شعار سال: در دو دهه گذشته، مسائل در کشور ما عموما دو قطبی بوده و حول دو ضلع اصولگرا و اصلاح طلب شکل میگرفتند. در سالهای اخیر ضلع سومی به نام عدالتخواهان نیز به این اقطاب اضافه شده که از زاویه جدیدی به مسائل کشور نگاه میکنند. اما در موضوعی که از آن به عنوان داستان سیسمونی یاد میشود میتوان برای اولین بار حداقل پنج قطب کاملا متفاوت را از یکدیگر تشخیص داد. نگارنده این پنج قطب را اینگونه نام مینهم: غربگرایان، اصولگرایان مصلحت گرا، طرح صیانتی ها، عدالتخواهان غیراصولگرا و عدالتخواهان اصولگرا.
گروه اول که شامل طیف وسیعی از اصلاح طلبان و اعتدالیها تا مخالفان گفتمان انقلاب را شامل میشوند از آنجا غربگرا نام نهادم که وجه مشترک همه شان غربگرایی است. طبعا ظهور هر نقص و تعارضی در عملکرد اصولگرایان حاکم، فرصت بسیار مناسبی برای ایشان است تا هم عملکرد فاجعه بار هشت سال گذشته دولت متبوعشان را قدری تطهیر کنند و هم به نفع بنیانهای تمدنی غرب (بویژه سکولاریسم)، از اساس بنیانهای ایدئولوژیک انقلابیگری را زیر سوال ببرند. احتمالا تمدن غربی در مورد اخلاق سیاسی درسهای چندانی ندارد که این دوستان هیچگاه با انصاف و میانه روی، میانه چندانی نداشته اند. به همین جهت هم در فقره اخیر دچار شادمانی زاید الوصف و حملات تخریبی بی امان شدند. آن هم بدون قصد چندانی برای اصلاح گری! البته ترس از سقوط آقای قالیباف و جایگزین شدن طرفداران طرح صیانت، بعضا سبب شد تا برخی از رهبران این طیف، حلقههای پایینتر را به قدری خویشتنداری فرابخوانند.
گروه دوم را از این جهت اصولگرایان مصلحت گرا نام نهادم که اساسا از خود بنیانهای نظری مستقلی ندارند. فعالیت هایشان عموما دشمن محور است. یعنی برای حفظ انقلاب اسلامی یک حالت انفعالی داشته و بیشتر بر مبارزه با دشمن متمرکز هستند. سرلوحه شان جمله معروف شهید همت است. منتظر میمانند ببینند دشمن کدام طرف را میزند، از همان طرف حمایت میکنند. معمولا آبروی نظام را در گرو حفظ آبروی اشخاص و نهادها دانسته و به همین جهت میانه چندانی با انتقاد از مسئولان خودی ندارند. در این قضیه هم ایشان دو روز اول در یک سردرگمی به سر میبردند. گاهی به میخ و گاهی به نعل میزدند، اما وقتی بی بی سی و ایران اینترنشنال دستورکار خود را روشن کردند، آنها هم تکلیف خود را پیدا نمودند. به جمع حامیان طبیعی آقای قالیباف پیوسته و با یادآوری عملکرد خسارت بار دولت روحانی و حامیانش کوشیدند جهت پیکان حملات را منحرف نموده و اتفاق اخیر را کم اهمیت جلوه دهند. ضمنا به نظر میرسد در بکارگیری استانداردهای دوگانه شاگردی گروه اول را میکنند. یعنی سعی میکنند همانند غربگرایان (یا به عبارت بهتر غربی ها) تعریفشان از خوبی و بدی نسبی باشد. وابسته به اینکه در مورد چه شخص یا گروهی صحبت میشود!
گروه سوم اولین بار است که اینگونه به سپهر سیاسی کشور قدم میگذارند. در جریان کش و قوسهای طرح صیانت، یکدیگر را یافته اند. پیش از این به برخی گروههای سیاسی اصولگرا تعلق داشتند که هویت شان به تدریج در حال زوال بود، اما اکنون زیر تابلوی طرح صیانت توانسته اند هویت جدیدی پیدا کنند. لکن در حقیقت وجه اشتراکشان این است که مسائل فرهنگی همانند حجاب و فضای مجازی را مهمتر از معیشت و عدالت و یا لااقل همردیف با آن میدانند. در گذشته جزء جوانان پرشوری بوده اند که با رخداد هر ناهنجاری فرهنگی جلوی درب سینماها یا نهادهای فرهنگی تجمع کرده و شعار میدادند، اما هیچگاه تا این اندازه در خصوص مبارزه با فساد یا تحقق عدالت حساسیت نداشته اند. شاید به همین جهت هم، همه عدالتخواهان را بدون هیچگونه تفکیک و تمایزی "عدالتخوار" نام مینهند. ایشان، چون بر سر طرح صیانت، دل خوشی از آقای قالیباف و حامیانش نداشتند واضع نظریاتی، چون "چوب خدا" در فقره اخیر بودند لکن، چون در نگاه دشمن محور با گروه دوم اشتراک ناگسستنی دارند، به تدریج فیتیله انتقاد و شادمانی را پایین کشیدند.
گروههای چهارم و پنجم از این جهت مشترک هستند که اولا هر دو ریشه انقلابی دارند و ثانیا برخلاف گروه دوم از خود دارای بنیانهای نظری مستقل هستند. هر دو برخلاف گروه سوم به اصلاح معضلات فرهنگی و دینی در جامعه از دریچه بهبود وضع معیشت و عدالت در کشور مینگرند. در ابتدا اختلاف چندانی نداشتند و در مبارزه با فساد و اشرافیت موجود در دولت گذشته متحد بودند. لکن از بحران بنزینی سال ۹۸، به تدریج راه خود را از یکدیگر جدا کردند. با قدری اغماض اینگونه میتوان گفت که برای عدالتخواهان غیراصولگرا، حفظ نظام فرع تحقق عدالت و معیشت است، اما برای عدالتخواهان اصولگرا هر دو موضوع اصالت دارند. به عبارتی بهبود عدالت و معیشت را رمز ماندگاری نظام اسلامی میدانند و حفظ اعتبار و آبروی نظام را از دریچه عمل به آرمانها و شعائر آن دنبال میکنند.
عدالتخواهان غیراصولگرا که با اضافه شدن برخی از اصلاح طلبان و نیروهای آزاد به اصولگرایان توّاب، شکل گرفته اند در مبارزه بی امان با فساد و تبعیض مرز چندانی نمیشناسند و در رعایت مبانی اخلاقی و حقوقی دقت کمتری دارند. ضمنا از آنجا که به برقرای عدالت فقط نگاه داخلی دارند دغدغه چندانی هم در خصوص حفظ مصالح نظام اسلامی ندارند. برخلاف ایشان، عدالتخواهان اصولگرا از چشم اندازی جهانی به مسئله عدالت نگاه میکنند و، چون نظام استکباری موجود را ظالمانه دانسته و جمهوری اسلامی را یکتا منادی برقراری یک نظم جهانی عادلانه میدانند، به دنبال برقراری یک رابطه متعادل و متوازن بین عمل به اصول و رعایت مصالح هستند. به رفع فساد و تبعیض در کشور بهای بسیار میدهند، اما منصفانه. تا نه حقی از افراد زایل شود و نه از نظام اسلامی. تا نه پوشش و مفرّی برای مفسدان بزرگ شود و نه ظالمان جهانی. تا تلاش برای رفع ظلم، به ظلم بزرگتری منجر نشود.
همچنین انتقاد از مسئولان و نهادها را نه تنها حق، بلکه تکلیف میدانند، اما مصلحانه. مراقبند انتقاد به تخریب بدل نشود و دستاوردها و پیشرفتهای بزرگ نظام اسلامی زیر سایه تبلیغ برخی ضعفها و عقب ماندگیها گم نگردد تا بی جهت مردم مأیوس و ناامید نشوند. مراقبند نقد به مسئولان انقلابی و دستگاههای حکومتی، موجب تطهیر چهره دولتهای غربی یا جریانهای ضدانقلاب و سلطنت طلب نگردد.
خب با این تفاسیر در فقره اخیر هم عملکرد هر دو گروه مشخص میشود. نمیتوان منکر شد که آقای قالیباف یکی از مدیران موفق و کارآمد کشور است که در هر عرصهای خدمت کرده، خدمات ارزنده و ماندگاری بر جای نهاده است. اما همزمان نمیتوان منکر شد که این حجم از خدمات ارزنده، همواره تحت تأثیر ابهاماتی همچون املاک نجومی و عیسی شریفی بوده است. عدالتخوهان غیراصولگرا، چون بین صفر و صدی، عدد چندانی نمیشناسند کوچکترین لکهای که بر لباس شخصی بنشیند کل شخصیتش را خط خطی میکنند. عدالتخواهان اصولگرا اما، ماجرای سفر به ترکیه را در منظومهای از خدمات و ابهامات پیرامون آقای قالیباف مینگرند. آنها نه میتوانند همانند اصولگرایان مصلحت گرا، این حجم از ابهامات را تصادفی یا توطئه دشمن تلقی کنند و نه میتوانند همانند غربگرایان و عدالتخواهان غیراصولگرا چشم بر خدمات وی بسته و توپخانه خود را بی وقفه شلیک نمایند. آنها خود را در جایگاهی نمیدانند که قضاوت کنند میزان قصور یا تقصیر آقای قالیباف در هر یک از ابهامات پیرامونشان چقدر است، اما اینقدر میدانند که وی در خبط و خطاهای مدیرانش، معاونش و خانواده اش، مسئول است. آنقدر میدانند که فاصله مسئولان انقلابی کنونی با همتایان دهه شصتی شان بسیار است.
سخن آخر آنکه: قطعا این تقسیم بندی (و نه هیچ تقسیم بندی سیاسی-اجتماعی دیگری) دقت میلیمتری ندارد و با قدری اغماض جهت ساده سازی چینش صحنه صورت گرفته است. همچنین پر واضح است که نگارنده ناظری بی طرف نبوده و در این وجیزه، سنگ گروه پنجم را به سینه میزنم. شاید هم اینگونه به نظر برسد که یک نمونه آرمانی و نه یک مدل واقعی را تبلیغ میکنم. آری! گونه آرمانی را تبلیغ میکنم، اما جوانان نخبه انقلابی بسیاری را میشناسم که سعی دارند خود را به این نمونه نزدیک کنند و میدانم که در پشت سر، لشگری از تودههای انقلابی را نیز با خود دارند.
حسین رجایی
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از جامعه خبری تحلیلی الف، تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱، کد خبر: ۴۰۱۰۲۰۴۰۷۳، www.alef.ir