پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۲۷۳۸
تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۲۲
کار فعالیتی است که برای افراد ارزش تولید کرده و بین انسان و دنیای واقعی رابطه برقرار می‌کند و به او احساس سودمندی می‌دهد. کار برای افراد هدف، امنیت اقتصادی، وجهه، اعتبار، هویت، همکاری و یک ساختار زمانی برای فعالیت‌های مشخص ایجاد می‌کند.

شعار سال:

اشتغال نیز به معنای مشغول بودن در کاری است که پاداش و دستمزد به همراه داشته باشد. مرکز آمار ایران در نظام آمارگیری خود «شاغل» را چنین تعریف کرده است: "کلیه جمعیت 10 ساله و بیشتر که در هفت روز پیش از مراجعه مأمور سرشماری به کاری اشتغال داشته‌اند." بر این اساس به فعالیت‌هایی که به «درآمد»، «پاداش» و «دستمزد» منجر شود چه از طریق مشاغل تخصصی و رسمی و چه کارهای غیر رسمی مانند کاسبی و ...، «کار» و «اشتغال» گفته می‌شود.

بر اساس نظریه‌های اقتصادی که ملاک کار و اشتغال را «درآمد» و «دستمزد» می‌دانند، به شغل‌های کاذب نیز به شرط آن‌که فرد بتواند از طریق آن مخارج و هزینه‌های زندگی خود را تأمین کند، کار اطلاق می‌شود، اما بر اساس رویکرد جامعه شناسی، شغل‌های کاذب را نمی‌توان در گستره مفهوم «کار» و «اشتغال» وارد کرد.

دستفروشی نیز از جمله فعالیت‌هایی است که در ساختار جامعه شناختی در زمره مشاغل کاذب قرار می‌گیرد، اما بسیاری از افراد به دلایل مختلف از جمله بیکاری، پیدا نکردن شغل مناسب، نداشتن پشتوانه مالی، سرپرست خانواده بودن و ... در بهترین حالت به دستفروشی روی می‌آورند. استان اصفهان با داشتن بیش از 8 هزار واحد صنعتی و تولیدی، صنعتی‌ترین استان کشور شناخته می‌شود، وجود این پتانسیل برای بسیاری از افراد جویای کار شهرها و استان‌های همجوار جذابیت خاصی دارد، اما غافل از اینکه نرخ اشتغال در کل استان اصفهان 85 درصد است و تعدادی از ساکنان قدیمی آن نیز در جویای کارند.

بر می‌گردم حتی با 400 هزار

رضا نیز با همین ذهنیت از 10 سال پیش از بم به اصفهان سفر کرد، اما نه تنها کار مناسب و پردرآمدی پیدا نکرد، بلکه مجبور شد برای تامین مخارج زندگی به دستفروشی روی آورد.

لهجه کرمانی دارد، اما اصالتا بمی است: "پس از زلزله بم با پسرخاله‌هایم راهی استان‌های فارس، اصفهان و تهران شدیم، در اصل بچه بم‌ام. چند بار رفتم کارخانه خودروسازی ارگ بم جدید ولی پارتی نداشتم به والله قسم، اما الان با همین کار برجی یک و خورده‌ای تا دو میلیون دارم، ضرر زیادی نداره برای همین فقط گل می‌فروشم. دو بسته گل میارم تا آخر شب می‌فروشم".

از حدود 10 سال پیش تا کنون در اصفهان است: "این قدر اینجا هستیم که ماموران شهرداری کفری شدن. ما خیلی هستیم. حدود 30 – 40 تا پسر خاله. اگه من رفتم یکی دیگه میاد. اینجا خونه اجاره کردیم، راحتیم. مجردی عشق و حالش بیشتره، صفا داره."

شرایط کارش را با کارگر مقایسه می‌کند:"کارگر تا من خیلی فرق می‌کنه، الان من رونالدوام، از بس راه رفتم 10 کیلو وزن کم کردم. تن تاک راز پنهانیه کم کردن وزنه، ما هم مثل تن تاک وزن کم می‌کنیم".

مدتی با بچه‌های فامیل به شیراز هم رفته بود:"اصفهان بهتر است، اما از زمانی که آب نبوده دیگه درآمد خوبی نداریم به ولای علی، گلی که قبلا می‌دادم  5 تا 10هزار تومان، الان میدم دو تا 3هزار تومان، به خدا سخته. گلا رو از گلخونه‌های جی می‌آریم. همه گل می‌فروشیم".‌

علاقه‌ای به زدن گلخانه ندارد و معتقده گلخانه زدن هزینه و سرمایه زیادی می‌خواهد که به تنهایی نمی‌تواند هزینه‌هایش را تامین کند:"نمیشه گلخونه زد، یکی میره ماشین می‌خره، یکی خونه، یکی میخاد برا عروسش خرج کنه، هر کی پولشو برای یه چی میخواد. آدمی رو می‌شناسم که 50 میلیون از همین راه در آورده رفته خونه بالای شهر کرایه کرده به ولای علی".

از زمان زلزله بم به اصفهان آمده و از همان زمان در مسیرهای مختلف شهر اصفهان گل فروشی می‌کند، "  اگه شهرداری نذاره من اینجا کار کنم چه کار باید بکنم؟ من بیمه‌ام؟ نه. 10 سال دیگه که پیر بشم چه کار می‌تونم بکنم؟".

از بیمه سلامت اطلاعی ندارد و علاقه‌ای هم به اطلاعات بیشتر در این مورد ندارد."الان ثبت نام کردم تو کارخونه ماشین سازی ارگ. به قرآن مجید رفتم ثبت نام کردم شاید دو ماه دیگه برم سرکار. مگه دیوونه شدم اینجا بمونم. میرم پارتی می‌گیرم به قرآن. اینقد آدم هست که دلش بسوزه. اما دل سوختنی نمی‌خوام، فقط می‌خوام کار کنم. خدایی اگه بریم اونجا راحت‌تریم. باید پارتی باشه. سه بار اسمم رو نوشتم ولی هنوز در نیومده".
 
"اگه درآمد داشتم یا نداشتم دوباره میرم بم، خرج خودم می‌کنم، اما بیشترشو پس انداز می‌کنم برا خونه، اخلاق ما اینه که خونه درست می‌کنیم، بم می‌خوام زندگی کنم، اینجا برا کی درست کنم؟ اینجا اگه بخوای عروسی بگیری کم‌کم باید 70 تا 80 میلیون خرج کنی، اونجا با 20 میلیون می‌شه عروسی کنی. اینجا حرف از 100 میلیونه".

"حاضرم به ولای علی برم یه جا ثابت کار کنم، 400 هزار تومان بهم حقوق بدن ولی بیمه بشم، چند سال دیگه روت نمی‌شه بیای گل بفروشی. دو تا رفیق دارم کار ندارن، گل بهشون دادم برا خودشون، فروختن قدر شام امشب. بخیل نیستیم که بگیم چرا اینو فروخت هر کی فروخت، فروخت. اگه اینها رو فروختم می‌گم خدایا شکرت و اگه هم نفروختم می‌گم خدایا شکرت".
 
"پس انداز می‌کنیم، ماشین می‌خریم، خونه می‌خریم، این جور نیست که همین طوری ول باشیم برا خودمون، زرنگیم. بچه پسر خاله‌ام خدا وکیلی برا خودش یه خونه و ماشین خریده. به قرآن خودش برا خودش خریده. البته زحمت کشیده تلاش داره".

فروش اجناس دیگر برایش سودی ندارد. تنها به فکر فروختن گل است آن هم گل رز، "جز گل چی بفروشیم، خوردنی هیچکی نمی‌خره، اگه گلا هم فروش نره می‌ریزم تو رودخونه. اره به خدا یه روز بوده درآمد نداشتم ریختم، یه شب هم بوده از 30 تا 50 هزار تومان درآمد داشتم. "

براساس نتایج سرشماری سال ١٣٩٠، دو میلیون و ٥٠٠‌ هزار زن سرپرست خانوارند که از بین آنها، تنها ١٨ درصد شاغل‌ هستند، همچنین آمارها نشان می‌دهند که ٥٥ درصد زنان سرپرست خانوار بی‌سواد و ١٩ درصد تنها سواد ابتدایی دارند. اگرچه بیشتر این زنان به دلیل فوت، مهاجرت یا از کارافتادگی و اعتیاد همسرانشان، مجبور به تامین هزینه‌های زندگی هستند، اما مرکز آمار حکایت از آن دارد که ٣٥ درصد از زنان سرپرست خانوار با وجود مرد در خانه مسئولیت اقتصادی خانواده را برعهده می‌گیرند. بسیاری از زنان سرپرست خانوار برای تامین مخارج خانواده نمی‌توانند بر روی استخدام در بخش‌های رسمی اقتصاد حساب کنند و ازاین‌رو به بخش‌های غیر رسمی روی می‌آورند. نداشتن سواد یا کم‌سوادی، نداشتن مهارت کار و همچنین سیاست‌های تبعیض شغلی همگی عواملی است که زنان را به‌سمت لایه‌های غیررسمی اقتصاد سوق می‌دهد.

 مادر سبزی فروش

چندان واضح صحبت نمی‌کند با لهجه غلیظ قهدریجانی. به سختی متوجه کلماتش می‌شوی اما کلمه مادر را با احساس خاصی می‌گوید و دوباره دوست داری از زبانش این کلمه را بشنوی...

فلفل می‌فروشد، فلفل‌های شیرین، اصرار دارد چهار بسته فلفل باقی مانده را بردارم،  "اگه چار تا بگیری من می‌رم، چار تا بسته‌اش شش تومان میشه، از گلخانه‌های دستگرد می‌چینیم، اونجا خیلی سبزی کاری داره، همه چی هس".

خودتون میکارین؟: "نه مادر اینا رو می‌خریم، بعد میام اینجا می‌فروشم، گاهی خوب می‌فروشم، گاهی نمی تونم، مادر دیگه چه کار کنم؟ تو خونه بشینم که برام نون و آب نمی‌شه".

حدود ساعت 3 تا 4 عصر به مکان همیشگی‌اش می‌رسد با بسته‌های کوچک فلفل: "10 تا بسته داشتم، شیش تاشو فروختم مادر، چار تا مانده، بخری می‌رم خونه، آخرش چار تا رو شیش تومن بهت میدم".

هر بسته فلفل را دو هزار تومان می‌فروشد: "رو هر بسته‌ای یه چی برام می مونه، گاهی 100، گاهی 500، گاهی تا هزار روش برام می‌مونه، گاهی هم بیشتر می‌مونه."

با اینکه بسته‌های فلفل را وزن نمی‌کند همه به یک اندازه هستند، گویی تمام آنها را وزن کرده باشد: "اینا خیلی شیرینه مادر. تند نیست. اینا رو نمی‌کشم، با دستم می‌ریزم تو پلاستیک، همه رو با دست خودم اندازه می‌زنم، نمی‌کشم که. سر زمین کیلویی می‌خریم ولی خودمون با دست اندازه می‌گیریم و می‌کنیم تو پلاستیک. تقریبا اندازه هم هستن."

لهجه غلیظی دارد و صدایی آرام: "اصفهانی نیستم. قهدریجانی‌ایم. مادر، خودمون نمی‌تونیم بکاریم، شوهر پیرمردی دارم، از قبل هم کشاورزی نداشتیم، پیرمرده نمی‌تونه ".

"اگر شهرداری بذاره 15- 20 تا بسته می‌فروشم، ولی نمی‌ذاره مادر. از دستگرد فله‌ای می‌خریم. پلاستیکا رو هم کیلویی 6500 تومان می‌خرم. فلفلا را از اونجا یکی دیگه برام میاره، من که نمی‌تونم نه گلخانه برم نه سر زمین. ".

هر روز صبح فلفل‌های تازه را از واسطه‌اش می‌خرد و با اتوبوس از شهرش به اصفهان می‌آید، حدود ساعت 3 شروع به فروش می‌کند و تا هر زمان آخری را نفروشد، نمی‌رود: " به من کیلویی شیش تا هفت تومن میده. می‌گم یکم ارزون‌تر بده تا برام بمونه. مادر جان اگه کار نکنم چی بخورم. همینم خرجمون رو کامل نمیده. همین خوبه دیگه. اجاره می‌شینیم. خیلی سخته بیام تا اینجا، حالا هم خوابم می‌گیره" " مادر جان به سلامتی بری".

طبق اطلاعات مرکز آمار، نرخ بیکاری جمعیت 10 ساله و بیشتر در استان اصفهان در مجموع 15 درصد است. نرخ بیکاری در نقاط شهری 16.4 درصد و در نقاط روستایی 6.9 درصد بوده است. همچنین بر اساس گزارش‌های اقتصادی تا سال ۱۴۰۰ تعداد تحصیلکرده‌های بیکار به ۱۱ میلیون نفر می‌رسد. وقتی نرخ بیکاری و ناامنی شغلی در جامعه به ویژه در میان افراد تحصیلکرده افزایش می‌یابد طبیعی است که تعداد قابل توجهی از این افراد به دلیل فشارهای اقتصادی، برای تامین معاش خود و خانواده به مشاغلی مانند دستفروشی گرایش پیدا کنند.

جوراب‌های نانو

جوراب می‌فروخت، مردانه، زنانه و بچگانه. حول و حوش ساعت 5 عصر اطراف سی و سه پل دیده بودمش، برای بار دوم نزدیک ساعت 9 شب در پیاده روی چهار باغ عباسی.

حدودا 30 ساله و کمی عصبی است: " قیمت جورابا متفاوته، از سه تا پنج هزار تومان داریم، کدوم رو میخای؟" توجهی به حرفایم نمی‌کند، جواب سوال هم نمی‌دهد." می‌خوای بخری یا نه؟ اگه نمی‌خوای وقت ما رو الکی نگیر."

مدرک کارشناسی ارشد دارد ولی پس از جستجوی فراوان کاری پیدا نکرده: " کار نیست اگه هم باشه واسه ما نیس. پارتی میخاد که ما نداریم، اومدیم دنبال یه کار حلال، خدا می رسونه که محتاج کسی نباشیم."

در پاسخ اینکه جورابا رو از کجا میاری؟ سکوت می‌کند و پس از چند ثانیه تنها به گفتن "از یه جا میاریم بالاخره" بسنده می‌کند. همچنان که دور می‌شود، صدای هیج جا چنین جوراب‌هایی با فناوری نانو رو با این قیمت پیدا نمی‌کنی.... در فضای چهارباغ پخش می‌شود.

جوانان بسیاری برای پیدا کردن کار مناسب شهر و خانه خود را ترک می کنند، اما ترک روستاها و مهاجرت به شهرها و حاشیه نشینی علاوه بر تبعات فرهنگی و اجتماعی، آثار زیانبار اقتصادی زیادی را در بخش‌های تولید و کشاورزی به همراه دارد. در عین حال برخورد نامناسب مردم و مسئولان با این موضوع می‌تواند دستفروشان را مجبور به وارد شدن به حوزه‌های اقتصادی زیانبار مانند فروش مواد مخدر، قاچاق و ...  کند که این امر نیز تبعات اقتصادی و اجتماعی دیگری را به جامعه تحمیل خواهد کرد.

زندگی در بن بست

داد می‌زد خودکار ارزان بخرید هیچ کجا به این قیمت نیست. از بانه کردستان آوردم اول امتحان کنید بعد بخرید اگه بد بود به جاش 10 تا دیگه می‌دم. چار تا خودکار با کیفیت عالی فقط دو هزار تومان....

سر چهار راه ایستاده بود. بعد از یک عالمه التماس کردن و قانع شدن از اینکه مامور شهرداری نیستم، قبول کرد حرف بزند، حدود 45 دقیقه منتظر بودم، شش بسته خودکار فروخت: حالا چکارم داری؟ سوال سخت نپرسی؟

"خدا را شکر راضی‌ام هر چند سخته، اینجا غریبم، اسمم شیر کوهه به  معنای پسر کوه که مثل شیر قویه، اسمم کردیه متولد بانه کردستانم، 27 سالمه خودم تنها اصفهانم؛ خانواده‌ام را تو تصادف از دست دادم از رو ناچاری و بی پولی با دوستام از مرز بانه خودکار می‌خریم تو اصفهان می‌فروشیم".

پیرتر و شکسته‌تر از سنش به نظر می‌رسد: هشت ساله اصفهانم هر کسی جای من باشه همین طور میشه، خانواده نداشته باشی، هر شب جای خوابت پارک یا بن بست کوچه‌ها باشه حال و روزت غیر از این نمیشه، اما خدا را شکر کار خوبی دارم به هر حال بهتر از گدایی کردنه، منو دوستام حاضریم سختی بکشیم اما دستمون را جلوی کسی دراز نکنیم".

گاهی از برخورد مردم ناراحت می‌شود: "یک بار یه خانم مسن ازم 4 بسته خودکار خرید، اما 10 هزار تومان بهم داد، بهش گفتم هشت هزار تومان میشه، گفت باقیش برای خودت خیلی ناراحت شدم و خودکارهامو پس گرفتم آن خانم بهم گفت چقدر پررویین بهتون پول مفتم میدن نمی گیرین..".

اسمم را مادر خدا بیامرزم انتخاب کرد و همیشه بهم می‌گفت مثل شیر قوی باش و مثل کوه استوار هرگز التماس کسی نکن جز خدا... از او خداحافظی می‌کنم، به کردی می‌گوید دستت خوش.

به گزارش ایسنا، یکی  از اصلی‌ترین اقدامات در مهار این پدیده، فرهنگ سازی و اطلاع رسانی در خصوص اقتصاد خاکستری است. مسئولان باید برای جلوگیری از فعالیت‌های در سایه اقتصاد افراد، اقدام به ساماندهی دستفروشان و ایجاد مکانی برای فروش اجناس آنها کنند تا بدون پرداخت اجاره بها و با کمترین هزینه به فعالیت خود در قالب صحیح اقدام کنند، هم‌چنین دولت با ارائه برنامه‌های شفاف و عملی، می‌تواند وعده‌های خود در زمینه اشتغال‌زایی را عملی کند و با ایجاد زمینه‌های لازم مانند ارائه تسهیلات بانکی به حوزه‌های مختلف اقتصادی، موانع لازم بر سر راه ایجاد شغل و کاهش بیکاری در جامعه را از میان بردارد.


با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری ایسنا، تاریخ انتشار 25 مهر 1395، کد مطلب:95072514093 : www isna.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین