پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۶۸۸۱۲
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۲
یاد ندارم در پیشگفتار کدام اثر”مارسل پروست” -شاید رمان “طرف خانه ی سوان” – خوانده ام…..یک “آن”است به راستی این گفته؛می گوید: “سرنوشت هر کس،به گونه ای شگفت،بستگی به محل صدور شناسنامه اش دارد. تا آن گاه که مدعیان قانونمداری و روشن اندیشی این سرزمین،خشنودانه و پیروزمندانه از چراغ قرمز می گذرند،گذر از خیابان ورود ممنوع، سیبیل شان را کلفت می کند و از این که جای دوربین های ثبت سرعت اتوبان را می دانند،مباهات می ورزند،جمع جبری همه ی این ها می شود”بلاهت”؛بلاهتی سیال و روان که تنفس می شود و هر آینه ریه ی جامعه با آن پر و خالی.و چنین است که اگر من در “مزار شریف”به دنیا می آمدم،شاید می شدم آن که ماشه به روی “احمد شاه مسعود”چکاند و اگر مادرم مرا در”وین”می زایید،بلکه شده بودم رهبر ارکستر!

شعارسال: یاد ندارم در پیشگفتار کدام اثر”مارسل پروست” -شاید رمان "طرف خانه ی سوان” – خوانده ام…..یک "آن”است به راستی این گفته؛می گوید: "سرنوشت هر کس،به گونه ای شگفت،بستگی به محل صدور شناسنامه اش دارد….”.

در این گفته،فرامتن پرحجمی ست؛چه در پهنا و درازنایی؛ و چه در بلندای تاریخ.ممکن است من – یا ما – این گفته را، نعل به نعل روزگار خود ندانیم و کمی بالا و پایین تر از آن فکر کنیم.اما،تنها”فکر”می کنیم و در پارادایم چیره و مستولی جامعه ی ایرانی اکنون ،که همانا "ریا” ست – حتا ریای بی نقاب و بی آبرو و بی پروا – و راهنمای چپ می زنیم و راست می رویم،محل دارد.

تا آن گاه که مدعیان قانونمداری و روشن اندیشی این سرزمین،خشنودانه و پیروزمندانه از چراغ قرمز می گذرند،گذر از خیابان ورود ممنوع، سیبیل شان را کلفت می کند و از این که جای دوربین های ثبت سرعت اتوبان را می دانند،مباهات می ورزند،جمع جبری همه ی این ها می شود”بلاهت”؛بلاهتی سیال و روان که تنفس می شود و هر آینه ریه ی جامعه با آن پر و خالی.و چنین است که اگر من در "مزار شریف”به دنیا می آمدم،شاید می شدم آن که ماشه به روی "احمد شاه مسعود”چکاند و اگر مادرم مرا در”وین”می زایید،بلکه شده بودم رهبر ارکستر!

****

در "خرتجال گردانی”این روزهای رشت،روزهایی که از”غربت مردم رشت”هم کم نمی شنویم،برخی از دوستان در پی تنفس اند – آن هم در اتاق گاز!

راستی را که فهم ما از "غربت مردم رشت”فهمی اجمالی و "اسلایسی”ست.من،کسانی را می شناسم که واژگان نادرست را به واگن روان شده ی زبان می بندند و به تقلیدی تهی از هر گونه دانسته ای،”رشت وند” و "گیلان وند”را همدوش واژه ی "شهروند(citizen)بر این لوکوموتیو بار می کنند.”روستاوند”هم دیده ام!حالا – به قول زنده یاد”عمران صلاحی” – حکایت این واژه ی "غربت”است!شما نمی توانید هیچ انتخابی را تصور کنید که عیار آن بیرون از سپهر”بینش” و”دانش”انتخاب کننده باشد.خب،هنگامی که شماری از روزنامه نگاران یک شهر در این اندازه از تراز دانش اند که بر ملودی "شهروند”،چند”…..وند”دیگر برمی سازند،این چه چشمداشتی ست که از خیل مردم داریم؟

"آلبر کامو”می گوید:”ارزش آدم ها با آن شخصیتی استوار است که می خواستند باشند؛نه آن کسی که هستند….”ما،در زمانی خیلی دور بودیم و نزدیک دویست سال است که "می خواهیم باشیم”اما نمی شود که نمی شود. در جای دیگر زمین اما،در این دویست سال غوغایی جهانگیر سر برافراشته است.می دانید چرا؟،….چون ما صدها سال است که همه ی مناسبات خود را با "موهومات”میزان می کنیم.حتا مفاهیم اهورایی را.و اما این "شدن” در ملت هایی مابه ازای خارجی پیدا کرد که فاصله ی "هدف”با”رویا” در آن جا – در حد مرزبندی – فروکاسته،نه در رشت ما؛ که قادر نیستیم فرزندان خود را هم "خود”تربیت کنیم!برای نوسازی تفکرات خود،نخست باید به ناتوانی های فردی و گروهی خود اعتراف کنیم و سپس راهی برای کاستن آن سامان دهیم؛جز این اگر باشد،تا ابدالدهر – و به قول مادربزرگ های گیلانی:تا اقراص عالم(انقراض عالم) – "سرنوشت ما را بت(ها)ای رقم (خواهد)زد که دیگرانش می پرستیدند.”

در چنین جامعه ای، وقتی "زبان”از "ذهن”،صدها سال نوری فاصله دارد،و راستکاری و رادمردی را تا هزار کهکشان آن سو تر از این "گنبدمینا”نتوان رصدکرد،همین هستیم که هستیم.باید "خونین جگر”باشیم.

