پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۰۷۲۵۲
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۲
پس از بحران انقلابی نیمه دوم دهه پنجاه و دهه پرتنش شصت، سیستم فضایی در ایران به کلی به هم ریخت. از همان آغاز انقلاب جمعیت شهر‌ها به صورتی سرسام آور افزایش یافتند و این تورم جمعیتی و نیاز بالا به مسکن شهری، «شهرنشینی» و بزودی «آپارتمان‌نشینی» را ناگزیر کرد. بدین ترتیب نسل جدیدی از آپارتمان‌ها ظاهر شدند که در میان آن‌ها هم برج‌های لوکس دیده می‌شد و هم خانه‌های سازمانی و برج‌هایی برای طبقات فرودست.

شعار سال: در سال‌های دهه ۱۳۴۰، همانگونه که می‌دانیم سیاست فرهنگی رژیم پیشین ملغمه‌ای بود از تضادها‌: از یک سو، نوعی دموکراسی فرهنگی آغاز شده بود که در بسیاری موارد به گسترش و حتی تعمیق و ریشه‌گرفتن گروهی از فرایندها و رفتارهای فرهنگی مفید دامن می‌زد مثلا باسوادی و ترویج فرهنگ و بهداشت در روستاها و عشایر و ترویج فرهنگ، هنر و ادبیات از جمله در فیلم مستند، نمایش، رمان‌نویسی، نقاشی و حتی آغازی بر علوم اجتماعی و انسانی از طریق مدارس، دانشگاه و رسانه‌ها و ایجاد مبادلاتی فرهنگی و علمی با جهان. اما از سوی دیگر، همان رژیم با سرمستی از پول نفت، و با توهم آنکه با برخورداری از ثروت «هرچیزی را می‌توان خرید» به گروهی از توهمات نیز دامن می‌زد مثلا اسطوره‌هایی چون تاریخ پرشکوه و گذشته‌های طلایی با نقش پررنگ و والای زنان و متفکران در آن، هوش ذاتی ایرانیان، زیبایی بی‌مانند طبیعت و فرهنگ ایران در جهان و همه اینها با تاکید بر آ«که گویی همه چیز از یک «نقطه» زمانی و مکانی و به صورتی ناگهانی سقوط کرده و اکنون یک رژیم عقب‌افتاده و سنتی، دیکتاتوری و نظامی، یعنی دقیقا همان چیزی که رژیم محمد رضا پهلوی بود، در چند سال دوباره آن را به دروازه‌های «تمدن بزرگ» خواهند رساند. یکی از «دروازه‌های موعود» نیز اتفاقا رو به شکل جدیدی باز می‌شد که هنوز پس از شصت سال جامعه به شدت متفاوت و از بسیاری لحاظ توسعه‌یافته‌تر ایرانی نتوانسته است با آن کنار بیاید یعنی شهر‌نشینی و شکل عمده زیستگاهی آن یعنی آپارتمان‌نشینی.

در آخرین سالهای پیش از انقلاب توجه به معماری خشتی و عرصه آن به جهان از طرف متخصصان ایرانی، از تمایل به نوعی سازش دادن سنت باستانی در ساخت و ساز و مدرنیته غربی معماری و شهرسازی می‌داد که رویکردهای فضایی شهرنشینی هیچ ربطی به سخنرانی‌های پرشور کنفرانس نداشت. اگر خواسته باشیم تمثیلی فرهنگی بیاوریم رابطه مباحث آن کنگره با آنچه در معماری و شهرهای ایران می گذشت (و تا حدی هنوز نیز می‌گذرد) همان رابطه‌ای بود که بین صحنه‌های نمایش گروتوفسکی و بروک در شیراز یا فیلم‌های آوانسیان و شهید ثالث در تهران، با تئاترهای لاله‌زار و فیلمفارسی‌های سینما‌های کشور وجود داشت. در این زمان بود که «آپارتمان نشینی » و اصولا شهرنشینی، به نوعی شیوه زندگی لوکس تعبیر می‌شد که نسل جوانان موفق و ثروتمند آنها را نه از سر ناچاری بلکه برای تفاوت گذاشتن میان سبک زندگی خود با نسل قبلی که در خانه‌های گاه حتی خارج شهر و روستا زندگی می کردند، انتخاب کرده بودند. آپارتمان‌های «بهجت‌آباد»، «ساعی» و «اسکان» از ابتدای دهه ۱۳۴۰ تا شروع تنش‌های انقلابی تاسیس شدند و هر چند تصور آن بود که دستکم در بهجت آباد بیشتر گروه های با درآمد متوسط ساکن شوند، اما سبک زندگی در این زیستگاه‌ها به گونه‌ای کاملا در تضاد با سبک زندگی رایج در نسل قدیمی و به خصوص طبقات متوسط و پایین جامعه بود و در نتیجه ساکنان آنها فرادستان شهری به ویژه خانواده‌های متوسط به بالایی بودند که در آرزوی شهرنشینی اروپایی و آمریکایی بودند. و اکثریت قریب به اتفاق جامعه در برابر زندگی در این نوع زیستگاه موضع سختی داشت که البته دستکم دو زاویه متفاوت را نشان می‌داد: گروهی به دلیل محدود شدن آزادی به دلیل نزدیگی فیزیکی زیاد به دیگر ساکنان و نبود رفاه متراژهای بزرگ ویلایی (موضع فرادستان عمدتا سنتی) و یا سبک زندگی خارجی و «بی بند و بار» (موضع فرادستان و فرودستان سنتی).

پس از بحران انقلابی نیمه دوم دهه پنجاه و دهه پرتنش شصت، سیستم فضایی در ایران به کلی به هم ریخت. از همان آغاز انقلاب جمعیت شهرها به صورتی سرسام آور افزایش یافتند و این تورم جمعیتی و نیاز بالا به مسکن شهری، «شهرنشینی» و بزودی «آپارتمان‌نشینی» را ناگزیر کرد. بدین ترتیب نسل جدیدی از آپارتمان‌ها ظاهر شدند که در میان آنها هم برج های لوکس دیده می‌شد و هم خانه‌های سازمانی و برج‌هایی برای طبقات فرودست. در اینجا البته ما به موج معروف به بلند مرتبه‌سازی که خود شایسته پرونده ویژه ای است نمی‌پردازیم. اما در سطح شهر شاهد افزایش ارتفاعی اندک در پهنه بزرگی بودیم که می‌توانست از یک تا دو طبقه تا چهار یا پنج طبقه – اغلب بدون رعایت موازین مهندسی و یا با رشوه دادن به معماران و مهندسان – به انجام برسد. تسهیلاتی که دولت برای مبارزه با بحران مسکن پیش گرفت و سازوکارهای گاه بسیار غریب از تعاونی‌های مسکن گرفته، تا «زمین‌های حاکم شرعی» و «وام ریاست جمهوری» و تعاونی‌های خصوصی، بساز‌و‌بفروش‌ها، و وام‌های عجیب و غریب سازمانی، این روند را تشدید کردند. به صورتی در فاصله سه‌دهه، گویی ما به سبک جدیدی از زیستگاه رسیدیم که می‌توان آن را در یک مدل تقریبا مشابه از شمال تا جنوب و شرق و غرب کشور مشاهده کرد: بلوک‌های آپارتمانی بین تا ۱۰۰ تا ۱۵۰ متری با یک زمین مشاع به عنوان باغچه ۲۰۰ تا ۳۰۰ متری، که مثل قارچ در همه شهرها سبز می‌شدند و ما با مدل جدید خانواده ایرانی ( یک خانواده هسته‌ای عموما چهار نفره) با یک خودرو سازگار بودند. چنین مدل خانوادگی را لزوما نمی‌توانستیم و نمی‌توانیم طبقه متوسط بنامیم چون با کمی تفاوت هم در گروه‌های درآمدی و فرهنگی بالاتر دیده می‌شد و هم پایین‌تر. چیزی شبیه به یک «معماری سبک بین الملل» به روایت ایرانی و عقب‌مانده‌اش.

این گونه زیستگاهی از یک سو و از لحاظ داخلی با زیر ورویی جدید جامعه سازگار بود (هر چند که معنای این به هیچ رو رضایت داشتن ساکنان نبود) و هم از لحاظ بیرونی با وضعیت شهرهای ما که در آنها نیز نارضایتی از وضعیت فضای زیست اصلی، مشخصه بود و هست اما آنچه می‌توانیم به مثابه ویژگی شهرهای حاوی این واجدها (دالها) و خود این واحد‌ها (مدلول‌ها) بگوییم در یک واژه قابل خلاصه شدن است: «بی‌هویتی» که البته استدلال ما در اینجا آن است که این بی‌هویتی خود به پدید آمدن یک دیالکتیک یا یک دوگانه خاص می‌رسید و آن دوگانه «بی‌هویتی / هویت کاذب» بود. دوگانه‌ای کاملا آسیب‌زا که در رابطه با شهرها و شهرنشینی نیز چرخه باطلی را به وجود آورد که در آنها نیز همین امر تکرار می‌شد و هر یک دیگری را تقویت می‌کردند. بی‌هویتی یا بی‌ریشه‌گی به دلیل از دست دادن موقعیت‌های هویت‌ساز پیشین‌، سنتی، نیمه‌سنتی ، یا رو به مدرنیته، و هویت کاذب‌، به دلیل تصور خیالین «خود» در نوعی رابطه متفاوت «مدرن» با فضا و زمان. یا در تمثیل سینمایی از این امر، آنچه کارگردانان ایرانی مورد پسند ِ فسیوال‌های خارجی، به آن «طبقه متوسط مدرن شهری» و «مسائل آن » نام دادند و آنها هم با یک خوشن‌خیالین کودکانه و اگزوتیستی باورشان شد، ما چنین آدم‌ها و چنین چیزهایی داریم که نداریم: یک صویر معیوب ذهنی که به تصویر دهنی معیوب تری تبدیل شد و مادیّتی باز هم معیوب تر در شکل و شمایل این آدم‌ها وآپارتمان‌هایشان و زندگی روزمرخه و سلایقشان پیدا کرد. استدلال ما نیز در اینجا آن است که این ریشه آسیب‌زده بود و هست که به مناسبات آسیب‌زده بعدی در سطح روزمرگی این فضا – زمان‌ها منجر شد و بدون انجام گروهی از اصلاحات اساسی در سطح شهر و خود واحدها نیز قابل درمان نیست.
برای آنکه استدلال خود را بیان کنیم از نظریه معروفی استفاده می کینم که شاید زیاد هم تکرار شده باشد، اما گویاست از نظریه پنجره شکسته (Broken Window Theory) استفاده می‌کنیم. این نظریه که در سالهای دهه ۱۹۹۰ به وسیله دو استاد دانشگاهی آمریکایی در رشته های علوم سیاسی (جیمز ویلسون) و جرم شناسی (جرج کلینگ) مطرح شد، هر چند بعدها سوء استفاده‌های زیادی از آن شد و از جمله نیروهای انتظامی شهری در شهرهای آمریکایی آ« را دستمایه رفتارهای سرکوب گرانه‌ پلیسی خود علیه فرودستان شهری قرار دادند، که کاملا قابل انتقاد است، اما به خودی خود نظریه‌ای قابل تامل بود و هست. بر اساس این نظریه به طور‌کلی یکی از شاخص‌های امکان بالقوه وجود یا گسترش پهنه‌های آسیب و جرم وجود نشانه‌های کوچک است و نه لزوما بروز علایم بحرانی و بزرگ: مثلا وقتی در یک مجموعه ساختمانی یک پنجره شکسته می‌بینیم و این پنجره تا مدتها تعمیرنمی‌شود می‌توانیم حدس بزنیم که در انسجام اجتماعی و سازمان‌یافتگی و کارکرد این مجموعه مشکلاتی وجود دارد که یا تا کنون بروز بیرونی داشته اما از دید شاهد خارجی پنهان مانده و یا هنوز بروز نکرده، اما بی‌شک بروز خواهد کرد. در تمثیل پزشکی می‌توان گفت که وقتی بدنی تب می‌کند و به خصوص و وقتی تب ادامه می‌یابد‌، یا همین امر با درد در نقطه‌ای خاص از بدن، بدون شک باید در پی دلیل آن بود، زیرا این دلیل اغلب ممکن است، خطرناک‌تر و وسیع‌تر از نشانه‌ای باشد که می‌بینیم. حال اگر به سطح شهرنشینی در ایران بیاییم پنجره شکسته را می‌توانیم در پدیده هایی چون آلودگی هوا، ترافیک سنگین خود‌رو‌ها و زمان زیاد تلف شده در آن، بی‌نظمی مسیرها، بی‌سامان بودن زیستگتاه‌های شهری دید. ممکن است اکثر مخاطبان این مقاله کسانی باشند که دارای تجربه آپارتمان‌نشینی در این گونه واحد‌ها باشند و بنابراین چند مصداق پیش پا افتاده بحث را روشن می کند. فضاهای شهری، خرابی پیاده روها، نمای ساختماان‌ها و … مشاهده کرد. که همه این موارد گویای نبود سامان‌دهی مناسب و وجود بالقوه یا بالفعل کژکارکردهای زیستی روزمره است و نتیجه‌اش نارضایتی و نبود رفاه شهری، عدم شکل گیری هویت های شهری و حس تعلق مکان، بی‌هویتی و حتی نفرت نسبت به شهر که می‌تواند خود را به صورت هایی کاملا مخرب از جمله در ونداایسم شهری نشان بدهد.

اما همین پنجره شکسته را می‌توان در سطح آپارتمان‌نشینی کوچک نیز مشاهده کرد. چند مثال که شاید برای همه مخاطبان آشنا باشد را ذکر می‌کنیم: نماهای قابل مشاهده از محوطه مشاع درونی و یا از بیرون آپارتمان یکی از معصلات کنونی آپارتمان نشینی است: بسیاری از آپارتمان نشینان توجهی به نمای بالکن‌های خود ندارند و آنها را بدل به یک انبار می کنند و یا با آویختن رخت‌های خود برای خشک شدن و در معرض دید قرار دادن آنها تصویر پنجره شکسته را تداعی می‌کنند. همین موضوع را می‌توان به در آوردن کفش در بیرون آپارتمان و پرشدن محوطه پشت در ورودی با کفش‌های بی‌شمار و کثیف و آلوده و بدبوی مراجعان مشاهده کرد که این هم مصداق پنجره شکسته است. مثالی که برای خود من بسیار جالب بود مجموعه آپارتمانی بود که همه درهای آپارتمان های خود را ضد ضربه یا «بلنداژ» کرده بودن اما نرده های کهنه فلزی پشت در راهم (برای احتیاط و «ضرر ندارد») نگه داشته بودند و میان آن نرده‌ها «دم پایی»هایشان را هم برای رفتن تا «سرکوچه» گیر می دادند ولی راهروهایشان را پارکت کرده و چراغ‌های اتوماتیک خاموش و روشن شدن گذاشته بودند. اگرهیچ معیار دیگری برای مدرن نبودن و اختلاط هایی که نزدیک به موقعیت روانپریشی است در این آدم‌ها نداشته باشیم، همین چند مورد کافی است تا بفهمیم این روستائیان در شهر گمگشته و پولدار، در حال تخریب شهر هستند و البته تخریب خود و روستایی که از آن آمده‌اند. وقتی می‌بینیم که این موارد گاه برغم تذکرات متعدد و حتی دعوا میان ساکنان حل ناشده باقی می‌ماند می‌توانیم درک کنیم که چرا آپارتمان‌نشینی در ایران به ویژه در واحدهای کوچک درک نشده و باید به این دو سئوال پاسخ دهیم. البته مواردی که گفته شد جزو آشکارترین پدیده‌هایی است که ما در مصداق پنجره شکسته می‌بینیم و اگر خواسته باشیم دقیق‌تر موضوع را بررسی کنیم، بسیاری از مواردی که به «مزاحمت‌های همسایگی» معروف هستند شامل همین مصداق‌ها می‌شوند نظیر: ایجاد سروصدا در آپارتمان و صحبت کردن یا راه رفتن با صدای بلند که مزاحمت صدایی ایجاد می‌کند، یا آشپزی با مواد و ادویه‌های تند که ایجاد مزاحمت بویایی می کند، یا استفاده نامناسب از فضاهای مشاع آپارتمان به خصوص راهروها ، انباری یا حیاط که ایجاد مزاحمت در حرکت می کند، تعدد و سروصدای ناشی از مهمانی گرفتن یا سایر مراسم در محیط های کوچک آپارتمانی و غیره نیز از این مصادیق هستند.
اما آنچه به عنوان دو سئوال نهایی همراه با راه حل هایی مناسب برای این گونه آپارتمان می‌توان مطرح و به آنها پاسخ داد این دو مورد است. پرسش اول اینکه: چرا آپارتمان‌نشینی در ایران برغم حدود شصت سال پیشینه هنوز درونی نشده است؟ یا به عبارت دیگر را این پنجره‌های شکسته پس از گذشت سال ها تعمیر نمی‌شوند؟ و پرسش دوم اینکه چرا به باور ما میزان مزاحمت‌های آپارتمان‌نشینی به نسبت معکوسی با دو عامل بزرگ شدن واحدها و کیفیت آنها کاهش یا افزایش می‌یابد. ابتدا بر این نکته تاکید کنیم که بر اساس چه استدلالی این دو پرسش را مطرح و گمان می‌کنیم مشروعیت دارند. مهم‌ترین عاملی که می‌توان در این زمینه مطرح کرد به جز مورد مصادیق «پنجره شکسته» که به آن اشاره شد، میزان بالای نارضایتی از زیست آپارتمانی است. با مشاهده و تحقیقی ساده می‌توان دریافت که اکثریت بزرگی از کسانی که از خانه‌های ولو کوچک و فقیر با امکانات محدود به آپارتمان‌ها نقل مکان می‌کنند، هر‌چند از لحاظ رفاه و آسایش فیزیکی اذعان دارند وضعیت بهتری یافته‌اند، اما به سرعت با همسایگان خویش و در مدیریت فضاهای مشاع با همسایگان دچار اختلاف می‌شوند. به گونه‌ای که مشاهده می‌کنیم اغلب بر سر تعمیر، پرداخت شارژ و مسائل بدیهی دیگر، اختلاف‌های بزرگی درگیر می‌شود. اما مورد دوم این است که هر اندازه به طرف بناهای بزرگتر یعنی برج‌ها با تعاد واحد بیشترمی‌رویم میزان مزاحمت‌ها بدون آنکه از میان بروند کاهش می‌یابند یا تغییر محتوا می‌دهند. به عبارت دیگر هر‌اندازه تماس مستقیم بین ساکنان کمتر می‌شود، اختلافشان نیز کمتر می‌شود. البته در این مورد باید دقت به منشاء ایجاد واحد مسکونی داشت و اینجا است که بحث کیفیت مطرح می‌شود. در مواردی که کیفیت برج مسکونی بالا است و طبعا خرید یا اجاره آن در توان گروه محدودی است، سیستم‌های مدیریت بهتر و کاراتری نیز به وجود می‌آیند که از تماس مستقیم افراد جلوگیری و در نتیجه میزان اختلاف را به حداقل می‌رسانند. برعکس اگر منشاء دولتی یا تعاونی داشته باشند، به دلیل پایین بودن سرمایه اقتصادی و گاه به همراه آن، سرمایه فرهنگی ساکنان، حتی یک برج بزرگ را می‌بینیم که فاقد مدیریت منظم یا کارا است و این امر سبب ارتباط مستقیم ساکنان و بالا گرفتن اختلافات می‌شود. اما دلیل اینکه آپارتمان در فرهنگ ما درونی نشده ، امری ذاتی نیست و حتی هرچند شتابزدگی شهرنشینی در آن بسیار موثر بوده، لزوما نمی‌توان نتیجه گرفت که افراد «عادت» به آپارتمان‌نشینی ندارند بنابراین مشکل ایجاد می‌شود. مسئله دارای دو منشاء است که اتفاقا به ریشه‌های شکل گیری این گونه واحدها نیز مربوط است. نخست اینکه فرهنگ خانه‌نشینی ولو خانه‌های کوچک در دورانی طولانی حتی در سطح شهری ما بسیار گسترده بوده است. بنابراین درک از عناصری چون حیاط، کوچه، خیابان، محله و غیره به شدت در افراد حتی در شهرها درونی شده است. فراموش نکنیم که امروز حتی در سطح پایتخت ایران، هنوز ما در متوسط ارتفاع دو طبقه هستیم. از این رو وقتی مجتمع های هشت واحدی (چهارطبقه دو واحدی) که شکل رایج است شکل می‌گیرد، افراد تمایلی بسیارعمیق به آن دارند که میان مجتمع و خانه هم‌ذات‌پنداری کنند. به این ترتیب برای مثال فضاهای مشاع درون مجتمع به مثابه «بیرون» (کوچه و خیابان) تلقی می‌شوند. و یا نماهایی مثل بالکن به دلیل جا‌افتادن ساختار پوشانندگی که در محیط خانه وجود داشته به نظر آنقدرعنصری در نمای بینایی بیرونی به حساب نمی‌آید زیرا خانه‌ها به صورتی ساخته می‌شده‌اند که دیوارهای استتار کننده و اندرونی امکان دیدن خانه را ایجاد نمی کردند و «ارتفاع» نیز به دلیل نبود طبقات یا کم بودن طبقات ایجاد چنین امکانی را نمی کرده است. افزون بر آنکه در سایر موارد حسی ، فاصله یک خانه با خانه دیگر و وجود خیاط (ولو کوچک) می‌توانسته است بسیاری از مزاحمت‌ها را از میان ببرد. این امر بروشنی در مجتمع های کوچک امکان‌پذیر نیست. اما نکته دیگری نیز وجود دارد که به ویژه در تعاونی‌ها و مجتمع‌های با منشاء دولتی یا برخی بناهای «بساز و بفرش» بدون کیفیت و به ویژه پس از انقلاب می‌بینیم: کوچ گروه‌های فرودست با سبک زندگی متفاوت از نقاط فرودست شهری به نقاط فرادست شهری با سبک متفاوت زندگی هم آنها را با محیط دچار تنش می‌کند و هم از درون سبب اختلافات خانوادگی می‌شود(به ویژه در تربیت فرزندان که دارای اختلاف نسلی شدیدی با والدین خود می‌شوند چون در محله جدید از قواعد رفتاری متفاوتی تبعیت می‌کنند). حتی رفت‌و‌آمدهای این گروه‌ها با دوستان و خانواده‌شان که از محلات پیشین به دیدنشان می‌آیند می‌تواند عاملی برای مزاحمت‌ها و عدم رضایت‌های شدید شود.

اما پرسش دوم آن است که چرا در مجتمع‌های بزرگ با کیفیت کمتر این مشکل را داریم: دلیل با توضیحاتی که داده شد باید تا حدود زیادی روشن شده باشد: این مجتمع‌ها که ساکنانشان نه از طریق سازوکارهایی مثل تعاونی، یا اقساط سازمانی و غیره صاحب‌مسکن شده اند و هزینه‌های سنگینی برای واحد‌های خود داده‌اند، اغلب به وسیله هیئت مدیره‌هایی اداره می‌شوند که مستقیما با ساکنان در تماس هستند و بنابراین از سطح اقتدار بسیار بالاتری برخوردارند و از این رو اگر قانون آپارتمان‌نشینی بسیاری از موارد مزاحمت را تعیین و درباره آنها قانون وضع کرده است، اما در مجتمع‌های کوچک این قوانین قابلیت اجرایی ندارند و سازوکاری برای کنترل و تنبیه احتمالی موارد تخلف وجود ندارد در مجتمع‌های بزرگ، هیئت مدیره از این ابزارها برخوردار و می‌تواند واخدهای متخلف را به زیر فشار بگذارد. سالهاست که در کشورهای اروپایی مجمتمع‌های مسکونی کوچک و متوسط یعنی در گستره ۸ تا ۱۶ واحد، به شکلی رایج تبدیل شده اند که قابلیت دسترسی -چه برای مالکیت و چه برای اجاره – را برای اقشار بزرگی فراهم می‌کنند. اما این مجتمع‌ها تقریبا در اکثریت قریب به اتفاق موارد به وسیله موسسات مدیریتی که خارج از مجتمع قرار دارند و چندین مجتمع را زیر کنترل خود دارند بر اساس قرارداد «مدیریت» اداره می‌شوند. نتیجه آنکه ساکنان تقریبا هیج رابطه‌ای با یکدیگر نداشته و در صورت اختلاف به مدیریت بیرونی تماس می‌گیرند که ممکن است با یک هیئت مدیره یا شخص درون ساختمان نیز در تماس باشد یا خود راسا وارد عمل شود. نکته مهم آن است که درک کنیم اولا زندگی در شهرهای متوسط که شکل آرمانی شهر برای کاهش نسبی بهای مسکن و بالا بردن رفاه و سازش با محیط زیست است، جز از خلال آپارتمان‌نشینی امکان‌پذیر نیست و برای ایجاد موقعیت‌های مطبوعی که افراد در شهر با خانه داشتند، باید فضاهای اجتماعی را در بیرون از خانه به وجود آورد (پارک ها، فضاهای تفریخی، ورزشی، تلارهای تجمع و غیره) همچنین راه حل شهرهای موسوم به سبز-آبی یعنی وارد کردن سیستم‌های گسترده جریان‌های آب (نهر، چشمه، حوض، آب‌نما) و سبز ( فضای سبز نه فقط در پارک ها بلکه در نما، دیوارها، بالکن و بام خانه‌ها) راه حل‎هایی است که می‌توان شهر را مطبوع کرد. همچنین برای شهرها باید به مسئله دیالکتیک در هم آمیزی (Mixity) / یکدستی (Social Coherence) اجتماعی نیز توجه داشت و هیچ یک از این دو را به طور قاطع و یک‌جانبه هدف قرار نداد، بلکه بر اساس تجزیه و تحلیل سرمایه های اجتماعی و برنامه‌ریزی‌های شهری به ترکیب‌های مناسبی میان آن‌دو رسید. در این صورت می‌توان اطمینان داشت که مزاحمت‌های همسایگی در این گونه مجتمع ها که آینده شهرنشینی در قرن بیست ویکم است به حداقل ممکن خواهد رسید و رضایت ساکنان نیز تا حد زیادی بالا خواهد رفت.

 

پس از بحران انقلابی نیمه دوم دهه پنجاه و دهه پرتنش شصت، سیستم فضایی در ایران به کلی به هم ریخت. از همان آغاز انقلاب جمعیت شهرها به صورتی سرسام آور افزایش یافتند و این تورم جمعیتی و نیاز بالا به مسکن شهری، «شهرنشینی» و بزودی «آپارتمان‌نشینی» را ناگزیر کرد. بدین ترتیب نسل جدیدی از آپارتمان‌ها ظاهر شدند که در میان آنها هم برج های لوکس دیده می‌شد و هم خانه‌های سازمانی و برج‌هایی برای طبقات فرودست. در اینجا البته ما به موج معروف به بلند مرتبه‌سازی که خود شایسته پرونده ویژه ای است نمی‌پردازیم. اما در سطح شهر شاهد افزایش ارتفاعی اندک در پهنه بزرگی بودیم که می‌توانست از یک تا دو طبقه تا چهار یا پنج طبقه – اغلب بدون رعایت موازین مهندسی و یا با رشوه دادن به معماران و مهندسان – به انجام برسد. تسهیلاتی که دولت برای مبارزه با بحران مسکن پیش گرفت و سازوکارهای گاه بسیار غریب از تعاونی‌های مسکن گرفته، تا «زمین‌های حاکم شرعی» و «وام ریاست جمهوری» و تعاونی‌های خصوصی، بساز‌و‌بفروش‌ها، و وام‌های عجیب و غریب سازمانی، این روند را تشدید کردند. به صورتی در فاصله سه‌دهه، گویی ما به سبک جدیدی از زیستگاه رسیدیم که می‌توان آن را در یک مدل تقریبا مشابه از شمال تا جنوب و شرق و غرب کشور مشاهده کرد: بلوک‌های آپارتمانی بین تا ۱۰۰ تا ۱۵۰ متری با یک زمین مشاع به عنوان باغچه ۲۰۰ تا ۳۰۰ متری، که مثل قارچ در همه شهرها سبز می‌شدند و ما با مدل جدید خانواده ایرانی ( یک خانواده هسته‌ای عموما چهار نفره) با یک خودرو سازگار بودند. چنین مدل خانوادگی را لزوما نمی‌توانستیم و نمی‌توانیم طبقه متوسط بنامیم چون با کمی تفاوت هم در گروه‌های درآمدی و فرهنگی بالاتر دیده می‌شد و هم پایین‌تر. چیزی شبیه به یک «معماری سبک بین الملل» به روایت ایرانی و عقب‌مانده‌اش.

این گونه زیستگاهی از یک سو و از لحاظ داخلی با زیر ورویی جدید جامعه سازگار بود (هر چند که معنای این به هیچ رو رضایت داشتن ساکنان نبود) و هم از لحاظ بیرونی با وضعیت شهرهای ما که در آنها نیز نارضایتی از وضعیت فضای زیست اصلی، مشخصه بود و هست اما آنچه می‌توانیم به مثابه ویژگی شهرهای حاوی این واجدها (دالها) و خود این واحد‌ها (مدلول‌ها) بگوییم در یک واژه قابل خلاصه شدن است: «بی‌هویتی» که البته استدلال ما در اینجا آن است که این بی‌هویتی خود به پدید آمدن یک دیالکتیک یا یک دوگانه خاص می‌رسید و آن دوگانه «بی‌هویتی / هویت کاذب» بود. دوگانه‌ای کاملا آسیب‌زا که در رابطه با شهرها و شهرنشینی نیز چرخه باطلی را به وجود آورد که در آنها نیز همین امر تکرار می‌شد و هر یک دیگری را تقویت می‌کردند. بی‌هویتی یا بی‌ریشه‌گی به دلیل از دست دادن موقعیت‌های هویت‌ساز پیشین‌، سنتی، نیمه‌سنتی ، یا رو به مدرنیته، و هویت کاذب‌، به دلیل تصور خیالین «خود» در نوعی رابطه متفاوت «مدرن» با فضا و زمان. یا در تمثیل سینمایی از این امر، آنچه کارگردانان ایرانی مورد پسند ِ فسیوال‌های خارجی، به آن «طبقه متوسط مدرن شهری» و «مسائل آن » نام دادند و آنها هم با یک خوشن‌خیالین کودکانه و اگزوتیستی باورشان شد، ما چنین آدم‌ها و چنین چیزهایی داریم که نداریم: یک صویر معیوب ذهنی که به تصویر دهنی معیوب تری تبدیل شد و مادیّتی باز هم معیوب تر در شکل و شمایل این آدم‌ها وآپارتمان‌هایشان و زندگی روزمرخه و سلایقشان پیدا کرد. استدلال ما نیز در اینجا آن است که این ریشه آسیب‌زده بود و هست که به مناسبات آسیب‌زده بعدی در سطح روزمرگی این فضا – زمان‌ها منجر شد و بدون انجام گروهی از اصلاحات اساسی در سطح شهر و خود واحدها نیز قابل درمان نیست.
برای آنکه استدلال خود را بیان کنیم از نظریه معروفی استفاده می کینم که شاید زیاد هم تکرار شده باشد، اما گویاست از نظریه پنجره شکسته (Broken Window Theory) استفاده می‌کنیم. این نظریه که در سالهای دهه ۱۹۹۰ به وسیله دو استاد دانشگاهی آمریکایی در رشته های علوم سیاسی (جیمز ویلسون) و جرم شناسی (جرج کلینگ) مطرح شد، هر چند بعدها سوء استفاده‌های زیادی از آن شد و از جمله نیروهای انتظامی شهری در شهرهای آمریکایی آ« را دستمایه رفتارهای سرکوب گرانه‌ پلیسی خود علیه فرودستان شهری قرار دادند، که کاملا قابل انتقاد است، اما به خودی خود نظریه‌ای قابل تامل بود و هست. بر اساس این نظریه به طور‌کلی یکی از شاخص‌های امکان بالقوه وجود یا گسترش پهنه‌های آسیب و جرم وجود نشانه‌های کوچک است و نه لزوما بروز علایم بحرانی و بزرگ: مثلا وقتی در یک مجموعه ساختمانی یک پنجره شکسته می‌بینیم و این پنجره تا مدتها تعمیرنمی‌شود می‌توانیم حدس بزنیم که در انسجام اجتماعی و سازمان‌یافتگی و کارکرد این مجموعه مشکلاتی وجود دارد که یا تا کنون بروز بیرونی داشته اما از دید شاهد خارجی پنهان مانده و یا هنوز بروز نکرده، اما بی‌شک بروز خواهد کرد. در تمثیل پزشکی می‌توان گفت که وقتی بدنی تب می‌کند و به خصوص و وقتی تب ادامه می‌یابد‌، یا همین امر با درد در نقطه‌ای خاص از بدن، بدون شک باید در پی دلیل آن بود، زیرا این دلیل اغلب ممکن است، خطرناک‌تر و وسیع‌تر از نشانه‌ای باشد که می‌بینیم. حال اگر به سطح شهرنشینی در ایران بیاییم پنجره شکسته را می‌توانیم در پدیده هایی چون آلودگی هوا، ترافیک سنگین خود‌رو‌ها و زمان زیاد تلف شده در آن، بی‌نظمی مسیرها، بی‌سامان بودن زیستگتاه‌های شهری دید. ممکن است اکثر مخاطبان این مقاله کسانی باشند که دارای تجربه آپارتمان‌نشینی در این گونه واحد‌ها باشند و بنابراین چند مصداق پیش پا افتاده بحث را روشن می کند. فضاهای شهری، خرابی پیاده روها، نمای ساختماان‌ها و … مشاهده کرد. که همه این موارد گویای نبود سامان‌دهی مناسب و وجود بالقوه یا بالفعل کژکارکردهای زیستی روزمره است و نتیجه‌اش نارضایتی و نبود رفاه شهری، عدم شکل گیری هویت های شهری و حس تعلق مکان، بی‌هویتی و حتی نفرت نسبت به شهر که می‌تواند خود را به صورت هایی کاملا مخرب از جمله در ونداایسم شهری نشان بدهد.

اما همین پنجره شکسته را می‌توان در سطح آپارتمان‌نشینی کوچک نیز مشاهده کرد. چند مثال که شاید برای همه مخاطبان آشنا باشد را ذکر می‌کنیم: نماهای قابل مشاهده از محوطه مشاع درونی و یا از بیرون آپارتمان یکی از معصلات کنونی آپارتمان نشینی است: بسیاری از آپارتمان نشینان توجهی به نمای بالکن‌های خود ندارند و آنها را بدل به یک انبار می کنند و یا با آویختن رخت‌های خود برای خشک شدن و در معرض دید قرار دادن آنها تصویر پنجره شکسته را تداعی می‌کنند. همین موضوع را می‌توان به در آوردن کفش در بیرون آپارتمان و پرشدن محوطه پشت در ورودی با کفش‌های بی‌شمار و کثیف و آلوده و بدبوی مراجعان مشاهده کرد که این هم مصداق پنجره شکسته است. مثالی که برای خود من بسیار جالب بود مجموعه آپارتمانی بود که همه درهای آپارتمان های خود را ضد ضربه یا «بلنداژ» کرده بودن اما نرده های کهنه فلزی پشت در راهم (برای احتیاط و «ضرر ندارد») نگه داشته بودند و میان آن نرده‌ها «دم پایی»هایشان را هم برای رفتن تا «سرکوچه» گیر می دادند ولی راهروهایشان را پارکت کرده و چراغ‌های اتوماتیک خاموش و روشن شدن گذاشته بودند. اگرهیچ معیار دیگری برای مدرن نبودن و اختلاط هایی که نزدیک به موقعیت روانپریشی است در این آدم‌ها نداشته باشیم، همین چند مورد کافی است تا بفهمیم این روستائیان در شهر گمگشته و پولدار، در حال تخریب شهر هستند و البته تخریب خود و روستایی که از آن آمده‌اند. وقتی می‌بینیم که این موارد گاه برغم تذکرات متعدد و حتی دعوا میان ساکنان حل ناشده باقی می‌ماند می‌توانیم درک کنیم که چرا آپارتمان‌نشینی در ایران به ویژه در واحدهای کوچک درک نشده و باید به این دو سئوال پاسخ دهیم. البته مواردی که گفته شد جزو آشکارترین پدیده‌هایی است که ما در مصداق پنجره شکسته می‌بینیم و اگر خواسته باشیم دقیق‌تر موضوع را بررسی کنیم، بسیاری از مواردی که به «مزاحمت‌های همسایگی» معروف هستند شامل همین مصداق‌ها می‌شوند نظیر: ایجاد سروصدا در آپارتمان و صحبت کردن یا راه رفتن با صدای بلند که مزاحمت صدایی ایجاد می‌کند، یا آشپزی با مواد و ادویه‌های تند که ایجاد مزاحمت بویایی می کند، یا استفاده نامناسب از فضاهای مشاع آپارتمان به خصوص راهروها ، انباری یا حیاط که ایجاد مزاحمت در حرکت می کند، تعدد و سروصدای ناشی از مهمانی گرفتن یا سایر مراسم در محیط های کوچک آپارتمانی و غیره نیز از این مصادیق هستند.
اما آنچه به عنوان دو سئوال نهایی همراه با راه حل هایی مناسب برای این گونه آپارتمان می‌توان مطرح و به آنها پاسخ داد این دو مورد است. پرسش اول اینکه: چرا آپارتمان‌نشینی در ایران برغم حدود شصت سال پیشینه هنوز درونی نشده است؟ یا به عبارت دیگر را این پنجره‌های شکسته پس از گذشت سال ها تعمیر نمی‌شوند؟ و پرسش دوم اینکه چرا به باور ما میزان مزاحمت‌های آپارتمان‌نشینی به نسبت معکوسی با دو عامل بزرگ شدن واحدها و کیفیت آنها کاهش یا افزایش می‌یابد. ابتدا بر این نکته تاکید کنیم که بر اساس چه استدلالی این دو پرسش را مطرح و گمان می‌کنیم مشروعیت دارند. مهم‌ترین عاملی که می‌توان در این زمینه مطرح کرد به جز مورد مصادیق «پنجره شکسته» که به آن اشاره شد، میزان بالای نارضایتی از زیست آپارتمانی است. با مشاهده و تحقیقی ساده می‌توان دریافت که اکثریت بزرگی از کسانی که از خانه‌های ولو کوچک و فقیر با امکانات محدود به آپارتمان‌ها نقل مکان می‌کنند، هر‌چند از لحاظ رفاه و آسایش فیزیکی اذعان دارند وضعیت بهتری یافته‌اند، اما به سرعت با همسایگان خویش و در مدیریت فضاهای مشاع با همسایگان دچار اختلاف می‌شوند. به گونه‌ای که مشاهده می‌کنیم اغلب بر سر تعمیر، پرداخت شارژ و مسائل بدیهی دیگر، اختلاف‌های بزرگی درگیر می‌شود. اما مورد دوم این است که هر اندازه به طرف بناهای بزرگتر یعنی برج‌ها با تعاد واحد بیشترمی‌رویم میزان مزاحمت‌ها بدون آنکه از میان بروند کاهش می‌یابند یا تغییر محتوا می‌دهند. به عبارت دیگر هر‌اندازه تماس مستقیم بین ساکنان کمتر می‌شود، اختلافشان نیز کمتر می‌شود. البته در این مورد باید دقت به منشاء ایجاد واحد مسکونی داشت و اینجا است که بحث کیفیت مطرح می‌شود. در مواردی که کیفیت برج مسکونی بالا است و طبعا خرید یا اجاره آن در توان گروه محدودی است، سیستم‌های مدیریت بهتر و کاراتری نیز به وجود می‌آیند که از تماس مستقیم افراد جلوگیری و در نتیجه میزان اختلاف را به حداقل می‌رسانند. برعکس اگر منشاء دولتی یا تعاونی داشته باشند، به دلیل پایین بودن سرمایه اقتصادی و گاه به همراه آن، سرمایه فرهنگی ساکنان، حتی یک برج بزرگ را می‌بینیم که فاقد مدیریت منظم یا کارا است و این امر سبب ارتباط مستقیم ساکنان و بالا گرفتن اختلافات می‌شود. اما دلیل اینکه آپارتمان در فرهنگ ما درونی نشده ، امری ذاتی نیست و حتی هرچند شتابزدگی شهرنشینی در آن بسیار موثر بوده، لزوما نمی‌توان نتیجه گرفت که افراد «عادت» به آپارتمان‌نشینی ندارند بنابراین مشکل ایجاد می‌شود. مسئله دارای دو منشاء است که اتفاقا به ریشه‌های شکل گیری این گونه واحدها نیز مربوط است. نخست اینکه فرهنگ خانه‌نشینی ولو خانه‌های کوچک در دورانی طولانی حتی در سطح شهری ما بسیار گسترده بوده است. بنابراین درک از عناصری چون حیاط، کوچه، خیابان، محله و غیره به شدت در افراد حتی در شهرها درونی شده است. فراموش نکنیم که امروز حتی در سطح پایتخت ایران، هنوز ما در متوسط ارتفاع دو طبقه هستیم. از این رو وقتی مجتمع های هشت واحدی (چهارطبقه دو واحدی) که شکل رایج است شکل می‌گیرد، افراد تمایلی بسیارعمیق به آن دارند که میان مجتمع و خانه هم‌ذات‌پنداری کنند. به این ترتیب برای مثال فضاهای مشاع درون مجتمع به مثابه «بیرون» (کوچه و خیابان) تلقی می‌شوند. و یا نماهایی مثل بالکن به دلیل جا‌افتادن ساختار پوشانندگی که در محیط خانه وجود داشته به نظر آنقدرعنصری در نمای بینایی بیرونی به حساب نمی‌آید زیرا خانه‌ها به صورتی ساخته می‌شده‌اند که دیوارهای استتار کننده و اندرونی امکان دیدن خانه را ایجاد نمی کردند و «ارتفاع» نیز به دلیل نبود طبقات یا کم بودن طبقات ایجاد چنین امکانی را نمی کرده است. افزون بر آنکه در سایر موارد حسی ، فاصله یک خانه با خانه دیگر و وجود خیاط (ولو کوچک) می‌توانسته است بسیاری از مزاحمت‌ها را از میان ببرد. این امر بروشنی در مجتمع های کوچک امکان‌پذیر نیست. اما نکته دیگری نیز وجود دارد که به ویژه در تعاونی‌ها و مجتمع‌های با منشاء دولتی یا برخی بناهای «بساز و بفرش» بدون کیفیت و به ویژه پس از انقلاب می‌بینیم: کوچ گروه‌های فرودست با سبک زندگی متفاوت از نقاط فرودست شهری به نقاط فرادست شهری با سبک متفاوت زندگی هم آنها را با محیط دچار تنش می‌کند و هم از درون سبب اختلافات خانوادگی می‌شود(به ویژه در تربیت فرزندان که دارای اختلاف نسلی شدیدی با والدین خود می‌شوند چون در محله جدید از قواعد رفتاری متفاوتی تبعیت می‌کنند). حتی رفت‌و‌آمدهای این گروه‌ها با دوستان و خانواده‌شان که از محلات پیشین به دیدنشان می‌آیند می‌تواند عاملی برای مزاحمت‌ها و عدم رضایت‌های شدید شود.

اما پرسش دوم آن است که چرا در مجتمع‌های بزرگ با کیفیت کمتر این مشکل را داریم: دلیل با توضیحاتی که داده شد باید تا حدود زیادی روشن شده باشد: این مجتمع‌ها که ساکنانشان نه از طریق سازوکارهایی مثل تعاونی، یا اقساط سازمانی و غیره صاحب‌مسکن شده اند و هزینه‌های سنگینی برای واحد‌های خود داده‌اند، اغلب به وسیله هیئت مدیره‌هایی اداره می‌شوند که مستقیما با ساکنان در تماس هستند و بنابراین از سطح اقتدار بسیار بالاتری برخوردارند و از این رو اگر قانون آپارتمان‌نشینی بسیاری از موارد مزاحمت را تعیین و درباره آنها قانون وضع کرده است، اما در مجتمع‌های کوچک این قوانین قابلیت اجرایی ندارند و سازوکاری برای کنترل و تنبیه احتمالی موارد تخلف وجود ندارد در مجتمع‌های بزرگ، هیئت مدیره از این ابزارها برخوردار و می‌تواند واخدهای متخلف را به زیر فشار بگذارد. سالهاست که در کشورهای اروپایی مجمتمع‌های مسکونی کوچک و متوسط یعنی در گستره ۸ تا ۱۶ واحد، به شکلی رایج تبدیل شده اند که قابلیت دسترسی -چه برای مالکیت و چه برای اجاره – را برای اقشار بزرگی فراهم می‌کنند. اما این مجتمع‌ها تقریبا در اکثریت قریب به اتفاق موارد به وسیله موسسات مدیریتی که خارج از مجتمع قرار دارند و چندین مجتمع را زیر کنترل خود دارند بر اساس قرارداد «مدیریت» اداره می‌شوند. نتیجه آنکه ساکنان تقریبا هیج رابطه‌ای با یکدیگر نداشته و در صورت اختلاف به مدیریت بیرونی تماس می‌گیرند که ممکن است با یک هیئت مدیره یا شخص درون ساختمان نیز در تماس باشد یا خود راسا وارد عمل شود. نکته مهم آن است که درک کنیم اولا زندگی در شهرهای متوسط که شکل آرمانی شهر برای کاهش نسبی بهای مسکن و بالا بردن رفاه و سازش با محیط زیست است، جز از خلال آپارتمان‌نشینی امکان‌پذیر نیست و برای ایجاد موقعیت‌های مطبوعی که افراد در شهر با خانه داشتند، باید فضاهای اجتماعی را در بیرون از خانه به وجود آورد (پارک ها، فضاهای تفریخی، ورزشی، تلارهای تجمع و غیره) همچنین راه حل شهرهای موسوم به سبز-آبی یعنی وارد کردن سیستم‌های گسترده جریان‌های آب (نهر، چشمه، حوض، آب‌نما) و سبز ( فضای سبز نه فقط در پارک ها بلکه در نما، دیوارها، بالکن و بام خانه‌ها) راه حل‎هایی است که می‌توان شهر را مطبوع کرد. همچنین برای شهرها باید به مسئله دیالکتیک در هم آمیزی (Mixity) / یکدستی (Social Coherence) اجتماعی نیز توجه داشت و هیچ یک از این دو را به طور قاطع و یک‌جانبه هدف قرار نداد، بلکه بر اساس تجزیه و تحلیل سرمایه های اجتماعی و برنامه‌ریزی‌های شهری به ترکیب‌های مناسبی میان آن‌دو رسید. در این صورت می‌توان اطمینان داشت که مزاحمت‌های همسایگی در این گونه مجتمع ها که آینده شهرنشینی در قرن بیست ویکم است به حداقل ممکن خواهد رسید و رضایت ساکنان نیز تا حد زیادی بالا خواهد رفت.

 

 

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری انسان شناسی و فرهنگ، تاریخ انتشار: 30 مهر 1399، کد خبر: -، anthropologyandculture.com

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۷/۳۰
0
0
وقتی ما هیچ برنامه ای برای جمعیت خودمون نداریم و اون هارو به تفکیک رشته هایی که میخونن اینده تبیین نمیکنیم چه انتظاری داریم؟
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین