شعار سال: سوختگی نوع سوم، نوعی از سوختگی است که به دلیل عمق و نفوذ زیاد تمامی عصبهای حسی از بین میرود و فرد علیرغم سوختگی شدید هیچ نوع دردی از سوختن حس نمیکند.
انواع سوختگی را میتوان به مسائل جامعه نیز تعمیم داد؛ گاهی یک جامعه از معضلی رنج میبرد اما نسبت به آن غافل نیست و در صدد رفع آن است و آن معضل را فراموش نمیکند؛ آن جامعه در قبال آن معضل دچار سوختگی نوع اول و دوم است که هنوز آن را حس می کند.
اما هستند جوامعی که در برخی موضوعات دچار سوختگی نوع سوم شدهاند؛ دیگر آن را حس نمیکنند و با بیاعتنایی و کاملا معمولی از کنار آن میگذرند؛ به تدریج نسبت به یک مسالهای که روزی آن را به عنوان یک ناهنجاری میشناختند میگذرند و آن را طبیعی فرض میکنند.
برای یافتن چنین جامعه لازم نیست راه زیادی طی کنیم؛ نمونه بارز جامعهای که دچار سوختگی نوع سوم شده است جامعه خودمان است. امروز جامعه ما نسبت به معضلی به نام کودکان کار و خیابانی دچار بیحسی و بیاعتنایی شده و با اینکه هر روز شاهد این ناهنجاری بزرگ است، به راحتی از کنار آن میگذرد؛ چه چیزی میتواند عامل این بیاعتنایی باشد جز سوختگی نوع سوم؟
کودکانی که در سرما و گرما، برف و باران و هر شرایط خوب و بدی امیدها و آرزوهایشان را کف خیابانها و پیادهروهای این شهر گسترانیدهاند تا هر روز سنگ فرش قدمهای ما شوند و با بیتفاوتی و یا در نهایت کمکی ناچیز پرده بر این معضل بزرگ بکشیم.
این موضوع در استان البرز و شهر کرج شاید بیش از هر جای دیگری از کشور به چشم بیاید؛ البرز به دلیل جاذبههای مهاجرپذیری، همجواری با پایتخت و وجود حاشیهنشینی به شدت با معضل کودکان کار و خیابانی مواجه است و به دلیل اینکه اقدام جدی برای حل آن صورت نگرفته است هر روز شاهد افزایش این مساله اجتماعی است.
از عمدهترین دلایل دوری این کودکان از دنیای کودکی، ضعف فرهنگی و اقتصادی خانوادهها و در برخی موارد، از کار افتادگی ناشی از بیماریهای صعب العلاج یکی از والدین آنان است که آنها را ملزم و مجبور به مشارکت در امور اقتصادی میکند.
این مشارکت نابهنگام بدون در نظر گرفتن مخاطرات فردی و روحی روانی که بر کودک میگذارد در کمترین حالت دوری وی از درس و تحصیل را به دنبال خواهد داشت و حتی گاه شاهد قربانی شدن این افراد در اقدامات سودجویانه هستیم.
آمار رسمی از وجود بیش از دو هزار کودک کار در البرز حکایت دارد که البته ممکن است این رقم بسیار کمتر از واقعیت باشد؛ اما در هر حال واقعیت این است که دسترسی اکثر این کودکان به امکانات بهداشتی و درمانی محدود است و همین میتواند زمینه بروز بسیاری از بیماریها را در کودکان تقویت کند.
وجود بیش از دو هزار کودک کار و خیابانی در البرز باعث شده است تا این استان به همراه پنج استان دیگر به عنوان پایلوت ساماندهی کودکان کار و خیابان انتخاب شود تا شاید این کودکان نیز بتوانند لحظهای طعم کودکی بچشند.
بدون شک با ساماندهی کودکان کار و خیابان بخشی از آسیبهای اجتماعی موجود در استان کاهش مییابد و زمینه زندگی سالم برای کودکانی که بهترین لحظات عمر خود را در خیابانها سپری میکنند، فراهم میشود.
بی تردید پیشرفت اجتماع جز با کاهش آسیبهای اجتماعی میسر نخواهد شد و کاهش آسیبهای اجتماعی نیز تنها با مشارکت آحاد مردم امکانپذیر است؛ پس مشارکت شهروندان البرزی در حل معضل کودکان کار و خیابانی حرف اول را میزند.
ولی هر مشارکتی در این امر سازنده نیست؛ مشارکت باید سازمان یافته و تشکیلاتی باشد، هم از این رو، در اینجا نقش سازمانهای مردمنهاد مربوط به کودکان کار و خیابان بیش از هر چیزی مطرح میشود؛ اگرچه تاکنون حدود 10 سازمان مردمنهاد در استان برای پیگیری امور کودکان کار شکل گرفته است، اما کمبود مشارکت در حل این معضل همچنان حس میشود.
موضوع کودکان کار و خیابانی موضوعی است که دولت و قوانین موضوعه به تنهایی قادر به حل و رفع آن نیستند؛ پس باید مردم را در قالب سازمانهای مردمنهاد به صحنه آورد تا جامعه از این سوختگی نوع سوم رهایی یابد؛ تا حتی دیدن یک کودک که از دنیای کودکیاش فاصله گرفته و در خیابان مشغول کار است نیز بهتآور به نظر برسد.
البته همان طور که اشاره شد حضور بخش زیادی از کودکان کار در خیابانها، به از کار افتادگی یکی از والدین بر اثر بیماری صعبالعلاج یا مسائلی از این دست مربوط میشود تا بتوانند قسمتی از مخارج خانواده خود را تامین کنند؛ به همین دلیل در این بین نقش سازمان بهزیستی در کنار سازمانهای مردم نهاد برای حل این معضل مطرح میشود.
سازمان بهزیستی نیز باید با نگاهی ریشهای به این موضوع در صدد تحت پوشش قرار دادن چنین خانوادههایی برآید تا گام بلندی در راه حل معضل کودکان کار و خیابانی برداشته شود.
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، تاریخ 7 دی 95، کد مطلب: 9510-4790-5: www.alborz.isna.ir