شعار سال: گويا همين ديروز بود که به دخترم عاطفه که از ميدان پيروزي پاريس سلانهسلانه از طريق خيابان ديانا به طرف ايفل در حال حرکت بوديم، گفتم: بيا در اين کنج خيابان بايستيم و با چشمان غيرمسلح به زاويه استقرار ديوارهاي ساختمانهاي کل خيابان بنگريم، شايد بتوانيم کجي يا انحرافي را مشاهده کنيم؛ اما با کمال تعجب حتي 20 سانتیمتر اختلاف هم در کل مسير ساختمانها قابل مشاهده نبود. عمارتها تنها بخشي از پروژه بازسازي ناپلئون بناپارت و بعدها برادرزادهاش لوئي ناپلئون بناپارت بود و نشاني از تغيير در ذهنيت ساکنان و حاکمان جديد فرانسه بود.اگر به معماري ايران خودمان نيز نگاهي بيندازيم، ميتوانيم به نمونههايي از اين دست برسیم.
بناي تخت جمشيد تنها از دستان حکمراناني مانند داريوش و خشايارشاه ساخته است؛ يا عمارتهاي باشکوهي مانند مسجد شاهعباس و عاليقاپو و هشتبهشت و چهارباغ، تنها از شاهي مانند شاه عباس برميآيد. اگر ايندست عمارتها به دست فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه ساخته شود، شکلي کميک به خود ميگيرد. فتحعلي شاه نميتواند تخت جمشيد بنا کند. هر معماري بازتابي از قدرت اقتصادي، فلسفي و ذهنيت حاکمان و مردمان آن سرزمين است. به نسبت اين شکوه بزرگي است که المانها و نمادها شکل ميگيرند و هويتي را معنا ميبخشند.
تعبيري که هگل درباره تاريخ انساني به کار برده، اينجا نيز ميتواند مصداق يابد، هر تاريخي دو چهره دارد؛ جدي و کمدي. من ميخواهم به وجه کمدي اين معنا را القا کنم که اين کمدي گاهي خود را در شکل تراژديهاي دردناک و قابل ترحم وسعت ميبخشد. آنجا که حکومتها و شاهان يا مجموعه جامعه مدنظر وجهي از هويت را بازتعريف ميکنند که با ساحت تاريخي آن جامعه ناسازگار است.دان براون وقتي که درباره برج ايفل سخن رانده بود، از اين معنا سود برده بود. نماد مذکري که با هويت تاريخي و معماري پاريس در تعارض بود. شهردار وقت پاريس هم اين باور را داشت که اين آهنواره زشتمنظر به کار شهري با عظمت و معماري پاريس ناسازگار است.يا وقتي معماران ژاپني برج مشهور «دربازکن» را در قلب شانگهاي ساخته بودند، چينيها دريافتند که اين آسمانخراش مانند شمشیر سامورايي در قلب مرکز تجاري و مالي شهر فرود آمده، در ميانه راه فرم برج را به دربازکني مضحک بدل کردند تا از گزند اين طعنه و نفوذ در امان بمانند.نمادها اهميت خود را در شهرسازي نشان ميدهند. در ميدان ترافالگار لندن توپهاي برجامانده از جنگ هفتساله را در کورههاي ذوب به شيران مهيبي که نماد قدرت بريتانياست، بدل کردهاند تا شکوه آن پيروزي را ماندگار کنند.پراگ و بوداپست هم از اين طنازيها در امان نماندهاند. مسکو و سنتپترزبورگ هم اينچنين. تهران هم نمادهاي خود را دارد.
برخي از آنان مادي و برخي فرهنگي است. گاهي نمادها مانند تئاتر شهر، موزه هنرهاي معاصر، دانشگاه تهران و ميدان آزادي وجهي مادي دارند و گاهي شکلي معنوي. وقتي نام لالهزار، کافه فردوسي، کافه نادري، مسجد سپهسالار، خانه قوامالسلطنه و مدرس را ميشنويم، در عين آنکه درباره محيطي مادي حرف ميزنيم؛ اما ماهيت معنوي آن بيشتر مدنظر ماست.اينکه چرا معماري و نمادهاي آن به قدرت و نوع نگرش آن بازميگردد، ريشه در اين حقيقت دارد که با تحليل معماري و نمادهاي آن ميتوانيم ذهنيت آن جامعه را دريابيم. اگر معماري ما سردرگم و بينظم و آشفته است، به آن دليل است که ذهنيت جامعه که مجموعهاي بزرگتر از همه نهادهاي قابل محاسبه است، پريشان و بينظم و سردرگم است. کافي است به پشت بام عمارت بلندي در هر شهري برويم و با ديدن ابعاد و شکل و لگاريتم معماري بتوانيم درباره ذهنيت افراد آن جامعه قضاوت كنيم. معماري و زندگي شهري رمزآلود و پيچيده شده است. انسان بهعنوان جزئي از اين هويت موسع درگير هزارتوي مناسبات پيدا و پنهان است. آنگونه که مردمان ساکن در فلات مرکزي ايران اين پيچيدگي و رازآلودگي را در معماري و شهرسازي هويدا کردهاند. هرچه مردمان ساکن در مناطق شمالي ساده و برونگرا و بسيط هستند، معماري و نگره مردمان مرکزي درونگرا، پيچيده و رازآلود است.اين نشانهها و اسامي و نمادها ميتوانند معناي روشني به زندگي ما بدهند. از اين زاويه است که کار دوستان گرانقدر در شوراي شهر تهران پسنديده است. کاري که دکتر جواد حقشناس و ديگر اعضاي کميته نامگذاري کردهاند، فراتر از نرمهاي رايج است. همانطور که کاري که شهردار تهران ميکند، ستودنی است. دوچرخهسواري در سهشنبههاي پاک.نمادها مهماند. مثلا از پرتاب تير از کمان آرش چه حسي در ذهنيت ما پديد ميآيد؟
يا از کار فردوسي در شاهنامه چه الگويي را متصور ميشويم. بيراهه نيست
اگر بگوييم فردوسي يکتنه با ساخت ايران نمادين در شاهنامه بر همه سپاه اموي و
عباسي و اعراب در تاريخ ايران غلبه کرد؛ درحاليکه در ظاهر تنها داريم از يک کتاب
سخن ميرانيم.
اينکه از نامهايي مانند استاد شجريان، فروغ فرخزاد، هوشنگ ابتهاج،
منوچهر آتشي، اخوانثالث، سيمين بهبهاني و... بر کوچه و برزن تهران نهاده شود، معنا
و هويتي هدفمند را سبب ميشويم و حرمتي است که بر شهر و مردمانش مينهيم. بيشتر
شهرهاي جهان از اين الگو بهره بردهاند. آنها نام نويسندگان و هنرمندان و شاعران
برجسته خود را بر کوي و برزن و ابنيه و پارکها نهادهاند تا هويت معنوي و کرامت
اخلاقي رسالت شهروندي خود
را تقويت كنند. اين تکريم به معناي احترام به
ارزشهاي معنوي و اخلاقي و هنري خويش است. تکريمي
است که بر خود روا ميداريم، نه بر آنها. احترام به فضيلت و تکريم آن است و بابت
اين امر بايد از دوستانمان سپاسگزار باشيم. در شرايط خاص كنوني، کارهايي از اين
دست خرد و کوچک نيست. گامي است سترگ در راستای تقويت ميان نهادهاي مدني با علقههاي
واقعي مردم. بازتابي است از يک تغيير ذائقه که البته ستودني است و بايد پاس داشته
شود.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 8 اردیبهشت 98، کد مطلب: 3413