امروز که با شما صحبت میکنم تشکیلات کانون معلولین توانا در قزوین یک بنگاه اقتصادی است که حدود 200 شغل ایجاد کرده است و ضمن اینکه درآمد دارد، فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و حمایتی میکند و خودش را توسعه میدهد
وقتی سید محمد موسوی میگوید من از خواب بیدار شدهام و بیخوابی به سرم زده است، یاد آن بیت منسوب به مولوی میافتم که: «من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش.» سید محمد مرد متفاوتی است و گمان میکنم نمیشود با تندیسها و نشانها به بندش کشید و تعریفش کرد. ترجیع بند و دغدغه و درد او آگاهی است. از همین رو است که میگوید وقتی در جامعهای آگاهی نباشد مردمان آن جامعه، امیرکبیرهایش را به تصور چرک بودن به حمام میکشانند و نوکیسهها همانجا رگش را میزنند. به باور او «نظام سرمایهداری در ایران بعد از 38 سال که از انقلاب میگذرد مبتنی بر سرمایهداری الهی نیست، بنابراین به نوکیسهها جان میبخشد. نوکیسههایی که در مرحله اثبات انقلاب به وجود آمدهاند و بیشتر چالشهای اجتماعی و اقتصادی ایران ارتباط مستقیمی با این پدیده دارد.»
طراح سرمایهداری الهی، صاحب بزرگترین برند تجاری محصولات بهداشتی کودک در ایران و بنیانگذار مؤسسه غیردولتی کانون معلولان توانا بیشتر از آنکه خود را یک کارآفرین به حساب آورد، در قامت یک فعال مدنی ظاهر شده و مقام مشورتی سازمان ملل متحد در حوزه توانمندسازی معلولان ایران است. 500 و اندی معلول در شرکت او کار میکنند و 92 درصد از کارکنان کارخانهاش افراد معلول هستند. او تعمداً در کارخانهاش از اتوماسیون استقبال نکرده است تا کارگر نابینایش صابون را داخل قوطی بگذارد و معلول جسمی - حرکتی در شامپو را ببندد. این کارآفرین ویلچرنشین، نشان عالی مدیریت سال 94، نشان عالی کیفیت استاندارد محصول بهداشتی در سال 95 و نشان واحد برتر کیفیت در سه سال متوالی را دریافت کرده و با وجود همه بیمهریها با یک سر و هزار سودا همچنان به رؤیاهایش میاندیشد؛ از تأسیس اسکله توریستی - تفریحی در شمال گرفته تا راهاندازی مهد کودکی استاندارد با پرونده کامل روانشناسی برای هر کودک - تا توانمندیها از همان نونهالی تحلیل شود - فرازهایی از گفتوگوی ما با این فعال اجتماعی و کارآفرین برتر را میخوانید.
* سرمایهداری الهی یعنی چه؟
سرمایهداری الهی یعنی همین که حضرت خدیجه(س) پولش را در اختیار حضرت رسول(ص) میگذارد و آن سرمایه در جهت اهداف اجتماعی و اعتقادی جامعه و اصلاح ساختار فکری انسانها صرف میشود. پس این سرمایه گذار، سرمایه را برای خودش نمیخواهد، این سرمایه اتفاقاً برای او مقدس است، چون میخواهد بواسطه آن بخشی از روابط دنیا را اصلاح کند نه اینکه برای خودش ثروت اندوزی کند.
سرمایهگذاری الهی یعنی اینکه راه خدا از میان خلق میگذرد، هر کسی این راه را بپیماید، در انتهای راه، او شما را با آغوش باز استقبال خواهد کرد. من کارشناس دین نیستم و چنانچه از سرمایهداری الهی حرف میزنم منظور من اقتصاد اسلامی نیست زیرا آن بحث متفاوت است و کارشناس خودش را میخواهد. بنده معتقدم سرمایه متعلق به خالق هستی است و آنچه در دست من است، دستمایه است. در سرمایهداری الهی ما سود محور نیستیم، ما برکت محوریم. در این سرمایهداری باید به نجوای درونت گوش کنی تا نشانههای راهنما را بشنوی. سود، زائیده محاسبات عقلی اقتصاد است اما برکت چیزی فراتر از سود است. برکت را نمیشود با مدل سرمایهداری رایج شرح داد، اما در سرمایهداری الهی میشود آن را لمس کرد. وقتی خانه خدا را آتش زدند عبدالمطلب شترش را برداشت و رفت. گفتند چه میکنی؟ گفت او خود مراقب خانه خودش است، این یعنی اعتماد به رازق و ناظر و نگهبان بودن خدا که ستون و سرسلسله سرمایهداری الهی است.
