شعار سال:در دهه های گذشته و در مواجهه با ناکارآمدیهای رویکرد نئوکلاسیک در توسعه، روشمندی توسعه مشارکتی در کشورهای در حال توسعه نضج پیدا کرد. در این الگو برای توسعه و بهبود شرایط در مناطق کمتر برخوردار، معمولاً فرد یا نهادی خارج از جامعه هدف به عنوان «تسهیلگر» انتخاب و نقش راهبر فرایند توسعه را ایفا میکند. به نظر میرسد این الگوی متأثر از نگاه چَمبِرز در سالهای اخیر در ایران تحت عنوان «توسعه مشارکتی» رونق قابل اعتنایی یافتهاست. تقریباً قریب به اتفاق سازمانهای مردم نهاد و نهادهای عمومی غیردولتی با عناوین جدید از این الگو بهره میگیرند.
شاید یک دلیل اقبال به این رویکرد در کشور، بعد شبهمذهبی آن است. فردی خیرخواه با مشارکتِ خود مردم، آنها را به رفاه و سعادت رهنمون میشود.
در حالتهای ارتدوکسی، تسهیلگر باید به گونهای رفتار کند که کمترین تاثیر مستقیم را بر تصمیم مردم داشته باشد و این مردم هستند که باید هدف و جهت را تعیین کنند. اما واقعیت آن است که بهعنوانمثال در یک برنامه مشارکت محلی روستایی، تسهیلگر انتخاب میکند که چه کسی در فلان جلسه حضور داشته باشد و چه کسی صحبت کند. قدرت تماماً در اختیار برگزار کننده جلسه است، میتواند به صورت دموکراتیک و مسؤولانه مورد استفاده قرار گیرد، به همان میزان هم میتواند به آسانی مورد سوء استفاده قرارگیرد. هر قدم برداشته شده توسط تسهیلگر، متأثر از شخصیت و نگاه او و به ویژه قرارگرفتن او در مرکز توجهات است که عملاً برایش قدرت و خوشی به همراه دارد. حتی انکارِنفس و ابراز متواضعانه این که «من کسی نیستم» هم نوعی ارضای خودبزرگبینی است
اگر چه جامعه محلی احساس خوبی از این مشارکتِ خود در فرایند توسعه دارد، اما گاهی عملاً در مسیر قدرتخواهی تسهیلگر و خواسته های پنهان و پیدای او حرکت میکند. در اینجا «مشارکت به معنای توانمندسازی» به «مشارکت برای قدرت» تبدیل می شود. این عملاً همان چیزی است که متأثر از نیازهای ارضا نشده تسهیلگر، بدان «توسعه روانرنجور» میگویند.
به نظر می رسد اغلب کشورها در مواجهه با ناکارآمدیهای بازارها و دولتها به تله راهبران سیاسیای میافتند که مدعی راهبری مشارکتی و نمایندگی مردم هستند. این راهبران بهرغم ادعای مشارکت مردم، در عمل (آگاهانه ویا ناآگاهانه) منویات گفتمان مطلوب خود را دنبال میکنند. بدیهی است هر فردی گفتمان مطلوبش را دنبال کند. اما مسأله مهمتر آناست که جوامع در شرایط بروز بحران، آمادگی پذیرش رویکردهای پیامبرانه راهبران را دارند و مدعیان راهبری نیز ناآگاهانه ویا خودآگاه میتوانند به مسیری وارد شوند که بهرغم نشان دادن تواضع و سلامت در رفتار، در عمل سببساز توسعه نشده بلکه جامعه را به انحراف ببرند.
واقعیت آن است که رفتار این راهبران براین فرض استوار است که «ما» بهتر از «آنها» (جوامع هدف) و بههمینترتیب بهتر از سایر مدعیان میدانیم. جالب آن است که در اغلب کشورها جنبه مذهبی مدعیات این افراد و شباهتشان به مبلغان مذهبی بسیار بیش از دیگران است. این افراد اساساً گاهی برای خود مأموریت آسمانی قائلند و دیدگاههای خود را تبدیل به ایدئولوژی میکنند و براساس همین نگرش ِ ایدئولوژیک قوانین را نادیده گرفته و دور میزنند و یا از آن برای مقاصد خود استفاده می کنند (نگاه کنید به تجربه دولت ترامپ در آمریکا و تجربه دولتهای نهم و دهم در ایران و اینک رفتار کسانی که از الآن برای انتخابات ۱۴۰۰ دورخیز کردهاند).
آنچه دموکراسیها را پایدار نگهمی دارد، صرفاً قانون اساسی و قواعد مترتب نیست، بلکه هنجارها و مقررات غیررسمی است که توسط بازیگران رعایت میشود. فوتبال گلکوچک در کوچهها، داور ندارد و قوانین پایه فیفا درآنها رعایت نمیشود، اما نرمها و هنجارهای مورد توافق از سوی همه رعایت میشود. شکستن این هنجارها و استفاده از فضاهای خالی قانون برای خود، یعنی به هم زدن کل بازی. هیچگاه بدون وجود تیم مقابل، بازی شکل نمیگیرد. این بدان معناست که حتی اگر ایدههای تیم مقابل را احمقانه یا اشتباه بدانیم، آنها را تهدید، غیرخودی، براندازی و خیانت نمیدانیم. درغیراینصورت، دشمن دانستنِ تیم مقابل ابزاری است که برای خودیترین تیمِ مقابل هم بهکار گرفتهخواهدشد.
راهبران توسعه، بیش از آنکه مسئول اجرای قوانین باشند، مکلف به رعایت قواعد و نرمهای غیررسمی در جوامع هدف هستند. دموکراسی، فوتبال گلکوچک نیست. اما فقط در کشورهایی که قانون با قواعد نانوشته تکمیل میشود، ثمرداده و پایدار میماند. در غیر این صورت، نشاندهنده روانرنجوری مزمن است.
۲۴بهمن۱۳۹۹
پایگاه تحلیلی -خبری شعارسال ،برگرفته از کانال تلگرامی کیمیای توسعه