*****

گفتن ندارد که اعضای شورای شهر رشت – چون همه ی همسانهای خود در کشور – نماینده ی "شهروند”ان نیستند؛برگزیده ی "شهرنشینان”اند -آن هم گروهی از شهرنشینان.

با احترامی انسانی که برای همه قایلم،من دوستان شورای شهر را برگزیدگان ساکنان شهر رشت هم نمی دانم.اگر این "انتخاب”را "کیفی”هم بدانیم که نیست و برخی ها برای خودشان فهرست های چند هزار نفری چندساله دارند.

احزاب هم در قرطاس بازی و پاپیروس اندازی نظام حقوقی ج.ا.ا مترسک اند.اینان در واقع نماینده ی جمعی از مردم رشت اند و در چنین ساختی از نهاد قدرت سیاسی،چشمداشت سرویس دهی از یک نهاد”اسلایسی” به کل شهرنشینان،گزافه است.پاسخگویی هم بماند برای پنجاه سال آینده.

مگر شورا و”شهردار”ی که یک بامداد، خون شماری از درختان هفتادساله را بر خیابانهای تابستان ریخت و شیرازه ی شهر (خیابان امام)را منهدم کرد و با نرده کشی "افتد و دانی”،شریان اصلی شهر را به طویله ی صحرایی(مرا به یاد فیلم”استرالیا”ی "نیکول کیدمن انداخت!) کابوهای غرب وحشی بدل کرد،کسی کهیر زد؟تازه همان شهردار- با آچار فرانسه -می کوشد پیچ های بسته ی راه ورود چندباره اش را به شهرداری بگشاید.

برخی کت و شلوارهای دنیوی،در پیروی از برخی جامه های اخروی ،به گونه ای دروغ می گویند که آدمی حیران می ماند.برخی هم کلا شورای شهر را وسیله ی”تغییر طبقه ی اقتصادی” خود و برخی دیگر،سکوی جایگاه سیاسی کرده اند.برخی هم با سی-چهل میلیون، کار برخی رای دهندگانشان را راه می اندازند.ما همین هستیم؛نه جز این!اگر هم شیر پاک خورده ای در این میانه یافت شود که بخواهد دامن از این غبار”تمیز”برکشد،مایه ی تمسخر می شود.چون پلشتی فراگیر است.چون پلشتی”عرفی”شده و عرفی شدن پلشتی،از خودش بدخیم تر است.

**

این روزها،هر جا می رویم،پرتره های بزرگی از شهردار منتخب شورا می بینیم.در حالی که هنوز مانده تا”حکم”اش در وزارت کشور صادر شود و بر پایه ی خبرهایی که رسیده،صدور حکم وی،اما و اگرهایی هم دارد.اما،نمی توان مسرت و دست افشانی کسی را که در "زمان خوب”،در یک”مکان خوب”قرار گرفته،سرکوب کرد!مگر،پس از شورای اول چه کسانی شهردار شدند و این شهر ره به کجا برد؟یک معلم دانشگاه،یک مدیر میانی،یک راننده،یک بساز و بنداز و …..در این شهر شهردار شدند.بگذارید این بار یک "تالار دار”شهردار شود!ایرادش چیست؟شاید بالآخره در”کوچه ی ما هم عروسی شد”در این شهر.

به راستی که تفاوت ندارد چه کسی در شهر رشت از استان گیلان و در ایران خاورمیانه شهردار شود….وکیل شود….وزیر شود…..رییس جمهوری شود!اگر نگویم در این سرزمین”اراده”ی کافی برای بهبود اوضاع نیست،شاید به بدسگالی متهم شوم.اما،کدام آدم اندک خرد -همانند من – پیدا می شود که به ناکارآمدی تاریخی نظام حقوقی کشور اعتراف نکند؟

این هم – به گمان من – شریک دارد؛انباز این ناکارآمدی”ما”هستیم؛ ملتی”روزگذران”که تنها در زمان”حال”روزگار می گذرانیم:بدون حافظه ی پیشینی و پسینی.

***

"همه چیز ما به همه چیز ما می آید.” من این جمله را هنگام شورای سوم،وقتی”محمدقاسمی”(یادش به خیر)رییس شورا بود و صدای پایش تخته های خانه ی "میرزاخلیل”را می پوکاند،گفتم.او در صحن علنی شورا برخی کوشندگان رسانه را "ضعیف” توصیف کرده بود. یاد آن روزها گرامی باد!هم اکنون اما دریغا دریغ از همان روزها!چون که رسانه های ما،سخت با این توصیف در دسته بندی رو به رو شده اند:یا "صله” می ستانند و یا "باج” ….. توصیف کمرشکنی ست.اما،من فکر می کنم آن چه باعث چنین دسته بندی ای شده،”اولویت بندی اتوماتیک”زیست بشری ست.مثلا:هوا از آب و آب از نان برای زنده مانی مهم تر است.خب،”غم نان”،غم کوچکی نیست و "احتیاج”می تواند”مزاج”ها را دیگر کند؛حتا مزاج”شیران”را.این که چنین رده بندی ای در فرایند دیالکتیک و بستر استدلالی و تاریخی خودش باشد،من موافق نیستم.گمانم براین است که این محصول "شعبده”ی آن بخش از "قدرت”است که می داند”آزادی”نباید باشد……نقد قدرت نباید باشد.و به جایش نقد”نفر”های قدرت باشد.مثلا شما چهل سال یک ساخت قدرت را بگذاری کنار و بچسبی به چهل سال یک آدم که در کارخانه ی عظیم قدرت،اندازه ی یک واشر موثر نبوده است.این ها را ما دهاتی ها می گوییم”پرگوله”!


شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت خبری تحلیلی گیلان تیتر، تاریخ انتشار: 21آبان 1397 ، کدخبر:14111 www.guilantitr.ir،

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین