وضعیت جامعه امروز ما بر مدار مطلوب خود نمی گردد و این را اهل خرد نه به علم حصولی بلكه به علم حضوری نیز در می یابند. كنش ها، ارزش ها و بینش ها رابطه منطقی و طولی خود را از دست داده اند و چه بسیار امثله ای كه در این باب می توان بر قلم راند و به استقرا نیز ثابت نمود كه وضعیت جامعه امروز بر مدار مطلوب نمی گردد .

شعار سال : وضعیت جامعه امروز ما بر مدار مطلوب خود نمی گردد و این را اهل خرد نه به علم حصولی بلكه به علم حضوری نیز در می یابند. كنش ها، ارزش ها و بینش ها رابطه منطقی و طولی خود را از دست داده اند و چه بسیار امثله ای كه در این باب می توان بر قلم راند و به استقرا نیز ثابت نمود كه وضعیت جامعه امروز بر مدار مطلوب نمی گردد ... نظام ارزش ها كه ثقل الگوی زندگی جوامع گوناگون در طول تاریخ بوده و است در ایران امروز دچار هرج و مرج و بی ثباتی عجیبی است كه این را اهل خرد به مثابه دردی در وجود خویش در می یابند و در تحلیل محتوای نظام ارزش های موجود از اسلام ناب تا مدرنیته ناب نمونه ارائه می دهند تا اثبات نمایند كه علاوه بر روابط طولی روابط عرضی نیز منطق مطلوب خویش را از دست داده اند.
**تبیین سه لایه:
در تبیین حوزه فرهنگ عموما به سه لایه كنش، ارزش و بینش بر می خوریم و تعریف می كنیم: بینش، عقیده و تفكر حاكم بر جامعه است كه مولد ارزش هاست و نظام ارزش هنجارها و ناهنجارها را تبیین می نماید و خود مولد كنش هاست و این نیز مجموعه آداب و رسوم روزمره حاكم بر جامعه. اما پیشتر نیز گفتیم كه این سه لایه رابطه طولی خود را از دست داده اند و گفتیم كه : «چه بسیار مثال هایی كه در این باب می توان بر قلم راند» و می گوییم شاید این ها مثال نباشند و لفظ مرثیه افضل باشد در مقام.
**مرثیه ای برای فرهنگ:
مرثیه این است كه در فرهنگ مسلط جامعه امروز می توان سراغ كنشی را گرفت كه در مدل زندگی افراد نهادینه گشته ولی در نظام بینش های كنشگر هیچ ردپایی از اسباب و علل لزوم عمل به این كنش را نتوان جست و نتوان جست كه علل این كنش چیست و كنشگر در نبود مفهوم بینشی از چه روی به این یا آن عمل دست می یازد. و می توان این مرثیه را در باب ارزشها و هنجارها نیز سرود. علاوه بر این می توان در فرهنگ مسلط جامعه امروز، كنشی دینی را كنار كنشی غربی و ارزشی دینی را همجوار با ارزشی غربی و بینشی دینی را معتكف در جوار بینشی غربی مشاهده كرد و نه به علم حصولی كه به علم حضوری دریافت این فرهنگ ثبات ندارد و نخواهد داشت.الگوی زندگی جامعه ایرانی در مختصات زمانی سی و سه سال پس از انقلاب اسلامی و یا به زبانی بهتر نظام كنش های جامعه ایرانی در مختصات زمانی سی و سه سال پس از انقلاب اسلامی دارای آداب و رسومی كه بتوان نام سبك زندگی آمریكایی یا سبك زندگی بومی بر آن نهاد نیست، و یا به زبانی دیگر فرهنگ جامعه ایرانی در مختصات سی و سه سال بعد از انقلاب نتوانسته است سیستم های مطلوب خود را تولید نماید.
**تعریفی از سیستم:
و اگر نگارنده بخواهد منظور خود را از سیستم بازگو نماید ناچار فقط برای تقریب به ذهن و نه از روی تمثیل منطقی موتور ماشین را تشریح كند و بگوید كه: برنامه یا مدلی كه قطعات ماشین را در رابطه ای منطقی كنار هم می چیند تا علت غائی كه همانا تحرك اتومبیل است محقق گردد و سدی محكم در برابر كنش نا متجانس اجزاء پدید آورد. باطری، سوپاپ، پیچ، سیم، و ... در جامعه موتور محصور در مدلی هستند و در رابطه ای سیستماتیك با قطعه همجوار خود سبكی از از زندگی یا الگویی از كنش ها را پدید آورده اند كه قابلیت اطلاق سیستم واحد را یافته اند.هیچ جزئی توان این ادعا را ندارد كه تحرك اتومبیل را صرفا محصول كار خود قلمداد نماید بلكه در این سیستم تحرك به مجموعه منتصب است نه به یك یا چند جزء.و نگارنده نه به قصد بازی با كلمات بلكه از برای تشریحی علمی می نویسد: اشتباه است انتصاب تحقق علت غائی به «مجموعه» لیكن صواب لفظ «جامعه» است نه «مجموعه» زیرا می توان همه قطعات موتور را روی زمین رها ساخت ولی هیچ اهل خردی از این مجموعه انتظار تحرك نخواهد داشت، پس افضل این است تحرك را به «جامعه قطعات» منتصب نمود و «جامعه قطعات» را «مجموعه قطعات» بعلاوه «مدل تجمیع» آنها یا همان «سیستم ها» دانست.و هر كس كتابكی پیرامون جامعه و جامعه شناسی خوانده باشد بر می آشوبد كه جامعه انسانی تفاوتی ماهوی با موتور دارد، و بلافاصله جواب می شنود كه منظور تبیین سیستم، مدل و الگو بود وگرنه اهل خرد خوب می دانند انسان اختیار دارد ولی اجزاء موتور هرگز!!!
**سبك زندگی:
مدل یا سبك زندگی در تعریفی حداقلی محدود در سطحی ترین لایه فرهنگ یعنی كنشهاست.مدل یا سبك زندگی در تعریفی حداقلی مجموعه ای از آداب و روسوم و گویش ها و كنش هاست كه در مجموعه ای یكپارچه و در رابطه ای عرضی و منطقی با یكدیگر الگوی به ظاهر متكثر ولی در اصل و بنیان متحد تشكیل می دهد.عقبه عملیاتی نمودن سبك زندگی، نظام ارزش هاست و شاید از همین روی در اكثر محصولات فرهنگی غرب نظام ارزش مطلوب سبك زندگی غرب اشاعه می شود و اصحاب مدرنیته خوب می دانند كه تبیین صحیح نظام ارزش ها خود مولد سبك زندگی مورد نظرشان خواهد بود. این یعنی رابطه طولی و منطقی میان نظام ارزش و نظام كنش. از سویی دیگر غرب مدرن در لایه بینش ها توانسته هژمونی خود را در محتوای علم مدرن در قالب نظام آموزشی جاری و ساری سازد این یعنی اگر چه سبك زندگی علی الظاهر در لایه كنش ها الگوسازی می كند ولی نیاز به سیستمی یكپارچه در سایر لایه های حوزه فرهنگ جزء لاینفك سبك زندگی است.
**اوج مراثی:
و اما گفتیم كه در ایران مثال ها از سنخ دیگری است و مرثیه ای در این باب سرودیم كه جامعه امروز، بر مدار مطلوب خود نمی گردد. و مرثیه را بار دیگر بازگو كنیم كه در ایران امروز می توان در كنش اجزاء جامعه، رفتاری رصد نمود كه مطلقا اسلامیست و همزمان رفتاری جست كه مطلقا غربیست و حیرت نمود از این هم نشینی و تاسف خورد از این سبك زندگی نامتجانس. و مرثیه را این گونه ادامه داد كه علاوه بر آشفتگی و هرج و مرج در درون كنش ها این نظام با نظام مولد خود كه همانا ارزش هاست نیز ارتباطی سیستماتیك ندارد و اهل خرد در جستجوی ارزشهای مرتبط با كنش ها به مرثیه نگارنده می گریند و اعتراف می كنند نظام ارزش های جامعه امروز هیچ سنخیتی با نظام كنش ها ندارد، و می شود مشتی از خروار آورد كه در سیری مبتذل قشری از جامعه به حفظ حرمت ها سخن می رانند و به قرینه اش عمل. و به تحقیق می توان اثبات نمود كه صیانت از حرمت ها جزو لاینفك اعتقادات عاملین به قرینه اش است و این جاست اوج مراثی نگارنده . . .گریه اهل خرد به فرهنگ جامعه امروز را می توان به گریه عامه مردم به روضه «علی اكبر» قیاس نمود، و به تفصیل سخن راند كه در جامعه ای كه سه نظام كنش، ارزش و بینش رابطه منطقی و طولی خود را به باده فراموشی سپرده اند و علاوه بر آن هر نظام در درون خود، ارتباط عرضی میان اعضا را از دست داده باید از فرهنگ مثله شده بجای سیستم فرهنگی گفت. و گفت كه این مثله گشتن بی شباهت با شهادت علی اكبر نیست.
**دوقطبی اسلام- مدرنیته:
از منظر دیگری نیز می توان به عرصه فرهنگ نگاه افكند و در این منزلگاه علاوه بر سه لایه كنش، ارزش و بینش در خصوص دو قطبی دیگری تامل نمود. این دوقطبی طیف وسیعی از حالات گوناگون را در بر می گیرد كه در یك سوی آن اسلام و در سوی دیگر آن مدرنیته منزل گزیده. این دوقطبی در گام نخست اسباب و علل عدم ارتباط منطقی (طولی و عرضی) اجزاء عرصه فرهنگی می نمایاند و در گام بعدی رهین چاره جویی در خصوص هندسه نامتجانس امروزیست. می توان در هریك از لایه های سه گانه مذكور عمق تاثیرگذاری هر یك از قطب های اسلام و مدرنیته را تحلیل نمود و علاوه بر آن وضعیت مطلوب هریك از این قطب ها را در لایه های كنش، ارزش و بینش با مطلعات دقیق احصاء نمود، و این یعنی 9 عنوان كلی پژوهشی كه بلااستثناء باید در عرصه فرهنگ عملیاتی شوند.
**چگونگی تهیه نقشه راه:
در تفكرات نگارنده از برای چاره جویی در خصوص هندسه نامتجانس عرصه فرهنگ در مختصات زمانی سی و سه سال پس از انقلاب اسلامی و در گستره جغرافیایی ایران عزیز بعد از انجام این تحقیقات گسترده می توان مهندسی فرهنگی كشور را استخراج نمود، تا نقشه راهی گردد پیش پای جامعه جهت نیل به وضعیت موعود. و به قول سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی: «نپندارید كه تنها عاشورائیان را بدان بلا آزمودند و لاغیر . . . صحرای بلا به وسعت تمام تاریخ است.» و این منو شمائیم كه در مختصات زمانی سی و سه سال بعد از انقلاب اسلامی باید به تكلیف تاریخی خویش عمل نمائیم و با امید به سخن امام جامعه كه فرمودند: «تمدن نوین اسلامی در راه است» راه در صراط مستقیم انقلاب نهیم و سهمی هرچند ناچیز در سبیل «جنبش نرم افزاری» برداریم. و بدانیم در این جامعه كه فرهنگ آن از قطعات به دور از هم رفتاری و ارزشی و فكری تشكیل یافته همچو بیابانیس كه در آتش بی آبی، لب به اعتراض گشوده و آماده نوشیدن نابترین محصولات جامعه نخبه كشور و انقلاب است.
«ألیس الصبح بقریب؟»
و این صبح قریب است كه مظلومانه ره ما را به انتظار می كشد و نهیب می زند كجایند، جهادگران عرصه علم و فرهنگ؟