سرمایهداری الهی صرف نظر از ادیان و مذاهب مختلف، به دنبال اصالت بخشیدن به حس خداجویی انسان ها و درآمیختن آن با عدالت در برخورداری عادلانه از ثروتهای خدادادی و منابع ملی در کشورهاست. در این نظریه ثروت ابزاری خطرناک در دست سرمایه داران تلقی میشود که اگر منطبق با رویکردهای اجتماعی باشد، جامعه بشری را به سوی عدالت و مساوات پیش خواهد برد. جامعهای عاری از خشونت، نژادپرستی، اختلافات طبقاتی و جامعهای به دور از رنج انسانها. سرمایهداری الهی نوعی نگاه متفاوت به ثروت است که در آن ثروتمند بودن با تمامیت خواهی و زیاده خواهی در تناقض است. سرمایهداری به سبک الهی نگاهی منطبق با فطرت درونی و برخاسته از نوعدوستی انسانها در عالم اقتصاد است که در آن انسان و طبیعت از ارزش ویژهای برخوردارند.
* ما عشق و امید و زندگی تولید میکنیم نه شامپو و صابون
کاری که ما در این شرکت انجام دادهایم نمونه کوچکی از سرمایهداری به سبک الهی است که در آن انسان از بالاترین ارزش برخوردار است، خواه معلول باشد و خواه غیرمعلول. ما در این شرکت به ظاهر شامپو و صابون و دیگر مایحتاج بهداشتی کودکان را تولید میکنیم ولی در واقع تولیدات ما عبارتند از: عشق، امید و زندگی و این یعنی کاشتن یک گل لبخند بر باغچه لب یک انسان که آن گلبوته، ریشه در قلبش داشته باشد و لبخندی که به او زندگی و امید ببخشد. ما در این کارخانه شامپو و کرم و پودر برای کودکان تولید نمیکنیم، اینها همه بهانه هستند و آن 140 قلم محصولی که از در کارخانه بیرون میآید بهانه است. به خاطر همین است که مردم رابطه عاطفی با این برند دارند. آنچه از در این کارخانه بیرون میرود عشق مبتنی بر نوعدوستی است و هر قوطی صابون ما گویی یک کعبه است که بر قفسه مغازهها مینشیند تا به مشتاقان زیارت خانه خدا بگوید: خدا همین نزدیکی هاست.
* ایجاد خیریه با خیراندیشی تفاوت دارد
ایجاد خیریه با خیراندیشی فرق دارد. من متأسفم یک عده یتیم تولید میکنند و یک عده یتیم خانه میزنند، یک عده معتاد میشوند و یک عده میروند کمپ ترک اعتیاد میسازند. اینها به خاطر این است که ما خیراندیشی نداریم. بنابراین همیشه یک گام عقبتر از آسیبهای اجتماعی هستیم و همواره نوشدارو هستیم بعد از مرگ سهراب...
البته هرگز ایجاد خیریهها را نفی نمیکنم ولی همواره بر این باورم که اگر خیراندیشی را در جامعه تقویت و از وقوع آسیبهای اجتماعی پیشگیری کنیم مجبور نخواهیم بود تا با هزینههای گزاف اقتصادی و اجتماعی بر زخم های جامعه خود مرهم بگذاریم.
مقایسه صنایع کشورهای توسعه یافته با وضعیت صنعت در کشورهای درحال توسعه یک اشتباه است زیرا اگر صنعت در اروپا امروز به دنبال اتوماسیون خیز برداشته است، این نگرش در راستای سرمایهداری غربی و کسب سود بیشتر است و البته نباید فراموش کرد که جمعیت آنان نیز رشد منفی دارد و هزینه کارگر سرسام آور است ولی ما با رشد جمعیت مواجه هستیم. ما انسانی فکر میکنیم و تعصب ملی داریم و مطابق با شرایط اجتماع خودمان کار و تولید میکنیم. بنابراین شرایط جامعه ما اجازه نمیدهد که دستگاه اتوماسیون بیاوریم و جوانان ما در خیابان بیکار باشند چرا که بیکاری باعث خودکشی و افسردگی روحی و طلاق میشود و اعتقاد دارم کارهایی که میشود یک نیروی انسانی انجام بدهد چرا باید اتوماسیون کنم؟! مگر اینجا اروپاست؟! لذا ما با فریاد بلند به مسئولان و متولیان صنعت میگوییم: در جامعهای که انسانها بیکار هستند و از پی بیکاری هزاران معضل اجتماعی ایجاد می شود نباید از اتوماسیون استقبال کرد بلکه باید صنعت را هدایت کرد به سمت اینکه شغل ایجاد کند و انسانها در انجام امور بیشتر دخیل شوند که به اعتقاد من این بزرگترین خیراندیشی برای حاکمان و صاحبان ثروت و قدرت است.
* چرا جوانهای ما کارآفرین نمیشوند؟
ما با این روشی که در پیش گرفتهایم نمیتوانیم جوان کارآفرین تربیت کنیم، برای اینکه جوان کارآفرین با تست زدن تربیت نمیشود. ما در کشور موجود عجیبالخلقهای ساختهایم به نام «کنکور» که یک جوان در آغاز جوانی همه استعدادهایش را باید سرکوب کند و برود یک گوشه خودش را منزوی کند و 14 ساعت در روز درس بخواند که چه بشود؟ که بتواند بپرد آن سوی میلههای دانشگاه تهران، در حالی که شما میبینید همینهایی که بعد از این سد سکندر میپرند آن طرف، به خاطر اینکه رشد متوازنی را پشت سر نگذاشتهاند اصلاً روابط اجتماعیشان را بلد نیستند، نمیفهمند در جامعه چه میگذرد؛ اینها شدهاند تلنباری از تست اما به لحاظ اجتماعی در عوالم دیگری سیر میکنند. به نظرم میرسد ما باید یک تجدیدنظر اساسی در تربیت فرزندانمان بویژه در تربیت مذهبیشان داشته باشیم که فرزند ما حس نکند چون در شناسنامهاش نوشته مسلمان، پس ما خوبیم و دیگران بدند، چون نوشته شیعه، پس روش هایمان کاملاً درست است و دیگران راه را کج میروند. این خیلی خطرناک است و این برتری طلبی و اعتماد به نفس کاذب باعث میشود که ما نتوانیم جامعه محقق، پویا و کارآفرین داشته باشیم.
* مردم باید آگاه تر شوند تا رگ امیرکبیرها را در حمام نزنند.
رسانههای ما باید آن قدر آگاهی و عقلانیت مردم را بالا ببرند که اجازه ندهند تا شب هنگام رگ امیرکبیرهایشان را در حمام بزنند. رگ هم فقط رگ دست نیست همین که دست کارآفرین و تولیدکننده را از هر طرف ببندند و نگذارند به طور طبیعی کار کنند یعنی ما را به همان حمام بردهاند و رگ و ریشههای کسب و کار را در کشور زدهاند.
اصول جامعه شناسی و قرآن کریم این را میگوید که تغییر حاصل نمیشود مگر اینکه سطح آگاهی مردم بالاتر برود. شما کتاب خاطرات سفیر انگلیس در زمان امیرکبیر را بخوانید. او در کتاب خاطرات خود میگوید «من همه دربار را خریدم، تنها کسی که وطن پرست بود و خود را به دولت فخیمه نفروخت، میرزا تقی خان فراهانی بود.» او مینویسد: «من برای از بین بردن او پول قابل توجهی گرفتم و بین علما و امرا و مأموران خرج کردم تا جایی که تصمیم شاه این شد که امیرکبیر را بکشند. وقتی امیرکبیر کشته شد، میان مردم کوچه و بازار آمدم و افرادی را دیدم که همدیگر را در آغوش میکشیدند و شادمانی میکردند که یک بیدین از سر راهشان برداشته شده است.» این یعنی چه؟ یعنی وقتی سطح آگاهی در جامعه پایین باشد همین جامعه با شادمانی اضمحلال خود را جشن میگیرد.
* گفتم شما میگویید Disable اما من میگویم Able
من در دنیا معلولان را مظلوم یافتم. به این سبب یک نهاد مردمی که وابسته به دولت نباشد را پایهریزی کردم تا فرصتهای برابر برایشان فراهم کنم و باور من این است که باید آنچنان در سنگر اقتصادی توانمند باشم که بتوانم به اهداف اجتماعی خودم دست پیدا کنم.
من با راهاندازی کانون توانا قصد نداشتم مشکلات معلولان را در سطح ایران حل کنم، بلکه در حد توانم خواستم نمونه کاری از تواناییهای موجود نشان دهم و مسئولان نیز آن را بهعنوان پایلوت ببینند و به این باور برسند که معلولان در فرصتهای برابر توانا هستند. بخش عمده محرومیتهای معلولان نشأت گرفته از عملکرد نادرست حمایتی دولت و روش های غلط تشکلها و خیریهها است که باعث شدهاند تا از منظر جامعه، حمایت از معلولان تنها به جمعآوری کمکهای بلاعوض خلاصه شود.
در مقر سازمان ملل و در حضور رئیس سازمان اطلاعات همگانی این سازمان آنچه درباره معلولیت بیان کردم برایشان تازگی داشت، من آنجا گفتم مرتاض هندی وقتی میخواهد به درجات بالای تعالی برسد دست و پای خودش را میبندد. این یعنی محدودیت تن میتواند انسان را متوجه بُعد وسیع تری از وجودش کند. ما از 20 و اندی سال پیش داریم این حرفها را مطرح میکنیم اما این حرفها انگار در بیرون بهتر شنیده میشود و خریداران بیشتری دارد.
آنجا رئیس دی پی آی سازمان ملل یکی از عزیزان ما را در فیلمی که از کارخانه ما تهیه شده بود با انگشت نشان میداد و میگفت «تو با این معلول چه کردهای که این طور میخندد؟» میگفت «من اینجا برای معلول ویلچر برقی میدهم، استخر و سونایش سر جایش است، خدمات بهداشت روانی به معلول میدهم اما او نمیخندد.
تو با این معلول چه کردهای که او میخندد؟» گفتم برای اینکه شما میگویید Disable اما من میگویم Able. من اسم کانون معلولان را میگذارم «توانا». شما به معلولان کمک بلاعوض میدهید و با همین کمک بلاعوض به وی اینگونه القا میکنید که تو ناتوان هستی و توان اداره خودت را نداری. اما من به معلول در برابر کاری که انجام میدهد، حقوق و دستمزد میدهم و او با غرور سر سفرهاش مینشیند، با غرور میرود مرکز خرید، چون این پول را ماحصل دسترنج خودش میداند. پس این قدر برای آدمی که تنش محدود است، پول جمعآوری نکنید. این قدر نگویید ناتوان و همه باید به او کمک کنند.
* انسان از پی محدودیت تن سازنده شد
بیست و دو سال پیشNGO ای به نام «کانون معلولان توانا» را ساختم که مدیریتش با بچههای معلول است. بنده بهعنوان کسی که از کودکی با تلخ و شیرین زندگی معلولان آشنایی کامل دارم و از طرفی رفاه کشورهای اروپایی و ایالات متحده امریکا را از نزدیک شاهد بودهام، در سال 1374 با یک فلسفه فکری نوین سنگ بنای اولیه کانون را پایهریزی کردم و در راستای تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولیت و دفاع از حقوق این قشر محجوب و مظلوم قدم برداشتیم و در سختترین شرایط و با وجود موانع زیاد حتی از سوی دولتمردان، وارد عرصه کار شدیم و حضور بینالمللی پیدا کردیم. ما در کانون معلولان تعریف صحیحی از معلولیت داریم که معلولیت را محدودیت تن میبینیم و این محدودیت تن را متأسفانه در جوامع انسانی خیلیها محرومیت و ناتوانی میپندارند ولی ما صریحاً اعلام میکنیم که محدودیت تن عامل سازندگی است و انسان از پی محدودیت تن سازنده شد. پس باید معلولان سازندهتر باشند، من بهعنوان فردی که معلولیت دارم زمانی که در صنعت، اقتصاد و کسب و کار قرار می گیرم، باید از دیگر صنعتگران، صنعتگرتر و سازندهتر باشم.
