شعار سال:
درست 40 سال میشود که فعالیت علمیاش را در خارج از مرزهای ایران جستوجو میکند اما در همه این سالها شیفتگیاش به سرزمین مادری را از دست نداده است و اتفاقاً در نقطه مقابل، میکوشد تا ایرانشناسی و مطالعات زبان فارسی را در کیلومترها دورتر از ایران گسترش دهد. «کامران تلطف» اکنون در گروه مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا (School of Middle Eastern & North African Studies) در دانشگاه آریزونا (University of Arizona) در امریکا، استاد زبان و ادبیات فارسی است. او در سالهای 1993 و 1994 با دانشگاه میشیگان شرقی، از سال 1992 تا 1996 با گروه مطالعات خاور نزدیک دانشگاه میشیگان و از سال 1996 تا 1999 با گروه مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون همکاری کرد و در آن سال به دانشگاه آریزونا آمد که تا به امروز تداوم یافته است. تلطف به سبب خدمات علمی و پژوهشی خود، بورسها، کمکهای مالی، فرصتهای مطالعاتی و جوایز متعددی از دانشگاههای آریزونا، میشیگان و پرینستون را طی این 4 دهه دریافت کرده است. افزون بر این، او در نهادهای مهم علمی چون انجمن مطالعات خاورمیانهای امریکای شمالی، مرکز تحقیق و تحلیل ایران، انجمن شرقشناسی امریکا، انجمن بینالمللی مطالعات ایران، مرکز مطالعات خاورمیانه و کمیته زبان فارسی دانشگاه آریزونا عضو بوده یا هست و در ادواری نیز در کمیته کتابخانه و کمیته زبان دانشگاه آریزونا و گروه فارسی مرکز ملی زبانهای خارجی مدیریت کرده است. «فارسی معاصر: خواندن و نوشتن (دو جلد)»، «آموزش زبان فارسی، مشکلات و راهکارها»، «نظامی گنجوی و شعر او: معرفت، عشق و بلاغت»، «مقالاتی درباره نیما یوشیج : پویش مدرنیته در شعر معاصر فارسی»، «مباحث نوین در اسلام: گزیدهای از تفکر مدرن و بنیادگرا»،«سیاست نویسندگی در ایران: تاریخ ادبیات معاصر ایران» از جمله کتابهای او است اما اثر مهم او، با عنوان «سیاستِ نوشتار»، سال گذشته، با ترجمه مهرک کمالی سروستانی در ایران (نشر نامک) منتشر شد. اگرچه او در ایران زندگی نمیکند، اما حتی اگر تماس تلفنی از وطن داشته باشد را هم با گوش جان پاسخ میگوید که این هم از دغدغهمندی او است که در این سالها کوشش کرده تا ایرانشناسی و مطالعات زبان فارسی را به یک دانش بینا رشتهای ارتقا دهد. آنچه در ادامه میخوانید، متن گفتوگوی «ایران» با وی است که به صورت مکتوب صورت پذیرفت.
*جناب آقای دکتر تلطف! در ابتدا و برای ورود به بحث، از پیشینه خانوادگی خود
بفرمایید. اینکه در چگونه محیطی رشد یافتید و این فضا چقدر در جهتگیری
آینده اثر داشته است؟
من متولد 12 خرداد 1333 هستم. راستش را بخواهید دوران کودکی که زود گذشت،
با خاطرههای بیشتر خوب و کمتر بد، بیشتر در استان فارس و در خانوادهای
گرم و مهربان که اکثر اعضای آن آموزگار بودهاند، اما مادرم که آموزگار
نبود و خانهدار بود، بزرگترین حامی من و نخستین استاد راهنمای من بود.
*«کتاب» در خانه پدری شما و در کودکی و نوجوانیتان چه نقشی ایفا میکرد؟
هنگامی که شش ساله بودم یکی از برادرانم که مدیر و آموزگار مدرسهای در
روستایی دور افتاده بود در تاکسی و هنگام عزیمت به محل کار تصادف کرد و
کشته شد. او هنگام مرگ 21 یا 22 سال داشت اما قفسه کوچکی پر از کتاب به جا
گذاشت که به من رسید. بیشتر کتابها ادبی یا اجتماعی بودند که از جمله آنها
میتوانم آثار صادق هدایت، جان اشتین بک، ارنست همینگوی، موریس مترلینگ،
ویکتور هوگو و آلفونس لامارتین را نام ببرم. کتابخانه را پاس داشتم و با
سرعتی کم به خواندن بر آمدم. فکر میکنم در سن 15 سالگی خواندن آخرین کتاب
آن مجموعه را که «خوشههای خشم» نام داشت در یک ماه تابستانی به پایان
رساندم. پس از آن هر گاه اشعار لامارتین را میخواندم بیجهت اشک میریختم.
اشعاری که غمگین هم نبودند. این حادثه و میراث ناچیز برادر نقش بزرگی در
ایجاد علاقه من به ادبیات و به نوشتن ایفا کرد. اما با دستِ سرنوشت،
تحصیلات رسمی من تا پیش از دانشگاه میشیگان در رشتههایی بودند که دیگران
برایم تعیین کرده بودند، بیسرور و تهی از مسرت.
*شما در سال 1355 لیسانس خود را در رشته حقوق اخذ کردید. مهمترین استادان شما، آن زمان در دانشگاه تهران چه کسانی بودند؟
بیشتر کلاسها جدی نبودند. مسائلی که ما را از درس و مشق هم باز میداشت
فراوان بودند. سرگرمیهای جدید، مسافرتهای بیهدف و نیز تبلیغات نیروهای
سیاسی که فعالین ادبی نیز با آنها همراهی میکردند همگی بسیار وقتگیر
بودند. برخی از استادان کلاسهای خود را جدی میگرفتند.
*چه شد که سال 1373، از دانشگاه میشیگان سردرآوردید؟ و چرا به سراغ ادبیات
تطبیقی رفتید؟ پایاننامه فوق لیسانس چه موضوعی داشت و استاد راهنمای شما
چه کسی بود؟
به محض اینکه احساس جوانی کردم اندیشه سفر و تحصیل در دورههای تکمیلی
دکترا در تهران و سپس در امریکا جانم را خلیدن گرفت و به سال 1355 بود که
راهی امریکا شدم. در آنجا اما خیلی زود و تنها پس از گرفتن فوق لیسانس،
خبرهای انقلاب مرا به بازگشت و زندگی دوباره و 5 ساله در میهن کشاند. در
سال 1363 برای بار دوم و این بار به همراه خانواده کوچکم از کشور رخت سفر
بربستم و نخست به اروپا رفتم (جایی که مدرک آموزش زبان فرانسه را دریافت
کردم)، سپس به کانادا (جایی که در دو یا سه رشته تحصیلی ناتمام ثبتنام
کردم) و سرانجام برای بار دوم به امریکا (جایی که دومین دوره فوق لیسانس و
دکترا از دانشگاه میشیگان گرفتم).
کلاسها بسیار جدی بودند. با دکتر آلن لوتر ادبیات کلاسیک و به ویژه نظامی
را خواندم. با دکتر گرناد فینفور ادبیات معاصر را مطالعه کردم. با دکتر
استورات رابینسون ادبیات خاورمیانه و از تیم باتی، پاتریشیا سیمسون و
گرگوری لوچنته تئوری ادبی یاد گرفتم.
*از دکترای خود بگویید؛ از موضوع پایاننامه و استاد راهنمای خود و البته تأثیرگذارترین استادانتان. پایاننامهام را درباره مفهوم تاریخ نگاری ادبیات در خاورمیانه نوشتم که
بلافاصله توسط انتشارات دانشگاه سیراکیوس چاپ شد و بعدها ترجمه آن توسط نشر
نامک در ایران منتشر شد.
در این سالها در چه دانشگاههایی تدریس کردهاید؟ و از چه زمانی به دانشگاه آریزونا آمدید؟
من بلافاصله پس از اتمام تحصیلاتم اگرچه هنوز هم احساس میکنم دانشجو
هستم ودر دانشگاه پرینستون به تدریس فارسی و ادبیات زنان خاورمیانه پرداختم
اما پس از چند سال در سال 2000 به دانشگاه آریزونا در شهر توسان رفتم. در
تابستانهای گذشته، گاه در دانشگاههای دیگری از جمله میشیگان، نیویورک و
اوهایو نیز تدریس کردهام.
*آیا ایرانشناسی و زبان فارسی در دانشکده مطالعات خاورمیانه و آفریقای
شمالی دانشگاه آریزونا منفک هستند؟ و اینکه آیا این دو حوزه، دارای
دپارتمانی مستقل هستند یا تنها زیرمجموعه مطالعات خاورمیانه و زبانهای
شرقی میگنجند؟
در دانشگاه آریزونا، مانند بسیاری از دانشگاههای امریکا، معمولاً
دانشجویان داوطلب برای رشته ایرانشناسی به بخشها یا گروههای «مطالعات
خاورنزدیک» یا «مطالعات خاورمیانه» رجوع میکنند و در آنجا به فراگیری نه
تنها زبان بلکه تاریخ، ادبیات، جغرافی، سیاست، یا فرهنگ ایران میپردازند.
طی سالها نام این گروه یا دپارتمان تغییر یافته است اما مطالعات فارسی و
ایران همیشه بخش عمدهای از آن بوده است.
اما با گذشت زمان و همراه با
تخصصیتر شدن مباحث علوم اجتماعی و انسانی کمکم بسیاری از کسانی که قصد
پژوهش درباره مسائل ایران در رشتههای علوم اجتماعی یا انسانی را دارند به
سوی آموزش در دیسیپلینها و رشتههای تحصیلی مورد علاقه خود به دیگر بخشها
و گروههای دانشگاهی نیز روی میآورند.
این اتفاق در دانشگاه آریزونا نیز
روی داده است. اما یک رویداد مهمتر این است که من پس از سالها تلاش و
درخواست کمکهای مالی از مؤسسات فرهنگی یا خیریه، سرانجام موفق شدم که برای
نخستین بار یک گروه مجزای مطالعات فارسی و ایران شناسی در سطح دورههای
کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) و دکتری در این دانشگاه تأسیس کنم. تأکید این
برنامه بر مطالعات بینا رشتهای خواهد بود.
این موفقیت بزرگ را بیشتر مدیون
انستیتو میراث فرهنگی روشن هستیم. نتیجه این اقدامات این خواهد بود که از
یک جهت آموزش در بخش «مطالعات خاور نزدیک» به گونهای روز افزون بر زبان و
ادبیات و فرهنگ ایران که در بخشهای دیگری تدریس نمی شوند تأکید ورزیده و
از طرف دیگر ایرانشناسی به معنای عامش در مجموع تا حدی دامنهاش از نظر
تنوع رشتهها گسترش یافته است.
*چالشهای پیش رو در ایرانشناسی در امریکا به لحاظ آکادمیک چیست؟
دانشجویانی که این روند تخصصی را با شروع فراگیری زبان پارسی آغاز
میکنند، معمولاً با نوعی علاقه و احترام کار خود را آغاز میکنند. در این
روند آموزش آنها همیشه به نوعی دلبستگی همیشگی به ادب و فرهنگ ایران زمین
نیز دست مییابند. عشق بسیاری از آنها این است که روزی به آن دیار سفر کرده
و توانایی زبانی خود را در عمل به کار گیرند. در طول عمر ایرانشناسی و
بویژه در سالهای نخستین آن در قرنهای گذشته، همینها بودند که بسیاری از
میراث ملی ما را کشف کردند، رمزگشایی کردند و مورد بررسی سازمان یافتهای
قرار دادند.
خدمات ایرانشناسان غربی به فرهنگ ایران خود تاریخی نانوشته
دارد. بنابر همه این دلایل تدریس زبان فارسی در دانشگاهها کماکان اهمیت
دارد. بزرگترین چالش بنابراین نبود امکان مسافرت به ایران است که خود باعث
کند شدن در روند یادگیری زبان و دسترسی به منابع نیز میگردد. دولتهای
عربی از قبیل عمان، اردن، مراکش و دولت ترکیه مدام دانشجویان امریکایی را
برای سفر به کشورشان تشویق میکنند و در برخی موارد امکانات مالی و پژوهشی
نیز برایشان مهیا میکنند.
این مسائل و مشکلات را من سیزده سال پیش در
مقالهای توصیف کردهام و راهکارهایی هم ارائه دادم و هنوز میبینم که همان
مشکلات سد راه پژوهشها ی ما و دانشجویان ما است.
*شما در تحقیقات و پژوهشهای خود به بررسی کنش متقابل عوامل سیاسی- اجتماعی
و فرهنگی در تحولات ادبی و تاریخ ادبیات و نقش تعیینکننده الگوهای
ایدئولوژیکی همچون ناسیونالیسم، مارکسیسم، اسلام و فمینیسم در آثار ادبی
پرداختهاید. در این باره بفرمایید.
