلامی را آموزش میدهند، تدریس میکنند و پژوهشهای ارزشمندی نیز صورت میگیرد.
من چهار موسسه در قم را بررسی کردم که اینها در حدود 700 کتاب در این دو دهه اخیر در باب علوم انسانی اسلامی و بیش از دو هزار مقاله منتشر کردهاند. حالا باعث تعجب است که بعضی میگویند در این 30 یا 40 سال حتی یک مقاله در باب علوم انسانی اسلامی نوشته نشده است، خب اطلاع ندارید، چرا عدماطلاع و جهل خودتان را به عدمتحقق نسبت میدهید.
باید این موضوع را عرض کنم که بخشی از این رشد و بالندگی علمی در حوزه مرهون حضور استادان عالم و دانشمند و ارزشمند از دانشگاه به حوزه بوده است؛ یعنی اگر استادان دانشمند ارزشی در حوزههای مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی، علوم مدیریتی و... از دانشگاهها بودند و با حوزه تعامل برقرار نمیکردند، این رشد و بالندگی در حوزه مشاهده نمیشد.
از آنطرف استادان حوزوی به دانشگاه آمدند و ارتباط برقرار کردند و انتقال حکمت اسلامی و معارف اسلامی را به دانشگاه گسترش دادند؛ از طریق دروس معارف یا از طریق دروس تخصصی.
امروزه آثار زیادی درباره درس اسلامی و علوم انسانی اسلامی نوشته شده و آموزش داده میشود مثل مدیریت اسلامی، روانشناسی اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی؛ پس نگوییم اتفاقی نیفتاده، اتفاقات بزرگی در ایران به برکت انقلاب اسلامی تحقق پیدا کرده است. تعامل حوزه و دانشگاه تعامل بسیار سازنده و ارزندهای بوده است. من نقص را در این میبینم که از دانش حاصل از این تعامل حوزه و دانشگاه دولتها بهره نمیبرند، مثلا در حوزه روابط و قراردادهای بینالمللی مثل برجام حضور اساتید دانشگاه و حوزه کمرنگ است. سیاسیون و اداریون بدون عقبه دانش که حاصل حوزه و دانشگاهند، نمیتوانند کشور را اداره کنند. لذا تعجب نمیکنید که چطور یکشبه دلار چهار هزارتومانی به 17 یا 18 هزارتومان میرسد، این اتفاق تصادفی نیست.
تفاوت ظاهری در مبانی حوزه و دانشگاه نیست
بنده بهعنوان یکی از کسانی که تعاملم هم با حوزه و هم با دانشگاه جدی است، میگویم انصافا این تعاملی که در حوزه و دانشگاه وجود دارد، تعامل بسیار ارزنده و مبارکی است، البته وقتی بخواهیم وضع مطلوب را بسنجیم میگوییم این تعامل هنوز کم است، باید بیش از این شود. باید ساختارمند این تعامل تقویت شود و تکامل و تعالی پیدا کند.
وقتی میگویم ساختارمند به این معناست که اولا یکسری مبانی به ظاهر متفاوتی بین حوزه و دانشگاه است که ممکن است این تفاوت رهزن تعامل حوزه و دانشگاه بشود و اگر تامل کنیم، این تفاوت منشأ تعالی «تعامل حوزه و دانشگاه» خواهد شد، نه رهزن. البته تفاوت در مبانی مثل تفاوت در روش علمی است. روش علمی در حوزه روشی وحیانی و نقل دینی است و البته عقل هم است. گفته میشود کتاب، سنت، اجماع و عقل از منابع معرفتی در حوزه به شمار میرود. لذا بیشتر از روشهای نقلی و وحیانی در حوزه استفاده میشود.
اما در دانشگاه از روشهای تجربی و استدلالی استفاده میشود. پس روشهای تجربی و استدلالی در دانشگاه با روشهای وحیانی و نقل دینی در حوزه دو روش متفاوت هستند. ممکن است برخی گمان کنند وقتی اینها دو روش متفاوت دارند، تعاملی هم ندارند.
اما بنده عرضم این است که این تفاوت، منشأ رهزن تعامل نمیشود بلکه منشأ تعالی وحدت حوزه و دانشگاه خواهد شد.
اصولا اگر بخواهیم واقعیتها را بشناسیم، چه واقعیتهایی که طبیعیاند یا واقعیتهای فراطبیعی، در هر روشی و هر منبع معرفتیای، هر روش و منبعی ساحتی را به ما نشان میدهد، هیچموقع یک روش نمیتواند تمام ساحتهای مختلف هستی را به ما نشان دهد.
با این پیشفرض، آیا برای شناخت واقعیت خارجی، روش وحیانی و روش استدلالی و روش تجربی را با هم بهکار گرفتن، واقعیت و هستی و ساحتهای مختلف هستی را بهتر نشان میدهد یا تکروشی یا تکمنبعی؟
عقل سلیم حکم میکند اگر روشهای متنوع را بهکار بگیریم، ما واقعیت و ساحتهای واقعیت را بهتر میفهمیم. چرا مثل پوزیتیویستها فقط بگوییم تجربه و لاغیر یا مثل ناسیونالیستها بگوییم عقل و لاغیر. چرا مثل فیدئیستها بگوییم نقل ولاغیر.
اصلا سیره نبی گرامی اسلام و اهلبیت این بوده که فقط به نقل دینی بسنده کنیم؟
چرا قرآن میفرماید «و شاورهم فیالامر فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّه» و امر به مشاوره دارد؟ یعنی از عقل جمعی استفاده کنیم.
استدلال عقلی و منطقی از روشهای معرفتیای است که مورد تایید دین هم هست. پس این متعددان سنتی متحجر که حاضر نیستند از عقل استفاده شود یا این روشنفکرنماها که خیال میکنند عقل کل هستند و احتیاجی به وحی ندارند، آنها هم بدانند که عقل ناقصند. اگر خیال میکنند در هر حوزهای که میخواهند با این عقل ناقص وارد شوند، بدانند که به قول مولانا عقلشان، عقل ناقص است.
فاصله حوزه و دانشگاه جهل نسبت به دین و طبیعت را زیاد میکند
یک مبنای دیگر هم باز تفاوت بین حوزه و دانشگاه را نشان میدهد که باید مراقب باشیم این تفاوت منشأ رهزنی تعامل حوزه و دانشگاه نشود.
ممکن است گفته شود دانشگاه موضوع پژوهش و مطالعهاش طبیعت و انسان است. (حالا انسان چه رفتار و چه جامعه). ولی حوزه موضوع مطالعهاش دین است، بنابراین این هم تفاوت مبنایی دیگری است، پس چگونه تعامل بین حوزه و دانشگاه با وجود تفاوتی که در مبانی آنهاست، به وجود میآید؟
آیتالله جوادیآملی در نظریه علم دینی میفرماید: «اگر متن دینی قول خداوند است، طبیعت و انسان هم خیل خداوند است.»
عالم حوزوی به تفسیر قول الله و عالم دانشگاهی به تفسیر فعل الله میپردازد. در واقع همگان مشغول فهم آیات الهی هستند. یعنی همانطوری که آیات قرآن، آیات تشریحی الهی است، عالم طبیعت و انسان و مخلوقات الهی هم آیات تکمیلی الهی هستند.
پس با این نگاه آیهای و به تعبیر اهل عرفان نگاه آیینهای همه چیز مظهر الهی، ظهور الهی و تجلی الهی است و این به قول شاعر «یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاده»، با این نگاه هیچ تفاوت مبناییای بین حوزه و دانشگاه نیست.
اصلا این تصویر و نگاه تعامل را تعالی میبخشد، تقویت میکند و رشد میدهد. پس اینجا تکلیف تعامل علم و دین یا به تعبیری علمشناسی و دینشناسی هم معلوم میشود و با ترکیب این روشها ما علم و دین را بهتر میفهمیم، خلقت الهی را بهتر میفهمیم، اگر هرچه بیشتر حوزیان و دانشگاهیان از هم فاصله بگیرند، بیشتر گرفتار جهل نسبت به طبیعت و دین خواهند شد و هرچه تعاملشان بیشتر باشد، ساحتهای بیشتری از این هستی دین و هستی طبیعت و هستی ماوراءالطبیعه را پیدا میکنند.
وقتی شناخت بیشتر شود، جهلشان کمتر خواهد شد. لذا آن حوزویای که گمان میکند حاجتی به دانشگاه ندارد یا دانشگاهیای که تصور میکند احتیاجی به حوزوی ندارد، در واقع اینها اعداء ماجهلوا هستند.
اینها در واقع گرفتار جهل خودشان هستند و نمیخواهند از این ظرفیت ارزشمند استفاده کنند. با این توضیحات نهتنها تعامل حوزه و دانشگاه ممکن و مطلوب است بلکه یک ضرورت معرفتشناختی نیز دارد. ممکن است بگوییم الان یک ضرورت استراتژیک دارد، البته من فراتر از این ضرورت استراتژیک آن را میبینم. امیدوارم این نکات مهم مخصوصا بین مجریان بهعنوان یک باور تلقی شود تا از حاصل دانش دانشگاهیان و حوزویان برای اداره جامعه استفاده کنند و جامعه را به رشد و بالندگی برسانند که زمینه ظهور حضرت ولیعصر(عج) فراهم شود.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه فرهیختگان، تاریخ انتشار: 2بهمن1397 ، کدخبر: 163037: newspaper.fdn.ir