ما به اذعان سازمان ملل تنها NGOای هستیم که حمایت از معلول میکنیم در حالی که کمک مالی درخواست نمیکند. امروز که با شما صحبت میکنم تشکیلات کانون معلولین توانا در قزوین یک بنگاه اقتصادی است که حدود 200 شغل ایجاد کرده است و ضمن اینکه درآمد دارد، فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و حمایتی میکند و خودش را توسعه میدهد.
* ما به انسان به چشم یک سرمایه الهی نگاه نمیکنیم
فردی را میشناسم که مدتی در انگلیس زندگی میکرد و بچهاش در انگلیس مهد کودک میرفت و الان 26 سال سن دارد. او میگفت پسرم همان شد که مهدش در انگلیس گفته بود. از تمرکز روی مسائل فنی گرفته تا ارتباطات اجتماعی و... و این یعنی آنها کودکان خود را بخوبی رصد میکنند و سنجش علمی و درستی از استعدادهای کودک خود دارند.
آیا ما هم - با پشتوانه غنی از قرآن کریم و پیامبر و ائمه اطهار- برآورد و برنامهریزی مدونی برای کودکانمان داریم؟ آیا صرف نظر از شعارهایمان، واقعاً کودکانمان را سرمایه ملی میبینیم؟ کودکان مواد اولیه جامعهاند و باید فرآوری شوند، اما تا زمانی که ما تعارف داریم کارها درست نمیشود تا زمانی که ما واقعاً این کودکان را سرمایه ملی نبینیم، نمیشود تولید ملی را رونق داد. آیا به تناسبی که شما به نفت به چشم پول و سرمایه نگاه میکنید و روی نفت حساب باز میکنید، کودکان را هم سرمایه ملی میبینید؟ ما این نگاه را در کشور نداریم و انتظار داریم سرنوشت خوبی برای آینده کشورمان رقم بزنیم.
* چقدر شأن کارآفرینها را نگه میداریم؟
انسانها میتوانند مانند خالق خود بیافرینند و این خصلت خداوندی است که در انسان به ودیعه گذاشته شده است. بنابراین اگر کسی دلسوزانه به جامعه خود نگاه کند و دگراندیش باشد حتماً کارآفرین خواهد بود. در این شرایط بد اقتصادی باید گفت، وقتی یک تولیدکننده به فعالیت خود ادامه میدهد در واقع با هنرمندی توانسته سرپا بماند. در این شرایط خاص که اقتصاد مقاومتی مطرح است و باید ما استقامت کنیم و در شرایط بحرانی تولید کنیم. من گرچه شاید سود اندکی ببرم که هیچ توجیه اقتصادی در مقابل سرمایه ندارد اما هر لحظه که فکر میکنم اگر خدای نکرده کارخانه تعطیل شود، از فکر اینکه کارگرهای کارخانه بخصوص معلولان که اغلب مستأجر هستند یا قسط دارند، چه خواهند کرد، تنم میلرزد. سؤال من این است که آیا من مستحق این نگرانی هستم؟ من که سهمی از پول نفت ندارم و همچون دیگر تولیدکنندگان تحت فشار وزارت دارایی، سازمان تأمین اجتماعی، بانکها و... هستم چرا باید دغدغه داشته باشم؟ براستی سهم مسئولان از حجم نگرانی ها و دغدغهها چیست؟ و اینها سؤالاتی است که پاسخ آن به تعطیلی مراکز تولید و به تبع آن به رکود بازار و بیکاری و معضلات اجتماعی منتهی میشود.
شما نگاه کنید ببینید ما چطور در جنگ توانستیم از عهده این همه هجمه یک طرفه بربیاییم. قضیه شوخی نبود، فراموش نکنیم چطور ما آدمهای معتقد و متعصب را جذب بسیج و نیروهایمان را آنالیز کردیم که به درد چه کاری میخوردند. اما این تجربه موفق را برای اقتصاد کشور ادامه ندادیم و از این تجربه برای فقرزدایی بهره نبردیم.
چطور ما برای روحانیت یک دادگاه درست میکنیم که شأن روحانیت حفظ شود. اسمش را هم میگذاریم دادگاه ویژه روحانیت اما برای کارآفرینها دادگاه ویژه نمیگذاریم. بحث این نیست که ما میخواهیم تافته جدا بافته باشیم، نه! اما موظفیم حرمت انسان ها را حفظ کنیم.
چرا باید وضع این گونه پیش برود که ما را در بیرون از کشور تحویل بگیرند و مدام دعوت شویم به مجامع بینالمللی و نظرمان برایشان مهم باشد اما در خانه خودمان مثل غریبهها با ما رفتار شود؟ همین اواخر و پس از ملاقاتی که با وزیر کار ترکیه داشتم، از سوی وی دو بار با من تماس گرفتند و پیگیر بودند که برای اشتغال به کار معلولان تجربه موفق خود را در اختیار آنان قرار دهیم تا کارخانهای در ترکیه راهاندازی شود، خب چرا این استقبال در داخل نیست؟
کشورهای توسعه یافته برای کارآفرینان خود امتیازات ویژهای قائل هستند چون معتقدند کارآفرین باید بهترین خدمات را دریافت کند زیرا او به مردم کشورش میاندیشد. اما من اینجا کلی باید از خودم دفاع کنم که پشت پرده کار من منافع اقتصادی و سیاسی وجود ندارد. به طور مثال در سال 93 ساخت یک طرح تفریحی و توریستی را در بندر نوشهر آغازکردیم که از ابتدا هم اعلام نمودیم تمام منافع آن صرف حمایت آموزشی و تحصیلی کودکان و نوجوانان دارای معلولیت خواهد شد.
ولی بد نیست بدانید که دوسال است که در نوشهر کارآفرین برتر کشور (شاکی یک پرونده 50 میلیارد تومانی) باید با یک دوچرخه دزد یکجا بنشیند و به پرسشهای بازپرس پاسخ دهد. کارآفرین ملی که با 62 سال سن هرگز نه شاکی بوده و نه متشاکی و در یک سال و نیم گذشته 18 تندیس گرفته! خود قضاوت کنید که چطور میشود چنین آدمی سر از دادگاه در میآورد، آن هم با طرفیت کسی که سوابق کیفری متعدد و چندین محکومیت حبس در پروندهاش دارد!
* چرا مجبور شدیم به فرد معلول بگوییم بیا در شامپو ببندد؟
با گذشت 38 سال از انقلاب اسلامی، من متأسفم که مجبورم بگویم «اغلب معلولان در جامعه ما آموزش ندیده اند»، بستر آماده نبوده و حداقل کاری که من میتوانم برایش انجام دهم این است که به آنان بگویم بیا با بدنت که رنجور است کار کن، در حالی که اگر ما استعداد ذهنی معلولان را جدیتر میگرفتیم، آموزش میدادیم و آنها را به سمت نخبگی میبردیم، امروز مجبور نبودیم به نابینا بگوییم بیا درِ شامپو ببندد. مشاهده تلاش بدنی معلولان در کارخانه شاید برای خیلیها لذت بخش باشد و البته پند آموز ولی برای من رنج آور است زیرا معتقدم هریک از این عزیزان میتوانستند یک پزشک، یک مدیر، یک وکیل، یک محقق یا استاد دانشگاه باشند...
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، صفحه: 15، تاریخ انتشار: 27 فروردین1396، شماره: 6471 .