همانگونه که در مقدمه گفتهام، در این کتاب، الگو یا مدلی برای درک
تغییرات ادبی در ایران و درکی از شکلگیری تاریخ ادبیات نوین فارسی ارائه
کردهام. در توضیح این مدل تحلیلی و در نگارش این تاریخچه از بررسی عناصری
از قبیل جنبش ادبی، خلاقیت ادبی، ایدئولوژی و استعارههایی که نویسندگان
معاصر ایرانی برای بیان علائق ایدئولوژیک خود به کار بردهاند استفاده کرده
و بویژه روی روابط متقابل این عناصر با یکدیگر تأمل کردهام. کوشیدهام از
دیدگاه تاریخ نگاری نو، آثار ادبی دوران معاصر و چگونگی خلق و مصرف متون
ادبی را تحلیل کرده و از این رهگذر شیوههای متداول ساختارگرایی را پشت سر
گذارده و دیدگاه جدیدی در تئوری ادبی ارائه دهم.
به نظر من و بر اساس
یافتههای این پژوهش، تاریخ ادبیات فارسی نوین، نه یک زنجیره به هم پیوسته و
نه یک کل منسجم بلکه مجموعهای از جنبشهای ادبی دورهای یا فصلی
(اپیزودیک یا اپیزودی) جدا از هم است که بر مبنای تغییر در ایدئولوژی ارائه
(یا ایدئولوژی در عرضه داشت هنری) در دوران مختلف از یکدیگر جدا شده و
شکل گرفتهاند. ادبیات فارسی در پایان سده سیزدهم و ابتدای سده چهاردهم
شمسی (یعنی آخرین دهههای قرن نوزدهم و نخستین دهههای قرن بیستم میلادی)
بهعنوان فعالیتی سکولار، با رمزگذاری دوباره عناصر زیبایی شناسانه گذشته و
کلاسیک و بر اساس مفاهیم جدیدی درباره هویت، تاریخ و مدرنیته کار خود را
آغاز کرد.
از آن زمان – و تا حدودی بر مبنای مفاهیم استخراج شده از
پارادایمهای غربی – ادبیات نوین فارسی به تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی
جامعه از خلال بازنمایی تمثیلی و استعاری پاسخ داده است و همواره در ایجاد
یا انکار ارزشهای سیاسی و فرهنگی دخالت داشته است. در پایان کتاب برای
سنجش درستی این مدل تحلیلی، نگاهی دارم به ادبیات نوین عربی و ترکی.
شباهتهای ایدئولوژی ارائه، یا آن انگیزههای فلسفی-سیاسی که نویسنده را به
نوعی خلاقیت قابل پیشبینی میکشاند، در این سه ادبیات شگفتانگیز است. در
ادبیات عربی و ترکی نیز میتوان همان چرخشها و جنبشهای ادبی دورانی یا
اپیزودی را مشاهده کرد.
بنابراین من در این کتاب، چند هدف را دنبال میکنم: 1) پیشنهاد یک مدل
تحلیلی برای درک تغییرات ادبی (برای خاورمیانه یا دست کم در مورد ایران) به
وسیله تعریف و مشخص کردن حدود جنبش ادبی، ایدئولوژی و استعاره؛ 2) روشن
کردن رابطه میان ادبیات و ایدئولوژی ارائه؛ 3) تحلیل موضوعها و
ترکیببندیهای نمادین ادبیات فارسی و تأثیر سازنده آنها بر جنبشها و
رویدادهای اجتماعی؛ 4) مشخص کردن تفاوتهای ایدئولوژیک میان آثار ادبی قبل و
بعد از انقلاب بویژه در حوزه ادبیات زنان؛ و سرانجام 5) جستوجوی چگونگی
پیوند میان تغییرات ادبی و جنبشهای اجتماعی. در این راستا، امیدوارم
توانسته باشم تعاریفی از «ایدئولوژی» و «گفتمان» ارائه دهم که با تجربههای
خاورمیانه نیز تطبیق داشته باشند.
من با تحلیل آثار برگزیده قبل و بعد از انقلاب، کوشیدهام به این اهداف و
نتایج دست یابم. این آثار، بر مبنای جنسیت نویسنده، تاریخ انتشار و اقبال
عمومی به آنها که در دفعات چاپ و انتشار منعکس است، انتخاب شدهاند. ضمن
اشاره به محدودیتهای روش فرمالیستی، که بر نقد ادبیات فارسی حاکم بوده
است، امیدوارم این تحلیل تئوریک از شکلگیری تاریخ ادبیات معاصر روشن کند
که عواملی مانند مبارزه طبقاتی، سیاستهای حکومتی و وابستگی اقتصادی به
تنهایی قادر به توصیف پیچیدگی تجربه تاریخی ایرانیان در دوران معاصر
نیستند.
یک تاریخ نگاری جدی از تحولات جامعه ایران ناگزیر است اهمیت فعالیت
ادبی در این کشور (و در خاورمیانه) را نیز درنظر بگیرد. اما باید این را
اضافه کنم که چنین تحلیلی به معنای تأیید تمامی روشها و سبکهای تولید
ادبی و درونمایههای آنان در گذشته و نیز حتی به معنای رد لزوم نقدهای
ساختارگرایانه و فرمالیستی نیست. برای درک آنچه اتفاق افتاده است باید
بپذیریم که ادبیات نوین در این منطقه همیشه دغدغههای ایدئولوژیک داشته است
و تنها همین واقعیت است که باعث می شود تحلیلهای ادبی جدی نیز به مشکلات
تعریف ایدئولوژی بپردازند. از طرف دیگر چنانچه تنها به روشهای فرمالیستی
دلخوش بمانیم هیچ گاه نخواهیم توانست یک نقد سازنده از تاریخ ادبیات ارائه
دهیم.
*برایم جالب است از علاقهتان به «نظامی گنجوی» بگویید زیرا بخشی از
پژوهشهایتان درباره اوست و حتی به شخصت نگاری زنان در اشعار او دست
یازیدهاید.
درباره آثار نظامی یک کتاب با همکاری جروم کلینتون تدوین کردهام و سه
مقاله هم درباره آثار نظامی در مقایسه با سایر شاعران نوشتهام. البته تخصص
من در ادبیات کلاسیک نیست اما علاقهام به اشعار نظامی گنجوی و لزوم
مقایسه کارهایش با سایر بزرگان شعر فارسی مرا به پژوهش در این رشته رهنمود
کرد. یافتههای من در مورد نظرات نظامی شاید بسیار جدید باشند. از جمله، من
در مورد نظرات او در مورد نقشپردازی زنان، افکار او در مورد مفهوم سخن و
نیز ریشههای اخلاقیات در اشعارش به پژوهش دست زدهام.
*جمعبندی شما با نوشتار «عصیان فردی و شورش اجتماعی در آثار فروغ فرخزاد» درباره زندگی و شعر فروغ فرخزاد چیست؟
مقالهای از من به نام «عصیان فردی و شورش اجتماعی در آثار فروغ فرخزاد:
به چالش کشیدن فرضها» که به فارسی هم ترجمه شده است ابتدا به مقوله
تقسیمبندی اشعار فرخزاد میپردازد. چند دهه است که منتقدین، اشعار وی را
به دو بخش تقسیم کردهاند: یک اشعار «ناپخته» و «شخصی» که در آثار نخستینش
یعنی اسیر، دیوار و عصیان به چاپ رسیدند و دو، اشعار اجتماعی و «ارزشمند»
در دو اثر پایانیاش یعنی تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
آمدهاند. میخواهیم بدانیم که این تقسیمپذیری تا چه اندازه درست است.
سپس
این مقاله این تصور را که در طول سالها پیوسته تکرار شده است و تغییرات
درونمایهای و سبک شناسانه شعر فروغ را نتیجه آشنایی او با ابراهیم گلستان
میداند، رد میکند. افزون بر این، این مقاله این عقیده را که شعر فروغ
گفتمانی فمینیستی ارائه کرد و برخی منتقدان در سالهای اخیر بدان اشاره
کردهاند به جدل میکشد. در بخش پایانی مقاله، این تصور تکراری را که فروغ
به خاطر زن بودن، با موانع، انتقادات و دشواریهای فراوانی رو در رو بوده
است به چالش کشیده میشود. با این تحلیلها، این مقاله نشان میدهد که برخی
از این پیش فرضها نتیجه نگاه تک بعدی یا پدرسالارانه به زندگی و آثار این
شاعر است.
*افق آینده ایرانشناسی ابتدا در دانشگاه آریزونا و بعد، امریکا را چگونه میبینید؟
اگر ارتباط بین دو کشور بهبود یابد، ایرانشناسی، آموزش زبان فارسی،
مطالعات ادبی و غیره نیز رو به بهبودی خواهد گذاشت. در حال حاضر دانشجویان
زیادی هستند که به زبان و ادبیات فارسی علاقه دارند اما ترجیح میدهند
زبانهایی مانند ترکی و عربی را فرا گیرند چرا که امکان مسافرت به ترکیه و
بیشتر کشورهای عربی فراهم است. برخی از این کشورها امکانات بسیاری به این
فراگیران و پژوهشگران ارائه میدهند.
با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: 04 دی 1395، شماره روزنامه: 6389، شماره صفحه: 12