شعار سال: پدیده ای مثل حاج محمد حسن شمشیری ثابت کرد که کمک به وطن و مردم گرفتار وطن، مستلزم هیچ درجه از دانش یا منصب و مقام نیست. میتوان بدون توان خواندن و نوشتن و با یک قهوه خانه کوچک در عرصت سیاست و جامعه، تاثیرات گذاشت که دهها نخبه علمی و حزب و گروه سیاسی قادر به آن درجه از اثر گذاری نباشند. میتوان در زندگی انتخابهای درست کرد و روی آن ایستاد.
در باره «کافه نادری» تهران به عنوان قدیمیترین پاتوق روشنفکران ایرانی، احتمالا زیاد شنیده اید، اما بد نیست بدانیم که در اوایل دهه ۱۳۳۰ شمسی در منطقه سبزه میدان تهران، یک چلوکبابی وجود داشت که نماد جنبش ملی و مرکز ارتباط اصناف و نیروهای سیاسی وقت بود.
این چلوکبابی را محمدحسن شمشیری دایره کرده بود که یکی از قدیمیترین رستورانهای شهر تهران به حساب میآید. کیفیت پخت غذاهایی آن به حدی بود که مشتریان ساعتها در صف میماندند تا نوبت ورود آنها به داخل رستوران و صرف غذا برسد.
البته غذا خوردن در رستورانی که عکس بزرگی از مصدق نخست وزیر محبوب بر دیوار آن نصب بود و دیدن مرد ملی گرا، میان سال، خوش رفتار، سبیلو، درشت هیکل و ثروتمندی که «قهرمان قرضه ملی» نام گرفته بود و مدام میگفت: «آرزو دارم که یک روز آزادی ملت ایران را ببینم و بمیرم!». برای خیلی از جوانان اهل سیاست آن دوران، نوعی پز و تفاخر سیاسی هم محسوب میشد.
ازشمشیرسازی تا کافه داری
نیاکان حاج محمد حسن شمشیری اصالتا اصفهانی و در کار ساخت شمشیر بودند که با تغییر شغل، به تهران آمده و به قهوه خانه داری مشغول شدند. پدر بزرگ او رئیس صنف قهوه داران دوره قاجاریه و از هواداران جنبش مشروطیت بود. محمدحسین در ایام کودکی و بعد از فوت پدر به عنوان شاگرد کافه نزدحاج اسماعیل کریم آبادی کار میکرد که آدمی اهل سیاست بود و همین امر باعث شد تا محمدحسن که حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت، علاقمند به سیاست شود.
شمشیری سپس قهوه خانه کوچکی اجاره کرد و زندگی پرمشقتی را پشت سرگذاشت تا اینکه در سال ۱۳۲۰ اقدام به تاسیس رستوران نسبتا بزرگی در ضلع جنوبی سبزه میدان کرد و بزودی کارش گرفت و تبدیل به یکی از معتمدین صنوف تهران شد. او حسب علاقه به سیاست، برخی روزها برای شنیدن نطق نمایندگان و اخبار سیاسی کشور به مجلس میرفت. در همین زمان بود که از سخنان و عقاید ملی دکتر محمد مصدق خوشش آمد و در سلک هواداران او در آمد.
دوستی شمشیری و مصدق بالاگرفت؛ بطوریکه او رابط میان مصدق و اصناف تهران شد. با شروع جنبش ملی شدن نفت، شمشیری بازار تهران را در حمایت از مصدق بسیج کرد. توقف فروش نفت ایران، دولت مصدق را در تنگنای مالی قرار داد و برای تامین هزینههای اداره مملکت، مجبور به فروش اوراق قرضه کرد، شمشیری در اقدامی جوانمردانه و وطن خواهانه ۳۰۰ هزار تومان از اوراق قرضه دولت را یکجا خرید و یک میلیون تومان هم در اختیار «بانک بیمه» قرار داد تا به افراد نیازمند و تحت فشار وام اعطا کند.
حسن شمشیری یکی از نیکوران بنام و اسوه سخاوتمندان عصر خودش بود. فرزندی نداشت و تمام ثروتی که با استکان شویی و ظرفشویی تهیه کرده بود را صرف آزادی و سربلندی ایران و رفع حوائج مردم گرفتار کشور کرد. برای آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی وقت، وثیقه ملکی فراهم کرد، هزینه تحصیل تعدادی از دانشجویان بی بضاعت را تامین کرد، برای شخصیتهای متوفی که ملی و سالم و خوشنام بودند با هزینه خودش مجلس ترحیم برگزار کرد و بنای یاد بود ساخت و مبلغ ۳۰۰ هزار تومان نیز صرف احداث ساختمان جدید در بیمارستان نجمیه تهران کرد و در مجموع یک سوم دارایی اش را وقف امور خیریه کرد. بیمارستان آسیای تهران را همان دانشجویانی ساختند که با هزینه شمشیری در خارج تحصیل کرده بودند.
روزهای سخت بعد از کودتا
در سالهای بعد از کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، این پیر مرد وطن دوست و نیک کردار ایرانی، به خاطر حمایت از مصدق، زیر فشارهای شدید سیاسی و امنیتی قرار گرفت. تعدادی از اوباش حکومتی به خانه و چلوکبابی شمشیری هجوم بردند. شیشهها را شکستند و تابلوی آنرا کندند تا نامی از شمشیری باقی نماند.
تمام تلاش حکومت این بود تا احترام و شخصیت او را در هم بشکند و وادارش کند که علیه مصدق چیزی بگوید. شمشیری در عوض،در جریان دفاعیاتش در دادگاه گفت: «… من با تمام وجود، عاشق این مردِ بزرگ و وطن پرست و مردم دوست هستم و جان و مالم فدای یک تار موی مصدق است…». او مدتی به جزیره خارک تبعید شد. در همان حال ناامید نشد؛ شروع به سوادآموزی کرد برای مردم خارک کارآفرینی کرد و درسال ۱۳۴۰ درگذاشت.
واکنش مردم و مصدق به مرگ شمشیری
مرگ حاج حسن شمشیری آنهم ۸ سال بعد از تحقیرها و سرکوبهای ناشی از کودتا، برای نیروهای سیاسی وطن دوست ایران و هر کسی که او را میشناخت، ناگوار و غم انگیز بود. تعدادی از دوستانش به رغم تهدید نیروهای امنیتی، برای او در شهرهای تهران، مشهد، اصفهان، شیراز و شاهرود مراسم یاد بود برگزار کردند.
دکتر مصدق که در تبعید به سر میبرد، با شنیدن خبر مرگ این یار وفادار خود، برای نخستین بار اطلاعیهای را با دست خط خودش صادر کرد و از مردم خواست که به پاس سالها تلاش و مرارتهای او برای وطن، در مراسم سوم درگذشتش شرکت کنند. وی نوشت: «از خبر درگذشت رادمرد وطن پرست و آن خیر نیکوکار، آقای شمشیری آنقدر متاثر شدم که نتوانستم از عهده نگارش این سطور برآیم».
مراسم ختم سومین روز درگذشت حاجی شمشیری با حضور غیر منتظره جمعیت مواجه شد. نیروهای امنیتی از قرائت اطلاعیه مصدق پیشگیری کردند و به ضرب و شتم و دستگیری حاضران پرداختند، اما مردم اطلاعیه را تکثیر کردند و به دیوارها چسباندند.
دکتر غلامحسین صدیقی از اعضای جبهه ملی بر سر مزار شمشیری در این بابوی تهران سخنرانی پرشوری ایراد کرد و گفت:
«شمشیری به ارزش شخصی انسان توجه داشت و با استبداد و خودکامگی مبارزه میکرد. دوست آزادیخواهان و اصلاح طلبان بود، نه انسانی را خوار و خفیف میشمرد و نه در برابر نامردان ذلیل و پست میشد. او به خوبی حس کرده بود که کشوری که در آن ارزش آدمی پایمال شود و ظلم و خودخواهی و درنده خوئی به جای فضائل اجتماعی در آید محکوم به زوال است. او به حد عشق به میهن خود مهر میورزید…».
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از نشریه کارخانه دار، تاریخ انتشار:۱۱ مهر ۱۴۰۱، کدخبر: ----، www.karkhanedar.com