پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۰۳۵۴۶
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۳
مترو جایی است برای رفتن. نه ماندن. همیشه قطارها می‌روند. به تعبیر رسول یونان؛ «قطاری که نتواند مرا به جایی ببرد قطار نیست».

شعار سال: مترو جایی است برای رفتن. نه ماندن. همیشه قطارها می‌روند. به تعبیر رسول یونان؛ «قطاری که نتواند مرا به جایی ببرد قطار نیست». مترو هم همین است. باید برود. سفر پشت سفر، رفتن از پی رفتن. در ایستگاه‌های همیشه پر تردد، در جایی که آدم‌ها هیچگاه وقتی برای ماندن ندارند، جست‌وجوی زندگی کار شاید بیهوده‌ای باشد. اما این گزارش تاملی است در ایستگاه‌های مترو. تاملی است در قطارهای در حال حرکت. تاملی برای یافتن یک مفهوم؛ «زندگی در مترو». ساعت 24شب سکوت در دالان‌های تودرتوی متروی تهران جولان می‌دهد. هیچ‌کس نمی‌داند که صبح زود با صدای نخستین قطاری که از روی ریل‌ها رد می‌شود، مسافران خواب‌آلوده از کجای شهر سرک می‌کشند تا سوار این ارابه‌های آهنین شوند و زندگی روزانه‌شان را شروع کنند. تهران شهری بزرگ است. بزرگراه‌ها هر روز صبح از نخستین بارقه‌های خورشید مملو از خودرو می‌شود و مسافران بسیاری نیز از پله‌های مترو پایین می‌روند تا جایی دیگر در شهر سر بیرون بیاورند و به کارشان برسند. در سطح شهر اما استرس‌ها و اضطراب‌ها بیشتر است. پایین، زیر خروارها خاک، مسافران به آسودگی سوار مترو می‌شوند و فارغ از هر چراغ قرمز و زرد و سبزی و به‌دور از هر ترافیک و سروصدا به سمت مقصدشان پیش می‌روند. اگر زحمتی هست، ازدحام و شلوغی است که این روزها کمتر شده‌است. صبح یا عصر، هر زمان که به مترو بروی و هر کجای شهر را نشان کنی، انبوه مسافران مترو را می‌توانی ببینی که سوار می‌شوند و پیاده. یکی از شمالی‌ترین نقطه شهر راه می‌افتد و دیگر از غرب دور. یکی از شرق‌ترین نقطه پایتخت و دیگری در مرکز. مترو این روزها به همه جای شهر سرک کشیده است و دارد همه جای شهر را دربرمی‌گیرد.

برداشت یک

به یکی از ایستگاه‌های مترو می‌روم. پیش از ورود، صدای مبهم ساز می‌آید و آوازی که در ایستگاه پیچیده. جوانی است که گیتار می‌نوازد و می‌خواند؛ « اگه یه روز بری سفر». و همه در سفرند. کنارش می‌ایستم. بین دو اجرا می‌رم سراغش. خوش‌برخورد است و پرحوصله. می‌گوید پیش‌تر تنظیم‌کننده آهنگ بوده اما بعد از یک تصادف رانندگی، سرمایه‌اش را از دست داده و حالا برای گذران زندگی به نوازندگی در مترو روی آورده‌است. گلایه‌ای از برخورد مأموران ندارد. برایش بیشتر آدم‌هایی که می‌آیند و می‌گذرند جالب است. می‌گوید: «چند نفر پیشنهاد همکاری جدی داده‌اند. ازجمله کسی که الان استودیو دارد و کار تنظیم آهنگ می‌کند.» می‌گوید همه جور آدم می‌آیند مترو. چندباری هم دوستان نوازنده قدیمی‌اش را دیده که آمده‌اند و با هم خوش بش کرده‌اند. راضی است. مسافران مترو را آدم‌های دقیقی می‌داند. می‌گوید: «حتی بوده‌اند کسانی که ایستاده‌اند، به آهنگش گوش داده و درخواست آهنگ کرده‌اند.» برای او که پسری جوان است، مترو شبیه صحنه‌ای است با مخاطبانی در گذر؛ «چیزی که برام مهمه اینه که اینجا تو می‌تونی مخاطبانت رو انتخاب کنی. جوری بنوازی که باعث شی یه عده واستن و به آهنگت گوش کنن. این حس خیلی خوبیه که می‌تونی توی این شلوغی آدم‌ها رو میخکوب کنی.» راه می‌افتم و هنوز به پله برقی نرسیده دوباره صدایش در دالان‌های تودرتوی مترو می‌پیچد.

برداشت دوم

روی سکو چند دستفروش گوشه‌ای نشسته‌اند و با هم در حال صحبت و شوخی هستند. می‌روم کنارشان. 2 پسر جوان هستند و 2 پسر بچه. بچه‌ها شیطنت می‌کنند و بازیگوشی. جوان‌ها می‌گویند:«کار نداریم. هر صبح می‌آییم و شروع می‌کنیم به کار. روزی 50تا 100تومن می‌فروشیم که تقریبا 30درصدش سود است.» می‌گویند: کرمانشاهی هستند. اینجا کار می‌کنند و بخشی از درآمدشان را می‌فرستند برای خانواده‌شان. سوءظن هم دارند. می‌ترسند راحت صحبت کنند. در میان حرف‌زدن‌ها و رفت‌وآمد مسافران، مأمور روی سکو می‌آید سمتشان. می‌گوید که باید وسایلشان را جمع کنند. اما خیلی محترمانه. دستفروشان می‌گویند می‌خواهند بروند سمت ترمینال جنوب. پلیس می‌گوید: « نباید در ایستگاه بفروشید.» وقتی پلیس می‌رود می‌پرسم همیشه اینگونه برخورد می‌کنند. می‌گویند: «بیشتر مواقع آره. اما گاهی اوقات هم برخوردشان تندتر می‌شود.»

برداشت سوم

سوار بر مترو از ایستگاهی به ایستگاه دیگر می‌روم. داخل واگن پر است از مسافران. افراد مسن که وارد می‌شوند، جوانان خیلی زود جای خودشان را به آنها می‌دهند. وضعیت برای زنان هم همینطور است. از لابه‌لای جمعیت، دستفروشان راه خود را باز می‌کنند و مدام از کالای متنوع می‌گویند و از مزایای آنها. هرازگاهی مسافری دست می‌برد داخل جیبش و چیزی می‌خرد. مردی جا افتاده کنارم ایستاده‌. منتظر است تا سر صحبت را باز کند و باز می‌کند؛ «هر روز با مترو می‌آم و می‌رم. قبلا مترو شلوغ‌تر بود. آدم یاد فشار قبر می‌افتاد. الان یه‌خورده بهتر شده.» هر روز از ایستگاه کلاهدوز سوار مترو می‌شود، دروازه دولت، خط عوض می‌کند و در ایستگاه قلهک پیاده می‌شود. راضی است. می‌گوید: «دست‌کم 40تا 45دقیقه تو راهم. بی‌دردسر می‌رسم به مقصد. عصرها هم موقع برگشت همین مسیر را برمی‌گردم.» می‌گوید گاهی اوقات از اتفاقاتی که در شهر می‌افتد خبردار نمی‌شود. بیشتر زندگی‌اش رفت‌وآمد از همین مسیر است و تصویرش از شهر بیشتر همین مترو است.

شروع دوباره

نخستین توصیف از تهران در کتاب «عجایب البلدان» آمده است: «تهران قریه‌ای است معظم و ولایات ری دارای باغات زیاد با اشجار و ثمرات خوب و فراوان و سکنه در خانه‌های سرداب مانند به‌سر می‌برند، همین که دشمن حمله آورد، به خانه‌های تحتانی پناه می‌برند که هرقدر محصور بودنشان امتداد یابد به سبب کثرت آذوقه که از فرط احتیاط ذخیره کرده‌اند آسوده‌اند». چه‌کسی می‌توانست تصور کند که هزار سال بعد از توصیف ابوالمؤید بلخی در سده چهارم این تصویر تهران دوباره جان بگیرد. اگر در روزگار گذشته مردم تهران در خانه‌هایی زیرزمینی زندگی می‌کردند، امروز زندگی تازه‌ای در متروی این شهر دیرپا شکل گرفته‌است. زندگی دوباره میلیون‌ها آدمی که در این شهر زندگی می‌کنند. هر روز صبح با صدای نخستین قطار روی ریل‌های سرد و آهنی مترو، هزاران نفر به ایستگاه‌های مترو می‌روند تا زندگی روزانه‌شان را آغاز کنند. وقتی وارد مترو می‌شوی اگر مسافر نباشی، اگر نخواهی از ایستگاهی به ایستگاهی بروی، اگر بخواهی از لابه‌لای همه آدم‌هایی که سوار و پیاده می‌شوند زندگی در راهروهای پر و خالی را جست‌وجو کنی، می‌توانی پیرزنی را پیدا کنی که با عصایی کوچک در حرکت است و پله‌های سنگی را یکی‌یکی پشت سر می‌گذارد. یا می‌توانی با مردی که عصا زیربغل دارد همراه شوی و چند قدمی با او در مترو راه بروی و ببینی چگونه از پله برقی بالا می‌رود. می‌توانی چند دقیقه‌ای کنار پلیسی باشی که به‌راحتی نمی‌تواند با تو صحبت کند و مدام در حال راهنمایی مسافران است. فرقی نمی‌کند در کدام ایستگاه. هر جا که بروی اگر فارغ از رسیدن‌ها و دویدن‌ها و صدای بوق باز و بسته‌شدن درها و صدای حرکت قطار بر ریل‌ها گوشه‌ای از ایستگاه بنشینی و فقط به آدم‌ها نگاه کنی، زندگی بسیاری را می‌توانی ببینی. زندگی آدم‌هایی که هر روزشان را با مترو شروع می‌کنند و با مترو به پایان می‌رسانند.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازسایت خبری روزنامه همشهری ، تاریخ انتشار 19دی 96، کدمطلب:3629، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین