پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
چهارشنبه ۰۶ تير ۱۴۰۳ - 2024 June 26
کد خبر: ۱۴۰۲۹۸
تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۳
جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی در تاریخ جمعه ۱۹ آذر ماه در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحب نظران علوم انسانی برگزار گردید. دکتر محمد تقی موحد ابطحی عضو گروه روش شناسی علوم انسانی اسلامی شورای بررسی متون، در ادامه جلسه گذشته، به بررسی کتاب چیستی علم نوشته آلن چالمرز پرداختند. ایشان در این جلسه با تشریح نظریه ابطال گرایی کارل پوپر به بررسی ونقد این نظریه پرداختند.
شعار سال : جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی در تاریخ جمعه ۱۹ آذر ماه در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحب نظران علوم انسانی برگزار گردید. دکتر محمد تقی موحد ابطحی عضو گروه روش شناسی علوم انسانی اسلامی شورای بررسی متون، در ادامه جلسه گذشته، به بررسی کتاب چیستی علم نوشته آلن چالمرز پرداختند. ایشان در این جلسه با تشریح نظریه ابطال گرایی کارل پوپر به بررسی ونقد این نظریه پرداختند.
گزارش این جلسه را در ادامه می بینید :

**اولین جریانی که در علوم انسانی شکل گرفت مدعی بود، که ما می خواهیم به فیزیک برسیم. علوم طبیعی تجربی از روش تجربی استفاده می کرد. حال استفاده از روش تجربی دقیقا یعنی چه ؟

**اولین معضل استقراء موجّه نبودن آن است:

اولین ایده ای که مطرح شد این بود که گفتند ما به وسیله استقراء ثابت می کنیم. در بحث استقراء چند تا مشکل پیش آمد، اولین مشکل اینکه استقراء موجّه نیست؟ موجّه نیست یعنی چه؟ یعنی منطقی نیست. شما در استقراء هزاران قوی سفید دیده اید؛ آیا ضرورتاً قوی هزارویکمین هم سفید است. پوزیتویست ها در جواب این توجیه نبودن یا منطقی نبودن می گفتند،شما ناچارید علم را بپذیرید؛علم ابزارشماست. راه حل دیگر این بود که مگر شما هم چه چیز راتوجیه می کنید؟ برای توجیه کامل شما به تسلسل می رسید. عدّه ای دیگر نیز آمدند و گفتند که شما می خواهید استقراء را بر قیاس توجیه کنید و این منطقی نیست، یعنی قیاسی نیست. مثل اینکه شما شعر نو را می خواهید براساس شعر سنتّی مقایسه کنید. استقراء، منطقی مختّص خودش را دارد. ما آلان باید منطق استقراء را کشف کنیم و ببینیم عرف عقلا کی از چند امر جزئی به یک امر کلی می رسند. تعداد استقراء باید زیاد، تنوّع آن زیاد ومثال نقض هم نداشته باشد. حال سوال این است با هر تعداد مشاهده یک پدیده، چقدر احتمال صدقش افزایش پیدا می کند وچقدر تنوع لازم است صورت گیرد؟ شما چقدر تغییر در شرایط آزمایشی را تنوع می نامید؟ این مشکلات باعث شد استقراءگرایان بگویند، ما می خواهیم داوری کنیم ونه کشف قانون طبیعی. شواهد می تواند احتمال صدق فرضیه را بالا ببرد. از اینجا داستان ابطال گرایی پوپر مطرح می شود. جناب پوپر آمد گفت که اینکه شما فرضیه ای را ارائه می کنید و پدیده ای رخ می دهد نتیجه می گیرید فرض شما درست بوده است؛ این استدلال استدلال درستی نیست. فرضیه ای را ارائه می کنیم واین فرضیه در پدیده خاصی منتج است.

**اصلاح فرضیه ها باعث می شود شما بخش بیشتری از حقیقت را ببینید:

پوپر می گوید، ما اصلا منطق استقرایی احتیاج نداریم؛ ما در علم به دنبال تایید فرضیه های خودمان نیستیم ونباید باشیم. چرا؟ چون راحت می شود شرایطی را تعیین کرد که آن فرضیه تایید شود. اگر آبی در صد درجه نجوشید فرضیه شما اشتباه بوده است. در اینجا اگر شما فرضیه غلط را رد کنید، یک گام به حقیقت نزدیک تر می شوید، چون می دانید چه چیزهایی درست نیست. من نمی دانم چه چیزهاییی درست است ولی همین که می دانم چه چیزیهای درست نیست، خودش یک گام به سوی حقیقت است. ما نمی دانیم کی به حقیقت رسیده ایم ولی می دانیم کی غلط عمل کرده ایم وبیش از این ما نمی توانیم کاری بکنیم. پوزیتویست ها خیلی خوب می توانستند پیشرفت علم را نشان می دادند، در منطق پوزیتیویستی، علم ما انباشتی است. این انباشت ها، ما را به حقیقت نزدیک می کند. پوپر می گوید تا آنجایی که شما با موارد مشاهده شدنی سر وکار دارید من با شما موافقم، ولی در موارد مشاهده نشدنی باب این قضیه برای شما بسته است. ما کی متوجه می شویم به قلّه کوه نرسیده ایم؟ خطاها نشان می دهد شما هنوز به قله حقیقت راهی پیدا نکرده اید. در تمثیل استقرای ساده می شود تا جایی همراهی کرد، اینها جزء موارد مشاهده شدنی ما هستند. ما در اینجا اینکه بدانیم چه چیزهایی غلط است به چه درد ما میخورد؟

**همین که شما یک گزاره غلط را از نظام باورهایتان کنار بگذارید ،خودش گامی به سمت حقیقت:

آقای پوپر می گوید، اگر برای شما احراز دستیابی به حقیقت و مطابقت با واقع امکان پذیر نیست، قبول کرده اید که به حقیقت نزدیک شده اید. اگر من با تحقیقات علمی فهمیدم که یکی از گزاره های میان هزاران گزاره غلط است وگذاشتم بیرون ، من یک گزاره غلط کمتر دارم . همین که شما یک گزاره غلط را از نظام باورهایتان کنار بگذارید ،خودش گامی به سمت حقیقت. یک گامی دیگر نیز می توانیم برداریم و آن اصلاح فرضیه هاست ؛ این چه کمکی به شما می کنید ؟ اصلاح فرضیه ها باعث می شود شما بخش بیشتری از حقیقت را ببینید.
پوپر در اینجا از مفهوم تبرئه استفاده می کند، بدین معنا که فعلاً آزمایشی که انجام داده ایم نشان می دهد این شخص دروغگو نیست، ولی ممکن است واقعا دروغگو باشد. نه اینکه راستگویی اش اثبات شده باشد، بلکه از این اتهام تبرئه شد. به لحاظ عملی حرف پوپر با پراگماتیستها چه فرقی می کند؟ به لحاظ پراگماتیستی فرقی نمی کند. پراگماتیستها می گویند چون درست و تایید شده است، ازآن استفاده می کنم وپوپر می گوید چون حرفش آشکار نشده است، من ازآن استفاده می کنم. اثبات وتایید راهش استقرا، است ولی وقتی می گویید هنوز خطایش برای من اثبات وآشکار نشده است از برهان خلف استفاده می کند که کاملا منطقی است. پوپر می گوید استقراء افسانه ای بیش نیست.
هیوم می گفت علم از استقراء استفاده می کند و استقراء موجه نیست، پس نتیجه می گیریم علم موجّه نیست. از نظر هیوم استقراء عادت ذهنی است. استقراء بیش از عادت ذهنی نیست مشکل هیوم این است که ما نمی توانیم علم را به مسئله روانشناختی تقلیل دهیم. پوزیتویستها می گفتند درعلم از استقراء استفاده می کنند. از طرفی علم موجّه است؛پس اینها باید تلاش می کردند که استقراء را موجه کنند، اما پوپر آمد گفت استقراء موجّه نیست وبا آقای هیوم هم عقیده بود واز طرفی معتقد بود که علم موجّه است و در اینجا جناب هیوم باید چه کار کند ؟
در پوپر فرآیند تحقیق از مشاهده شروع نمی شود، بلکه از مسئله آغاز می گردد. در اینجا از یک شیوه کاملا موجّه وقیاسی استفاده می کند، ما میتوانیم بگوییم نظریه های ما ابطال شده است. پس مجموعه گزاره هایی که تعداد گزاره های کاذبش بیشتر باشد به حقیقت نزدیکتر می شود ودر گام دوم وقتی فرضیه ای ابطال شد وتلاش کردید فرضیه جدید بیاورید، باید مثال نقض قبلی را باید توجیه کنید وپوشش دهید؛ در اینجا عملاً نظریه شما بسط پیدا کرده است وبخش بیشتری از عالم واقع را نشان می دهد واین بخش بیشتر یعنی ما به حقیقت نزدیکتر شده ایم.

پوزیویست ها(استقراءگرایان اولیه)می گفتند، علم از مشاهده شروع می شود، شما مشاهده می کردید وبعد تعمیم می دادید وسپس به یک قانون کلی می رسیدید، و یا اینکه شما فرضیه ارائه می کردید وسپس آزمایش انجام می دادید و با اثبات وتائید به یک قانون می رسیدید. اما آقای پوپر بحثش را جذابتر می کند و می گوید، آن چیزی که باعث می شود شما به جای خاصی نگاه کنید”مسئله”شماست. فرآیند تحقیق از مشاهده شروع نمی شود، بلکه از مسئله آغاز می گردد. وشما برای اینکه مسئله تان را حل کنید، فرضیه تان را می توانید ابطال کنید یا تبرئه کنید، اگر ابطال نشد مجدد یک آزمایش جدیدی انجام می دهیم و اگر ابطال شد، در اینجا، شما یک فرضیه جدید ارائه می کنید.
اگر از پوزیتویست ها می پرسیدند چه نظریهای علمی است می گفتند، نظریه ای که اثبات شده باشد یا تایید شده باشد یا از طریق استقراء به دست آمده باشد، ولی اگر از آقای پوپر می پرسیدی چه نظریه ای علمی است، می گفت فرضیه ای که قابل ابطال باشد و هنوز ابطال نشده باشد. اینکه هنوز ابطال نشده باشد به تنهایی کافی نیست، چرا ؟ چون شما یک نظریه هایی دارید که ابطال ناپذیرند، مثل اینکه شما بگویید "فردا باران می آید یا نمی آید” این گزاره همواره صادق است و یک صدق منطقی دارد.

**اشکالات جدی به نظریه پوپر:

اشکالات جدی به نظریه پوپر وارد شده است. شکل منطقی پوپر خیلی کار دقیقی است، ولی موقع عملیاتی شدن چه اتفاقی می افتد؛ ما می گوییم اگر مقدمات درست باشد نتیجه هم درست است، خب تا اینجا منطق قیاسی است. ولی شما برای اینکه ابطال یک فرضیه را نتیجه بگیرید، لازم است که به صدق این گزاره اعتقاد داشته باشید، درحالیکه شما می گویید ما گزاره صادق نداریم. پوپر می گوید من هم قبول دارم که ابطال در مقام عمل کار دشواریست (برای اینکه این خودش مسبوق به نظریه است) و این نظریات نیز باید آزمایش شود، حال باوجود آزمایش دیگر کار ما به تسلسل می رسد و پوپر می گوید برای اینکه از تسلسل رها شویم، باید این آزمایش را در یک جایی متوقفش کنیم وآنجا توافق "جامعه علمی” است.پس دیدیم که، هر چند ابطال پذیری کاملاً منطقی است امّا، ما وقتی در مقام عمل می خواهیم ابطال کنیم، ازآنجایی که مشاهدات ما مسبوق به نظریه هستند، ما با مشکل به دست آوردن صدق آن مشاهدات روبه رومی شویم و در نهایت وعملاً ومنطقاً نمی توانیم ابطال کنیم؛ در اینجا ما به گزاره ایی می رسیم که به اصطلاح "گزاره های بنیادین” نامیده می شود، که "جامعه علمی” برسرآن توافق دارد. مخالفین آقای پوپر می گویند که اگر بنا بود ما آنجایی که می خواهیم توافق کنیم جامعه علمی باشد، همان اول سر فرضیه توافق می کردیم ،زیرا آنجا هم جامعه علمی قبول دارد، چرا چند قدم برویم جلوتر وبگوییم جامعه علمی قبول دارد، خب همان فرضیّه اول را بگوییم جامعه علمی قبول دارد. اشکال دیگری نیز به جناب پوپر شده است وآن اینکه داستان ابطال منطقی به این سادگی که شما می گویید نیست. وقتی شما یک فرضیه ای را به بوته آزمایش می برید، این فرضیه خودش تنهایی به بوته آزمون نمی آید، تنهایی نمی تواند نتایج منطقی را به همراه داشته باشد.شما فرضیه اصلی تان به همراه فرضیه های کمکی بسیار متنوّعی منتهی می شود . در اینجا منطق به تنهایی نمی تواند به ما بگوید کدام فرضیه غلط است پس باید به آزمایش پناه بریم که دوباره به آن تسلسل گرفتار می شویم.

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از گفتمان نخبگان علوم انسانی، تاریخ انتشار:16 آذر 1396، کدخبر: - ، www.gnoe.ir
اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین